(به یاد و در گرامیداشت کارگران، معلمان و همه "آشوبگران" طبقه ما در دادگاههای جمهوری اسلامی در سالی که گذشت) متن دفاعیه اوگن ویکتور دبس در دادگاه آمریکا به جرم فتنه و جاسوسی علیه امنیت ملی!
ریاست محترم
پس از سالهای سال شناخت نزدیک از انسانها و جوامع مختلف من تصمیم گرفتم که فردی در حد متوسط و یا کمی بهتر از متوسط نباشم. همان زمان با خود گفتم و اکنون در این در حضور این دادگاه با صدای بلند تکرار میکنم تا زمانیکه طبقه محروم وجود دارد من در کنار آنها هستم؛ تا زمانیکه یک آشوبگر وجود دارد، آن من هستم؛ تا زمانیکه یک روح آزادیخواه در زندان بسر میبرد، من آزاد نیستم و برای امر آزادی تلاش میکنم.
من همه آنچه در این دادگاه در توجیه اتهامات گذشت را شنیدم. من، اما، مواضع و افکار من همچنان بدون تغییر بقوت خود باقی است. من قانون مدنظر دال بر جاسوسی را یک قانون مستبدانه در تعارض آشکار با اصول دموکراتیک و با روحیه نهادهای آزاد میشناسم...
ریاست محترم،
من در این دادگاه اظهار داشتم که من مخالف سیستم اجتماعی ای هستم که در آن زندگی می کنیم. اظهار داشتم که من به یک تغییر اساسی اعتقاد دارم - در صورت امکان صلح آمیز و توام با نظم...
اکنون که اینجا ایستاده ام، دوران کودکی خود را به یاد میاورم. پسری چهارده ساله بودم که در یک فروشگاه در ایستگاه راه آهن مشغول کار شدم. در شانزده سالگی مسئولیت نگهداری یک لوکوموتیو بارکشی بعهده من قرار داشت. من هنوز همه سختی ها و رنج آن روز اول را به یاد می آورم و از همان روز تاکنون قلب من در کنار طبقه کارگر بوده است. من مدتها پیش می توانستم نماینده در کنگره باشم. در عوض من ترجیح داده ام سر از زندان در آورم ...
ریاست محترم،
من امروز صبح و اینجا و در این لحظه مردان کارگر در کارخانه ها، در معادن و ریل آهن را در جلوی چشمان خود دارم، من به زنانی فکر می کنم که در ازاء دستمزد ناچیز مجبور به حراج بی پروای جسم و جان خود میشوند، به کودکانی می اندیشم که کودکیشان به یغما میرود، با بدنهای نحیف در چنگال مامورین بیرحم در اسارتگاه صنعتی به کار شاق گرفته میشوند، کودکانی که ماشینهای هیولا را تغذیه میکنند و به گردش درمیاورند در حالیکه خود از گرسنگی مات و مبهوت، و از محرومیت کوتوله و نحیف باقی میمانند. در زمان حاضر و در این ضیافت تمدن مسیحایی پول هنوز هم بسیار مهمتر از گوشت و خون کودکان است. این طلا است که در جایگاه خدا نشسته است وبا نوسانات دلبخواه خود، بر سرنوشت انسانها حکم میراند.
در این کشور، زیر گنبد آبی، با وجود مناطق وسیعی از ثروتمندترین و حاصلخیزترین خاک، در کنار وفور وصف ناپذیر منابع مادی، در سایه شگفت انگیزترین ماشین آلات تولیدی روی زمین، و در کنار میلیونها کارگر مشتاق آماده کار؛ اگر هنوز تعداد کثیری از مردم ما قربانی فقر هستند و زندگی آنها، از زن و مرد و کودک، از جوانی تا پیری، در خواب و بیداری، در واقعیت روزانه و در رویاهایشان، تا زمانی که سرانجام مرگ به نجات آنها می رسد ، صرف مقابله با بی بضاعتی میگردد؛ تقصیر آنرا نمیتوان به گردن پروردگار متعال انداخت، نمیتوان اتهام را متوجه طبیعت نمود؛ بلکه این وضعیت مستقیما ناشی از سیستم اجتماعی است که سرنوشت ما را هر روز بیش از پیش رقم میزند. نه فقط بخاطر و به نفع توده زحمتکش و محروم، بلکه به نفع جامعه بشری این سیستم باید واژگون شود ...
ریاست محترم،
عقیده من با همه سوسیالیست ها مشترک است، که این صنایع و منبع و ثروت موجود باید در خدمت عموم شهروندان بکار گرفته شود. کنترل آن در اختیار ارگانهای مردمی قرار بگیرد. من مانند همه سوسیالیست ها معتقدم همه چیزهایی که مشترکاً مورد نیاز و مورد استفاده قرار می گیرند، باید در مالکیت و تحت کنترل عمومی قرار بگیرد. صنعت، اساس زندگی اجتماعی ما است، به جای اینکه در مالکیت خصوصی معدودی باشد و در راه حرص و منافع سیری ناپذیر این اقلیت کوچک بکار گرفته شود، باید دارایی مشترک همگانی جامعه قرار بگیرد و از طرف ارگانهای مردمی کنترل گردد.
من مخالف نظم اجتماعی هستم که در آن کسی بدون دست داشتن در مطلقا هیچ امر مفید، و صرفا بخاطر مالکیت خود ثروت معادل میلیونها دلار را در اختیار بگیرد، در حالی که میلیون ها مرد و زن که در تمام روزهای زندگی خود کار می کنند، به سختی قادر به تامین زندگی ساده باشند.
ریاست محترم،
این وضعیت اسفبار است و نمی تواند تا ابد تحمل گردد. من اعتراض خود به این مناسبات را اعلام داشته و به ثبت رسانده ام. من واقف هستم که اعتراض من هنوز باندازه کافی قدرتمند نیست. اما، خوشبختانه، من تنها نیستم. هزاران نفر دیگر وجود دارند که هم پای من، دریافته اند برای برخورداری از نعمات زندگی باید بدوا جامعه را بر اساس اشتراک، و بر اساس کار و مسئولیت متقابل زیر و رو کرده و از نو ساخت. به این منظور ما دست بکار یک جنبش عظیم و همه گیر سیاسی و اقتصادی هستیم، جنبشی که در وسعت کل کره خاکی به چشم میخورد.
ریاست محترم،
امروزه بالغ بر شصت میلیون سوسیالیست، پیرو وفادار، فداکار برای این امر، بدون در نظر گرفتن ملیت، نژاد، عقاید، رنگ و جنسیت در این مسیر تلاش میورزند. همه آنها امر مشترکی را تعقیب میکنند. آنها با انرژی خستگی ناپذیر نظم اجتماعی جدید را گسترش می دهند. آنها در تمام ساعات روز و شب در انتظار و در کمین فرصت ها نشسته اند. آنها هنوز در اقلیت هستند. اما آنها یاد گرفته اند که چگونه صبور باشند و فرصت ها را بسازند و از دست ندهند. آنها مملو از احساس مشترکند، آنها واقعاً می دانند - با وجود همه ناملایمات و مخالفت ها، آنها موفق خواهند شد نیروی بزرگ اکثریت جامعه را پشت پیام رهایی بخش سوسیالیستی گرد آورند؛ موفق خواهند شد از اقلیت سوسیالیستها یک اکثریت پیروزمند در راه تحولات بزرگ اجتماعی و اقتصادی شکل خواهد گرفت. در آن زمان ما جهانی در آرامش و مشترک المنافع خواهیم داشت...
ریاست محترم
من از شما انتظار رحم ندارم و درخواست بخشش نمیکنم. تنها چیزی که میخواهم این است که حق باید پیروز شود. من هرگز به اندازه الان به وضوح ابعاد شگرف کشمکش میان قدرت طمع و استثمار از یک سو و نیروی موج عدالت اجتماعی مبتنی بر رشد فزاینده جامعه صنعتی را درک نکرده ام.
من می توانم طلوع روز بهتر برای بشریت را ببینم. مردم در حال بیدار شدن هستند. در موعد مقرر آنها باید به خودشان بیایند و این اتفاق خواهد افتاد... نیمه شب میگذرد، طوفانها فرو مینشیند، و شادی با طلیعه صبح از راه میرسد و مردم امید را در آغوش خواهند گرفت.
ترجمه آزاد از مصطفی اسدپور
اوگن ویکتور دبس از بنیان گذاران اتحادیه جهانی کارگران صنعتی، از بزرگتری آژیتاتورهای سوسیالیست تاریخ جنبش کارگری، از رهبران حزب سوسیالیست امریکا بود. او در اکتبر سال 1926 در هفتاد سالگی در گذشت.