تحولات درونی کومه له که میرفت تبدیل به یک تراژدی شود با رو شدن دست دو طرف دعوا اکنون وارد مرحله کمیک شده است.
حسن رحمان پناه که در میان کومه لهایها از فرط محبوبیت اغلب خود را در بحثهای علنی آفتابی نمیکند وارد میدان شده تا به اسم پاسخ به مجید حسینی هر چه در چنته دارد را نثار خط کمونیستی کومه له قدیم و منصور حکمت کند. از سوی دیگر اسعد رستمی هم با شمشیر چوبین به میدان آمده و در متنی که مدعی است پاسخی به بیانیه اخیر حزب کمونیست کارگری ایران-حکمتیست (خط رسمی) میزان پرت و پلاگویی را به جایی رسانده که فقط از یک عضو کمیته مرکزی کومه له بر میآيد.
ابراهیم علیزاده هم با رفتاری دیپلمات مآب به میدان آمده و مدعی است زبان زبر ضروری نیست. معلوم نیست چرا وقتی ارتش سایبری کومه لهایها به نشریه نینا، حزب حکمتیست خط رسمی و منصور حکمت حمله میکنند علیزاده حرفی ندارد ولی وقتی تیغ این لمپن بازی به گردن خودش و جناحش نزدیک میشود ناگهان به یاد زبان نرم و زبر میافتد و از برای فرهنگ دمکراتیک داد سخن سر میدهد. شاید چون مساله جنبش کردستان است و در این بخش همه استانداردها دوگانه میشوند!!
*اسعدرستمی نمودار رهبران در کومه له جدید*
ابتدا به مطالب سراسر نامربوط و بی ربط اسعد رستمی بپردازیم. وی در مطلبش که با اغماض هم نمیتوان یادداشت خطابش کرد ناگهان پای منصور حکمت را وسط میکشد و مدعی میشود سیاستهای کومه له تقریبا نزدیک به طرحهای حکمت در کردستان است. شاخص پرت و پلا گویی این جمله است:«در پایان دوستانه به این باصطلاح حزب کارگری می گویم: تا زمانیکه بر این اخلاق و روش باشید، مطمئن باشید همواره همین خواهید بود که هستید و هر کسی هم از شما پیروی کند، سرنوشت بهتری پیدا نخواهد کرد.» ما هم به اسعد رستمی میگوییم مادامی که خودت منظورت را نمیدانی بهتر است کاغذ را سیاه نکنی و تا زمانی که افرادی چون شما عضو کمیته مرکزی کومه له باشند نمیتوان امیدی به این جریان داشت. اگر این به اصطلاح یادداشت را سایت رسمی حزب کمونیست ایران منتشر نمیکرد حتی نیازی به پاسخ به آن هم نبود ولی وقتی حزب مثلا کمونیست ایران این مهم را در ارگان خود منتشر میکند یعنی کلیت این حزب یا حداقل اداره کنندگان این سایت هم نظراتی به این مشعشعی دارند.
مابقی متن او وصله پینه کردن یکی از قرارهای کنگره هفدهم است. کنگرهای که بنا بود تشکیلات کومه له را در داخل و خارج منسجم کند اما از مجمع عمومی دست ساز سندیکای واحد تا زیرپاکشی برای اسماعیل بخشی در میان دوستداران کومه له در این دوره به وفور یافت میشود و معلوم نیست این سطح از بی انسجامی چه ربطی به قرار مصوب دارد. همانطوری که در این قرار بنا میشود با چپ رابطه نزدیکتری گرفته شود اما در همین دوره بارها لشکر سایبری کومه له در فیسبوک به جان جریانات چپ دیگر افتادند و حسن رحمان پناه یکبار به حزب کمونیست کارگری یک بار به راه کارگر و ... حمله کرد و با ادبیاتی که احتمالا از نظر علیزاده زبر است به همه چپ حمله برد. البته آن زمان از نظر علیزاده فرهنگ دمکراتیک پابرجا بود!!
*حسن رحمان پناه؛ رجز خوانیهای طیب در زنجیر*
حسن رحمان پناه به واقع از "خوشنامترین" شخصیتهای کومه له امروز حتی در درون سازمان خود است.او کسی است که در کنگره شانزدهم و پانزدهم از سوی نمایندگان هو شد و حتی جرات کاندیدا شدن را به خود نداد اما حالا با نزدیک شدن دوباره کنگره کومه له و با از پرده بیرون افتادن اختلافات درونی ناگهان به روی پرده آمده و حرفهایی میزند از جنس حرفهای اسعد رستمی، با یک تفاوت؛ حداقل رحمان پناه اصول نگارشی را در متون خود رعایت میکند. رحمان پناه چنان رجز میخواند و دیگران را سردار بی سپاه میخواند که گویی خودش از اجتماعیترین شخصیتهای جهان است. با این حال برای کسانی که صف بندی درون کومه له و روانشناسی آنها را میشناسند به خوبی مشخص است این مهم سرخ نگه داشتن صورت با سیلی است. او و علیزاده چنان از کومه له اجتماعی صحبت میکنند و آنقدر پز خود را میدهند که کسی نداند فکر میکند ارتش آنها در تهران، اصفهان، اهواز، مشهد، شیراز، مریوان و کرمانشاه آماده یورش به قدرت است. حال آنکه اجتماعی بودن این کومه له تا کیلومتر١٥ جاده سنندج دهگلان دوام میآورد و نه در شهرهای شرقی استان کردستان و نه شهرهای جنوبی و بزرگتر مانند کرمانشاه هیچ جایگاه و سیاستی ندارند. با این حال سیاست صبر و انتظار رهبرانی میسازد که به داشتههای خود مینازند. برای کسانی چون نگارنده این متن که در خارج از کردستان زندگی میکند کومه لهای شامل تعدادی از مسافران سنندجی و مریوانی میشود و بس. حزب کمونیست ایران هم چنین است و از اساس هیچ برنامه یا فونکسیون اجتماعی خارجی از جمعیت کردهای سورانی را نمیتوان متصور شد. این ادعاها از جنس همان ادعاهایی است که تنها حزب دمکرات و زحمتکشان را سرگرم میکند. با این همه حسن رحمان پناه باید بداند نمیتواند و حق ندارد با هر زبانی که میخواهد درافشانی کند چرا که حکمتیستها اگر جایی لازم بدانند پاسخ لازم را به او خواهند داد. او در جایگاهی قرار ندارد که به انشعابات کمونیست کارگری بخندد. او در حالی سه جریان کمونیست کارگری را تمسخر میکند که انگار نه انگار هم اکنون شش جریان مدعی و با نام کومه له اعلام وجود کرده اند. او بهتر است به جای اینکه چون اردکی چلاق به رقص باله رو بیاورد، اصل مشکلات را بیان کند. حداقل در این صورت با شلیک خندهها مواجه نمیشود.
وی در مطلب اخیرش در جواب به عبدالله مهتدی به زعم خود لگدی هم نثار کوروش مدرسی کرده و او را فردی ناشناخته در سطح چپ ایران معرفی میکند. از این ادعاها فراوان شنیده ایم. جریانی که هنوز هم نان سه دهه قبل را میخورد و از آن تاریخ به بعد جاپایی جدیی و پراتیکی جز خوش و بش با احزاب و شخصیتهای ناسیونالیسم و کدخداهای حاکم بر سلیمانیه را نداشته است، جریانی که به جای پرچم سوسیالیسم گذشته حزب کمونیست ایران و کومه له دوره منصور حکمت، پرچم روژآوا( کردستان سوریه) را برداشته است، در موقعیتی نیست که در مورد جایگاه کورش مدرسی اظهار نظر کند. زمانی که شماها برای خود شیرینی در محافل اطراف جلال طالبانی مشغول دیدار و نشست و برخواست بودید، زمانی که این را نشانه اجتماعی و عاقل شدن خود مینامیدید و جریان حکمت و حزب حکمتیست را"غیر اجتماعی" خطاب میکردید، در بخش اعظم دانشگاههای ایران در دل ارتجاع حاکم و علیرغم سرکوب شدید، پرچم چپ و کمونیسم و پرچم دفاع از آزادی و برابری بر اساس همان خط که حکمت و کورش مدرسی دنبال کردند و بر اساس همان سیاست و جهتی که حزب حکمتیست(خط رسمی) دنبال میکند، بر افراشته شد. آن زمان چند روزی همگی چپ ایران و از جمله کومه له و حزب کمونیست ایران هم تلاش کرد با این تحرک توده ای و وسیع عکس بگیرد، اما تا دیدند پای کمونیستهای کارگری، پای حکمتیستها به رهبری کورش مدرسی درکار است، به ناگاه همه به صف مقابلش پیوستند. اکنون هم حسن رحمان پناه و همراهان او هر از چند گاهی پز اجتماعی و توده ای میگیرند و در خانه شیسشه ای نشسته و به حزب حکمتیست (خط رسمی) سنگ پراکنی میکنند. راستش من بر رحمانپان ایرادی نمیگیرم، او و بسیاری در جریانش جز چند شهر کردستان و کوچه های نزدیک بارگاهشان در سلیمانیه را بیشتر نمیشناسند. نه میدانند فضای ایران چه است و نه میدانند موقعیت چپ و کمونیست کجا است، نه کمونیسم ایران را میشناسند و واقعا حتی به عینی فضای شهرهای کردستان و موقعیت امروز کارگران در کردستان را هم نمیشناسند، سر زیر برف کرده و به تبعیدگاه خود در سلیمانیه مینازند و انگار واقعا در قلب پرولتاریای ایران سنگر و باریگاد ساخته اند.
*ابراهیم علیزاده و نقش همیشگی منتقد فرهنگی درجایگاه رهبر سیاسی*
ابراهیم علیزاده نیز چنان در لباس دیپلماتیک خودش را برانداز میکند که محمد جواد ظریف هم باید از او دیپلماسی را بیاموزد. او با جملاتی سعی میکند خود را در حد یک منتقد فرهنگی جا بیاندازد اما به این پاسخ نمیدهد چرا کسی که عمر رهبریاش از خامنهای طولانی تر است تشکیلاتی دارد که در هر پیچ بخش وسیعی از نیروهایش گروهی ناسیونالیستی جدید را اعلام میکند ولی رهبری او باز هم ادامه مییابد. شاید به این دلیل که در کومه له جدید به ویژه جایگاه منتقد ادبی داشتن بیش از یک رهبر سیاسی قاطع با اقبال نمایندگان مواجه میشود. با این همه او زمانی میتواند از زبری زبان بنالد که در صفحه ارگانشان مطالبی از جنس اسعد رستمی و رحمان پناه ها منتشر نشود. نمیشود که هرگاه علیزاده زیر تیغ میرود فغان سر دهد و زمانی که دیگران زیر فشار لشگر سایبری کومه لهایهای تماما کردستانی و با "ادبیات" شاخص خودشان، قرار میگیرند ایشان با سکوت تاییدآمیز دیپلماتیک موضوع را بی پاسخ بگذارند.
علیزاده از دیپلماسی که اسم رمز بند و بست با احزاب بورژوایی کرد است کاملا دفاع میکند. حتی حاضر است با شاخه کردستانی سازمان مجاهدین خلق سر یک میز بنشیند اما فقط در حوزه استحفاظی استان کردستان. اما اگر یک کمونیست در جلسهای باشد که یک شووینیست در آن حاضر است فریاد سر میدهند که آرمان کمونیسم به فنا رفت. معلوم نیست چرا مذاکره با شاخه کردستانی مجاهد و دادن بیانیه مشترک مجاز است اما دیالوگ با جریان مادر ممنوع. علیزاده از آنجایی که جامعه کردستان را طبقاتی نمیبیند این حق و رانت را برای خود قائل است. کمونیستها اما طور دیگری به ماجرا مینگرند؛ مذاکره با هر کسی میتواند مجاز باشد منوط به اینکه صف مستقل طبقاتی را مخدوش نکند. از این جهت چه مذاکره با خبات و پ ک ک و چه بند و بست با مجاهد و سلطنت طلبان اصولی نیست. چه این در کردستان باشد و چه در سطح سراسری، این امر به زیان جنبش طبقاتی کارگران است. برای علیزاده این حرفها «دنبال نخود سیاه رفتن» است چرا که از نظر او جنبش انقلابی کردستان جنبشی خلقی است و نظام طبقاتی در کردستان روی کار نیامده است!! این تزهای مشعشع را به عنوان نظرات جدید یک "کمونیست" دیپلمات شده باید شنید و از آن گذشت.
*چپ و راست کومه له همسان یکدیگر و مساله حکمتیستها*
در پایان لازم به ذکر است گرچه شکست جناح راست کومه له میتواند اتفاقی بهتر باشد اما از نظر ما و از نظر همه کمونیسهای راستین طبقه کارگر، چپ و راست کومه له نه موجوداتی یکسان بلکه همسان هستند. اکنون با شیفت علیزاده به جناح راست، صلاح مازوجی جایگاه سانتر را به دست آورده است. تکرار آن تاریخ نتایجی یکسان به بار خواهد آورد. گرچه کاربرد کلماتی چون «کمونیسم مدرن و انسانی» در مطالب صلاح مازوجی بیانگر یک چراغ سبز از سوی اوست اما برای کسانی که در میانه جنگ طبقاتی امروز چنگ در چنگ بورژوازی و دولت اسلامی دارند، این تحرکات چندان شورانگیز نیست. به باور نگارنده راه درست را رفیق آسو سهامی نشان میدهد.اما صلاح مازوجی با تاکید صدباره بر اینکه به اتوریته و رهبری علیزاده تن میدهد تنها ناتوانی و بی اعتماد به نفسی خود و جناحش را به رخ میکشد. آنها کافی است مواضع خود را در مقابل یک رهبر کارگری قرار دهند تا احساس ناامیدی آنها را از سازشکاری و بعلاوه از عمق ناسیونالیسم خود ببینند.
ما تحولات درونی کومه له را دنبال خواهیم کرد و در مقابل هتاکی و ترور شخصیت سکوت نخواهیم کرد. این کومه له و دو جناحش هستند که تعیین میکنند در آینده چه خواهیم کرد. اما هنوز مشخص نیست سیاست دیپلماسی که رمز ورود به تمام بند و بستهای کومه له با ناسیونالیسم و بورژوازی کرد است با قدرت گیری به اصطلاح جناح چپ چه تغییری خواهد کرد؟ گیریم خبات از بند و بست دیپلماتیک حذف شد و پ ک ک فاصله بیشتری از کومه له گرفت. آیا این تغییرات کومه له را در صف کمونیسم قرار میدهد؟