اعتراض اخیر مردم کردستان عراق علیه دولت اقلیم، اینبار رنگ تازه تری به خود گرفت. مردم خشمگین از وضع موجود که حدود سه دهه است تاوان حکمرانی احزاب ناسیونالیست کرد را پس میدهند ،اینبار نه تنها برای مطالبه حقوق انسانی خود بلکه برای بزیر کشیدن این حکومت به خیابانها ریختند. به آتش کشیدن مقر و دفاتر حزب دمکرات کردستان عراق(پارتی)، اتحادیه میهنی کردستان عراق(یکیتی)، گوران(جنبش تغییر)، اتحاد اسلامی(یه کگرتووی اسلامی کردستان) و جامعه اسلامی (کومله اسلامی) توسط مردم زحمتکش کردستان نشان از کشیدن سوت پایان برای جناحهای مختلف حاکم در کردستان دارد.
احزاب ناسیونالیست حاکم در کردستان عراق در همه این سالها هم با سرکوب معترضان و هم با فریب مردم نشان می دادند که خواست خودمختاری و استقلال کردستان نیازمند همکاری و تلاش عمومی برای رسیدن به یک حکومت مستقل کردی است. تلاشی که در همان سالهای اول حاکمیت این احزاب، باعث قربانی شدن هزاران نفر مردم بی دفاع کردستان و آوارگی صدها هزار نفر به ایران در نتیجه جنگ تقسیم قدرت در بین این احزاب شد. برپا کردن جوخه های ترور و حذف فیزیکی فعالین سیاسی و اجتماعی کردستان، سربه نیست کردن روزنامه نگاران و هر صدای که منتقد حاکمیت این احزاب در قدرت بود، بخشی از آن هزینه ای بود که سردمداران دولت کردی از مردم به تنگ آمده انتظار داشتند. در همه این سالها این مردم کردستان بودند که از کمترین امکانات شهروندی برخوردار شدند، نبود برق،آب آشامیدنی، خدمات بهداشتی، بیکاری، نبود امکانات آموزشی، نپرداختن حقوق کارمندان و مزد بگیران، فساد و تن فروشی، اعتیاد، قتلهای ناموسی، به انقیاد کشاندن زنان به عنوان نیمی از جامعه توسط اعمال احکام اسلامی و ارتجاعی، آوارگی جوانان کردستان در کشورهای مختلف اروپایی اگر در این مسیر جان سالم بدر ببرند و هر آنچه که یک جامعه را به نیستی و اضمحلال می کشاند دست آورد این حکومت از زمان به قدرت رسیدن است. با این وجود اگر صدای اعتراض و حق خواهی همین مردم که این احزاب ناسیونالیست سوار بر دوش آنهاو به نام آنها به جلال و جبلوت رسیدند از جای بلند شود ، بدون درنگ با نیروی قهریه و سرکوب مواجه میشوند. سرنوشت معترضان به این اوضاع یا سنگ فرش خیابان است یا شکنجه و زندان.
در مقابل این مردم زحمتکش، دولت کردی و احزاب حاکمش را میبینیم که ثروت و دارایی هایشان سر به فلک کشیده است. ثروتی که با اقرار خودشان از منابع و دارایی های جامعه غصب و غارت کرده اند. در کردستان عراق ما شاهد دو ملت هستیم، ملت غنی و ملت فقیر، حال با هر درجه "زبان و جغرافیای مشترک ". شیوه زندگی این احزاب کرد کوچکترین شباهتی با زندگی مردم عادی کرد نه تنها ندارد بلکه انگار هر دو از دو سیاره مختلف به یک منطقه جغرافیای به نام کردستان پرتاب شده اند. تحت انحصار در آوردن منابع و سرمایه های جامعه توسط یک عده در اقلیت و انباشت میلیاردها دلار در حساب های بانکی خود و همزمان گرسنگی و فلاکت روزمره اکثریت جامعه، تضاد های عمیق طبقاتی و اجتماعی بین این دو قشر، اثبات کننده این حقیقت است که اشتهای به قدرت رسیدن این احزاب کرد برای چپاول یک جامعه متضمن باد زدن احساسات قومی و ملیتی مردم کردستان از خیلی دهه های گذشته بوده است. ملت غنی و صاحب ثروت در کردستان هیچ قرابتی از لحاظ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی با مردم فرودست و بی بضاعت این جغرافیا ندارند و کاملا غریبه از هم هستند. این از بد ذات بودن این یا آن حزب ناسیونالیست کرد نیست بلکه نشان از خصلت بورژوا مآبانه تمام این احزاب و تعلق طبقاتی این احزاب در کمپ بورژوازی کرد است.
سکوت احزاب کرد ایران
برای ما کمونیستها مسئله سکوت احزاب ناسیونالیست کرد در قبال اعتراضات مردم کردستان عراق و به خاک و خون کشاندن معترضان توسط دولت اقلیم کردستان خارج از انتظار نبوده. سیاست این احزاب و عدم موضع گیری شان در اعتراضات گذشته و امروز چیز جدیدی برای ما و هر کسی که سیر تحولات و اوضاع زندگی مردم کردستان عراق را پیگیری کرده باشد،آشنا و قابل تصور بوده است. مسئله ای که برجسته کردن آن را به عنوان یک نیاز در شرایط امروز مهم مینماید، افشا کردن دوباره ماهیت این احزاب رو به جامعه کردستان و برای آن دسته ای است که تتمه توهمی همچنان به این ناسیونالیسم و احزاب آن دارند. مسئله به این سادگی است که برای رئیس جمهور شدن جلال طالبانی به رقص و پایکوبی می پردازند، برای مرگش پیام تسلیت میفرستند و او را به عنوان یکی از رهبران راستین "جنبش خلق کرد" در هر چهار پارچه ستایش میکنند، برای مرگ فلان شیخ و ملا مرتجع کرد در عراق پیامهای همدردی و تسلیت می فرستند و آن را به عنوان ضایعه ای برای کردستان میدانند. در شادی های حکومت اقلیم کردستان شاد هستند و در غمشان غمگین و محزون. اما روزانه شاهد گرسنگی مردم عادی کرد در همان جغرافیای که خود در آن زندگی می کنند هستند، شاهد زن کشی و زن ستیزی"زنان کرد" هستند، گرسنگی، بیکاری، بی مسکنی، بی بضاعتی و همچنین سرکوب اعتراضات و کشتار معترضین را میبینند ولی دریغ از یک واکنش و موضع گیری "حقوق بشری".
دورویی و ریاکاری این احزاب آنجا فاش میشود که علیه سرکوب مردم در کردستان ایران توسط جمهوری اسلامی خود را مسئول و ذینفع می دانند، ولی بغل گوششان در کردستان عراق هرآنچه که بر مردم کردستان از طرف حکومت اقلیم کردستان روا میشود قابل توجیه، طفره رفتن و در نهایت سکوت و سکوت است. بدین معنا که تفاوت است بین سرکوب تا سرکوب. سرکوب توسط غیر خودی(جمهوری اسلامی) نابخشودنی، ظالمانه و به گفته خودشان ضد "حقوق بشری" است و سرکوب مردم کرد زبان عراق توسط حکومت کردی، دموکراتیک و نیازروز برای استمرار و قوام یافتگی حکومت نوشکفته(سی ساله) کردی است. تا آنجا که به ستم ملی هم برمی گردد، این کیس از همان روز به قدرت رسیدن احزاب ناسیونالیست کرد در عراق بسته و خاتمه پیدا کرد و جدال امروز و گذشته آن جامعه بر مبنای تناقضات طبقاتی و اجتماعی بین دو طبقه استثمار شونده و استثمارگر در جریان است.
رهبران و روشنفکران احزاب و جنبش کردایتی مترصد فرصتی هستند که همان پروژه کردستان عراق را برای کردستان ایران استارت بزنند. سکوت احزاب کردستان ایران در قبال اعتراضات کردستان عراق و سرکوب معترضین اتفاقا مبتنی بر هم رای بودن و یک جهت بودن سیاسی این احزاب با حکومت اقلیم کردستان است. مسئله این است که آنها نمی توانند علیه آن سیاستها که خود بر آن باور دارند اعلام موضع کنند. نقد و محکوم کردن دولت اقلیم کردستان در هر درجه ای به معنای خط بطلان کشیدن بر سیاستهای استراتژیکی و ماهیتی خود است نه به خاطر داشتن اردوگاه در خاک آن کشور. رهبران و روشنفکران جنبش کردایتی از جمال پورکریم گرفته که حکومت اقلیم با هر درجه فساد در آن را یکی از دموکراتیک ترین کشورهای منطقه میداند و الگو خود برای کسب قدرت را از سیاست دولت صهیونیستی اسرائیل به نسیه میگیرد و میگوید: ما نیازمند جنبشی به مانند جنبش صهیونیستی برای ملت کرد هستیم که بتواند جریانات و شخصیتهای مختلف کرد را حول خود متحد کند برای تشکیل دولت و حکومت کردی(نقل به مضمون)، تا خالد عزیزی به عنوان رهبر حزب دمکرات کردستان که میگوید:ای کاش کردها می توانستند مرزهای خود را داشته باشند و کرد بر کرد دیکتاتوری میکرد و یا کرد توسط یک کرد اعدام میشد(نقل به مضمون)، بر یک مسئله توافق نظر دارند آن هم رسیدن قدرت به دست نمایندگان جنبش ناسیونالیستی کرد با هر روش ممکن. این دو دیدگاه بوضوح نشان میدهند که چه اندازه پتانسیل بالای در تبدیل به شدن به یک جریان ناسیونال فاشیست و سرکوبگر در جهت تشکیل یک حکومت و دولت کردی را دارند.
سکوت امروز تمام احزاب کرد در این قضیه از احزاب دمکرات کردستان ایران،تمام احزاب به نام کومله تا احزاب آپویی بیانگر این است که هر کدام به سهم خود در سرکوب مردم کردستان عراق توسط دولت اقلیم شریک میباشند. این احزاب حتی وقتی در مورد ترور کاسبکاران و اخاذی از کولبران و مردم مناطق مرزی توسط پژاک سکوت اختیار کردند، به این دلیل بود که سنت ترور، ارعاب و وحشت و حتی اخاذی از مردم بخشی از تاریخ این احزاب در تمام این سالها بوده است. اگر با همان توجیه که این احزاب در کردستان عراق مقر و اردوگاه دارند و دولت اقلیم قیم آنها بشمار میرود، به همین دلیل نمی توانند اعلام موضع کنند، ولی پژاک و پ ک ک نه دولت هستند و نه قیم این احزاب!؟ پس سکوت این احزاب بر اساس هم منفعتی و هم سنتی این احزاب در هر چهار پارچه استوار است نه بر اساس توجیهات عوام فریبانه اینچنینی.
دولت بورژوازی کردی یا حاکمیت عشیره ای؟
برخی محافل و جریانات سیاسی دیگر اصرار بر این دارند که حاکمیت امروز در کردستان عراق چونکه در دست طوایف عشیره ای قرار دارد،ناکارآمد است و مشروعیت ندارد.منظور این دسته از حاکمیت عشیره ای، بارزانی ها هستند که به عنوان جریان اصلی در پدید آوردن حکومت اقلیم کردستان نقش داشتند. در آن دوره کسی از اینها نقدی بر عشیره بودن حزب پارتی در تشکیل دولت کردی نداشت بلکه هم این حزب و هم حزب یکیتی را به عنوان نمایندگان واقعی "جنبش خلق کرد" معرفی میکردند. حزب دمکرات کردستان عراق به رهبری ملا مصطفی بارزانی به عنوان اصیل ترین و سرسخت ترین جریان در جنبش کردایتی در هر چهار کردستان شناخته شده بود. در موازی با آن حزب اتحادیه میهنی کردستان وجود داشت که روشنفکران ناسیونالیست را حول خود متحد کرد و به عنوان بازوی دیگر جنبش کردایتی توانستند خودمختاری در کردستان را ایجاد کنند و دولت کردی را اعلام کردند. هر دو این احزاب تا به امروز نیز همچنان به عنوان الگوی قابل اتکا برای احزاب ناسیونالیست کرد ایران هستند.سنت تشکیلاتی و سیاسی احزاب کرد در ایران تحت تاثیر مستقیم این دو حزب قرار دارد.
حال اگر مولفه های این دولت به اصطلاح" عشیره ای " را با دولتهای مدرن منطقه در ترازو قیاس قرار داد، میبینید دولت اقلیم کردستان تمام دستگاه و نهادهای اداری یک دولت مدرن را داراست، کابینه دولت و وزرا دارد، پارلمان نمایندگان احزاب و جریانات مختلف را دارد، هر چهار سال انتخابات برگزار می کند، قانون اساسی دارد، اقتصادش سرمایه داریست و در یک کلام یک دولت به معنای تعریف امروزی را نمایندگی میکند. پس میبینید در اقلیم کردستان یک دولت کردی در راس امور است. حال قوانین اش ارتجاعی ست، ضد زن و ضد کارگری ست، دلیلش بر عشیره ای بودن این دولت نیست بلکه نیاز بازار و منفعت حاکمیت اش اقتضا میکند که جامعه را تو سری خور، منافع سرمایه داری را بر منافع عمومی ارجح بداند، اسلام و قوانین اسلامی را به عنوان یکی از ارکان پایه ای قوانین اش رسمیت بخشد. دقیقا مانند جمهوری اسلامی در ایران. خشک مغزی و مرتجع بودن دستگاه جمهوری اسلامی برای جامعه است نه برای خود و جناح های وابسته اش. شریعت اسلامی، فقر و تهیدستی، قوانین زن ستیزانه، سرکوب و ارعاب و هر نکبت و زهرمار دیگر برای مردم است نه برای مسئولان و سران در حاکمیت. نگرانی این طیف آنجا بیرون می زند که ناسیونالیسم کرد را جدا از این احزاب در قدرت می دانند و در تلاش اند رنگ عشیره ای به این حاکمیت بزنند تا راه نجات برای جنبش کردایتی را هموارتر کنند. عشیره نامیدن دولت اقلیم کردستان همانقدر مضحک و خنده دار است که دموکراتیک ترین کشور منطقه دانستن آن.
جنبش کردایتی در تئوری
اکثر قریب به اتفاق روشنفکران و رهبران احزاب کرد در گذشته تنها یک هدف غایی داشتند،آنهم تشکیل حکومت کردی. در آن دوره مسئله زبان و پوشش کردی و سهیم شدن در پستهای دولتی که حتی در یک دوره کردستان عراق تجربه آن را داشت، افق سیاسی ناسیونالیسم کرد را تشکیل داده بود. بعدها و در انقلاب ٥٧ ایران، ناسیونالیستهای کردستان ایران به نمایندگی حزب دمکرات همین خواستها را به عنوان شرط پذیرش در کلوب جمهوری اسلامی روی میز مذاکره گذاشتند که مورد توجه قرار نگرفت. از سه چهار دهه به بعد روشنفکران ناسیونالیست بر این مسئله متفق القول شدند که پرداختن به جنبه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی موکول میشود به بعد از تشکیل یافتگی دولت کردی به عنوان یک ملت در یک جغرافیای کردی. به این معنا که تمام مردم کرد زبان قبل از هر نوع خواست زیربنای یا حتی روبنای برای جامعه فردا، بایست اول جغرافیا و مرزهای خود را به عنوان یک کشور تشکیل دهند سپس بحث نوعیت حکومت را پیش کشید.در این جنبش جایگاه زیربناهای جامعه به عنوان فرع و هویت طلبی قومی اساس تعریف میشود. بنابراین در این جنبش، کشور مفروض فاقد فاکتورهای اساسی مانند سیستم اقتصادی و سیاسی برای اداره جامعه می باشد و بیشتر بر جنبه فرهنگی قضیه یعنی رسمیت دادن به اشتراکات آیینی، سنت و رسومات و زبان و پوشش و نژاد تاکید می شود. در یکی دو دهه گذشته روشنفکران و رهبران احزاب کردی در ادامه همان تئوری یعنی تشکیل مرزهای کردستانی در اساس و موکول کردن نحوه اداره آن به آینده ادامه دهنده اسلاف خود میباشند با این تفاوت که در این دوره بحث عدالت اجتماعی ، حاکمیت مردمی و خودمختاری ملی سوژه های هستند که بیشتر در میان گرایشات چپ ناسیونالیست نمود یافته وارد جنبش کردایتی شده است. تعلق به کمپ بورژوازی وجه مشترک تمام گرایشات از چپ و راست در جنبش کردایتی میباشد.
همین امروز نیز می بینیم که احزاب ناسیونالیست کرد ایران بیشترین و به جرات میتوان گفت تمام توان خود را نه در مورد وضعیت معیشت و نحوه گذران زندگی مردم کردستان بلکه بر مطالبات فرهنگی و سیاسی معطوف کرده اند. بحث از ستم ملی و تبعیض قومی را نتیجه فقط حاکمیت جمهوری اسلامی می دانند نه سیستم تامین و پروار کردن آن. از این زاویه است که با نظام پایه ای کشور یعنی سرمایه داری از نوع اسلامی خود را در تقابل نمی دانند بلکه جدالشان با مجریان اداره سیستم است. یکی از دلایل بیعت کردن و به کرات مذاکرات مخفی با نمایندگان جمهوری اسلامی و اطلاعاتی نظام از یک طرف و شاخ و شانه کشیدن برای آنها از سوی دیگر موثر از این تئوری و سیاست در جنبش کردایتی است. در کردستان عراق هم همین سیاست وجود داشته و دارد، پ ک ک و پژاک نیز در مزدوری و بده بستان با ترکیه و سوریه و ایران در همین کاتاگوری تعریف میشوند. بنابراین در این جنبش، قشربندی های اجتماعی، سیاسی با منافع مختلف خط خورده و نسخه هویت قومی را به عنوان یک جایگزین برای کل جامعه تبدیل به ابزاری برای فشار آوردن به دولت های مرکزی میکنند و کماکان نیز وفاداری خود و جنبش کردایتی را به کمپ بورژوازی بارها با صدای بلند اعلام کرده اند و هم اینکه پتانسیل تبدیل شدن به نمایندگان صالح ارتجاع منطقه و دولت های مرکزی را دارند،بدون اینکه خطری را متوجه این دولتها کنند.
٢٥ دسامبر ٢٠٢٠