جوابی به حسن رحمانپناه - کاک حسن رحمانپناه طی نوشته ای به قول خودشان "جواب واقعی بە اختلافات واقعی !"
در حاشیە اظهارت اخیر عبدالله مهتدی نوشته ای را انتشار داده است، اینکه نوشته عبداله مهتدی به کدام جبهه تعلق دارد و نوشته ایشان از کجا آب می خورد، برای همه روشن است و در طول این سالها به اندازه کافی نقد شده است و حنای ایشان برای طبقه کارگر و کل مردم کردستان رنگی ندارد ، بعلاوه جدیداً فواد عبدالهی هم طی نوشته ای زیر نام (پند و اندرزهای یک پیشکسوت، در حاشیه جواب مهتدی به علیزاده) جواب مهتدی را داده است.
(1)
اما نوشته کاک حسن که به خیال خام هوادارانش در دفاع از کومه له است، نه در قالب دفاع ایشان از تاریخ کمونیستی کومه له و حزب کمونیست ایران، بلکه تکمیل وارونه نگاری عبدالله مهتدی و در واقع ادامه همان کمپین حمله به کمونیسم و تحریف واقعیات است.
قبل از هر چیز باید گفت جنگ زرگری میان حسن رحمانپناه و دبیر اول سازمانش (ابراهیم علیزاده) با عبدالله مهتدی بیشتر دعوای دو برادر بر سر اموال و میراث پدری و یا جنگ میان دو رقیب عشقی بر سر معشوق (یعنی رهبری جنبش ملی) است نه میان دو حزب با دو دیدگاه متفاوت. حداقل حسن رحمانپناه، ابراهیم علیزاده و عبداله مهتدی در نکاتی همانند: تحریف تاریخ، وارونه نگاری، عشق به ناسیونالیسم، عدم اعتقاد به سوسیالیسم، نفرت پراکنی علیه کمونیسم و همچنین در سرکوب، تهدید، خفقان و اخراج منتقدین و روحیه دیکتاتور منشی، تشابهاتشان بسیار بیشتر از تفاوتهایشان است.
حسن رحمان پناه در نوشته خود آورده است:
آقای مهتدی در این نوشتە بر دو مولفە سرمایەگذاری کردە است کە هر دوی آنها بە ضرر ایشان عمل خواهند کرد . اولآ تصور میکند گذشت زمان باعث فراموشکاری افراد و وارونەنگاری حقایق می شود، شاید در این مورد قیاس بە نفس کند . دومآ تصور میکند در مجادلات کنونی درون حزب کمونیست کە بە همت "کمیتە اجرایی این حزب" بر تشکیلات تحمیل شدە، درز و شکافی بوجود آمدە کە ایشان هم میتواند از فرصت استفادە کند و امیال شخصی و رویاهای تحقق نیافتەاش را بار دیگر علیە کومەلە بە امید تبدیل کند . اما تردید ندارم در هر دو مورد ناکام خواهد ماند و شکست دیگری بر پروندە شکست هایش افزودە خواهد شد . عبداللە مهتدی در طول دو دورە مجادلات سیاسی ، نظری و تشکیلاتی در مقابل "کومەلە" قد علم کرد و در هر دو دورە شکست خورد . در دور اول اختلافات درون حزب کمونیست ایران در سال ١٩٩١ کە نهاهیتآ منجر بە جدایی جریان "کمونیسم کارگری" از حزب کمونیست ایران گردید، تا آخرین لحظە با آنها رفت و در پلنوم ١٦ حزب کمونیست ایران طی بیانیەای شدیدالحن علیە کمیتە رهبری وقت کومەلە ،تنها بە انتقاد اکتفا نکرد و خواهان اقدامات "قاطع" علیە آن کمیتە و طرفدارانش در تشکیلات و "فتح قلعە" از درون گردید. (خط تاکید از من است)
حسن نیز بر چند مولفه سرمایه گذاری کرده است و در همه آنها دستش رو می شود، از همان ابتدای نوشته، نقد و نصیحت خود را دال بر تحریف تاریخ و وارونه نگاری از سوی مهتدی را فراموش می کند و هنوز جمله خود را به آخر نرسانده؛ سعی بر تحریف تاریخ به نفع خود دارد و صادقانه کل آن تاریخ را بازگو نمی کند، در ثانی خواسته است که با یک تیر چندین هدف را نشانه بگیرد، اول اینکه با آوردن اسم کمیته اجرایی حزب کمونیست ایران و پیوند دادنش به سخنان عبدالله، می خواهد بگوید که کمیته اجرایی علیه کومه له است و دنبال امیال شخصی خود هستند و اینکه دلیل انشعاب مهتدی نه گردش به راست ایشان نه از سر خیالپردازی با سوار شدن بر تانکهای آمریکایی و تکرار پروژه عراق در ایران، بلکه از سر امیال شخصی بوده است، البته جواب این اتهام ایشان را به خود کمیته اجرایی واگذار می کنم.
از اینها بگذریم چرا فراکسیون کمونسیم کارگری با ماندن در زیر چتر مام جلال و ناسیونالیسم کردی مخالفت کرد و این رسوایی را قبول نکرد و نهایتا از این تشکیلات خارج شد. اینکه براساس کدام مولفه ها بود که فراکسیون کمونیسم کارگری، گرایش ناسیونالیستی کومه له را نقد کرد. و از همه مهمتر اینکه چرا کمونیسم کارگری حکمتیست خط رسمی و شخص منصور حکمت و کوروش مدرسی خود را مدافع کومه له و تاریخ کمونیستی کومه له می دانستند، و چرا رهبری کومه له تمامی اسناد مربوط به آن دوره را از آرشیو و سایتهای حزبی جمع آوری و حذف کرده است. اما آیا تاریخ نگاری دلبخواه و تحریف آن از سوی حسن و ابراهیم و عبدالله جهت خاک پاشیدن به چشم مردم کردستان نیست؟. جواب این سئوالها را سانسور و تحریف می کنند.
با نگاهی به تاریخ سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان (کومه له) قبل از کنگره دوم آن و قبل از تشکیل حزب کمونیست، ما تنها سازمانی را می بینیم که با تکیه بر تزهای "مائو" یعنی "محاصره شهرها از طریق روستا" بر روستاها و نقش دهقان بعنوان نیروی محرکه اصلی انقلاب سرمایه گذاری کرده بود، سازمانی بود که بر پایه پوپولیسم و خلق گرایی و احترام به مذهب و عقب ماندگی فرهنگی و سیاسی شکل گرفته بود. با حضور "اتحاد مبارزان کمونیست" در کردستان و نقطه نظرات این سازمان در واقع کومه له از این تفکر پوپولیستی فاصله گرفت و در کنگره دوم کومه له، رسماً از اتحاد مبارزان کمونیست تقدیر شد و همین سازمان در کنگره سوم کومه له "برنامه حزب کمونیست ایران" ( مصوبه اتحاد مبارزان کمونیست) را به کنگره ارائه داد که در همین کنگره تصویب شد و سرانجام اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له دو جریان اصلی و پایه گذار حزب کمونیست ایران شدند.
با تشکیل حزب کمونیست، با حضور رهبران کمونیست در آن دوره، مبارزه و مجادله ای جدی در درون این حزب شکل گرفت که نهایتاً پوپولیسم، ناسیونالیسم، سنتهای ناسیونالیستی، تبعیض جنسی، مائویسم و درکهای انحرافی از کمونیسم مورد نقد قرار گرفتند، تقویت تشکیلات شهری و انقلاب کارگری در اولیت قرار گرفت و نهایتا سیاست کمونیستی حقوق پایه ای مردم، جایگاه طبقه کارگر در مبارزه طبقاتی در این سازمان ارتقا یافت. زنان به عنوان یک انسان و نیمه جامعه توانستند با عقب راندن فرهنگ ناسیونالیستی، مذهبی و مرد سالارانه همانند دیگر مردان مسلح شدند و در صف اول مبارزه با تمامی مناسبات سرمایه داری قرار گرفتند. با این مبارزه درون حزبی بود که زن در صفوف کومه له بیش از پیش مطرح شد. مذهب به طورجدی نقد شد و فرهنگ کمونیستی جایگزین فرهنگ ارتجاعی گردید. امر رهایی طبقه کارگر و ضرورت متشکل کردن این طبقه و انقلاب کارگری در دستور کار قرار گرفت و تنها در همین زمان بود که سند "حقوق پایه ای مردم زحمتکش در کردستان" نوشته شد و مبنا قرار گرفت.
جدا از موارد بالا می توان به جنگ مسلحانه چند ساله با رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی و آنطرفتر مقابله با زور گویی و جنگ طلبی حزب دمکرات که از کومه له می خواست این حزب را یک حزب انقلابی بخواند، جنگ با نماینده ناسیونالیسم کُرد در آن دوره اعتبار دیگری به کومه له کمونیست بخشید، (البته اکنون سران کومه له ها نه تنها این حزب را انقلابی می داند بلکه به متحد آنها تبدیل شده است). جنگ با حزب دمکرات با شکست سیاسی و نظامی این حزب و اعلام آتش بس یکطرفه به پیشنهاد منصور حکمت پایان یافت. کارگر و زحمتکش در کردستان بر همین مبنا بود که اعتماد به نفس بیشتری پیدا و سر خود را بلند کرد و همین بر اعتبار کمونیسم و حزب کمونیست ایران و تشکیلات کردستان آن کومه له افزود
بنابراین اگر امروز کومه له هنوز مقدار اعتباری در میان طبقه کارگر کردستان دارد از آن تاریخ و گذشته کمونیستی است، اعتبار رهبران کنونی کومه له هم همچنین.
مقابله با عقب ماندگی های فرهنگی، مناسبات مردسالارانه و ناسیونالیستی، دفاع از حقوق زنان و مقابله با ارتجاع ضد زن در خود جامعه و در سازمانی که درست شده بود، نقد افکار پوسیده و ارتجاعی ضد زن و صدها مورد از فرهنگ پیشرو، همه این موارد تنها بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران و با وجود رهبرانی از اتحاد مبارزان کمونیست همانند منصور حکمتها و کوروش مدرسی ها و صدها کادر برجسته آن حزب بود که در تشکیل این حزب و رادیکالیزه کردن و برجسته کردن اصول مارکسیسم و کمونیسم نقش برجسته ای داشتند سرچشمه می گیرد.
با نگاهی به این دستاوردهای عظیم به آسانی می توان دلیل نفرت حسن رحمانپناه، ابراهیم علیزاده، عمر ایلخانی زاده و عبداله مهتدی را از منصور حکمت دریافت. این نفرت در واقع ریشه در نفرت این افراد و سازمانهایشان از کمونیسم و این تاریخ است. با وجود کمونیسم نمی توانند متحد خوبی برای جریانات ارتجاعی و ناسیونالیست منطقه شوند لذا بیش از سی سال است تلاش می کنند از منصور حکمت (نکبت) و افکار کمونیستی او یک شیطان بزرگ بسازند، سی سال است که تبلیغات مسموم کننده شان علیه کمونیسم، علیه منصور حکمت و افکارش در جریان است و آثارش را از کتابخانه ها خارج کردند و سوزاندند و با هر بهانه ای می خواهند این تاریخ را پاک کرده و به کمونیسم حمله ور شوند، به نوشته حسن رحمانپناه مراجعه کنید، به جای نقد عبداله مهتدی گذشته کمونیستی او را نقد می کند، همین نوشته را در کنار نوشته دیگر حسن رحمانپناه در جواب به نقد مجید حسینی مقایسه کنید، تنها فرقش اینست که اینجا دیگر " کاک " حسن جرات ندارد همانند مجید حسینی عبداله مهتدی را تهدید کند و برایش شاخ و شانه بکشد، چون مهتدی هم همانند حسن سپاه و لشکر دارد، اما هدف هردو حمله به کمونیسم است.
دلیل این نفرت، انتخاب سیاسی امروز رهبران کومه له و فاصله گرفتن آنها از این تاریخ کمونیستی، آزادیخواهانه و ضد ناسیونالیستی سرچشمه می گیرد و نفرت از این تاریخ در همه ابعاد سیاسی، فرهنگی، طبقاتی و جنبشیست. این نفرت در دوره تشکیل حزب کمونیست ایران و در طی ده سال حیات این حزب در چپ ایران موجود و برجسته بود. اگر نگویم همه اما بخش عمده چپ ایران از جمله آنهایی که امروز همراه کومه له و حزب کمونیست ایران "اتحاد چپ و آلترناتیو سوسیالیستی" را ساخته اند، هنوز هم علیه این تاریخ و علیه این کمونیسم و علیه شخص حکمت، به عنوان نماینده و سخنگو و تئوری پرداز این کمونیسم، قلمفرسایی میکنند. این جریانات در لشکرکشی حزب دمکرات برای نابودی کومه له و تحمیل جنگ در آن دوره، کنار حزب دمکرات ایستادند و به نام دفاع از "خلق کرد و جنبش ملی دمکراتیک کردستان"، حزب کمونیست و کومه له را به آتش افروزی و "برادرکشی" متهم کردند و به شکست ما امید بسته بودند. جدال کمونیسم و این چپ غیر کارگری و ملی تاریخی طولانی دارد و کماکان در جریان است اما نیروهای درگیر در آن جبهه خود را تغییر داده اند. امروز دیگر حزب کمونیست و سازمان کردستان آن در کنار منتقدین دیروزی خود به تقابل با کمونیسم کارگری و تئوریسین آن می تازند. کسانیکه در تشکیل حزب کمونیست ایران شریک بودند و در کنار منصور حکمت هزار بار به این کمونیسم اعلام وفاداری کردند امروز و در امتداد همین جنگ به نام این حزب و سازمان کردستانش علیه این تاریخ شمشیر میزنند.
اما تا جایی که به پلنوم 16 بر می گردد و در آن توطئه رهبری وقت کومه له، علیه کمونیسم کارگری شکست خورد، نه تنها عبداله مهتدی بلکه شخص ابراهیم علیزاده و اعضای ک.ر جرات مخالفت با کمونیسم کارگری را نداشتند، هنگامی که زنده یاد منصور حکمت خطاب به کمیته رهبری کومه له که نگران بود از اینکه چرا آنها را ناسیونالیست خوانده اند؟ اظهار داشت: "شما ناسیونالیست صادقی نیستید، شما پرچم کردستان را در کشوی میز خود قایم کرده اید تا به وقت خود آنرا بیرون آورده و بر فراز اردوگاه علم کنید".
اگر سید ابراهیم علیزاده سخنان خود را در پلنوم شانزده فراموش کرده و حسن رحمانپناه نیز از آن بی اطلاع است، نوار مباحث پلنوم شانزده موجود است و می توانند دوباره آنرا گوش دهند که ابراهیم علیزاده با صدایی لرزان و با اشاره به اینکه به زمان بیشتری برای فکر کردن روی مباحثات احتیاج دارد، میگوید:
" منتهی یک چیزهایی برای خودم روشن است. یکی اینکه کلا خودم را که نگاه میکنم و کارم را در رابطه با موقعیتی که حزب کمونیست توش بوده، توی دوره ای که رهبری اش توی نابسامانی سیاسی و تشکیلاتی به سر میبرده و من خودم یکی از ارکانش بودم، و در دوره ای که سوالات تعیین کننده ای در مقابل جنبش کمونیستی جهانی طبقه کارگر قرار گرفته، حزب ما حداقل ادعایش این بود که میخواهد به اینها جواب بدهد، توی دوره ای با مسائلی به این درجه عظیم طبقاتی و اجتماعی که در برابر ما قرار دارد، من برای یکدوره نسبتا طولانی نه تنها دخیل نبودم در روشن کردن اینجور مباحث و ادای سهم در این پروسه، بلکه عملا هم دوری گرفتم. این یک واقعیت عینی است و همه رفقا میتوانند ببینند. دوری گرفتنم هم به معنای انفعال نیست. به معنای فیزیکی و اینها نبوده. بلکه به یک کار دیگری مشغول بودم و آن کار محدوده تشکیلات کردستان و بخصوص در تشکیلات علنی. این وضعیت با خودش عوارضی را بوجود آورده بود. به تدریج بوجود آورده بود. نه اینکه من الان به آن واقف شده ام، بلکه در ذهنم خودم به نظرم روشن است و باز میبینم از اینجا و آنجا سربلند میکند عوارضش. این وضعیت با خودش یک محدودنگری در برخورد به مسائلی که حتی در رابطه با مسائل کردستان است و بخصوص در رابطه با مسائل حزب، مسائل سراسری در من بوجود آورده بود، که این محدودنگری در ایندوره به کار ما در کردستان بطور مشخص ضربه زد و من در تمام بحث ها خودم را با رفیق نادر "منصور حکمت" هم سو و هم نظر می دانم.(خط تاکید از من است)
در پنلوم ١٦ حزب کمونیست ایران همه کمیته رهبری وقت کومه له خود و مواضع سیاسی خود را نقد کردند از جمله شخص ابراهیم علیزاده و هیچ کس در آن تاریخ رسما اعلام نکرد که با کمونیسم کارگری و دیدگاههایش مخالف است و هیچ سندی هم دال بر اینکه حسن رحمانپناه در آنزمان موضع رسمی خود را اعلام کرده باشد دیده نشده است.
انگار نفرت کاک حسن از کمونیسم و کمونیسم کارگری تمام نشدنیست که اگر هر کسی در آنزمان از در کنار کمونیسم قرار داشته و علیه ناسیونالیسم موجود در رهبری کومه له چیزی نوشته یا سخنی ابراز داشته است هنوز که هنوز است مورد غضبت ایشان قرار دارد و این واقعیت ریشه در دفاع از گرایش ناسیونالیستی درون رهبری کومه له و از سر ضدیت با کمونیسم سرچشمه می گیرد، این غضب به این ختم نمی شود و در واقع هدف رحمانپناه نقد مهتدی و گرایش ناسیونالیستی او نیست بلکه هدف حمله هیستریک به کمونیسم کارگری و رهبرانش است و نه به دلیل ناسیونالیست بودن مهتدی بلکه تنها به این دلیل است که زمانی کمونیست کارگری بوده و درخواست عضویت در کانون کمونیسم کارگری را کرده است.
آقای رحمانپناه در ادامه می نویسد:
پروژە همسویی عبداللە مهتدی با کمونیسم کارگری ، چند ماە قبل از انشعاب آنان از حزب کمونیست ایران و بویژە زمانیکە ایشان را بە عضویت "کانون کمونیسم کارگری" قبول نکردند و در کمال ناباوری همگانی "کورش مدرسی" کە نە در صفوف چپ ایران و نە در تشکیلات حزب کمونیست ایران عنصر شناختە شدە و تاثیرگذار نبود ، برگزیدند برهم خورد . این اتفاق و بویژە بی میلی "کانون" بە عبداللە مهتدی ، جدایی ایشان از کمونیسم کارگری را رقم زد و در موقعیت نە چندان سربلندانە بە صفوف کومەلە بازگشت . (خط تاکید از من است)
"کاک" حسن در اینجا هم با فراموش کردن تاریخ و یا با وارونه کردن آن می خواهد به بهانه عبداله مهتدی، در ادامه تبلغات مسموم علیه کمونیسم کارگری هدف خود یعنی دفاع از چرخش کومه له از کمونیسم به سمت ناسیونالیسم را دنبال می کند.
در مورد کورش مدرسی هم نفرت رحمان پناه قابل فهم است و این امری به قدمت اتفاقا نفرت شخص عبدالله مهتدی از منصور حکمت، از کورش مدرسی و از کمونیستهای هم جهت و هم خط آنها است. رحمان پناه اتفاقا در این زمینه در تمام این دوران با همان ادبیات و با همان فرهنگ و نفرت عبدالله مهتدی علیه آنها گفته و نوشته است. کورش مدرسی احتیاجی به دفاع من ندارد، او چه زمانی که در کمیته مرکزی کومه له و کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، دفتر سیاسی حزب و دبیر مدرسه اکتبر حضور داشت و چه بعد از جدایی کمونیسم کارگری، در دفاع از کمونیسم و انقلاب کارگری و در نقد جریانات بورژوایی به شمارش تعداد روزهای حضور حسن رحمان پناه در کومه له، نوشته مکتوب دارد.
قطعا برای کسی که دنیایش حضور در محافل ناسیونالیستی کرد است، شخصیتهای مهم سیاسی نیز دیگر رهبران خوشنام و معتبر جنبش کمونیستی نیستند و جای آنها را انواع کاکه ها و مامه های این جنبش از کاک مسعود بارزانی ها و مام جلال ها و کاک محمد حاجی محمودها و ملابختیار ها و کاک نوشیروان مصطفی ها و کاک خالد عزیزی و کاک مصطفی هجری ها و... خواهند گرفت. در حقیقت حسن رحمان پناه از فرط پرت و پلاگویی به منتقدین کمونیست جریانش، حواسش نیست که اکنون خود و یارانش همان راهی میروند که مهتدی رفته است. مسیر مخالفت با حزب کمونیست ایران و عدم اعتقاد به سوسیالیسم و... هستند. عبدالله هم همان زمان اینها را گفت.
حسن رحمانپناه می نویسد:
آنچە نقطە قوت کومەلە در دو دور گذشتە مجادلات درون حزبی و نقطە ضعف طرفین مقابل بود ، وجود "کوە یخ" تشکیلات کومەلە کە اساسآ در محیط کار و زیست مستقر و دیگر تشکیلاتهای کومەلە در همراهی با رهبری آن ، شکست این نمایش رقت انگیز را بر رقبا ، علی رغم ادعاهای آنها تحمیل نمود و این بار نیز تاریخ تکرار خواهد شد . (خط تاکید از من است)
جدا از اینکه اگر ما کومه له را به عنوان یک پدیده نگاه کنیم، بی شک هر پدیده ای محصول شرایط مشخص است و چنین پدیده ای هم با تغییر شرایط تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. این اولین اصل مارکسیسم است، بنابر این فاکتور های متعددی همچون اتمام جنگ ایران و عراق، حمله آمریکا به عراق و به قدرت رسیدن ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق روی دست "بوش"، فروپاشی دیوار برلین و بسیار فاکتور دیگر در تغییر ریل کومه له از کمونیسم به سمت ناسیونالیسم وچپ ملی تاثیر گذار بوده است، بی جهت نیست که رهبری کومه له طی این سالها با فراموش کردن اهداف و استراتژی کمونیستی نتوانسته در امر متحد کردن طبقه ی کارگر کردستان با دیگر نقاط کشور و یا سازماندهی و متشکل کردن این طبقه نه فقط در راستای ایجاد انقلاب کارگری بلکه حتی نتوانسته است یک اعتصاب کارگری در جهت بهبود سطح زندگی این طبقه را سازمان دهد، با مقدس کردن اردوگاه نشینی سعی در حفظ جایگاه و بدست گرفتن جنبش ملی کرد را دارد، بنابراین جنگ زَرگری مهتدی و علیزاده تنها در همین چهارچوب و بر همین مبنا قرار دارد و زدن سنگ کومه له به سینه تنها جهت فریب اذهان عموم و استفاده بازاری از این نام و هم سویی با حکومت اقلیم و ضدیت با طبقه کارگر، برای دریافت حقوق ماهانه از این حکومت، نمایش شرمساری این رقبا در مصادره تاریخ کمونیستی کومه له و تحریف این تاریخ پر افتخار است.
کومه له امروز تا چه اندازه ای به طبقه کارگر مربوط است؟ مگر غیر از اینست که ابراهیم علیزاده بارها در مصاحبه های تلویزیونی خود با آماری ساختگی تعداد طبقه متوسط کردستان را بیشتر از طبقه کارگر می داند و تمامی تلاشش برای رهبری این طبقه متوسط است. این کوه یخی که حسن رحمانپناه مدال افتخارش را به سینه می زند، یکی از نظریات مشهور زنده یاد منصور حکمت در این رابطه است که می گوید: نیروی مسلح کومه له تنها نوک کوه یخی است که اساس و ریشه های آن در جامعه کردستان، در محیط زندگی و محل کار طبقه کارگر است، بنابراین به جای تقدّس اردوگاه نشینی و پیشمرگ باید این سازمان را به میان کارگران برد و تشکیلات شهرها را گسترش داد و کمونیسم کارگری را به آنان شناساند و تقویت کرد.
برعکس ادعای این آقایان، اما کمونیسم کارگری در دفاع از تاریخ کمونیستی کومه له و طبقه کارگر، پرچم سرخ کمونیسم را با اقتدار بالا نگه داشته است و با افشای ماهیت ناسیونالیستی کسانی که امروزه رهبری کومه له را در دست دارند سعی در تقویت گرایش کمونیستی در درون طبقه کارگر و آن کوه یخی است که کا حسن از آن نام می برد و همین دفاع ما از کمونیسم است که خشم رهبری کومه له را بر انگیخته است .
حسن رحمانپناه در ادامه اقدام به نصیحت عبدالله مهتدی می کند و می نویسد: کسی از "دستکاری تاریخ " سخن میگوید کە بیست سال است تاریخ یک جریان مبارز، کمونیست و خوشنام بە اسم کومەلە را تحریف و دستکاری میکند . برای مقاصد سیاسی و شخصی در کنار رفقای کمونیست و برجستە از قبیل فواد مصطفی سلطانی ، دکتر جعفر شفیعی ، صدیق کمانگر و صدها زن و مرد رزمندە سوسیالیست کە در سینە خاک آرام گرفتە اند و توان دفاع از خود را ندارند ، عکس میگیرد و در بازار معاملات سیاسی با شوونیست ترین عناصر فاسد ایرانی بە نمایش میگذارد و تاریخی کە ٢٠ سال است بە آن تعلق ندارد را "زیرکانە" مصادرە میکند. (خط تاکید از من است)
در اینکه عبدالله مهتدی از اعتبار رفقای کمونیست جانباخته برای اعتبار بخشیدن به خود سوء استفاده و تاریخ را تحریف می کند هیچ شکی نیست، اما دوست گرامی جناب حسن رحمانپناه! "رطب خورده منع رطب کی کند؟" شما که دم از یاد رفقای جانباخته می زنید، جهت یاد آوری تاریخ باید به عرض برسانم که در جریان جنگ ایران و عراق در مرزهای کردستان، تنها در جریان بمباران شیمایی شهر حلبجه یک گردان از رزمنده ترین کمونیستها یعنی گردان شوان قربانی اتحاد شما با اتحادیه میهنی شد.
همان اتحاد میهنی که از اول تا آخر همپیمان جمهوری اسلامی بوده و این همپیمانی تا به الان نیز ادامه دارد. هنوز سیاست کلان این حزب از سوی رژیم جمهوری اسلامی پایه ریزی می شود. شما بگویید؛ چند نفر از رفقایی ما در جریان بمباران شیمایی مقرّات کومه له از سوی رژیم بعث تنها به دلیل همین همپیمانی و همکاری کومه له با اتحادیه میهنی قربانی سیاستهای شما که بر مبنای جغرافیا شکل گرفته است، شدند؟ رهبری کومه له و شخص حسن رحمانپناه که سنگ رفقای جانباخته کمونیست را به سینه می زنند، چقدر به اهداف و باورهای آن عزیزان پایبند مانده اند؟ تنها عبداله مهتدی نیست که باید از رفقای جانباختە این جریان ، بە مبارزە و جانفشانی آنها در راە آرمان کمونیسم و رهایی مردم کارگر و زحمتکش، بە خانوادەهایشان ، بە نام، تاریخ و اعتبار پر افتخار کومەلە کمونیست، عذرخواهی بدهکار است، همچنین شخص شما، ابراهیم علیزاده، عمر ایلخانی زاده و تمامی رهبری کومه له های کنونی که به آرمانهای کمونیستی پشت کرده اید و در حراج آن تاریخ سهیم هستید، باید از ما، طبقه کارگر، خانواده جانباختگان و تمامی کسانی که عضوی از بدنشان را در این مبارزه از دست داده اند و یا به مریضی های لاعلاج گرفتار شده اند، عذر خواهی کنید. همه شماها باید بابت اتحادتان با حزب دمکرات(همان حزبی که به جنازه پیشمرگه های زن تجاوز و زخمی ها را اعدام کرد) از خانواده این عزیزان عذر خواهی کنید.
مگر تاریخ نگاری شخص ابراهیم علیزاده در دانشگاه سلیمانیه و تحریف تمام حقایق تاریخ را فراموش کردید؟، انصافا تحریف علیزاده دست کمی از تاریخ سازی جعلی مهتدی دارد؟. مگر خود شما به نام تلاش برای رهبری بر جنبش ملی کرد از کل آن تاریخ و اعتبار شخصیتهای کمونیست و از جمله رفقای جانباخته مورد اشاره در خدمت این افق استفاده نمیکنید؟ اینجاست به قول "مارکس" باید گفت "شرم یک احساس انقلابیست"
رحمانپناه در جایی دیگر می نویسد: تا آنزمان استراتژی آقای مهتدی "تقویت کومەلە از کانال تقویت حزب کمونیست ایران بود" . اما بعد از سکاندال سیاسی و تشکیلاتی و رابطە پنهانی با یک جریان سیاسی در کردستان عراق و رمززدایی از "جعبە سیاە" پنهانکاری شما ، رآی نیاوردن در کنگرە ٧ حزب کمونیست ایران ، یک شبە "تغییر ریل " دادید ، و "شرط تقویت حزب کمونیست ، موکول بە تقویت کومەلە" شد. همە این دگردیسی ها اگرچە در مدت زمان کوتاهی آنجام گرفت ، اما محصول فکر شدە پروژەهای قبلی بود کە روند "اصلاح طلبی حکومتی" آنها را تسریع کرد. (خط تاکید از من است)
سئوالی که در اینجا ممکن است پیش آید اینست: اگر حسن رحمانپناه ادعای صداقت را دارد، چرا بعد از بیست سال هنوز معمای "جعبه سیاه" که مدتها به نام پروژه و کودتای عبداله مهتدی علیه رفقایش از جمله علیزاده و هوادارنش مورد بحث بود و اکنون دوباره آنرا به میان می آورد، تا به امروز هم از جانب ابراهیم علیزاده و هوادارانش رمز گشایی نشده و از جامعه مخفی نگهداشته شده؟ این امانتداری در حفظ محتویات جعبه سیاه مهتدی را در تمامی این سالها را باید خود حسن رحمان پناهها توضیح بدهند. هنوز هم به دلیل "امانتداری" جریان ابراهیم علیزاده، به عبدالله مهتدی کمتر کسی میداند ماجرا این جعبه سیاه چیست. هنوز انگشت شمارند کسانی که ازماجرای توطئه های مهتدی قبل از جدایی از شما بر حسب اشتباه از جانب شخص او یا همراهان او که اسناد و نامه و مراوداتش بدستتان افتاد، خبر دارند. هنوز هم بعد از دو دهه کلمه ای نه گفته و نه نوشته اید. لابد حفظ وحدت و یکپارچگی احزاب ناسیونالیست کرد برای شما مانع از آن است و لب هایتان را بر بیان حقایقی بسته اید. اینست آنهمه صداقت و روراستی که از آن دم می زنید و مردم را نصیحت می کنید؟
در مورد عبدالله مهتدی و دوم خرداد:
در مورد نقش جنبش اصلاحات و انشعاب و باز شدن شعبه عبدالله مهتدی، حق با حسن رحمان پناه است. اما این تنها یک طرف ماجرا است. طرف دوم قدرت گیری ناسیونالیستهای کرد در عراق و در دل حمله به عراق و بر دوش دولت بوش بود. در آن دوره عبدالله مهتدی پرچم ناسیونالیسم کرد را برافراشت و یافتن بیشترین یاران برای حال و آینده را در حزب جلال طالبانی دنبال کرد و حسن رحمانپناههای زیادی زیر بغلش را گرفتند و در حمله به کمونیسم و در دفاع از کاک عبدالله شان، سبقت را از دیگران ربودند.
و یا دوره ای که طناب دولت جنایتکار بعث به ظاهر از گردن کارگر و زحمتکش کردستان برداشته شد و طناب بورژواهای کرد جای آنرا گرفت. اگر قبلا طناب بردگی بر گردن کارگر در کردستان از سوی "عربها" بود، اکنون دوستان قدیم و جدید عبدالله مهتدی و رحمان پناها و احزابشان این ماموریت را عهده دار هستند. اگر امروز کارگران و ستمدیدگان، زنان و جوانان از بخش پایین جامعه از دست حاکمان کرد چنان به تنگ آمده اند، که حاضرند و آرزو میکنند که کاش همان طناب صدام باقی مانده بود از سایه حکومت بورژوا ناسیونالیست کردی، از سایه یاران و دوستان امروزی مهتدی ها و علیزاده های امروز ست. در دوستی با این حکومت، انصافا امروز حتی حزب آقای رحمان پناه از عبدالله هم پیشی گرفته است. اگر کسی باور ندارد لطفا به اطلاعیه آنها در مورد مرگ جلال طالبانی رئیس جمهور سابق عراق و یکی از دو روسای حکومت اقلیم، نگاه کنند.
کومه له سی سال است با این جریان ارتجاعی دوست نزدیک است حتی وقتی که کارگر و زحمتکشی که رحمان پناه های امروز سنگ دفاع از آنها را به سینه میزنند، از خشم و نفرت دفاتر احزاب طالبانی، نوشیروانها و بارزانی ها را به آتش کشیدند، شماها سکوت کردید و دفاعی از آن نکردید. سی سال چشم پوشی و سکوت در برابر ظلم و بردگی کارگران کردستان عراق، سی سال سکوت در مقابل خشونت بر زنان از ختنه زن گرفته تا کشتار و قتل ناموسی زنان تحت حاکمیت احزب کردی در کردستان عراق، سی سال سکوت در مقابل کشتار و ترور کمونیست ها و بستن دفاتر و روزنامه هایشان در کردستان عراق، سی سال سکوت در قبالِ همکاری و همپیمانی حکومت کردی با دولتهای ایران و ترکیه و ده ها مورد دیگر، با این کارنامه شیرین آقای رحمان پناه در موقعیتی نیست که سنگ کارگر و زحمتکش به سینه بزند، خود را ادامه دهنده راه فواد ها و جعفر شفیعی ها و صدیق کمانگرها بنامد، را و یار و همزم دیروز و هم افق امروز خود جناب مهتدی را نصیحت کند. آنطرفتر افتخار داشتن اسلحه دکتر جعفر شفیعی را دارید، کاش به جای اسلحه دکتر جعفر، از اهداف و افکار او پاسداری می کردید. (منظور از این جمله آخری اینست که گویا اسلحه دکتر جعفر نزد حسن رحمانپناه است)
حسن رحمانپناه در ادامه می نویسد:
اکنون سئوال این است، اگر "وسوسه اصلاح¬طلبی" در گذشتە ،" دستکاری در تاریخ است "، حضور چند سال گذشتە آقای مهتدی و جریان مطبوعش در کنگرە کارتنی "ملیت های ایران فدرال"
شایعە چە کسی است ؟ حضور امروزی ایشان با درس نگرفتن از گذشتە، در نهاد پوشالی و بی اعتبار "شورای مدیریت گذار " کە ترکیبی از ناسیونالیست های ایرانی ، بنیانگذاران سپاە پاسداران ، طرفداران بازگشت سیستم سلطنتی و ضد دمکراتیک ترین افراد در این جمع است و آقای مهتدی هم افتخار حضور در آن جمع را دارد. (خط تاکید از من است)
رحمان پناه منتقد مهتدی است به سه دلیل:
زمانی با کمونیسم کارگری بوده، با دوم خرداد رفت، با ناسیونالیستها و لیبرالهای ایرانی رفته است
در مورد کمونیسم کارگری از روز تشکیل حزب کمونیست ایران تا خروج منصور حکمت و بخش وسیعی از کادر و اعضا آن حزب، از حزب کمونیست ایران و کومه له، شخص حکمت مهمترین شخصیت سیاسی آن حزب و با اتوریته ترین انسان حزب کمونیست و کومه له بود. بخش بزرگی از اسناد رسمی آن حزب حتی اسناد مهم فعالیت حزب در کردستان و حتی استراتژی نظامی کومه له، حقوق پایه ای زحمتکشان کردستان، آتش بس یکجانبه با حزب دمکرات، تاکید بر کومه له به عنوان تشکیلات شهری و نه صرفا اردوگاه نشین و.. از آن وی است. صادقانه حتی روز رفتنش را رسما با همه رهبری آن جریان مطرح کرده است که می خواهد حزب کمونیست ایران و کومه له را ترک کند و حزب خودش را درست میکند، این زمانی بود که ایشان تا آنزمان به اتفاق آرای رهبری از علیزاده گرفته تا مهتدی، ایلخانیزاده و صلاح مازوجی و... دبیر اول حزب مانده بود. تمام دورانی که کانون کمونیست کارگری را بنیاد نهاد و مباحثات کمونیسم کارگری را مطرح کرد، رهبران خود رحمان پناه از مباحثات او دفاع کرده اند و..، اکنون هم امثال رحمان پناه ها با حذف منصور حکمت، تاثیرات، سیاست، جهت و افق او و در دنیای واقعی با حذف سیاست های ناظر بر حزب کمونیست و کومه له آن دوره، به عنوان تاریخ "ارزشمند دفاع میکند".
این حقایق را نزد هر کسی که حکمت و علیزاده و عبدالله مهتدی و.. را نمیشناسد ببرید و بگویید که اکنون، کسانی هستند که همراه بودن با حکمت را جرم تلقی میکنند، در جواب میگوید این عده کلاهبردار سیاسی اند. نمی توان به آن تاریخ "افتخار" کرد اما تاثیر گذارترین شخصیت سیاسی در شکل دادن به همه جهت و افق و اسناد و... آن دوره را حذف و به جایش عکس شیطان کشید . نمی توان سیاست و جهت و اسناد آن تاریخ را از دیدهمگان مخفی کرد و نان اعتبار آن تاریخ را خورد و در خدمت اهداف امروز خود سود جست. اگر اینها شیاد سیاسی نباشند، لابد افراد هر دم بیلی هستند که هر نسیمی میتواند آنها را به جایی ببرد. باید اذعان کنم در این محور اتفاقا در دشمنی با حکمت و عقاید و افکارش و در دشمنی با تاریخ حزب کمونیست ایران و کومه له از روز تشکیل تا سال ١٩٩١ عبدالله و رحمان پناه در یک سنگر مشترک بوده اند و هنوز هم هستند.
اگر چه در مورد دوم خرداد، حق با رحمان پناه است، اما عبدالله مهتدی و یاران مشترک شما در اتحاد کردستانی که چندین سال است در تلاش اند که جمهوری اسلامی آنها را قبول کنند و یا در تلاشند سپاه کردی تشکیل دهند که قرار بود جای "پیشمرگان مسلمان کرد" را بگیرد. زمانی که از جانب جمهوری اسلامی پذیرفته نشدند، از هر خوش خدمتی برای همه دولتهای مرتجع از آمریکا، عربستان و اسرائیل حتی تا ترکیه دریغ نکردند و کومه له علی رغم اطلاع از آن سکوت کرده و لب به اعتراض باز نکرده است. کاک حسن عزیز شما، رهبری کومه له و حزب کمونیست در جریان مذاکرات و میانجیگری نهاد نروژی بوده اید و بیش از یکسال رازنگهدار این احزاب به عنوان احزاب خواهرتان در "جنبش کردستان" و برای حفظ یکپارچگی آن جنبش بوده اید. شماها حتی بخشی از رهبری و تمامی کادر و اعضا تشکیلات خود را از این ماجرا و از مراجعه به خود شما هم بی اطلاع گذاشته اید. مگر تمایل به دوم خرداد و امید به آن از امید به کل جمهوری اسلامی، از امید به عربستان و هر ارتجاعی در منطقه مهمتر است؟ پس چرا زبان شما و ابراهیم علیزاده و حزبتان در مقابل آنها لال است.
بعلاوه شما نه تنها اعتراضی به همکاری و اتحاد در جنبه کردستانی و کنگره های ملی کرد بارزانی و "پ ک ک" ندارید. اولی هدف خود را آشتی با دولتها و دومی که صاحب آن "پ ک ک" که متحد و نزدیک به جمهوری اسلامی است، حتی خودتان یک پای قضیه و از مدافعان و شرکا بوده و هستید. اما معلوم نیست چنین کسی چرا وقتی از همکاری با همین تیپ از احزاب ناسیونالیست و به قول رحمان پناه لیبرال ایرانی از جانب عبدالله در میان است، رگ گردنتان بلند میشود و به مهتدی میتازید. مگر چه تفاوتی میان شورای مدیرت گذار و کنگره کارتنی " ک ن ک" هست؟ آیا تصور میکنید مؤسسین و مبلغین "ک ن ک" و "پ ک ک" مجاب می شوند تا فرش قرمز حضور ایشان در جریان راست، لیبرال و ارتجاعی کردی را زیر پای ابراهیم علیزاده پهن کنند. آیا همین برای اثبات عمق ناسیونالیسم کردی در خود کومه له و تعلق عمیق نویسنده به این جبهه و این جنبش نیست؟.
بعلاوه عبدالله از اختلاف خود با کومه له قبل از جدایی جریانش در مورد بی توجهی به جنبش کردستان و رهبری آن از جانب ابراهیم علیزاده و به عنوان محور اصلی اختلاف سخن می گوید. چرا نویسنده محترم و شخص علیزاده در این زمینه زبانشان الکن می شود و چیزی نمی گویند؟ حتی مهتدی هم امروز بر سر این ماجرا چیزی زیادی نمیگوید. دلیلش روشن است که جریان رحمان پناه امروز دهها بار صریحتر و روشن تر از عبدالله مهتدی نه تنها از آن دفاع، بلکه آنرا به افق و استراتژی خود تبدیل کرده است.
با تمامی این اوصاف، مستقل از شعارهای توخالی کارگر پناهی آقای رحمانپناه، آیا ایشان در آن موقعیت و جایگاه قرار دارد که به اصطلاح از موضِع "چپ" به مهتدی نقد و ایرادی بگیرد؟ جواب این سئوال را به خوانندگان واگذار میکنم!
تردیدی نیست که با همت انسانهای کمونیستی که هنوز تاریخ پرافتخار کمونیستی کومه له را به یاد دارند و به آن باور دارند در برابر هجمە مهتدی، ایلخانیزاده، علیزاده و رحمانپناه خواهند ایستاد و اتحاد نامقدس و نوشتە نشدە شما علیه کمونیسم و برای بدست گرفتن رهبری جنبش ملی رسوا و افشا خواهد شد و اجازه نخواهیم داد این چپ ملی آن تاریخ کمونیستی را زیر خاک کند علیزاده و مهتدی دو روی یک سکە در ضدیت با کومەلە کمونیست هستند.
ئاسو سهامی
25 سپتامبر 2020
- - نوشته فواد عبدالهی تحت عنوان (پند و اندرزهای یک پیشکسوت، در حاشیه جواب مهتدی به علیزاده) ( http://www.azadi-b.com/G/2020/09/post_519.html)