اعتراضات چند هفته گذشته در کردستان عراق، علیه حقوق پرداخت نشده، علیه فساد مالی و سیاسی، علیه فقر و نهایتا علیه کلیت این حاکمین و برای سرنگون کردن شان، جزو مهمترین اخبار این دوره منطقه خاورمیانه بود. در متن این اعتراضات و به دنبال بی جوابی و تعرض نیروی سرکوب، مقرارت احزاب حاکم توسط مردم به آتش کشیده شدند. کشته شدن حداقل یازده نفر، زخمی شدن بیش از صد نفر، و به دنبال، دستگیری بیش از چهارصد نفر از معترضین توسط نیروهای امنیتی، در اخبار آمده است.
اما این جریان، علیرغم تلفات جانی به کارگران و مردم گرسنه و محروم، درس های مهمی برای طبقه کارگر و توده زحمتکشان منطقه دارد.
درس های اعراضات اخیر؛
این دولت کرد است!
دولت حاکم بر کردستان عراق، دولت واقعی کرد است، درست مانند دولت ترک، دولت عرب و عجم و... در این جامعه، از روز اول شروع به کار این دولت، همه چیز به کردی بوده است. آرزویی که ناسیونالیسم و جنبش کردایتی در طول تاریخ در دل توده میلیونی ستمدیدگان کاشته است، سی سال است که "به ثمر" رسیده است.
تحت تاثیر عوامفریبی ها و شیادی ها و حقه بازی های ناسیونالیست های کرد، توده وسیع فقرزدگان و سرکوب شدگان باور کرده بودند که با به قدرت رسیدن "کورد" و حاکمیت "دولت خودی" تمام دردها را درمان، و آزادی و خوشبختی مهمان همه اعضای "ملت" خواهد بود.
اینک سالهاست که توده محرومان این جامعه دریافته است، که حاکمین جدید، تنها تفاوت شان با حاکمین قدیم، زبان شان است و بس! سالهاست این مردم متوجه شده اند که اگر قبلا هر تبعیض و ستم و فقر و محرومیتی توسط حاکمین قبلی به زبان عربی تحمیل می شد، امروز تماما به زبان کردی ترجمه شده است. نتیجه این تجربه تلخ، امروز، حتی پشیمانی این محرومان، برای دوره صدام است. اعتراضات سالهای گذشته و بویژه هفته های گذشته، دارد به زبان ساده میگوید که آنچه شنیده بودند، حقه بازی، دروغ و فریبی بیش نبوده است.
این دولت، نه عقب مانده، نه عشیره ای، و نه خانوادگی، که دولت اصیل کرد است.
آنها که از روز اول، تمام افتخار زندگی شان همین دولت و پارلمان و نیروی مسلح بود، در ابتدای به قدرت رسیدن احزاب کردایتی، حضور اینها در موقعیت حاکم، مایه شور افتخارشان بود و مژده گسترش این نوع حکومت را به همه مناطق کردنشین کشورهای منطقه می دادند، حالا به هدف خرید آبرو برای یک دولت "اصیل کردی"، زبان باز کرده اند که نخیر، این دولت کردی واقعی نیست! ادعا میکنند که حاکمان از دو خانواده عشیره و عقب مانده اند!
این ادعا برای تطهیر کردایتی و ناسیونالیسم کرد است، وگرنه حزب بارزانی و طالبانی در کردستان عراق، بطول تاریخ معتبرترین، و مبارزترین قهرمانان کردایتی و سمبل "آزادیخواهی کردی" همه آنهایی هم بوده اند که امروز غیراصیل بودن آنرا کشف کرده اند. در دولت اینها، زبان کردی است، فرهنگ کردی است، جارو کردن ثروت و پول به کردی است، اعمال فقر بر جامعه و محرومیت اکثریت، به کردی است، زندان و کشتار زنان کردی است، اعمال خشونت و سرکوب نیز تماما به زبان کردی است، فحشا و تن فروشی کردی است، تصاحب خاک و نفت و ثروت، به کردی است، تمام نابرابری ها و... فقط به زبان کردی است.
بعلاوه این دولت هم به اندازه تمام دول دیگر طبقه سرمایه دار مدرن است؛ فرزندان حاکمین در مدرن ترین مدارس ممالک غربی تحصیل میکنند و وزیر و وکیل و پارلمانتار و حاکم میشوند، معالجات شان در مجهزترین مراکز درمانی غرب است، پول های دزدیده شده و سود حاصل از استثمار، با اتکا به مدرن ترین ابزار طبقاتی امروز صورت میگیرد و پول های شان هم در مدرن ترین بانکهای دنیا پس انداز میشود، سرکوب خشن تهی دستان، ترور مخالفین و ساختار دستگاههای امنیتی شان هم کپی تمام ممالک بورژوایی همسایه است.
این دولت هم مثل بقیه دول، یک قدرت طبقاتی است!
دولت ترک عادل و آزادیخواه نداریم، همانطوریکه دولت عادل و آزادیخواه فارس و عرب نداریم. دولت در تمام این کرده خاکی، دولت یک طبقه معین است، دولت طبقه حاکم است، دولت طبقه ای است که اقتصاد جامعه در دست اوست. دولت در جامعه متعلق به طبقه ای است که بر بقیه حکم میراند، قوانین را به سود خود تعیین و تعریف میکند، دستگاه بوروکراسی را به سبک خود سازمان میدهد، فرهنگ خود را به جامعه پمپاژ میکند، سیستم قضایی و داوری اش بر مبنای منافع خویش است، و آموزش و پرورش و علم و تکنولوژی را هم در مسیر منافع خویش سازمان میدهد. امروز همین سیستم بر جهان حاکم است، و درجه سهم طبقه کارگر و اقشار پائین جامعه از نعمت و ثروت، در هر کشوری، به سطح مبارزه و پیشروی های خودشان در مقابل حاکمین، گره خورده است.
دولت کرد، دولت سرمایه دار کرد است!
از راویه منافع کارگر و زحمتکش در کردستان، ایراد دولت حاکم نه در خانوادگی بودن آن، نه در عشیرتی بودن آن، و نه در عقب ماندگی آن است. اگر این دولت و این حاکمیت، بر فرهنگ عشیره گری اتکا دارد، اگر بر قوانین اسلامی اتکا دارد، به این دلیل ساده است که استفاده از ته مانده های فرهنگ عشیرتی و مذهبی و قبیله ای، کمک مهمی به طبقه حاکمه برای اعمال قدرت خویش، در کنار اتکا به سرکوب عریان است، همانطوریکه در ایران، اتکای حاکمیت به اسلام و زن ستیزی، نه از سر عقب ماندگی سیاسی فرهنگی، که به دلیل کاربرد آنها در تحمیق و سرکوب موثرتر جامعه است.
اگر طبقه حاکمه در جامعه ای، به قدرت و توانایی یک خانواده از حاکمین اتکار دارد، به این دلیل است که توانایی چنین خانواده هایی، به دلایل مالی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی این خانواده ها، برای اعمال حاکمیت، سرکوب جامعه و اعمال قدرت به نفع طبقه سرمایه دار، بیشتر است.
حاکمیت در کردستان عراق، مانند تمام کشورهای منطقه، یک حاکمیت استبدادی است. پارلمان و انتخابات اینها، به دلیل نقش نیروی میلیشیایی دو خانواده، حتی از نوع جمهوری اسلامی هم، به قول عراقی ها "فشل" تر و کارتنی تر است. اما چنین استبداد خانوادگی در کردستان عراق و چنین استبداد دینی در ایران، از ملزومات منافع اقتصادی طبقه حاکمه اند. در غیبت چنین استبدادی، در هر دو کشور، طغیان های سیاسی این چنینی، دم و دستگاه اینها را مانند سیل از جامعه جارو میکند. طبقه بورژوای "بسیار مدرن" هم، برای تضمین ماندگاری سلطه طبقاتی، به چنین حاکمیت هایی نیاز اقتصادی دارد. در غیبت این حاکمیت ها، و در یک فضای حتی نیمه آزاد سیاسی، نه سرمایه دار ایرانی قدرت استثمار باورنکردنی امروز را داشت و نه سرمایه دار عراقی تحمیل شرایط امروز را.
بعلاوه، سلطه این دولت، اگر به فقر و تهی دست تر شدن توده محرومان افزوده است، به ثروت و سامان و حساب بانکی های ثروتمندان افزوده است. اگر بخشی از جامعه از درد محرومیت می نالد، در عوض، ثروتمندان و سرمایه داران این تجربه را بسیار شیرین و به کام خود ارزیابی میکنند. دولت کردایتی اگربرای محرومان محرومیت بیشتر آورده است، در مقابل،به ثروتمندان ثروت بیشتر بخشیده است.
جنبش کردایتی منشا هیچ درجه ای از تغییر مثبت نیست!
کارگران و مردمان محروم دریافتند که جنبش کردایتی یا ناسیونالیستی، جنبشی برای کم کردن دردی نیست، برای دکتر و درمان رایگان نیست، برای مسکن شایسته تری نیست، برای آموزش و پرورش باکیفیت تری نیست، برای رفاه بالاتری نیست، حتی برای خدمات بهتر شهری و حتی برای تامین آب و برق نیست. در سطوح فرهنگی، حتی برای کم کردن ستم بر زن نیست، که کشتارشان از دوره صدام به بسیار بیشتر است، برای کوتاه کردن دست مذهب و جهالت مذهبی نیست و تعداد مساجد چندین برابر دوران صدام حسین اضافه شده اند. برای رونق اقتصادی و تامین شغل هم نیست، و تعداد انگشت شمار کارخانه های موجود در زمان صدام حسین هم از صحنه جامعه جارو شده اند. جنبش کردایتی، برای به قدرت رساندن لایه دیگری از طبقه سرمایه دار است. دیروز صدام حسین نماینده رژیم ناسیونالیستی عرب، حاکم بود. امروز رژیم ناسیونالیستی کرد حاکم است. تنها تفاوت این دو در زبان شان است و بس! اولی به زبان عربی و دومی به کردی.
علت اصلی این مسئله در این واقعیت است که جنبش ملی، امروز در هیچ جای جهان، منشا هیچ ذره ای از آزادیخواهی و رفاه و آسایش نیست.
اتحاد کرد غیر ممکن است!
جنبش کردایتی مدام بر طبل کرد می کوبد. اما این سمفونی گوش، این روزها کمتر گوش شنوایی دارد. جاهل ترین های این جامعه هم دریافته اند که در دو طرف این جامعه، فقر و ثروت دو انباشته متفاوت این جامعه و از آن دو طبقه متفاوت اند، که هیچ گونه اشتراک طبقاتی، سیاسی، فرهنگی ندارند. این واقعیت طبقاتی، در طول عمر سرمایه داری وجود داشته است، اما در جایی مانند کردستان عراق، ستم بر مبنای قومیت، به ناسیونالیسم کرد فرصتی داده بود تا منافع خویش را به عنوان منافع همگانی در مغز ملت تزریق کند. به یمن به حاکمیت رسیدن جنبش کردایتی، و سرکوب خونین و تبعیض همه رنگ و استثمار توسط دولت "خودی"کرد، چشم و گوش توده وسیعی را بازتر کرده و به درجه زیادی جهالت قومی و ملی به نفع ارتقای آگاهی طبقاتی، رنگ باخته است. وقایع هفته های اخیر اثبات همین حکم دایمی کمونیست هاست که اتحاد دو طبقه اصلی در کردستان هم، بدون دخالت خرافه ملی و قومی، غیرممکن است.
امروز برای تعداد بیشتری ثابت شده که کرد هم مانند ترک و عرب و عجم، شامل دو طبقه اصلی در جامعه میشود که یکی حاکم و دیگری محکوم است. یکی خسته ومحروم است و دومی بر خان نعمت تکیه داده است. امروز به درجه زیادی، برای کارگر و زحمتکش کرد عراقی روشن شده که فریب و عوامفریبی و شارلاتانیسم ناسیونالیستی را نباید پذیرفت، که گویا "کرد" یک ملت متحد باید باشد. مانند تمام دنیای امروز، کارگر با کارگرباید متحد شود، همانطوریکه سرمایه دار با سرمایه دار متحد است. امروز برای هر کارگر کرد در کردستان روشن شده باشد که اگر منفعت اردوغان با کارگر ترک یکی است، اگر منفعت خامنه ای با کارگر تهرانی یکی است، منفعت بارزانی ها و طالبانی ها و بقیه سرمایه داران کرد هم با کارگرسلیمانیه ای و اربیلی یکی است. امروز، بعداز سی سال تجربه حاکمیت سرمایه دار کرد، باید گوش بی خبرترین ها از میان محرومان را باز کرده باشد که سراغ منافع متفاوت خود برود و به نفع سرمایه دار کرد، فریب عوامفریبی "کرد باید متحد باشد" نخورد و زیر پرچم آنها رژه نرود.
اتحاد طبقاتی لازم است!
در مقابل دولت سرمایه داران، در مقابل احزاب سرمایه داران، طبقه کارگر هم باید زیر بیرق مستقل خوش متحد شود.برای کسی که به نظام حاکم اعتراض دارد، برای کارگری که به سیستم حاکم سرمایه داران اعتراض دارد، فقط کافی نیست به خیابان بیاید و برای مطالبات طبقاتی اش شعار دهد. کافی نیست فقط فداکاری کند، بجنگد و قربانی دهد. اینجا یک جنگ تمام عیار است. اگر دولتی ها احزاب طبقاتی خود و جنبش طبقاتی خود را دارند، کارگر و زحمتکش هم باید نیروی مستقل خویش را سازمان دهد و به مثابه جنبش کارگران و محرومان در مقابل جنبش سرمایه داران صف ببندد. برای سازماندهی این جنبش طبقاتی، باید حزب طبقاتی خویش را داشته باشد، و باید مثل طبقه حاکمه صاحب فرمانده و رهبری شود. کارگر و زحمتکشی که این چنین خود را سازمان نداده است، علیرغم مبارزات خونین و نبردهای بزرگ، تمام جنگ ها را پشت سر هم می بازد.
در جنگ هفته های اخیر، معترضین متوجه باید شده باشند که تعطیل دفاتر و مقرات حاکمان و احزاب شان کافی نیست، چون در غیبت اتحاد طبقاتی، تعطیل دم و دستگاه حاکمان با نیروی سازمان یافته زیر رهبری حزب طبقاتی شان جایگزین نمی شود.
سرنگونی دولت را باید سازمان داد!
بخشی از شعار معترضین مضمون سرنگونی طلبانه داشت و "سرنگون باد" یکی از شعارهای اصلی بود. آتش زدن مقرات تمام احزاب حاکم، تقریبا بدون استثنا، نشان از تنفر عمیق این مردم علیه این حاکمین است. اما دردنیای واقعی هیچ قدرتی، آنهم در این جنگل امروز جهانی، با شعار و تظاهرات سرنگون بشو نیست. تظاهرات های میلیونی شاید دولت در شکل کابینه را تعطیل و یا حتی شاید کل حاکمیت را سرنگون کند، اما در غیبت یک قدرت سازمان یافته کارگری برای تصرف قدرت، جناح های دیگر همین سیستم حاکم، که همیشه حزب و دم ودستگاه آماده و بقایای ارتش و نیروهای مسلح را با خود دارند، قدرت را میگیرند و به عنوان نماینده مردم و ملت، یک بار دیگر، دولت طبقه شان را سزمان می دهند و تا ملت به خود آید، چند دهه را هم آنها حکومت میکنند.
تمام احزاب کردایتی پشت حاکمان کردستان عراق
اعتراضات کردستان عراق ریاکاری احزاب ناسیونالیست کرد منطقه به روشنی نشان داد. اینها که همیشه برای رهایی ملت کرد ادعاهای بی پایه و دروغین در چنته دارند، دسته جمعی نگران سرنوشت دولت "نوپای" خود در منطقه اقلیم کردستان شدند. در روزهایی که دنیا شاهد تعرض میلیشیای احزاب کرد علیه محرومان و کشتارشان بود، دسته جمعی نگران بی آبرویی احزاب حاکم در اقلیم، و از این طریق نگران بی آبرویی خود شده بودند. اینها و مردم میدانند که برنامه تمام ناسیونالیست های کرد برای اعمال حاکمیت چیست. میدانند دمکرات ها و کومه له ها، احزاب برادر حاکمان کردستان عراق اند. از این نظر، تمام تقلای اینها در آن روزها، جلوگیری از پخش اخبار اعتراضات توده ای علیه یاران شان بودند. در خارج کشور که کسی معذورات دیپلوماتیک ندارد، هم هیچ گروه و جمع ناسیونالیستی دیده نشد در کنار محرومان معترض بایستد. اینها همان هایی بودند که برای کسب کرسی ریاست توسط مام جلال شان، جشن راه انداختند و بر افتخارات نداشته شان افزودند، اما زمانیکه "همان ملت" که همیشه مدال دفاع از آن را بر سینه دارند، توسط گلوله های مام جلالی ها و بارزانی ها کشته شدند، روی شان را آنطرف چرخاندند. اینان نشان دادند که "ملت کرد" مد نظر آنها، جز محرومان فریب خورده ناسیونالیست ها و سرمایه داران کرد، بنی بشر دیگری را شامل نمی شود.
دو دروغ رنگین برای دفاع از دولت کرد؛
ادعای اول؛
دولت کرد دمکراتیک ترین حکومت ها در منطقه است!
ناسیونالیست های ایدئولوژیک تر مدافع حاکمیت کردی ادعا دارند که با همه اینها، دولت اقلیم کردستان آزادترین و دمکراتیک ترین های خاورمیانه و از این نظر علیرغم تمام ایرادات، قابل دفاع اند!
این ادعای شکم سیران بی پایه است. این حاکمیت نیروهایی است که قدرت شان هنوز ثبات ندارد. هنوز این دولت دو کابینه و دو قدرت در قالب یک عنوان کارتونی است. دولت اربیل و دولت سلیمانیه دو قدرت حاکم با منافع سیاسی اقتصادی متفاوت اند. هر یک از اینها عضو یک بلوک سیاسی رقیب در منطقه اند؛ دولت بارزانی متحد ترکیه و بخشا کنار اسرائیل و عربستان است و دولت اتحادیه میهنی کردستان همراه پ ک ک متحد منطقه ای جمهوری اسلامی است. اولی با استبداد شبیه حکومت صدام حسین، و دومی حاکمیتی میلیشیایی است که صرفنظر از شمار رای در انتخابات، توسط یکیتی اداره میشود. کلیت این حاکمیت در یک دوره بی ثبات و نوعی بی آیندگی به سر می برد؛ زمانی که تناسب قوای بین این دو با دولت مرکزی تغییر میکند، منطقه حاکمیت و جغرافیای آن هم تغییر میکند. روزی تمام مناطق مورد اختلاف با دولت مرکزی را هم در اختیار دارد و روز بعد نصف آن را از دست میدهد. روزی کرکوک را می فروشند و روز دیگر شنگال را تحویل دولت مرکزی میدهند و فردا روزشان معلوم نیست از فدرالیسم و حاکمیت و دفتر و دستک شان چقدر باقی میماند. یک روز معامله نفتی چند دهساله برای فروش می بندند و روز دیگر سرنوشت تمام امضاهای معاملات شان نامعلوم میشود. روزی تمام دارایی های جامعه را به حساب های بانکی خود واریز میکنند و روز دیگر از خود خلع مسئولیت کرده و حقوق های مردم را بالا کشیده و مسئولیت پرداخت ها را تحویل دولت مرکزی داده و مردم را دنبال نخود سیاه می فرستند. حاکمیتی که ادعای بی اختیاری در تامین ابتدایی ترین نیازهای شهروندان را ندارد، در مقبل اعتراض آنها قادر به بستن دهان شان نیست. در کنار همه اینها، اگر دولت مرکزی فردا روز ثباتی پیدا کند و توان دفاع از زون سبز و منطقه سفارت های کشورها را داشته باشد، معلوم نیست سرنوشت حکومت فدرال کرد اصلا جارو نشود. در این فضای بی ثباتی و عدم اطمینان به سرنوشت دولت فدرال شان، تنها اولویت شان دزدی و بخور بخور مسئولانی است که در این دوره سی ساله، دسته جمعی به ثروتمندترین رجل مشهور به "دزد" تبددیل شده اند. اگر کسی در این بی سروسامانی اوضاع، ول کردن سرنوشت جامعه به امان خدا را نشان آزادمنشی این کلوب کلاشان سیاسی ارزیابی میکند، نمی تواند مسافر و توریست شکم سیر ایرانی نباشد که برای عیش و نوش چند روزه سری به این دیار زده و راضی برگشته است، نمی تواند مسئول حزب کرد ایرانی نباشد که دراین بازار سهمی دارد. اگر وجود دوایر احزاب سیاسی در این مملکت بی صاحب نشان آزادگی اینهاست، دولت بی ثبات نشسته در بغداد از اینها چه چیزی کم دارد؟
ادعای دوم؛
حضور مزدوران بیگانه در میان معترضین!
ناسیونالیست های کرد به رسم تمام هم طبقه های شان در جهان، کشف کردند که معترضین توسط دول بیگانه اجیر شده و یا سران آنها عوامل خارجی اند! شاه ایران قبل از "شنیدن صدای انقلاب مردم" همین غلط ها را میکرد، همانطوریکه جمهوری اسلامی هم طغیان مردمان محروم دیماه و آبان ماه را دسیسه آمریکا و دشمنان خارجی نام نهاد.
این ادعا برای ناسیونالیست های کرد که هرکدام دست در دست "بیگانه" ای دارد، هر کدام در جبهه نیابتی یکی ثبت نام علنی کرده اند و دسته جمعی یا در کنار اسلامیون ایران اند، یا همراه ترکیه اند و یا در کنار بقیه گرگان منطقه، کشف مردم محروم به عنوان دستان مشکوک "بیگانه"، فقط یک شاهکار کردانه می تواند باشد. حالا معلوم میشود که فروشندگان کرکوک به قاسم سلیمانی و تحویل دهندگان شنگال به داعش هم نه ابتکار کردانه حزب بارزانی و طالبانی، که دسیسه همین محرومان در همدستی با "بیگانگان "بوده است!
کسی چه میداند، شاید هم واقعا تمام این محرومین عوامل مشکوک بیگانه اند. شاید دولت های ترکیه و ایران و عراق، به جز عوامل اصلی در لباس رئیس جمهور و نخست وزیر و اعضای کابینه کردستان، به مزدوران مخفی کار هم نیازی دارند! شاید حلقه بگوشی بارزانی برای ترکیه کافی نیست، و شاید جمهوری اسلامی هم به جز رهبری اتحادیه میهنی، به عواملی ناشناخته هم از میان گرسنگان شهر هم نیاز دارد. در این کردستان "سربلند" همه چیز ممکن است!
اما، اگر عوامل مشکوک بیگانه و ناشناس خارجی متهمان اصلی گسترش این اعتراضات مشکوک و عوامل ناشناس بیگانه اند، آنها که نان شب مردمان را برده اند، آنها که بیش از صد نفر کشته و زخمی کرده و خون ضعیف ترین بینوایان را در خیابان ها ریخته اند، و آنها که صدها نفر را روانه زندان و بی حرمتی و شکنجه کرده اند، و آنها که شرافت و حرمت و هست و نیست توده های وسیع مردم را گروگان گرفته اند، بله همه اینها معلوم، مشخص و معرف خاص و عام اند؛ اینها بالاترین مقامات ناسیونالیست کرد، قهرمانان جنبش کردایتی، مردان نشسته بر کرسی های پارلمان کرد، اینها اصیل ترین روسای احزاب و اعضای محترم دولت کردستان مقدس اند!
25 دسامبر 2020