(نکاتی در مورد ادعاهای محمد آسنگران)
مدتی است اختلافات سیاسی در "حزب کمونیست کارگری" علنی شده است. محمد آسنگران از اعضای رهبری این حزب طی دو نوشته در ١١ و ١٥ فوریه ٢٠٢٠، زیر عناوین "در مورد علنی شدن اختلاف نظر من و رفیق حمید تقوایی" و "ملزومات پیروزی چپ و جنبش کمونیسم کارگری در اوضاع سیاسی امروز ایران! بررسی چند ترمینولوژی در مباحث اخیر رفیق حمید تقوایی!"، در دل بحث اختلافات خود با حمید تقوایی، ادعاهایی را به نام فاکت و تاریخ در مورد جدایی ما از حزب کمونیست کارگری، از اختلافات در این حزب در سال ۲۰۰۴ به رشته تحریر درآورده است. آنچه جای تعجب است، این است که با وجود مکتوب بودن این تاریخ و دهها بحث و نوشته جمعی و فردی طرفین اختلاف در آن دوره، محمد آسنگران بدون نیاز و نگاه به آن حقایق، پاره ای ادعای دلبخواهی، غیر مستدل و غیر واقعی را به نام تاریخ آن دوره مکتوب کرده است. دو نوشته محمد آسنگران حاوی مسائل مختلفی است که به قول او طی چند سال گذشته در این حزب مورد اختلاف بوده و او خط "متمایزی" از رهبری حزبش و مشخصا حمید تقوایی داشته است.
قصد من در این نوشته پرداختن به اختلافات امروزی این حزب و مباحث و ادعاهای محمد آسنگران نیست، این را نه لازم میدانم و نه در این نوشته میگنجد. اما نکاتی را در مورد "تاریخی" که محمد آسنگران، برای اثبات صحت برخورد امروز خود، می سازد، در مورد ضدتاریخ ساخته وی، بیان میکنم.
ابتدا اشاره کنم که تاریخ مستند اختلافات در حککا (حزب کمونیست کارگری ایران) در پروسه جدایی، تمام اسناد آندوره منجمله نامه های ما به عنوان اکثریت کمیته مرکزی آن حزب و بحثهای بعدی و ارزیابی از انشقاق در آن حزب و...، در سایت حزب حکمتیست (خط رسمی) زیر عنوان (اسناد تاریخی حزب حکمتیست ) قابل دسترس است. علاوه بر این اختلافات ما با جریانی که به نام "حزب کمونیست کارگری" تا امروز ادامه فعالیت داده است، در همه مقاطع مهم تاریخی مکتوب و مدون است. ارزیابی ما از این جریان، از سیاست و پراتیک آن، از تعلق جنبشی این جریان، ، از اختلافات و جدایی سال ۲۰۰۴ و نقش و سیاست آنها در برخورد به این اختلافات و تفاوتهای فاحش ما با آنها در بسیاری مقاطع مهم تاریخی مدون موجود و قابل دسترس است. امروز فاصله عمیق سیاسی، جنبشی، "حزب کمونیست کارگری" و حزب حکمتیست(خط رسمی) را هر کسی که ذره ای به سیاست کمونیستی عطف توجه دارد، را به روشنی میبیند. این دو حزب در دنیای واقعی و بر اساس تاریخی از جدال، به جنبشهای سیاسی و طبقاتی متفاوت با سیاستهای متمایز، فرهنگ و سنت و پراتک متمایز و در بسیاری مقاطع در مقابل هم ، تعلق دارند. این واقعیت را کمونیستها و کارگران سوسیالیست در ایران دیده و بر مبنای آن تصمیم سیاسی خود را گرفته اند. جایگاه متفاوت این دو حزب در جنبش کارگری و کمونیستی انعکاسی از این واقعیت است. این تفاوت نه یک روزه شکل گرفت و نه یک روزه به اینجا رسیده است. گرایشات مختلف در حککا از ابتدا موجود بودند. نفس وجود اختلاف سیاسی در تمام چهل سال گذشته از حزب کمونیست ایران تا بعدتر و تا دوره انشقاق در حزب کمونیست کارگری امری مخفی نبود. اما مشکل نه نفس وجود اختلاف، و عدم پذیرش اینکه هر حزب سیاسی گرایشات راست و چپ خود را دارد، بلکه برخورد جریان مقابل ما، که اتفاقا محمد آسنگران از شخصیتهای اصلی آن بود، با این اختلافات بود که آن حزب را بطور زودرس دچار انشقاق کرد. تلاش ما در همان دوره ایجاد امکان یک تقابل سیاسی روشن و یک جدل سیاسی شفاف بود که در دل آن کل حزب و جامعه از دامنه این اختلافات، خطوط مختلف در آن حزب مطلع میشد، بحث و جدلها به سرانجام میرسید، حول این اختلافات و سیاست و پلاتفرم های مختلف، صف بندی های سیاسی و واقعی شکل میگرفت و به این اعتبار جدایی یا انشعاب (که قطعا این اتفاق می افتاد) در یک فضای سیاسی و متمدنانه پیش میرفت و اعضا و کادرهای حزب با آگاهی به عمق اختلاف و به دور از هر نوع پروپاگاند یا شانتاژ و ... تصمیمی سیاسی میگرفتند. چنین واقعه ای به شکلی که ما برایش تلاش میکردیم نه تنها به زیان کمونیسم تمام نمیشد، بلکه میتوانست به رشد سیاسی کل فعالین آن حزب و به نفع کمونیسم تمام شود، چیزی که جریان مقابل هیچوقت به آن تن نداد.
تاریخ نگاری جعلی
محمد آسنگران در مطلب "در مورد علنی شدن اختلاف نظر من و رفیق حمید تقوایی" مینویسد:
" من بعد از جدائیهای ٢٠٠٤و ضرباتی که حزب و جنبش ما متحمل شد، قدم به قدم و به مرور به یک ارزیابی رسیدم. متوجه شدم اختلافات سیاسی باید امری طبیعی در یک حزب سیاسی باشد. اما حزب ما سنت مدیریت آنرا نداشت و اختلافات سیاسی باعث جدایی شد."
"... متاسفانه چند نفری که آن دوره نقش هدایتگری و تاثیرگذاری بر اعضا و کادرهای حزب داشتند نتوانستند دو قدم بعد تر را ببینند. افق روشنی از سیاست و پیروزی نداشتند. هر کدامشان حرف میزدند میخواستند ادای منصور حکمت را در بیاورند. ..... بقیه کادرها هم با الهام از روش افراد با نفوذ دوره انشعاب بر آن آتش دمیدیم و حزب را دچار انشقاق کردیم."
محمد آسنگران در ادامه در مورد دو طرف این جدال میگوید:
" از نظر من تا به امروز هیچکدام از آنها یک ارزیابی واقع بینانه از آن سیاست و عواقب آن نکرده اند. هر جا به آن دوره رجوع کرده اند هر کدامشان خود را قهرمان و طرف مقابل را شیطان معرفی کرده اند."
بر اساس ادعای محمد آسنگران جدایی زودرس آن دوره بدلیل برسمیت نشناختن نفس اختلاف سیاسی از جانب چند نفر در بالای حزب و دنباله روی بقیه، منجمله ایشان، از آنها بوده است. ایشان معتقدند تا امروز هیچ ارزیابی واقعی از این اتفاق از جانب هیچ کس و جریانی صورت نگرفته است. بر اساس ادعای او همه ما در آن پروسه و تحمیل انشقاق در آن دوره سهیم هستیم و بالاخره اینکه امروز کسانی مثل آسنگران قدمی برداشته و به نقد اشتباهات "مشترک" ما و آنها رسیده است!!!
برای شخص من جای خوشحالی است که محمد آسنگران های آن حزب حتی بعد از گذشت ۱۵ سال به این بدیهیات که وجود اختلاف در یک حزب سیاسی امری طبیعی است، رسیده اند. میگویم بدیهیات زیرا که در آن حزب از بدو تشکیل تا مرگ منصور حکمت به ظاهر برای همه وجود اختلاف سیاسی، پذیرفته شده بود. یک پای جدل ما با حمید تقوایی و رفقایش در آن جریان بعد از مرگ منصور حکمت و از کنگره چهارم و در همه پلنومهای کمیته مرکزی و تا مقطع جدایی، تلاش برای تن دادن این دوستان به این بدیهیات بود که حزب سیاسی فرقه مذهبی یا ایدئولوژیک نیست. که اختلاف سیاسی در هر حزب سیاسی، وجود جناح های راست و چپ، فراکسیون و حداقل و حداکثر در هر حزب سیاسی طبیعی است. که تن دادن به موازین حزبی تنها شرط ادامه فعالیت مشترک حزب علیرغم این اختلافات است. امروز آسنگران، پس از ۱۵ سال کشف کرده که وجود اختلاف سیاسی در احزاب طبیعی است. اما تاریخ از روزی که محمد آسنگران های آن حزب به این بدیهیات رسیده اند شروع نمیشود. ظاهرا باید از او تشکر کرد که گوشه ای از حقایقی را که ما سالها نوشتیم، گفتم، استدلال کردیم و برای تثبیت آن تلاش کردیم، حقایقی که او اخیرا به آن رسیده است، را به عنوان نوآوری از جمله برای ما حکمتیستها به رشته تحریر در آورده است. محمد آسنگران نه در "نوآوری" و "کشف جدید" خود به حقیقت پاینبد است و نه در تصویری که از اختلافات درون حککا، به نقش جناح ها و شخصیتهای اصلی آندوره به خوانند مطالب خود میدهد. تصویری که محمد آسنگران از اختلافات و جدایی آن دوره میدهد، سر سوزی به حقیقت نزدیک نیست. حتی این نوع تاریخ نگاری، و ضد تاریخ، محمد آسنگران هم نوآوری و کشف جدیدی نیست. جعل تاریخ واقعی و مستند حزب کمونیست ایران، توسط رهبری فعلی آن، جعل تاریخ حزب کمونیست کارگری توسط رهبری فعلی حککا، با هدف توجیه فاصله عمیق سیاسی و جنبشی و حتی تقابل این احزاب با تاریخ واقعی گذشته این جریانات، سیاستها و استراتژی آنها، امر جدیدی نیست. یک تاریخ نگاری دلبخواهی که گویا همه حقایق تاریخی از زمانی شروع شده است که آنها به "انتقاداتی" رسیده اند و یا تاریخ واقعی همانی است که آنها بر اساس نیاز و مصلحت امروز و انتخابهای سیاسی که کرده اند، دست به نگارش آن میزنند. انتشار همه اسناد تاریخی این جنبش از جانب حزب ما اولا برای دسترسی همگان به اسناد این تاریخ و بعلاوه خنثی کردن "تاریخ نگاری های" جعلی ودلبخواهی، سرشار از دروغ است.
برخلاف ادعای محمد آسنگران و بر اساس اسناد همان تاریخ که موجود و قابل دسترس هستند، مسئول تحمیل آن انشقاق زودرس و ممانعت از پیشبرد یک مبارزه سیاسی متمدنانه، علنی و روشن، نه ما بلکه خود این دوستان بودند. ادعای "همه شریک و سهیم در تحمیل انشقاق بودیم" ملی کردن انحلال طلبی ای است که بخشی از رهبری وقت آن حزب، که محمد آسنگران خود یکی از شخصیتهای اصلی آن بود، مرتکب شدند. این توجیهات که "همه سهیم بودیم" یا تخفیف نقش خود که "ما دنباله روی کردیم"، آنهم از طرف شخصیتهایی که در رهبری احزاب بودند، جدید نیست. این نوع "انتقاد" کردن را قبل از آسنگران از کسانی دیگر هم شنیده ایم و هیچ وقت نپذیرفتیم. قبل از محمد آسنگران دوستانی که "حزب اتحاد کمونیست کارگری" را اعلام کرده بودند و قصد پیوستن به حزب حکمتیست را داشتند، همین ارزیابی را داشتند و همان زمان جواب ما را گرفتند. گفتیم و امروز هم تکرار میکنیم که ما در این "انتقادات" شما سهیم نیستیم. این ادعاها تحریف آشکار یک تاریخ مستند و مکتوب است. و بعلاوه تلاشی برای زیر فرش کردن نقش منفی خود محمد آسنگران و آسنگران های آن دوره است. این مظلوم نمایی که "عده ای آن بالا نقش داشتند و همه ما هم در پایین دنبال آنها افتادیم"، تلاش برای فرار از یک نقد صمیمانه و کمونیستی از یک سنت سیاسی است. تلاش در زیر فرش کردن اختلافات سیاسی، سبک کاری، اختلاف در فرهنگ مبارزه سیاسی، اختلاف در تلاش برای تثبیت یک حزب سیاسی یا تبدیل آن به فرقه ایدئولوژیک، تلاش در تثبیت سنت کمونیستی در و یا حل اختلافات سیاسی با سنت مجاهدینی و شانتاژ و کمپینهای شخصی و نفرت پراکنی و .... است. نه دوست عزیز سهم همه ما در اختلافات و انشقاق، در غیر سیاسی کردن اختلافات، در آلوده کردن فضای سیاسی در حککا یکی نیست.
این تاریخ سازی و بخشش از جیب ما، از جیب جریانی است که در همان دوران بارها بر تحزب سیاسی و موازین و اصول آن، بر مبارزه سیاسی روشن به جای اتهام و شایعه پراکنی و پرونده سازی، بر مبارزه سیاسی به جای محفل بازی و تاریخ سازی در محافل علیه طرف مقابل تاکید کرد. جریانی که تلاش کرد رهبری وقت آن حزب را متقاعد کند که به جای خزیدن در محافل و زیر پای بقیه را خالی کردن و به جای شایعه پراکنی و پخش تهمت و افترا، پای یک مبارزه روشن و سیاسی، بیاید. چیزی که تا امروز هم در آن جریان علیه ما در جریان است و متاسفانه محمد آسنگران هنوز هم از آن فاصله ای نگرفته است. ما شریک نقد نیم بند آسنگران نیستیم! مرحمت تان زیاد لطفا از کیسه ما بخشش نکنید!
بر خلاف ادعا و ارزیابی محمد آسنگران، در همان دوره بارها تاکید کردیم که اختلاف نظر در یک حزب امری طبیعی است. اعلام کردیم حزب سیاسی حول موازین و مصوبات رسمی فعالیت میکند، اعلام کردیم آنچه حمید تقوایی های آن دوره میکنند و تصورشان از حزب سیاسی ، فرقه ایدئولوژیک است. ما مخاطرات اینگونه سیاست کردن را همان زمان و قبل از جدایی به اطلاع رساندیم، تلاش کردیم راه برون رفت را به رهبری وقت آن حزب و به عنوان اکثریت کمیته مرکزی به اطلاع برسانیم. نامه های ما در این زمینه و مجموعه ای نامه و نوشته رفقای مختلف در سایت ما و به عنوان بخشی واقعی از آن تاریخ موجودند. تنها برای نمونه کسانی که مایلند میتوانند به نامه اکثریت کمیته مرکزی قبل از جدایی که بخشی از این مسائل در آن امده است و هشدارهایی که داده ایم در این لینک مراجعه کنند ( نامه مشترک اکثريت کميته مرکزى درباره پلنوم کميته مرکزى و راه برون رفت از بحران کنونى ).
نامه های آن دوره ما بعنوان اکثریت کمیته مرکزی در مورد انحلال طلبی اقلیت در رهبری حزب و از جمله تقوایی و همراهانش، راه ممانعت از یک انشقاق زودرس و فراهم کردن شرایط یک مبارزه سیاسی سالم را همان زمان به گوش کمیته مرکزی و دفتر سیاسی وقت رساندیم و تلاش همه جانبه ای از جانب طیف ما و شخص کورش مدرسی انجام گرفت که حزب کمونیست کارگری آن دوره وارد انشقاق زودرس نشود. تلاش شد فضای سالم سیاسی، فضای باز برای بحث و پیشبرد مبارزه ای سیاسی و متمدنانه به جای تهمت زنی و شیطان سازی، تامین شود که هیچ وقت از جانب جناح اقلیت پذیرفته نشد.
واقعیت این است که پس از مرگ منصور حکمت، توازن میان گرایشات در آن حزب به نفع گرایش ناسیونالیست چپ پرو غرب، به رهبری حمید تقوایی، تغییر یافت و این گرایش احساس میکرد فرصتی فراهم شده است که سکان حزب کمونیست کارگری وقت را در دست گرفته و تکلیف خود با گرایش کمونیستی در آن حزب را یکسره کند. اختلاف در آن حزب همیشه موجود بود و حمید تقوایی و انقلابیگیری غیر کارگری او همان بود که امروز هست. با گذشت زمان، تحولات درونی حککا و خروج ما از این حزب، امکان ابراز وجود روشن تر و صریح تر این گرایش و نهایتا هژمونی این گرایش در حککا را ممکن شد. حمید تقوایی قبل از مرگ منصور حکمت هم همان حمید تقوایی بعد از مرگ او بود. اتوریته و اعتبار حکمت، همه جانبه نگری و غالب بودن خط و سیاست او، امکان بروز همه جانبه و قدرتمند را به خط تقوایی نمیداد. مباحثی چون انقلاب و سرنگونی، جمهوری سوسیالیستی و ...نمونه هایی از ابراز وجود این خط و عقب نشینی سریع آن در مقابل خط کمونیستی منصور حکمت است. با مرگ منصور حکمت و تغییر توازن قوا میان جریان کمونیستی که تا آنزمان حکمت در راس آن بود، جریان پوپولیسم و طرفدار انقلاب همگانی، احساس کرد وقت میدانداری است و فرصت ابراز وجود همه جانبه تر را یافته است. این گرایش که میخواست بر دوش یک انقلاب همگانی "سوسیالیسم" خود را به مقصد برساند، سنتهای سیاسی، فرهنگ مبارزه سیاسی بشدت عقب مانده، فرقه ای و غیر سیاسی و... خود را داشت، سنت و فرهنگی که نهایتا کار مشترک و مبارزه سیاسی سالم را به بن بست رساند.
تلاش برای دست بالا پیدا کردن یک گرایش در یک حزب جرم نیست به شرطی که مبتنی بر مبارزه سیاسی سالم و نقد و بحث و پلاتفرمهای روش و با رعایت موزاین فعالیت مشترک و قانونی و حزبی باشد. اما جناحی که محمد آسنگران به آن تعلق داشت، علاوه بر اینکه موازین و قوانین بازی و اصول سازمانی و ارگانهای رسمی حزبی را برسمیت نمیشناخت، بعلاوه به جای بحث روشن سیاسی و نقد و جدل علنی؛ به شایعه پراکنی، بحثهای محفلی، آشپزخانه ای، افترا و پرونده سازی، ترور شخصیت و نهایتان یارگیری های محفلی و تلاش برای تصفیه دیگران متکی بود. ظاهرا محمد آسنگران فراموش کرده است که جریان ما و شخص کورش مدرسی با علم به این حقایق و برای آماده کردن فضا برای بحث و جدل سیاسی از پست لیدری حزب میگذرد تا جنگ و دعوای غیر سیاسی و ناسالم بر سر پست را خاتمه داده و مانع انشقاق زودرس در حزب شود و مباحثات و اختلافات بصورت سیاسی امکان بروز پیدا کنند. آن زمان طرف مقابل ظاهرا از این تصمیم استقبال و اما در عمل باز هم به جای درک ماجرا از آن به عنوان فرصت جهت تصفیه جریان مقابل و تنگ کردن فضای سیاسی حزب و دامن زدن به شایعه پراکنی های غیر سیاسی و شیطان سازی، دیوار نفرت درست کردن به جای مبارزه سیاسی و تعجیل در "یکسره کردن" مسئله و تصفیه مخالفین استفاده کرد. سنتی که امروز هم در حککا موجود است. امروز علیرغم گذشت ١٥ سال از آن تاریخ، هنوز یکی از "اتهامات" محمد آسنگران که از جانب طرفداران خط غالب حککا دائما عنوان میشود "طرفداری" و "هم خطی" او با "بحثها" و "خط" کورش مدرسی است و سرمایه نفرت پراکنی علیه محمد آسنگران است. ظاهرا ملی کردن سنت غیر سیاسی خود و دوستان دیروز توسط محمد آسنگران، راهی برای رفع این "اتهام" است.
این سنت در این جریان به شکل بسیار نهادینه شده و زمختی موجود است. سنتی که در سیاست ایران با فرقه مذهبی مجاهدین شناخته شده است و امروز به شکل بسیار برجسته ای در حزب حمید تقوایی نهادینه است و اتفاقا یقه منتقدین درونی خود را هم گرفته است. افترا و شایعه در مورد مخالفان، بحث غیر مستدل و تاریخ سازی، ادعاهای خود را به نام تاریخ و فاکت به اسم طرف مقابل بیان کردن و رفتن به جنگ آنها، همراه با فحاشی برای از میدان بدر کردن مخالف سیاسی، امروز سنت جا افتاده این جریان است. نا گفته نماند که در تمام ایندوره ۱۵ ساله شاهد کوچکترین اعتراض و انتقاد محمد آسنگران ها از این فرهنگ، از فرهنگ فحاشی به مخالفان به جای نقد مستند نبوده ایم. "مرور و تعمق" در این تجربه، "درسگیری" از آن و بالاخره کشف اینکه "اختلاف سیاسی طبیعی است" امروز اساسا ناشی از فشار این سنت بر روی خود محمد آسنگران و مخالفین خط رسمی و غالب در حککا است.
حمید تقوایی و چپ، کورش مدرسی و جنبش ٨٨
محمد آسنگران در نقد برخورد حمید تقوایی به مراسمهای سوسیالیستها در ١٦ آذر امسال مینویسد:
"در سال ٨٨ یک جنبش بزرگ سرنگونی طلبانه به بهانه رای من کو به خیابان آمد و بخش عظیمی از آنها شعار میر حسین یا حسین و الله و اکبر سر میدادند اما بدون ابهام گفتیم این بهانه ای برای جنبش سرنگونی است و این جنبش را علیه جمهوری اسلامی باید جهت داد و تقویت کرد و... اما در مورد یک شعار ضد لیبرالیستی و علیه مجاهد و سلطنت که جنبش چپ دانشگاه بلند کرد، اگر فرض کنیم حتی نادرست بوده باشد، برخورد خصمانه ای به آن شد و حتی مثل جنبش سال ٨٨ هم ارزیابی نشد. این کپی همان برخوردی بود که کورش مدرسی به جنبش سال ٨٨ کرد. اینجا تفاوتی بین متد کورش مدرسی و حمید تقوایی وجود ندارد."
آسنگران در ادامه میگوید:
"حال سوال این است چرا به این چپها که فرضا یک جا اشتباه کرده اند یا سیاست نادرست داشته اند دشمنی میشود، اما با راستها که بخشی از آنها هم سابقه همکاری و نزدیکی با رژیم دارند و هم امروز که خواهان استعفای خامنه ای هستند موارد بسیار بیشتری از سیاست راست را نمایندگی میکنند، اگر نگویم نزدیکی لاقل با ملایمت برخورد میشود.؟ "
ابتدا اشاره کنم که در گفته های محمد آسنگران در مورد کورش مدرسی و حمید تقوایی یک حقیقت وجود دارد. این حقیقت نزدیکی متد آنها نیست بلکه دفاع صمیمانه هر دوی آنها از جنبشی است که به آن تعلق دارند. حمید تقوایی و حککا در سال ۸۸ صمیمانه از جنبش سبز، از جنبش مخالفان ولایت فقیه حمایت کرد و به متحدین "موقتی" خود یعنی رفسنجانی و موسوی و کروبی اعلام آتش بس کرد. پس از دیماه ۹۶ زمانیکه زیر سایه جنبش محرومین مجالی برای مخالفین ولی فقیه باز شد دوباره از راستهای طرفدار استعفای خامنه ای، علیرغم اینکه به قول محمد آسنگران "بعضی از آنها سابقه همکاری با رژیم" را داشته اند، و از مسیح علینژاد ها و... دفاع کرد و تز مشعشع "اپوزیسیون اپوزیسیون" نشوید را علم کرد. دلیل اینکه این تز شامل نیروهای چپ و کمونیستها نمیشود، به سادگی هم جنبشی بودن حککا با اپوزیسیون راست و سیاست انقلاب همگانی با آنها است! دلیل احترام به راست و شمشیر کشیدن و لیچار گویی علیه چپ در دانشگاه همین حقیقت ساده است. در مقابل ما، کورش مدرسی و حزب حکمتیست، جنبش سبز را جنبشی بورژوایی و ارتجاعی ارزیابی کردیم. ما علیرغم رفتن مردم متوهم زیر پرچم جنبش سبز، علیرغم اینکه بخشی از این مردم از سر ضدیت با جمهوری اسلامی زیر پرچم جنبش سبز رفته بودند، مردمی که فکر میکردند این امکانی برای ابراز وجود است، به دفاع از آن جنبش برنخواستیم. سبز شدن جامعه، توده ای شدن هرچند موقت این جنبش را به مستمسکی برای حمایت خود از موسوی و کروبی و رفسنجانی تبدیل نکردیم و پشت تز های پوپولیستی "حمایت از جنبش توده ای" قایم نشدیم. برعکس توده ای شدن جنبشهای ارتجاعی و فاشیستی در اروپا را در مقابل مردم قرار دادیم و گفتیم مردم فریب نخورید! ماهیت و افق ارتجاعی این جنبش و تمامی حامیان آن را برملا و تلاش کردیم مردم متوهم از آنها کنده شوند. نتیجتا تز "نزدیکی متد تقوایی و کورش مدرسی" از اساس بی پایه است و حقیقت تعلق جنبشی آنها به جنبشهای متفاوت و متضاد سیاسی را زیر فرش میکند.
جنبش مورد حمایت حمید تقوایی و حکاکا، انقلاب مد نظر او، درست مانند اپوزیسیون بورژوایی چیزی جز نفس سرنگونی جمهوری اسلامی و مخالفت با ولی فقیه و "رژیم اشغالگر" نیست. به همین دلیل همه مخالفان ولایت فقیه و حاکمیت "آخوند" از نظر حمید تقوایی و حکاکا، بخشی از جنبش سرنگونی طلبی مورد دفاع آنها است. اینها نیروهای به پیروزی رساندن "انقلاب" همگانی حمید تقوایی اند. تم رژیم اشغالگر حمید تقوایی دیگر نه تنها بیان عمق ناسیونالیسم ایرانی در این جریان که نشانه ضد عرب بودن است. این تم بیان ناسیونالیسم ضد عرب ایرانی است که خمینی و ... را نه ایرانی بلکه عربهای مسلمان میداند که ایران را اشغال کرده اند. لذا انقلاب حمید تقوایی چیزی جز کنار گذاشتن این "اشغالگران" و واگذاری ایران به "ایرانیان" نیست.
حضور مردم متوهم زیر پرچم جنبش سبز برای حزب محمد آسنگران بهانه و توجیه دفاع از کل آن جنبش و افق و آرمانهای ارتجاعی آن شد. بر آشفته شدن حمید تقوایی از کسانی که تنها به رفتن جمهوری اسلامی قانع نیستند و تلاش میکنند فاصله خود را از طیف سرنگونی طلبان مرتجع جدا کنند، چشم و گوش کارگر و مردم آزادیخواه را بر ماهیت آنها بازکنند، از همین زاویه است. ضدیت حمید تقوایی با جمهوری اسلامی مانند اپوزیسیون راست بورژوایی ضدیت با روبنای سیاسی حاکم در ایران، با حاکمیت مذهب و "آخوند" و ولی فقیه و "اشغالگری" مشتی "آخوند" است. دلیل اهمیت "سکولاریسم" و غش کردن این حزب برای مسیح علینژادها همین است. این نوع ضدیت با ضدیتی که کمونیستها و طبقه کارگر با بنیادهای نظام مزدی با هر شکلی از روبنای سیاسی آن داریم از یک جنس نیست. دلیل دشمنی حمید تقوایی و حکاکا با دانشجویان چپ و کمونیست در ۱۶ آذر و سپس در آبانماه "تفاوت در "متدولوژیک" نیست بلکه دشمنی طبقاتی و جنبشی است. این تفاوت افق و آرمانهای حمید تقوایی، تفاوت جناح چپ ناسیونالیسم پرو غرب با جریان ما، با گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر، است. اتفاقا حمید تقوایی بسیار روشن و سر راست از هر ارتجاعی، به شرط مخالف بودن با جمهوری اسلامی دفاع کرده است و متقابلا علیه کمونیستها، چه حزب ما به عنوان بخش تحزب یافته این جنبش و چه سوسیالیستها در دانشگاه و...، با زبانی غیر مودبانه ای، از ترور شخصیت تا پخش دروغ و شایعه پراکنی، کوتاهی نکرده است.
حمید تقوایی و حزبش در توجیه نزدیکی و دوستی با جریانات و شخصیتهای راست، رسما اعلام کرده اند که نمیخواهند "اپوزیسیون اپوزیسیون" شوند. آتش بس و دوستی این حزب با اپوزیسیون راست "ضد ولایت فقیه" و همزمان دشمنی با اپوزیسیون چپ و کمونیست، سیاست رسمی این حزب است. لذا مشکل از "تناقضات در سیاست یا متدولوژی" حمید تقوایی نیست. برعکس مشکل از خود محمد آسنگران و تناقضات او است، مشکل نقد سطحی و مصلحتی محمد آسنگران از سیاست حمید تقوایی و حزبش است.
احساس دشمنی حمید تقوایی و حزبش با چپ و سوسیالیستها در دانشگاه، اتفاقا از جنس احساس نفرت آسنگران دیروز و امروز از کورش مدرسی و از حزب حکمتیست است. نفرتی که علیرغم تمام تلاشهای آسنگران برای نشان دادن فاصله خود از حمید تقوایی و حکاکا، تلاش برای "توضیح سیاسی" و "بررسی انتقادی" از تجربه سال ۲۰۰۴، در بند بند این نوشته و تاریخ سازی جعلی او نمایان است. بالا بودن غلظت این نفرت علیه کمونیستها، علیه حزب ما و علیه شخص کورش مدرسی در حکاکا، منتقد درونی این حزب را هم ناچار کرده است که ابتدا دشمنی خود با این خط و حزب را اعلام کند تا بتواند چهار انتقاد خرد و ریز از سیاستهای راست تقوایی را طرح کند و گوش شنوایی پیدا کند. این نفرت علیه کورش مدرسی و حزب حکمتیست (خط رسمی) نه شخصی است و نه امری جدید، بلکه کاملا تاریخی و طبقاتی است.
سوریه و تاریخ سازی مصلحتی
محمد آسنگران در نوشته دوم خود به بحران سوریه هم پرداخته است. همچنانکه اشاره کردم مشکل محمد آسنگران مستقل از تاریخ نگاری غیر واقعی از دوره جدایی ما و بیان یک تاریخ خودساخته و دلبخواهی که نهایتا قهرمان آن خود نویسنده است، اما انتقادات او به تقوایی و حزبش، نقدهای عمیقا سطحی و در بهترین حالت انتقاداتی از برخی از سیاستهای این حزب است، حزبی که جناح چپ و میلیتانت ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی است.
ارزیابی محمد آسنگران از تحولات سوریه، ارزیابی کسی است که در تحولات خاورمیانه به جناح "واقع بین" تر در حکاکا تعلق داشت. شاید جناح اسم مناسبی نباشد اما بالاخره محمد آسنگران در تحولات این منطقه با سیاست رسمی حزبش اختلافاتی داشته است. اما عمق نقد و واقع بینی او چنان کم و بی بنیه است که در هر تند پیچی به اصل خود برمیگردد. این سرنوشت هر منتقدی است که به جای نقد ریشه ای و تقابل پایه ای به گوشه و کنار این و آن سیاست میزند. به همین دلیل محمد آسنگران حق دارد بگوید با ٨٠ درصد سیاست حزبش توافق و با بیست درصد هم مخالف است و لذا قصد ادامه فعالیت در آن حزب را دارد و به این نتیجه هم رسیده است که اختلاف سیاسی امری طبیعی است. محمد آسنگران همان اندازه صاحب این حزب با همه سیاستهای راست، سنت و فرهنگ سیاسی و بالاخره جایگاه آن بعنوان یک جریان غیر کمونیستی و بورژوا - ناسیونالیست پرو غرب است که حمید تقوایی. اختلاف اساسا بر سر برخی از تاکتیکها و "برخورد" های چنین حزبی است.
من قبلا به اتفاقات در خاورمیانه از لیبی تا سوریه و سرانجام جنگ در موصل، به مواضع و سیاست پرو ناتوی حزب کمونیست کارگری و شخص حمید تقوایی به عنوان لیدر این حزب پرداخته ام و اینجا لزومی به وارد شدن به این مبحث را نمیبینم. اما نقد آسنگران به مواضع حزبش در این زمینه هم مانند مواضعش بر سر جدایی، بسیار سطحی و مصلحتی است. اجازه بدهید اینجا از زبان خود آسنگران در نوشته دومش به ارزیابی او از جنگ در سوریه یا آنچه به بحران سوریه مشهور شد نگاه کنیم.
او مینویسد:
"در سوریه اسد و جمهوری اسلامی توانستند جنگ مردم با حکومت را به جنگ دو جنبش ارتجاع اسلامی سنی و شیعه تبدیل کنند. از این طریق حقانیت قیام مردم را به حاشیه راندند و شکست دادند. جنگ داخلی راه انداختند. با دخالت روسیه ابعاد کشتار و سربه نیست کردن مخالفین را به صدها هزار نفر رساندند. آوارگی و خانه خرابی مردم را در ابعاد میلیونی رقم زدند. چنانچه اکنون بخش عمده کشور سوریه به ویرانه ای تبدیل شده است که دهها سال لازم است تا باز سازی شود."
محمد آسنگران هم اینجا و هم در جنبش سبز پایش در همان جبش چپ پرو غرب حکاکا گیر کرده است. این دیگر تناقضات محمد آسنگران است و نمیشود گناه آنرا به گردن "متدلوژی" حمید تقوایی انداخت. ارزیابی او از بحران سوریه اتفاقا نعل به نعل ارزیابی است که حمید تقوایی و حزبشان میگویند. این ارزیابی حتی از ارزیابی بی بی سی و العربیه و رسانه های رسمی دول غربی هم سطحی تر، مهندسی شده تر و جعلی تر و پرو امریکایی تر است. در این ارزیابی پرو امریکایی تمام تحولات سوریه و جنگ و جدال چندین ساله قطبهای امپریالیستی و متحدین آنها در منطقه که باعث ویرانی کامل این کشور و کشتار صدها هزار انسان و آوارگی بیش از ده میلیون انسان بیگناه شده است، همگی پای یک طرف ماجرا و فقط یک طرف که ایران، سوریه و روسیه باشد، نوشته شده است. حتی بخشهایی از هیئت حاکمه امریکا و دول اروپایی مسئولیت بخشی از فاجعه انسانی در سوریه را قبول کرده اند. ارزیابی محمد اسنگران و حزب مطبوعش از تحولات سوریه حتی از هیلری کلینتن که اعلام کرد داعش و جبهه النصر دست ساز ما هستند، غیر تاریخی تر و غیر واقعی تر است.
این تاریخ نگاری به اندازه تاریخ نگاری محمد آسنگران از پروسه جدایی ما دلبخواهی، جعلی و غیر مستدل است. اولا در سوریه در دنیای واقعی قیامی صورت نگرفت و با شروع اعتراضات توده ای فوری و درست مانند کیس لیبی با دخالت دول بزرگ غربی، مردم معترض به خانه فرستاده شدند. مهمتر و مستقل از این، در ارزیابی محمد آسنگران انگار نه انگار در سوریه ابتدا و قبل از هر دولتی، کشورهای غربی دخالت کردند و "ارتش آزاد سوریه" توسط آنها و با پول و امکانات عربستان و قطر و به کمک ناتو سازمان یافت که داعش بخش بزرگ آن بود. آسنگران "فراموش میکند" که همین دول غربی اعلام کردند در مدت کوتاهی تکلیف دولت اسد را روشن و دولتی "دمکراتیک" به کمک دول غربی و با اتکا به اپوزیسیون او(ارتش آزاد سوریه) شکل خواهند داد. در این دوره هنوز روسیه بازیکن میدان نبود. پای روسیه وقتی به سوریه باز شد و دخالت کرد که عملا پروژه غرب به بن بست رسید و امکانی برای ایفای نقش روسیه در منطقه ای که سنتا و تاریخا حیات خلوط امریکا و غرب بود باز شد. زمانیکه داعش از "ارتش آزاد" خارج و با همه امکانات مدرنی که دول غربی در اختیارش قرار داده بودند، و به کمک پول عربستان و قطر و کمکهای فراوان ترکیه، بخشی از سوریه را تسخیر، اعلام خلافت اسلامی کرد و به عراق هم حمله کرد.
شکست ناتو و در راس آن امریکا در سوریه، فرجه ای به روسیه داد که بعنوان میانجی دخالت کند و جای خالی دول غربی را پر کند و به دولتی دخیل و امروز مدعی در منطقه تبدیل شود. در سوریه "جنگ داخلی" در جریان نبود، بحثی از جنگ شیعه و سنی نبود، خاورمیانه موزاییکی، قومی و مذهبی و تقسیم بندی بر اساس مذاهب و اقوام مستقیما نقشه و سیاست دول غربی و در راس آن امریکا بود. اطلاق "جنگ داخلی" به جنگ در لیبی و سوریه و عراق و....، چیزی جز آب پاک ریختن بر سر دول بزرگ جهان و دخالتگری های امپریالیستی و متحدین منطقه ای آنها نیست. این ارزیابی دلبخواهی وقتی اتفاق می افتد که غرب شکست خورده است و البته هنوز آمریکا حضور دارد و روسیه و کل قطب روسیه، اسد، ایران و..، پیروز جنگ شدند.
تقلیل یک دخالتگری بزرگ امپریالیستی و تبدیل سوریه به مرکز تخاصمات دولتهای بزرگ جهان و متحدین منطقه ای و محلی آنها و ویرانی خاورمیانه و تبدیل مردم محروم این منطقه به قربانی جدال آنها، به "جنگ داخلی" میان شیعه و سنی و محدود کردن عاملین جنگ و این وضع هم به دولت سوریه، ایران و روسیه، دیگر اشتباه نیست، فقط یک ارزیابی سطحی نیست، بلکه تاریخ سازی به نفع یکی از طرفین این تخاضم است. فراموش نکرده ایم حمید تقوایی و حککا در همان ابتدای دخالت روسیه، تز پوسیده سه جهان و ضرورت تقابل با "ابرقدرت روسیه" را از مائویستها قاپیدند تا سیاست پرو امریکایی خود را توجیه کنند. محمد آسنگران هرچقدر در "نقد متدولوژی حمید تقوایی" بنویسد و بگوید هنوز در ارزیابی مهندسی شده حزبش و شخص حمید تقوایی و روسای دفتر سیاسی آن حزب همنظر و هم جهت است.
قابل توجه است که ارزیابی محمد آسنگران درست زمانی است که در مقابل چشم جهانیان و با چراغ سبز ترامپ، ترکیه رسما نیروهای نظامی خود را به سوریه اعزام و در حال جنگ با دولت این کشور است و بعلاوه مدت مدیدی است در بخشهایی از خاک این کشور مستقر است، بخشی از مناطق کرد نشین را عملا تسخیر کرده است. فراموش کرده است که اکنون و درست در این مورد هم با توافق ضمنی ترامپ، دولت اردوغان به لیبی نیز نیرو فرستاده است. و بعلاوه اسرائیل در کل این تاریخ و به بهانه حضور ایران و حزب الله لبنان، مرتب و بدن اینکه به کسی جوابگو باشد مناطقی را بمباران میکند. اما هیچکدام از این کشورها در ارزیابی محمد آسنگران، ردپایی در ویرانی و بحران سوریه ندارند.
آنچه محمد آسنگران به نام تاریخ و فاکت در مورد جدایی بیان کرده است، درست مانند ارزیابی او از تحولات سوریه، تاریخ نگاری مصلحتی، غیر مستند و تاریخ سازی بر اساس نیاز روز است. ما نه تنها در این تاریخ نگاری و انتقاد های محمد آسنگران شریک نیستیم، بلکه بسیار همه جانبه تر، واقعبینانه تر، روشنتر و هزاران بار مسئولانه تر از "نقد" امروز محمد آسنگران، ١٥ سال پیش برای مقابله با یک انشقاق زودرس تلاش کردیم. ما تز "همه اشتباه کردیم" که محمد آسنگران امروز به عنوان اعتراف به حقایق آندوره و رسیدن به نقد آن بیان میکند، را نه تنها به نفع شفافیت و روشنی سیاسی، به نفع کمونیسم و طبقه کارگر نمیدانیم، برعکس آنرا تلاشی برای سرپوش گذاشتن بر مسئولیت یک گرایش معین با سیاست، فرهنگ سیاسی-تشکیلاتی غیر کمونیستی میدانیم. این نوع "انتقاد" ها بیش از هر چیزی محکی برای سنجیدن "منتقد" و جایگاه او در سیاست است.
خالد حاج محمدی
۰۷ / ۰۳ / ۲۰۲۰