"خلاصه بحثی در دفتر کردستان"

می خواهم به چند  موضوع  در اینجا بپردازم:

  • احزاب کردی، سیاست ها و اقدامات عملی و عکس العمل جمهوری اسلامی
  • تاکید احزاب کردی بر نقش مذهب در کردستان و استفاده ابزاری رژیم از آن
  • توازن قوای طبقاتی و اجتماعی در کردستان و موقعیت کمونیسم در  این توازن قوا

احزاب کردی، سیاست ها و اقدامات عملی و عکس العمل جمهوری اسلامی

 در خبرها دیدیم:

حزب دمکرات آذربایجان در خوی به یکی از پایگاه های نظامی رژیم حمله کردند. اطلاعیه این اقدام نظامی توسط حزب دمکرات کردستان ایران "حدکا" منتشر شده است!

سوال این است که این حزب نامبرده چه حزبی است و یا اصلا وجود خارجی دارد یا شاخه آذربایجان حدکا است. در اطلاعیه آمده است که   پیشمرگان کرد و ترک آذربایجان این حمله نظامی را  انجام داده اند.

بعلاوه در این مدت درگیرهای نظامی دیگری در کردستان از جمله  در کوه های چهل چشمه ی ناحیه ی دیواندره، در اطراف مریوان، ارومیه و ... هم گزارش شده بدون این که کسی مسوولیت آن ها را برعهده بگیرد.

در این رابطه میخواهم به این سوالات جواب بدهم که این عملیات های نظامی مشکوک در کردستان برای چیست؟ عکس العمل جمهوری اسلامی چه خواهد بود؟ جمهوری اسلامی از تشتت درون احزاب چگونه استفاده می کند؟ این شرایط چه تاثیری بر رابطه مردم با رژیم در کردستان خواهد گذاشت؟

 

اگر کمی به گذشته برگردیم. نه گذشته ی خیلی دور، مرحله ی جدید در فعالیت نظامی احزاب کردی اعلام  "راسان" حدکا است. ماجرا این است که حدکا از عربستان دستور می گیرد در مقابل مخاطراتی که جمهوری اسلامی در منطقه وعلیه عربستان بوجود آورده است، دست به یک سری عملیات نظامی بزند و در مقابل مقادیر زیادی اسلحه و پول دریافت می کند. برای این کار حدکا در قندیل مستقر شد و عملیات هایی تحت عنوان "راسان" که همه به خودکشی شبیه بودند انجام داد. این پروژه ی تبلیغاتی - ایذایی خیلی زود شکست خورد. حدکا بعدا اعلام کرد که عملیات ها توسط نیروهای مسلح داخل ایران و به اصطلاح عقاب های کردستان انجام شده و پیشمرگان حدکا وارد نشده اند.

از آن  ببعد توازن قوای منطقه ای، موقعیت شکننده ی عربستان و سیاست ترامپ در مورد جمهوری اسلامی و اخرینش ممنوعیت ملاقات امریکایی ها با اپوزیسیون جمهوری اسلامی، بطور کلی زیر پای احزاب ناسیونالیست کرد و البته کل اپوزیسیون بورژوای ایران را خالی کرد.

در نتیجه احزاب ناسیونالیست به مذاکره با رژیم روی آوردند. واسطه هایشان مقدمات ملاقات و مذاکره ای این احزاب را در نروژ فراهم کردند که تا حالا ادامه داشته است.  این سیاست هم از آغاز معلوم بود که شکست می خورد و جمهوری اسلامی حاضر به پذیرفتن این احزاب بعنوان احزاب سیاسی کردستان و طرف حساب رژیم برسمیت شناخته نمی شوند. اساسا جمهوری اسلامی به هیچگونه فعالیت حزبی علنی و قانونی از جانب اپوزیسیون تن نمی دهد.

سیاست رژیم در مقابل اپوزیسیون و احزاب کردی در اساس این است که بیایند تسلیم شوند، سلاحهایشان را تحویل دهند، تعدادیشان محاکمه و مجازات میشوند و بقیه هم آزادند برای خود زندگی کنند. این سیاست همیشه بین دو نیروی متخاصم که یکی قدرت دارد و دیگری ضعیف است صدق می کند. طرف قدرتمند خواهان تسلیم طرف ضعیف است نه مذاکره و توافق و بعنوان دو طرف معامله. یک طرفه است. این را احزاب کردی خوب می فهمند اما  از سر استیصال بهر خفتی تن می دهند ولو به کشته شدن رهبرانشان هم بینجامد..

در نتیجه ، هم مذاکرات نمایشی رژیم با احزاب کردی و هم  تغییر رنگ و شکل دادن مثلا پژاک و اعلام سازمان غیر مسلح به نام کودار برای همکاری و همزیستی با رژیم،  هیچکدام جواب نداده اند و سر احزاب کردی بی کلاه مانده است.

گشت های نظامی واحدهای کوچک پژاک و عملیاتهای ایذایی احزاب کردی در کردستان در واقع نتیجه ی شرایط استیصال آن ها است . می خواهند وانمود کنند که هنوز دندان دارند گاز بگیرند. هنوز می توانند برای جمهوری اسلام مزاحمت هایی فراهم کنند و به زعم خودشان عامل فشاری  برای قانع کردن جمهوری اسلامی به پذیرفتن شان و مذاکره و معامله هستند.

اما برای جمهوری اسلامی که در موضع قدرت است این درگیری ها فشاری بحساب نمی آید. بلکه حتی از ان بعنوان ایجاد ناامنی و بهانه سرکوب فعالین سیاسی و کارگری و رهبران مردم می تواند مورد استفاده قرار دهد.

دورنمای این اوضاع به کدام سمت می رود را نه رفتارهای احزاب کردی با جمهوری اسلامی بلکه رابطه ی مردم و جمهوری اسلامی تعیین می کند. جنبش های اجتماعی بخصوص در ابعاد سراسری تعیین می کند که جمهوری اسلامی سرنوشتش بکجا می رسد.

با وجود این،  احزاب کردی با همین سیاستهای از سر استیصال و پراگماتیستی و زیگزاگ های سیاسی و غیره، از دو سر بعنوان مانع بر سر راه مردم کردستان در مقابل رژیم عمل می کنند:

یکی ، امروز با همین سیاستهای از طرفی مذاکره و معامله و از طرفی درگیریهای مقطعی و کم تاثیر اما پر سرو صدا مانند راسان و درگیریهای اخیر، تاثیرات اجتماعی و روانی بر افکار عمومی  مردم کردستان می گذارند. مردم منتنفر از جمهوری اسلامی و عاصی و گرسنه به تحرکات نظامی ناسیونالیست ها توجه نشان می دهند. این در صورتی است که مردم انگیزه های سیاسی این اقدامات نظامی را که در خدمت فشار بر رژیم برای مذاکره است را درک نمی کنند یا فراموش می کنند.

من فکر می کنم درگیریهای پراکنده ادامه خواهد داشت.

دوم،  در جریان سرنگونی و بعد از ان احزاب کردی مسلح و پول دار و با پشتوانه نیروهای منطقه ای مانند حزب بارزانی پشت حدکا و پ ک ک و جناح طالبانی دولت اقلیم  پشت پژاک، کردستان را به جولانگاه قلدری و زورگویی به مردم  برای کسب قدرت تبدیل می کنند.

در نتیجه کمونیست ها و کارگران کردستان باید برای خنثی کردن هر دوی این پدیده تلاش کنند. هم دشمن بالقوه امروز و سیاستهایش را خنثی نمایند و هم امکان تسلط پیدا کردن و قدرت گیری به زور اسلحه و پول و پشتوانه های منطقه ای را از او بگیرند.

 

تاکید احزاب کردی بر نقش مذهب در کردستان و استفاده ابزاری رژیم از آن

سنی گری و ناسیونالیسم کرد پدیده ای مرکب و جدانشدنی از همدیگرند.

رهبران جنبش های ملی کردستان  در ایران و عراق و ترکیه اساسا شیوخ و پیشوایان دینی بودند. قاضی محمد،  شیخ محمود؛ ملا مصطفی ، شیخ عبدالله شمزینان. شیخ سعید پیران در ترکیه و غیره...

در نتیجه پدیده ی مذهب و ملی گرایی از هم جدا نیستند. در نیم قرن اخیر با وجود گسترش سکولاریسم و مساله دمکراسی و غیره رهبران جنبش  ملی در کردستان هم بیشتر مکلا و بدون عمامه شدند. اما هیچوقت از سکولاریسم حرفی به میان نیامد. یا اگر در گفتار از سکولاریسم حرفی به میان بیاید، اما در عمل مدام به نقش مذهب تاکید داشته اند. در کردستان عراق جریانات اسلامی بزرگ و کوچکی تشکیل شده اند که علاوه بر نفوذ  توده ای در دولت و قدرت هم شریک اند.

در کردستان ایران، اسلامی و سنی بودن همیشه یک ستون ایدئولوژیک حزب دمکرات در کنار ناسیونالیسم او بوده است. تبلیغا رادیویی حدکا با آیات قرآن شروع و رهبرانشان در مکه و حج عکس می گیرند. این که امروز خالد عزیزی بر اسلامی بودن انقلاب ایران و رهبری خمینی و همچنین نقش مذهب در کردستان تاکید دارد، چیز تازه ای نیست. اما موضوعی که  تازگی دارد،  انگشت گذاشتن بر جریانات مذهبی معین در کردستان و دفاع از آن ها است.

یکی از این ها، جریان مفتی زاده با  رگه  سلفی گری و وهابی گری در این جریان است. حزب دمکرات کردستان "حدک" شعبه دیگر حزب مادر، میخواهد بگوید که سلفی گری و رهبرانش علاوه بر سنی گری بطور کلی، مورد حمایت و مورد احترام این حزب است. این با احترام بطور کلی به مذهب فرق دارد. این دعوت به پیوند جنبش سلفی در کردستان با ناسیونالیسم کرد و احزاب آن است. این یک معامله بر سر شریک شدن در قدرت و ثروتی است که ناسیونالیسم و مذهب در کردستان به آن چشم دوخته اند.

در اینجا بحث بر سر ابزار مذهب و سنی گری بطورکلی برای ناسیونالیسم کرد نیست. بحث بر سر انگشت گذاشتن بر سلفی گری است که می تواند با تهدید و فشار و تروری که در پرونده سلفی گری در منطقه و پتانسیلی که این جریان باند سیاهی دارد، بعنوان بازوی فشار ناسیونالیسم کرد بر مردم کردستان و بویژه بر جناح چپ جامعه و کمونیست ها و کارگران و  زنان، نیمی از انسان های جامعه  مورد استفاده قرار گیرد.

"حدک" و خالد عزیزی رهبر آن، بعلاوه بر جریان دیگر مذهبی که شیخ عزالدین حسینی ان را نمایندگی می کرد هم عطف توجه دارد. ولو این که جریان عزالدین حسینی موافق نقش مذهب در دولت نیست ولی هر چه هست اسلامی و سنی است.

احزاب ناسیونالیست تلاش کردند که ملایان کردستان را  جمع کرده و بعنوان پروژه ی خود در تشکیلاتی متحد کنند، اما موفق نشدند و این را هم می دانند که وهابیون مفتی زاده نمی توانند ملاهای کردستان را دور خود جمع کنند. در نتیجه متحد کردن ملایان در نهادی مذهبی مشابه نهادهای حوزه های علمیه ی جمهوری اسلامی یک پروژه ناسیونالیسم کرد است. کاری که خالد عزیزی بعنوان گلگی از عزالدین حسینی مطرح می کند که چرا بجای این کار در کنار کمونیست ها ایستاد.

اما جمهوری اسلامی از این سیاست نیز بهره می برد.

رژیم هیچوقت سلفی ها را تحت فشار قرار نداد. مواردی وجود داشته که زمانی انها دست به اسلحه بردند یا زیادی زبان درازی کردن  گوشمالیشان داده است. بعلاوه ملاهای کردستان بخصوص امام جمعه ها را در پوشش اوقاف اجیرکرده و به خدمت گرفته و به مبلغ و مجری سیاستهایش تبدیل کرده است. و از این هر دو بابت  نه با سلفی ها و نه ملاهای سنی مشکلی ندارد و خطری احساس نمی کند.

اما این کافی نیست. جمهوری اسلامی بهتر از احزاب ناسیونالیست کرد می فهمد که مردم کردستان مذهبی نیستند. و مذهب نقشی در روابط اجتماعی و در سیاست در کردستان ندارد. در نتیجه برایش اهمیت دارد که احزاب ناسیونالیست  در مورد نقش مذهب در کردستان حرف بزنند. چرا که مذهب چه شیعی چه سنی بطور کلی یکی از ارکان ایدئولوژیک بورژوازی حاکم و اپوزیسیون بورژوایی و ناسیونالیسم ایران و کرد و غیره است. این وجه اشتراک همه است.

در نتیجه تبلیغات مذهبی و پروژه های عملی مثل تجمع ملایان، تشکل سلفی ها و غیره را به نفع خود می دانند.

 

اولین بهره برداری جمهوری اسلامی از مذهبی نامیدن مردم کردستان، جنگ علیه کمونیست ها و کارگران و زنان و مردان ازاادیخواه و برابری طلب است. جمهوری اسلامی نه با ناسیونالیسم کرد مشکلی دارد و نه سلفی ها و ملاهای کردستان و شیوخ و صوفی و دراویش شان... مشکل جمهوری اسلامی در کردستان جناح چپ و کمونیست و سوسیالیست های کردستان است. تجهیز مذهب و سنی گری و سلفی گری تنها برای مقابله با سوسیالیسم و دفاع از انسانیت و حرمت و ازادی و برابری است.

دومین بهره بردای جمهوری اسلامی از مذهبی نامیدن مردم کردستان، تعرض به زنان بعنوان نصف شهروندان در این منطقه است. معمولا پوشش زنان بخصوص در مراسم های خاص و یا در روستاها و شهرک ها اگر چه پوششی سر تا پا است اما مذهبی نیست. حجاب نامیده نمی شود. بعلاوه شهرنشینان و دختران جوان کردستان هم با حجاب کنار نیامده اند. به همین دلیل است در این گیرودار گرفتاری جامعه با بیماری مرگبار کرونا استاندار کردستان آمده و می گوید باید با بدحجابی مبارزه کرده و قرارگاه فرهنگی تاسیس می کند...

نهایتا میخواهم بگویم که ما باید علیه ارتجاع اسلامی و سم مذهب و خرافات در جامعه و بعنوان ابزار بورژوازی سراسری و بورژوازی کرد بایستیم و جامعه را نسبت به تاثیرات مخرب مذهب و خرافات و سازمانها و فرقه های مذهبی تا تبلیغات ناسینونالیست ها اگاه و هشیار نگه داریم.

 

توازن قوا در کردستان

اگر به توازن قوا و صف بندی نیروهای اجتماعی در کردستان نگاه کنیم تصویر از نظر من به این صورت است :

احزاب ناسیونالیست، احزاب بورژوازی کرد هستند. در نتیجه، بورژوازی بزرگ کرد پشت احزاب ناسیونالیست را خواهد گرفت. این طبیعی است.

بورژوای متوسط شهری و روستایی و خرده بورژوازی مرفه هم به ناسیونالیسم تعلق خاطری دارند. بازاریان و تجار بزرگ و مدیران و روسای کنونی و نظامیون ارشد کرد در ارتش از پشتوانه های احزاب کردی هستند.

دهقان امروز در ایران دهقان قبل از اصلاحات ارضی نیست. بخش زمین دار بزرگ و دارای ملک و مال و دام و ابزار الات کشاروزی مکانیزه هم بخشی از نیروهای طبقاتی و اجتماعی ناسیونالیسم کرد را می توانند تشکیل دهند. در اوایل جنبش مسلحانه در کردستان بخش زمین دار بزرگ و متوسط دهقانان که صاحب ملک و مالی شده بودند، به احزاب کردی بیشتر تعلق خاطر داشتند ولو به ما کمونیسست ها هم روی  خوش نشان می دادند و کمک های مالی هم می کردند. اما دهقان کم زمین و خانواده های بی زمین که "خوش نشین" نام داشتند و کارگران روستایی بودند، از ما بی قید و شرط حمایت  و همکاری می کردند.

اما قدرت ما و نیروی کمونیسم و برابری اساسا در شهر و روستا های کردستان در میان کارگران و زحمتکشان است. لشکری از کارگران در کردستان شاغل و بیکار و فصلی، دستفروشان، حقوق بگیران جزء و محرومان و خانواده هایشان بخاطر موقعیت طبقاتی شان نمی توانند به احزاب بورژوایی و ناسیونالیست کرد دل ببندند. این نیروی کمونیسم در کردستان است. برای مثال در شهرچند صدهزار نفری  سنندج علاوه بر ده ها هزار کارگر شاغل در مراکز کار و خدمات و حمل و نقل، بیش از 20 هزار کارگر فصلی و ساختمان در اتحادیه ثبت نام کرده اند. همین اندازه کارگر بیکار مطلق هست. دستفروشان و دیگر محرومان را اضافه کنید.

در مجموع در این شهر، بالغ بر صد هزار کارگر با خانواده هایشان زندگی می کنند. بخش بزرگی از این نیرو در شهر و روستاها،  تحصیلکرده اند. جوانانی هستند که شغلی ندارند و بیکار و بی آینده هستند.  به این نیرو زنان کردستان را اضافه کنید که نصف جمعیت است که هم در جمهوری اسلامی بی حقوق و اسیر تبعیض جنسی و نابرابری هستند و هم  از جانب احزاب کردی حقوق برابر با مردان را نخواهند داشت. استقلال اقتصادی زن، برابری کامل زن و مرد در همه ی عرصه ها، حذف کار خانگی بی اجر و مزد در سیاست و فرهنگ ناسیونالیسم کرد جایی ندارد. بدون شک قوانین مربوط به حقوق زنان و خانواده از جانب احزابی که بر نقش مذهب در کردستان متکی هستند، همان قوانین شرع اسلامی خواهد بود.

 

در نتیجه نیروی طبقاتی و اجتماعی کمونیسم و برابری در کردستان چه به لحاظ کمی و چه کیفی، اکثریت مردم کردستان را تشکیل می دهند. اما اکثریت عددی بودن کافی نیست. این بخش جامعه به آگاهی طبقاتی ، به شناخت دشمن طبقاتی، به آگاهی در مورد سموم ملی گرایی و قوم پرستی و ارتجاع مذهبی و دیگر سیاستهای احزاب ناسیونالیست و بورژوایی کرد نیاز دارند. به سازمان های اجتماعی خود نیاز دارند. به اتحاد صفوف رهبران خود نیاز دارند. به  کمونیسم بعنوان ابزار مبارزه نیاز دارند. و مهم تر از همه به حزب رهبر جامعه نیاز دارند. پیروزی کمونیسم و کارگر و زن و جوان در کردستان چه در جنبش سراسری برای سرنگونی و چه مقاومت در برابر قلدری و زورگویی احزاب مسلح ناسیونالیست کرد در گرو تبدیل کمونیسم ما و حزب ما به رهبر جامعه است! این اتفاقی است که از همین حالا باید بیفتد نه در آینده ی دور.

 

این ها عرصه های جدال ما در کردستان با جمهوری اسلامی و  ناسیونالیسم کرد، امروز و بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی است. جدال بسیار سختی است. مردم به جمهوری اسلامی توهم ندارند و از آن کنده شده اند. اما هنوز توهم به کردایتی در  کردستان موج می زند.  و این کار ما و کمونیست ها و کارگران و زحمتکشان و زنان و جوانان کردستان را سخت کرده است.

کردستان خیلی بیشتر از بقیه نقاط ایران به دلیل سنت و وجود احزاب مسلح و حامیان منطقه ای شان با مخاطره ی تسلط نظامی و میلیشیای احزاب بر سرنوشت مردم مواجه هستند. این احزاب قومی و مذهبی، علاوه بر رقابت های درونی خود که گاهی به جنگ بین خودشان هم کشیده می شود، الگویی بهتر از دولت اقلیم کردستان عراق برای مردم کردستان ایران ندارند. در این الگو فقط اقلیتی سرمایه دار صاحب قدرت و ثروت می شوند. اقشار متوسط شهری و روستایی هم در این مدل حاکمیت خیری نمی بینند.

کردستان ایران پس از جمهوری اسلامی دو راه در پیش دارد.

یکی مسیری که کردستان عراق پیمود و به تشکیل دولت اقلیم توسط احزاب میلیشیایی کرد انجامید و امروز همه شاهد عواقب فاجعه بار آن برای مردم زحمتکش کردستان عراق هستیم.

دوم ، کردستان انقلابی بدوا بعنوان دروازه انقلاب ایران و ثانیا چپ  و برابری طلب با الگوی نه قومی – نه مذهبی و اداره جامعه با شوراهای کارگری و مردمی. این جدال کمونیسم و کارگر و مردم ازادیخواه با جمهوری اسلامی از طرفی و سیاستهای ناسیونالیسم کرد چه در جنگ و آشتی با رژیم و چه در جدال با مردم کردستان پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، از طرف دیگر است. 

ما کمونیست ها، سوسیالیست ها، زنان برابری طلب و همه ی آزادیخواهان کردستان، با پشتوانه ای نیروی اجتماعی لشکر عظیم  کارگران و زحمتکشان و بخش ندار و تنگدست جامعه که اکثریت جمعیت شهر و روستاهای کردستان را تشکیل می دهند، باید تضمین کنیم  که کردستان نقطه قدرت انقلاب سراسری علیه جمهوری اسلامی باقی می ماند و مخاطرات ناسیونالیسم کرد و سیاست و نقشه هایشان را چه امروز و در بطن جنبش سرنگونی و چه زمانی که برای کسب قدرت و ثروت در کردستان خیز بر می دارند، خنثی  و نقش بر آب سازیم.

حکمتیست ها در کردستان دست ها و آغوششان به روی همه ی کمونیست ها، چپ ها و زنان و مردان و جوانان آزادیخواه با هر گرایش سیاسی برای انجام وظایفی که تعریف کردیم باز است. نقطه اشتراک این همبستگی و همسرنوشتی، تعلق و تعهد به جامعه ای نه قومی – نه مذهبی، ازادیهای بی قید و شرط سیاسی، برابری کامل زن و مرد و امنیت و رفاه و معیشت بدون تبعیض برای همه ی شهروندان است!

اردیبهشت 99