تجاربی از کار کمونیستی در دوران جوانی در محل کار: به عنوان یک انسان کمونیست که اکنون در تبعید زندگی میکنم خاطراتی از زمان بعد از انقلاب ۵۷ در ایران در کار کمونیستی در میان کارگران دارم. علاقمند هستم آنها را برای هر درجه ای که مورد استفاده باشد در اختیار نسل جوان کمونیست در ایران بگذارم. این خاطره ها را در قسمت های مختلف تلاش میکنم در میان بگذارم.
دوران انقلابی قبل و بعد از سال ۵۷ گذشته بود. ضد انقلاب به رهبری خمینی یکی بعد از دیگری دستاورهای انقلاب را با حمله وحشیانه به مردم آزادیخواه و کارگران و رهبرانشان، پس میگرفت. من در شهر سقز این دوران را گذراندم. چپ بودم و در میدان های مختلف دفاع از دستاوردهای انقلاب مباره کرده بودم. با تشکیلات کومه له فعالیت میکردم و با شروع مبارزه مسلحانه من همچنان در شهر کار و زندگی میکردم و فعالیتهایم را در اشکال دیگری ادامه میدادم. سرکوب و خفقان دهه شضت به شکل وحشیانه همچنان ادامه دشت، و ضد انقلاب به جون انقلابیون افتاده بود، و موج دستگیریها و اعدامها به شیوه وحشیانه ادامه داشت.عرصه فعالیت برای ما هم تنگ شده بود و مجبورشدیم که میدان فعالیت را به مکان دیگری و به اشکال دیگری شروع کنیم، دیگر ادامه فعالیت در اینجا ممکن نشد و بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران در سال 62 عضو حزب شدم و در ارتباط با مرکز تشکیلات های مخفی فعالیت را ادامه دادم. همراه دو رفیق دیگر که فکر کنم شرایط مشابهی با من داشتند بعنوان یک جمع حزبی (آن زمان حوزه حزبی می گفتیم) سازماندهی شدیم و قرار شد به تهران برویم و در آنجا زندگی و کار کمونیستی مان را دنبال کنیم.
۱-چگونگی پیدا کردن کار در شرکت مهستان
مانند ماهی سیاه کوچک از یک باتلاق وارد اقیانوس بزرگی شدیم. من از طریق دوستان هم شهری که در تهران زندگی و کار میکردند در شرکت ساختمانی مهستان توانستم بکار مشغول بشوم. ابتدا به عنوان شاگرد برق کار کار میکردم و سپس با توجه به نشان دادن خلاقیت و علاقه ای که به کارم داشتم، بعنوان برق کار ادامه دادم.
زندگی در شهر تهران، آشنایی با فرهنگ و مناسبات محیط بزرگتر، زندگی کارگری و خیلی ساده ای که داشتیم و آشنایی با دوستان جدید و داشتن نقشه برای گسترش فعالیت کمونیستی هیجان و شوقم را بیشتر کرده بود.
۲-قوانین ساعت کار و حقوق
در شرکت مهستان که شرکتی دولتی بود. و روزی ۸ ساعت کار می کردیم. و حقوق من به عنوان کار فنی بین ۳۰۰۰ تومان تا ۳۵۰۰ با توجه به اضافه کاری گاهی اوقات در نوسان بود. حقوق کارگران ماهر مثل برق کار ، تراشکاری، مکانیک، و نجاری با کارگران ساده خیلی تفاوت داشت. کارگران ساده تا انجای که یادم هست بین ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ تومان بود .
۳-محل زندگی
محل زندگی ما در فاصله نه چندان دور از شرکت بود و من هزینه مسکن نمی دادم و داستان ان را جداگانه به عنوان یکی دیگر از عرصه های فعالیت کمونیستی خواهم نوشت. اکثر کارگرانی که در شرکت کار می کردن محل زندگیشان در شهرکهای فقیر نشین اطراف تهران بود. و بٍعضی از انها که از شهرستانها امده بودند در خانه های موقت که متعلق به شرکت بود َزندگی می کردند. ایمنی کارگران تا حدی خوب بود چون این شرکت ًقبل از انقلاب توسط خارجیها کنترل شده بود هنوز قوانین ایمنی را تا حدی اجرا می کردند. کارگران روزهای پنج شنبه و جمعه تعطیل بودن . در این شرکت گویا در زمان شاه چون توسط خارجیها کنترل شده کارگران از یک وعده غذای نهار برخوردار بودن ولی بعد از انقلاب دولت ان را قطع کرده بود و در اختیار بنیاد مستضعفان بود. در محل زندگی مثل محل کار ما با یک تعداد از کارگران که هر کدام در مکانهای مختلف کار می کردن سر و کار داشتیم و همچنانکه گفتم این بخش از زندگی نیاز به نوشته جدا از این بخش دارد و همزمان با همین فعالیتها و در برنامه زندگی سیاسی من بود.
۴-ارتباط گیری و شناسای افراد مورد اعتماد
شش ماه از کار در شرکت مهستان را گذرانده بودم و در این مدت کارم فقط پیدا کردن دوست و رفیق بود. همیشه گوشه چشمی به کارگران آگاه تری داشتم که آرزو میکردم سریعتر دوره دوستی با آنها را شروع کنم. بعد از این مدت رفقای هم حزبی که با هم به تهران آمده بودیم را توانستم یکی بعد از دیگری در آنجا معرفی کنم و توانستند استخدام شوند. این هدف جدی در کار ما بود و قطعا برای این شرایط ما خیلی مهم بود که بصورت جمعی بتوانیم ادامه کارمان را بدهیم.
اکنون جمع کمونیستی ما در یک شرکت ساختمانی با تعداد حدودا ۴۵۰ کارگر کارش را تازه داشت شروع میکرد. کار برای رفقای دیگر جمع ما که تازه در شرکت استخدام شدند ساده تر بود چرا که در مدت شش ماه گذشته دوستان زیادی که داشتم را به آنها هم معرفی میکردم و همه ما توانستیم جذب رفقای جدید به کار متشکل را سریعتر دنبال کنیم تا جایی که در همان اوایل کار جمع دیگری از رفقای کارگر فعال را داشتیم. نقشه ای که ما در توافق با حزب داشتیم این بود که جمع هایمان را تکثیر کنیم و در مبارزاتی که در شرکت داریم آگاهانه مطالبات را پیگیری کرده و شرایط کارمان را بهبود بدهیم. ما کمونیست بودیم و هیچ تعصب ملی و مذهبی نداشتیم و عمیقا معتقد بودیم که کارگران فارغ از هر برچسپ ملی و مذهبی که دارند متعلق به یک طبقه اند و منافع مشترکی دارند و میتوانیم به آسانی بر مطالباتمان متحد شویم. فعالیت ما بطور سازمانیافته تری دنبال شد و جلب و جذب کارگران آگاه مورد توجه جدی ما بود. با رفقای زیادی در ارتباط نزدیک بودیم افراد نزدیک و متمایل به ما و اهداف ما از جمله چریکهای اقلیت ، پیکاریها و هواداران کومله بودند. مطمئنا این رفقا که هر کدام به جریانی سیاسی تمایل داشتند دارای برنامه های مشابهی مانند ما بودند، ما نمیدانستیم اما کار ما معلوم بود که بسیار حساب شده و متشکل دارد پیش میرود. شرایط برای خم شدن روی بهبود شرایط کار مان فراهم شده بود و ما فکر میکردیم که میتوانیم با اتحاد و رفاقتی که بوجود آمده است سراغ طرح مطالباتی که داریم برویم.
۵-تصمیم گیری حوزه برای پیشبرد مطالبات اصلی و روزمره کارگران در ان شرایط
ما تصمیم گرفتیم که روی مطالبات اصلی در شرایط موجود تکیه کنیم که به زندگی تمامی کارگران و کارکنان ان شرکت مربوط بود.گذران زندگی برای همه ما بسیار دشوار بود و به طور کلی بار سنگینی بر دوش همه ما بود. و در ان شرایط تنها مطالبات بر جسته کارگران که معقول و منطقی به نظر می رسید، پیشنهاد شرکت تعاونی بود.
ما تصمیم گرفتیم روی ایجاد شرکت تعاونی کارگران کار کنیم. تبلیغ آنرا با همه رفقای نزدیک شروع کردیم، رفقایی که بهمدیگر خیلی اعتماد داشتیم. نتیجه کار بسیار خوب پیش میرفت و بعد از مدت کوتاهی و با توجه به نظرات همین سطح از رفقا که هر کدام با جمع و رفقای دیگر کارگرشان در قسمت های مختلف، مساله شرکت تعاونی را مطرح کرده بودند، تصمیم گرفتیم که مساله را در مجمع عمومی کارگران طرح کنیم. فراخوان مجمع عمومی را توافق کردیم و اقدام به این کار کردیم. مساله را باید با مدیریت طرح میکردیم و اینکار را کردیم. اولین مانعی که با آن روبرو شدیم مخالفت امامی رئیس شرکت بود که گویا آدم سابقا توده ای بود. موضوع مخالفت رئیس را با کارگران در میان گذاشتیم و آنها بشدت از این تصمیم رئیس شرکت ناراحت و ناراضی بودند. فعالیت رئیس شرکت و کارمندان نزدیک به وی برای شناسایی عاملین این اقدام شروع شد و جالب بود که با عدم همکاری گسترده کارگران روبرو شدند و دستشان به کسی نتوانست برسد. منفعت مشترکی که همه ما با هم روی مطالبه مان داشتیم بسیار عمیق تر از این بود که کسی طرف کارفرما را بگیرد و همین مساله رمز موفقیت ما بود.
۶-نقشه عمل ما برای برخورد با مخالفت مدیر شرکت
نقشه ای که ما داشتیم را با دیگر رفقای کارگر در میان گذاشتیم. اعلام کردیم که برای زمان برگزاری مجمع عمومی از یک ساعت زمان نهار که داریم استفاده کنیم و یک ساعت هم از زمان کار به حساب خود مان میزنیم و به زمان مجمع عمومی که فکر میکردیم دو ساعت طول خواهد کشید اضافه میکنیم. ارزیابی ما این بود که میتوانیم کار را به همین روال انجام بدهیم چرا که اظهار نظر رفقای دیگر از بخش های مختلف هم همین بود. به این ترتیب تمام کارگران فنی و عادی از این کار استقبال کردند. بخشی از کارگران مردد و یا کارمندانی که مخالف کار ما بودند با توجه به فضایی که در میان اکثریت کارگران بود کم کم به ما پیوستند و میتوانم بگویم که تمامی کارگران و کارمندان آماده برگزاری مجمع عمومی شدند، همه آنها مصمم بودند که یک ساعت نهار و یک ساعت از زمان کار که مدیریت دستمزدی در ازا آن نمیپردازد را به زمان مجمع اختصاص بدهند. رئیس شرکت کماکان مخالف برگزاری مجمع عمومی ما بود.
تاریخ برگزاری مجمع را در مشورت با بسیاری از رفقا تعیین کرده و اعلام کردیم.در این روز تقریبا همه کارگران و کارمندان شرکت حضور داشتند.
۷-بر خورد نهایی مدیر شرکت
مدیریت که نقشه اش برای ممانعت از برگزاری مجمع عمومی با مخالفت جدی کارگران روبرو شده بود در صدد اجرای برنامه دیگری بر آمد و بخشی از کارگران و کارمندان مخالف و مردد در مورد برگزاری مجمع را فعال کرده بود که جهت و نقشه ما را تغییر دهند. هدف مدیر شرکت و حامیان او این بود که این شرکت تعاونی اگر قرار بر این است تایسیس شود باید تحت نفوذ و اتوریته مسولین شرکت باشد و از طرف خود شان مدیریت شود.
۸-اهداف کارگران برای شرکت در مجمع عمومی
همه میدانستند در این مجمع برای چه جمع شده اند. مدتی کار فشرده و اقناعی در مورد ضرورت شرکت تعاونی در رفع بخشی از نیازمندیهای زندگی و دسترسی سهلتر به آنها، صورت گرفته بود.
سخنران هایی که ما انتظار نداشتیم اعلام کنند که حرف دارند نام نویسی کردند، آنها از میان مخالفینی بودند که در مواجهه با فضای شرکت موافق شده بودند و شامل کسانی میشد که درد مشترکی با اکثریت کارگران نداشتند و یا از این لحاظ تامین بودند و مشکلی نداشتند و تعدای هم با هم درد مشترکی داشتند اما تردید میکردند و میترسیدند با مدیر شرکت مخالفت کنند. بهرحال تعدای که بیشترشان از این دسته بودند حرفهایشان را زدند و زمان انتخاب نمایندگان مجمع فرا رسید و قرار شد که ۱۱ نفر بعنوان نماینده کارگران برای پیشگری شرکت تعاونی انتخاب شوند. ۲۵ نفر کاندید شدند. هیچکدام از اعضای جمع های ما که دیگر مانند کمیته ای شده بودیم قرار نبود سخنرانی کنند و ما همه کارهایمان را فکر میکردیم که قبلا کرده ایم. نتیجه انتخابات این شد که هیچکدام از کارگران و کارمندان مردد و مخالف رای نیاوردند. نفرات اول تا چهارم انتخاب شدگان از کمیته ما بودند و بقیه از رفقای نزدیک، رفقایی که در دیگر علیرغم اینکه به چه سازمان و گروهی سمپاتی داشتند، یا به اصطلاح به چه ملتی و چه مذهبی عقیده داشتند یا نداشتند، درد مشترک و عمیقی با هم داشتیم و رفاقت کارگری به معنای عملی کلمه مبنای تصمیمات مشترک ما بود و برای عواقب احتمالی آن هم خود را آماده کرده بودیم.
۹-ایجاد و تاسیس شرکت تعاونی کارگری
ما به همت یکی از رفقای کارگر با شرکت تعاونی مرکزی در تهران در تماس بودیم و جلساتی حضوری با انها داشتیم دال بر ایجاد همچنین برنامه ای و موافقت انها را جلب کرده بودیم و به ما اطمینان کلیه اجناس را داده بودن که بعد از فروش سرمایه آن به تعاونی مرکزی بر گردد. و مکان ان را از خود شرکت مهستان گرفتییم.
طولی نکشید شرکت تعاونی که مجمع عمومی کارگران و تصمیم آنها رای به ایجاد آن داده بود درست شد و تمام مایحتاج روزانه ما و حتی لوازم خانگی مورد نیاز ما از طریق آن تهیه میشد. همه ما نتایج رفاقت و دوستی که بر سر مسایل مشترکی که در کار و زندگی داشتیم را از دریچه ایجاد این شرکت تجربه کردیم و بشدت از کاری که کرده بودیم لذت میبردیم.
جمع کمونیستی ما هم تعدادش بیشتر شد و اعتماد و اعتبار بیشتری پیدا کردند. و نقشه های دیگری را هم که داشتیم دنبال میکردیم از جمله آنها باشگاه ورزشی بود که شروع آن با مسابقات پینگ پونگ شروع شد و علاقمندان به آن برای مسابقه ثبت نام کردند. هم چنین از طرف هییت اجرای منتخب مجمع دو نفر من وحسین احمدی نیا برای یک دوره کلاس حساب داری انتخاب کردن، و هدف از این برنامه برای دست رسی به حسابداری شرکت تعاونی تحت نظر خود هییت منتخب باشد. و هزینه این کلاس هم اجبارا از طرف هییت اجرای به مدیر شرکت تحمیل کردن. دوره کلاس رایگان نبود و ما کارگران و یا شرکت تعاونی باید هزینه کلاس را تامین کن. و مدیر شرکت مهستان را مجبور به پرداخت ان کردیم.
۱۰- نتیجه کار حوزه ما در ان مقطع
رفتن به سمت طبقه کارگر به معنی بوجود اوردن سازمان برای کارگران نیست. به معنی بوجود اوردن سازمانی از کارگران است. ما باید بدانیم طبقه کارگر در هر محله کارگری از نظر عینی چکار میتواند و چکاری نمی تواند بکند. نقطه قدرتش کجاست و این قدرتش را چگونه به نمایش می گذارد؟
ما نگران سازمان کارگران نبودیم چون بوجود امده بود و فضای را بوجود اورده بودیم که بدون ما هم ادامه کاری امکان پذیر بود.
ما به لحاظ امنیتی در موقعیتی بودیم که قبل از اینکه بتوانند به ما دست رسی پیدا کنند باید انجا را ترک می کردیم چون خطر دستگیری و شناسای از طرف دولت کاملا محسوس بود و اواخر سال ۱۳۶۴ انجا را ترک کردیم ولی شرکت تعاونی کارگران تا انجا که من خبر داشتم تا سال ۱۳۷۰ همچنان فعال بوده.
۱۷-۱۲-۱۳۹۸
٨ مارس ٢٠٢٠