"در حاشیه نامه مهتدی به ابراهیم علیزاده" - نامه اخیرمهتدی به علیزاده حاوی یک دروغ و دو واقعیت است. پاسخ علیزاده هم که به امضای حسن رحمان پناه است، هم شامل یک حقیقت ودنیایی سکوت است. این یادداشت کوتاه سعی میکند آنچه که دو طرف مخفی میکنند را با خواننده طرح کند؛
ادعای دروغین مهتدی
عبدالله مهتدی میگوید ایشان ابدا اهل تمایل به خاتمی و جمهوری اسلامی نبوده و ادعاهای مربوط به این قضیه تماما ساختگی و اتهام سیاسی اند... در عوض، به تفصیل بحث میکند که نقد جایگاه منفی و مخرب حزب کمونیست ایران برای کومه له، به اضافه اهمیت جنبش کردستان و نقش کومه له در آن، جزو اختلافات اصلی و اساسی بین او و بقیه در کومه له بوده است.
ادعای اول او مبنی بر دل نبستن به جمهوری اسلامی در دوران ریاست جمهوری خاتمی، کذب محض است. حسن رحمان پناه در اینمورد اسناد و نوشته ها و مصاحبه های متعددی را شاهد می آورد و به درست به روشنی توضیح میدهد که اتفاقا مهتدی بسیار جانانه سراغ رابطه با جمهوری اسلامی در دوره دوم خرداد افتاد، که نگرفت. دروغ مهتدی در این رابطه به حدی برای همه عیان است، که آدم انگشت به دهن میماند که این آدم چگونه واقعیتی را انکار میکند که به خروار سند و مدرک و شاهدین زنده دارد. آنهم برای کسی که همین سالهای اخیر، همراه بقیه هم جنبشی هایش در مرکز همکاری احزاب کرد، مخفیانه مشغول ارتباط و مذاکره با عوامل رژیم اسلامی بوده اند که هیچ، آنطور که نماینده حزب دمکرات کردستان در یک مصاحبه دسته جمعی شان در همین یک ماه گذشته اظهار داشت که هنوز برای دریافت پاسخ از طرف جمهوری اسلامی، در انتظار به سر می برند.
اما ادعاهای واقعی مهتدی و تحریف و سکوت های طرف مقابل
دو ادعای دیگر مهتدی اما واقعیت دارد؛ ایشان میگوید که اختلاف اصلی او در مورد جایگاه حزب کمونیست ایران، به اضافه اهمیت جنبش کردستان برای کومه له بوده است.
برای اثبات این ادعای مهتدی، او میتواند تمام کمونیست ها و ناسیونالیست های منطقه را به عنوان شاهدان زنده به شهادت بگیرد. اصلا بدون نقش او در راس ناسیونالیسم کرد در کومه له، سرنوشت غم انگیز امروز کومه له محتوم نبود. او در رهبری حزب کمونیست ایران در دوران منصور حکمت، اولین شخصیت بالای حزب بود که با صدای بلند و طی یک قطعنامه پیشنهادی، جهش خود بسوی نزدیکی و اتحاد با ناسیونالیست های کرد عراقی را اعلام کرد. او نوشت که کومه له باید دوستان و متحدین خویش را از میان همین نیروهای اتحادیه میهنی کردستان، پیدا کند. کسی که به اسناد مربوط به دوران جنگ خلیج و حمله امریکا به عراق مراجعه میکند، متوجه نقش اساسی و تعیین کننده او در رهبری تمام نیروی جناح راست میشود. آن اسناد را اگر دیگران قایم کرده اند، بطور کامل در سایت حزبی ما قابل دسترس اند. دور سریع جهش کومه له بسوی ناسیونالیست های متعدد در همان دوران شکل گرفت، که ناسیونالیست های کرد عراقی در قدرت بودند و کومه له در آغوش جلال طالبانی، واقعا همان کاری را کرد که عبدالله مهتدی گفته و نوشته بود؛ کومه له در "انقلاب کرد" در کردستان عراق غرق شد. رهبری کومه له از روز اول جدایی کمونیسم کارگری، بدون در نظر گرفتن نقش مهتدی غیر قابل تصور است. ادعای بی پایه حسن رحمن پناه مبنی بر اینکه علت جدایی مهتدی از کمونیسم کارگری، عدم مقبولیت برای عضویت در کانون کمونیسم کارگری بوده، روشن تر از این است که آدم جدی باور کند. عبدالله مهتدی سال های سال بود که عضویتش در دفتر سیاسی واقعا مدیون نقش سابق او در رهبری کومه له بود.همین! هر کسی میتواند نشریات و ادبیات آن دوره حزب کمونیست ایران را مرور کند و نقش بی نقش عبدالله مهتدی و بی حرفی و بی افقی او در سیاست را تماشا کند. عبدالله مهتدی در این وضعیت بی افق تنها نبود؛ بخش قابل توجهی از کادرهای رهبری حزب بعداز آن دوره برای همیشه از سیاست کناره گیری کردند. دوران بعداز شکست شوروی و شروع آقایی امریکا بر جهان، دوران بدترین موقعیت کمونیست ها در جهان بود. آوار عظیمی بر سر تمام آنها فروریخته بود و تنها استثناهای آن دوران توانستند برای آن دوره پاسخی بدهند، که مهتدی جزوشان نبود. نتیجتا ایشان بین کناره گیری مانند بقیه و یا استفاده از کومه له برای کسب موقعیتی مشابه رفقای تاریخی خود در میان ناسیونالیست های کرد عراقی و مام جلال و بقیه، دومی را انتخاب کرد و قطب نمای روشن بدست گرفت و رفت.
کسی که این مهمترین وقایع جهانی و دوران شکست کمونیسم روسی را از تحلیل وقایع سیاسی حذف کند، واقعا هیچکاره سیاست است. اگر مهتدی به خاطر قهر کردن از منصور حکمت بسوی کومه له برگشته و از کمونیسم بریده، سرنوشت میلیون ها کمونیست جهان که در همان مقطع از کمونیسم بریدند و سرنوشتی مشابه همین مهتدی و بسیاری از اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران نصیب شان شد، به خاطر کدامین قهر کردن های تاریخ بوده است؟ کادرهای رهبری کومه له وقتی می نویسند و تحلیل میکنند، دایره درک شان از تحولات جهان امروز از چهارچوب عقل سیاسی مصطفی هجری خارج نمی شود. نتیجتا از نظر اینها، تحولات سیاسی تماما محصول اشکالات و یا ابداعات و یا تصمیمات فردی و آنهم بر مبنای علایق و احساسات این و آن است. به همین دلیل بعید نیست فکر کنند حذف سوسیالیسم از برنامه احزاب ناسیونالیست کرد در تمام کشورهای منطقه، آنهم دسته جمعی، و تغییر قبله سیاسی از شرق بسوی غرب، تماما کار سرخود رهبران یک دنده این احزاب باشد!
این رخدادهای مهم دنیای اواخر قرن پیش، زمانی رخ داد که دوم خرداد متولد نشده بود و هنوز عبدالله مهتدی برای نزدیکی با جمهوری اسلامی خیز برنداشته بود، چون هنوز خاتمی وارد کاخ ریاست جمهوری نشده بود. نتیجتا قضیه تمایل عبدالله مهتدی به دوم خرداد، چندین سال بعد اتفاق افتاد. یعنی در زمانی که سازمان کومه له تحت رهبری او و علیزاده و همراهان شان، در عمل و بدون هیچ سندی، "جنبش کردستان" مد نظر مهتدی را به عنوان جنبش اصلی خویش پذیرفته و به کمک مام جلال، گام های عملی برداشته بودند. در این وسط، عبدالله مهتدی از قبل ناسیونالیست شده، مثل تمام ناسیونالیست های دیگر، بسوی دوم خرداد جهش پیدا کرد.
در دوره ای که تمام ناسیونالیست های ایرانی و محلی و قومی از دم، و منجمله همین سازمان راه کارگر شریک کومه له، دوم خردادی شده بودند؛ عبدالله مهتدی به عنوان شخصیت روشن بین و بی ابهام جنبش خویش، نمی خواست و نمی توانست، در جهش به جلو در متن دوم خرداد، تزلزل نشان دهد. علاقه او به دوم خرداد، برعکس ادعای حسن رحمان پناه، یک ایده یک شبه و یک رعد و برق در آسمان بی ابر نبود؛ او قبل از آن دوره، یک ناسیونالیست تمام عیار شده و جهش بسوی دوم خرداد، فقط در متن آن تغییر میتوانست اتفاق بیفتد.
علت سکوت ابراهیم علیزاده- حسن رحمان پناه در مقابل ادعاهای دیگر مهتدی
"نقش مخرب حزب کمونیست برای کومه له و جنبش کردستان" و "اهمیت ایفای نقش رهبری در جنبش کردستان"، دو انتقاد مهتدی از بدو شروع دگردیسی در کومه له بوده و در هر مقطعی به زبان متناسیب فضا و تناسب قوا بیان شده است. وقتی هنوز همراه منصور حکمت است، میگوید دوستان و متحدین ما در میان همین حاکمین سلیمانیه اند که ناسیونالیست های تمام دوران ها بوده اند. وقتی هم فضا مهیاتر بود، مقالات تفصیلی اندر اهمیت جنش کردستان و جایگاه حیاتی آن برای کومه له، می نوشت.
علت سکوت سران کومه له امروز، در این واقعیت نهفته است که آنها دسته جمعی هر دو حب مهتدی را قورت داده اند و حاضر به اعتراف آن نیستند، هم چنانکه در بحث با کمونیست ها انکار میکنند؛ حزب کمونیست اگر بعد از جدایی منصور حکمت، عملا تعطیل شده و تنها اسمی از آن مانده بود، امروز در همین کومه له، مدافعین ( هرچند صوری این حزب)، دسته جمعی منفور و قابل مجازات و اخراج اند. نه فقط این، بلکه برای تعدای از آنها پرونده های روانی و امنیتی و... ساخته اند.(کسی که مدرک طلب میکند، به مصاحبه دکتر احمد عزیزپور، عضو کمیته مرکزی این حزب مراجعه کند). اشکال دسته جمعی این کمیته مرکزی و مدافعان آن از نظر اینها، سنگ اندازی در مقابل "پیشروی" های این کومه له در جهت تحکیم نقش کومه له در رهبری "جنبش کردستان" است. عبدالله مهتدی بیچاره هم همین واقعیت مد نظر رهبری امروز کومه له را گفته بود و تاکید کرده بود که این حزب مانعی در مقابل پیشروی کومه له در جنبش کردستان است.
"اهمیت نقش کومه له در رهبری جنبش کردستان" نیز مگر همانی نیست که مهتدی سال ها قبل تاکید و در جهت تسریع آن جهش کرده و راهش را جدا کرده بود؟ پاسخ رهبری کومه له به سوال او در اینمورد یک سکوت آگاهانه است؛ نمی خواهند و به نفع شان نیست علنا به این واقعیت اعتراف کنند.
نگرانی اصلی عبدالله مهتدی چیست؟
حالا که این کومه له همان مسیری را می رود که مهتدی چندین سال قبل تر طی کرده است، چرا موجبات خوشحالی متهدی را موجب نمی شود؟
علت به سادگی این است که بهره آن مستقیما برای مهتدی قدرت و پول نمی شود. به این دلیل ساده که این کومه له درس گرفته و نمیخواهد به سرنوشت ایشان دچار شود. مهتدی به دنبال جدایی از کومه له به سرعت رفت تا کمبودهای گذشته اش را جبران کند. و این مسیر را با چنان سرعتی رفت که دست راست حزب دمکرات کردستان و به عنوان یک نیروی شبه فاشیست اعلام موجودیت کرد.
همین مسئله موجب شده که علیرغم استفاده از عنوان کومه له برای سازمان خویش و علیرغم همراهی اولیه توسط طیفی از کادرهای رهبری قدیمی، در بعد اجتماعی هیچگاه موقعیت بالاتری از یک گروه شبه فاشیست پیدا نکرد. نتیجتا آنها که همراهی اش کرده بودند به سرعت از او دور شدند و بخش اصلی باقیمانده را هم خود در جهت هم دست کردن گروهش از صفوف خود اخراج کرد. نتیجه این وضع طوری شده که فالانژترین ناسیونالیست های قدیمی هم علیرغم تمایل به خط او، از وردو به سازمان او پرهیز کرده و امروز اساسا منتظر تحولات کومه له علیزاده و ورود به آن هستند.
شکست مهتدی در کسب موقعیتی که در جنبش ناسیونالیستی میخواست، علیزاده را محتاط و حرکت او را قدم به قدم و شمرده شمرده کرده است. کسی که سرعت حرکت او بسوی ناسیونالیسم را تعقیب کند، متوجه احتیاط او در هر مقطعی است. به همین دلیل، از روز اول نمی پذیرفت که جزو جنبش ملی شده است، وقتی هم پذیرفت، ادعا کرد که جناح چپ آن جنبش است، حالا که اولویت حزبی شان هم همین جنبش است، هنوز عنوان کمونیست را یدک می کشد و هنوز با فرمولاسیون های چپ گرایانه با دنیای بیرون ارتباط برقرار میکند. علیزاده میداند که موقعیت سنتی و جافتاده حزب دمکرات کردستان به عنوان حزب محافظه کار در جنبش ناسیونالیستی، تاریخا تحکیم شده است. میداند که مهتدی جناح راست افراطی را برای خود برگزیده است. و میداند که تنها موقعیت باقیمانده، صندلی دست چپ مصطفی هجری در جنبش ناسیونالیسم کرد است. این یعنی در ادبیات و فرهنگ آنها و روابط با دنیای خارج از خود، بویژه آنجا که لازم است، با فرمولاسیون و زبان و ادبیات چپ خود را بیان میکنند و استراتژی و تاکیتک و سیاست های شان را رنگ میزنند.
اما علت پایه ای، وجود یک سنت چپ و کمونیستی در تاریخ سیاسی کردستان در طول چهار دهه گذشته تا به امروز است. به زبان دیگر،علیرغم سرنوشت این و آن حزب و سازمان سیاسی، چپگرایی و کمونیسم در کردستان یک نیروی غیرقابل انکار است. به همین دلیل کمونیسم و چپگرایی در کردستان خوش نام و محبوب و در هر تحولی یک پای قدرت سیاسی است. اگر ناسیونالیسم افراطی و شبهه فاشیستی عبدالله مهتدی، علیرغم معرفی خود به عنوان سوسیالیست و چپ و کومه له، در کردستان مشتری نداشت، درس و تجربه ای برای امثال ابراهیم علیزاده هم هست که ناسیونالیسسم عریان او هم کار دست شان داده و از بدو کار، به آن چپگرایی در جامعه بی ربط شان میکند. به همین دلیل انتقال طبقاتی و جنبشی بین اینها لاکپشتی و با احتیاط بوده است. اظهار مواضع سیاسی ناسیونالیستی به شکل قطره چکانی، حرکت نیم کلاج و بعضا با چراغ خاموش برای عبور از موانع و افشاگری های سیاسی کمونیست ها، پرهیز از اظهارنظر کتبی و مستند، همزمان قانع کردن صفوف خویش در محافل و جمع های غیر رسمی، قانع کردن تشکیلات داخل، اساسا از طریق واسطه های شخصی و مکانیسم های غیرقانونی و غیر حزبی... همه و همه برای پرهیز از ضرری است که عبدالله مهتدی در مسیر حرکت خویش برای همان هدف، متحمل شد.
طرف دیگر این دعوا که عبدالله مهتدی باشد، پیش خود میگوید؛ این راه را من نشان اینها داده ام، من پرچم دار اصلی بوده ام و مسیر کنار نهادن کمونیسم را من طی کرده ام، اهمیت جنبش کرد و اهمیت تحکیم موقعیت کومه له در رهبری جنبش ملی را من پیش پای این ها گذاشته ام، و حالا که اینها تمام این مسیررا بدنبال من پیمونده اند، انگار جامعه نمی خواهد بپذیرد که من رهبرم نه اینها و من اصلم نه اینها. اگر چنین است، چرا اینها نباید مستقیما به من بپیوندند؟ و چرا کومه له ای های ناسیونالیست شده ی مستقر در خارج کشوربه جای پیوستن به صفوف من، کماکان در انتظار انتهای دگردیسی ابراهیم علیزاذه، در صف پیوستن به او ایستاده اند؟
ندای علنی او که گویا ابراهیم علیزاده یک معذرت خواهی به ایشان بدهکارند، تقلایی زبونانه در کنار تقلاهای بی ثمر گذشته است که کسی جایزه ای برای رشادت های او در مسیر تبدیل به یک گروه شبه فاشیست کرد ندارد.
نمیشود با جانی ترین های جهان و منطقه عکس گرفت و همزمان عکس با فواد را پشت میز کار قاب گرفت. نمی شود برای ترورهمسنگران تا دیروز نقشه ریخت و اردوگاه نظامی شان را گلوله باران کرد، برای قتل عام رهبران شان طرح ریخت و همزمان پشت صدیق کمانگر و دکتر جعفر شفیعی و بقیه چهره های شاخص در تاریخ کومه له کمونیست قایم شد. مردم میدانند در همه ی این سالها، به نام کومه له در اردوگاه شان چقدردرگیری خونین راه انداختند و مدام یک پای نیروی انتظامی سلیمانیه برای میانجیگری در اردوگاه شان بوده است. با این وصف انتظار دارد مردم به نام کومه له به رسمیت شان بشناسند؟ ایا جریان مهتدی از خود پرسیده است که مردم از اخبار خود کشی های پشت سر هم تفنگچی های شان در اردوگاه نظامی شان چه تصویری از این گروه دارند؟ اصلا خبر دارند که شارلاتانیسم این گروه فالانژ و ظرفیت های جنایتکارانه اش، مایه سرافکندگی حتی در میان ناسیونالیست ترین های طیف قدیم کومه له است؟
به عنوان خلاصه
افشاگری مستند رهبری کومه له جدید علیه مواضع دوم خردادی عبدالله مهتدی از یک طرف و از طرف دیگر سکوت خفه کننده در مقابل دو ادعای اصلی وی، مبنی بر اهمیت جایگاه کومه له در رهبری جنبش کردستان و مضرات حزب کمونیست و کمونیسم برای "پیشروی" کومه له در "جنبش کردستان"، یک واقعیت روشن را برای همه به نمایش میگذارد. رهبری کومه له امروز در روز روشن به همه نشان میدهد که تنها تفاوت آن با گروه عبدالله مهتدی در موضع پیگیرتر علیه جمهوری اسلامی است. کومه له از بدو پیدایش، علیرغم هر ناروشنی و هر رگه مائوئیستی و پوپولیستی و ناسیونالیستی، دو خصوصیت مشخص و برجسته را در هویت خویش داشته است. از جمله یک موضعگیری روشن و بی اما و اگر در مقابل جمهوری اسلامی و دیگری یک سنگربندی سیاسی قاطع در برابر ارتجاع سیاسی کردستان در قامت حزب دمکرات کردستان و علیه تمام قلدری ها، اخاذی، زورگویی های سیاسی و نظامی و سرکوبگری در مقابل منتقدین و مخالفین سیاسی بوده است.
و امروز دو سازمان مورد بحث، هر دو در همسایگی حزب دمکرات، در سمت چپ و راست آن خیمه زده و برای همکاری های همه جانبه و جنبشی با آن در مسابقه اند. هر دو تاکید دارند که با این حزب در یک جنبش سیاسی اند، جنبش سیاسی کرد برای هر سه طرف الویت اول است و هر سه طرف مشغول آمادگی برای همکاری در جهت شکل دادن به آینده کردستان زیر پرچم ملی اند. نتیجتا متوجه میشویم که هیچکدام شباهتی با هیچ کومه له ای در هیچ دورانی از تاریخ پرافتخار کومه له کمونیستی ندارند.
مهتدی مدعی است که کومه له زحمتکشان دوره ماقبل حزب کمونیست ایران است، و علیزاده خود را کومه له تمام دوران ها معرفی میکند. اما از شانس بد اینها، کسی کومه له ای در تاریخ گذشته کمونیستی این سازمان سراغ ندارد که این اندازه شبیه حزب دمکرات و خود را هم جنبشی آن معرفی کرده باشد.
از این زاویه، افشای ماهیت این ها به موازات هم، یکی از الویت های مداوم کمونیست ها در کردستان است. جریان مهتدی به عنوان یک گروه شبه فاشیست و فالانژ، در اوضاع معین میتواند به جامعه خون بپاشد. می تواند شوراهای کارگری را به گلوله بندد، فعالین و رهبران کارگری و کمونیست را ترور کند و پرچمدار جنگ قومی میان کرد و غیر کرد باشد. جریان ابراهیم علیزاده هم میتواند از میان طبقه کارگر برای جنبش ناسیونالیستی سربازگیری کرده و آنها را به عنوان بخش" پیگیر" جنبش ناسیونالیستی گوشت دم توپ این جنبش ارتجاعی کند. می تواند موجب تفرقه بین کارگران، مانع شکل گیری و گسترش آگاهی طبقاتی و کمونیستی و مانع شکل گیری تشکل های توده ای کارگری شود. می تواند هر جا تنه یک فعال کارگری به تنه اش بخورد، او را به فعال و دلسوز جنبش ملی و احزاب کردایتی تبدیل کند. این اتفاقی است که همین امروز فعالین کمونیست در شهر و روستاهای کردستان با آن مواجه اند. همین امروز، فعالینی در میان کارگران و مردم زحمتکش متاثر از سنت سیاسی کومه له به جای گسترش اتحاد کارگری، هم و غم شان گسترش ملی گرایی و ناسیونالیسم در میان بقیه است و به جای سرنوشت کارگر، سرنوشت احزاب کردایتی هم و غم شان شده است.
اگر اعلام برائت مهتدی از هر داعیه ترقی خواهانه، کار کمونیسم را در معرفی این جریان آسان کرده است، کومه له جدید با سواستفاده از اتوریته و اعتبار تاریخی کومه له کمونیست و به کاربردن فرمولاسیون و ادبیات چپگرایانه، تلاش بیشتر ما را در افشای نقش مخرب ناسیونالیستی اش، می طلبد!