در ماههای پایانی سال و موعد تعیین سالانه حداقل دستمزد بیش از هر چیز بلاتکلیفی و سکون و انتظار حکمفرما است. خنس های دولت در پیشبرد نمایش همیشگی یکی دو تا نیست. تشریفات امسال دستمزدها در کلاف پیچیده ای از بحران های سیاسی و اقتصادی سر در گم است. رابطه با امریکا با فاکتورهای تازه، چشم انداز کور برجام، کشتی به گل نشسته مبارزه با فساد، عفونت خصوصی سازیها، رسوایی بنزین و زخم هنوز چرکین کشمکش های خیابانی ...
زیر پای جمهوری اسلامی را در مقابله دستمزدها خالی میکند.
جمهوری اسلامی سال 98 را با لشکر کشی به شهر شوش و شهر اراک پشت سر گذاشت، هنوز اسرای جنگی نیشکر هفت تپه، هپکو و آذراب رسما بنا به پرونده جرایم اعتراض صنفی در سیاهچال های این دولت بسر میبرند.
هیچ چیز و مطلقا هیچ چیز از تشریفات سالانه تعیین دستمزدها ربطی به واقعیت کارگری آن جامعه، به واقعیت نمایندگی کارگری، نیازهای کارگری، توقعات و منافع کارگری ... ندارد. تنها پیوند این تشریفات با حقیقت دستمزد، قیمت ها، قدرت خرید، سطح زندگی و ... اعلام رسمی محرومیت کل طبقه کارگر است. مذاکره دستمزدها چیزی بیشتر از ضیافت تجدید عهد سالانه مقامات در پیشبرد قانون ارتجاعی کار و در مسیر تباهی طبقه کارگر نیست. مسخره است که کارگر در جامعه را به استقبال تبعیت داوطلبانه از مصوب مرگ دستمزدها فراخواند.
در یک کلام، چنین مصوبه ای نمیتواند مشروع باشد چرا که در بنیاد آن، طرف دولت و کارفرما از هر گونه پایبندی به تعهدات خود معاف فرض شده است (از جمله در دستمزد معوقه، ابزار بودجه و تورم و دلبخواهی بودن یارانه ها و ...)؛ و تا آنجا که به کارگر مربوط باشد چنین قانون و چنین مصوبه ای نمیتواند مشروع باشد، چرا که بدوا نفس زنده ماندن برای اجرای ”تعهدات“ خود، کارگر را مجبور به زیر پا گذاشتن کل این نمایش میسازد!
واقعیت این است که مبارزه بر سر دستمزدها نه از تشریفات سالانه دولتی شروع میشود و نه با آن پایان می پذیرد. اینکه جنبش کارگری بر سر دستمزد چه مشخصاتی خواهد داشت، آیا تقابل با بورژوازی در قالب تعیین سالانه حداقل دستمزد سراسری کماکان در دستور خواهد ماند، آیا توازن قوای لازم برای هیئت نمایندگان و پیشبرد مصوبات جبهه کارگری چگونه اعمال خواهد شد و سوالات مهم و اساسی دیگر را نمیتوان از هم اکنون پاسخ داد. آنچه اکنون از اهمیت برخوردار است و میتوان در دستور داشت شکل گیری یک جنبش طبقاتی برای افزایش دستمزدها است. این جنبش کارگری باید بتواند محدوده دفاعی دستمزدهای معوقه را پشت سر بگذارد و بر پایه حق طلبی طبقاتی بر پایه افزایش دستمزد خود، شبکه ها، اشکال اعتراضی و روابط درونی طبقه را شخم بزند.
دستمزدها باید افزایش یابد، این حکم بدیهی و خونین واقعیت زندگی بخش اعظم طبقه ما هنوز از بیان مادی و انسانی خود در کشمکش با دولت و سرمایه داران فاصله بسیار دارد. برای بخش عظیم کارگران، هنوز نه مصوبه دستمزدها بلکه بیشتر از آن خود دستمزدها است که به زنجیرشان کشیده است. طبقه کارگر در اسارت روابط کارمزدی، معاش و همه موجودیت و حرمت اجتماعی خود را به شغل و دستمزد خود وابسته کرده است. یک کارگر برای ادامه حیات خود باید بیشتر و بهتر برای کارفرما کار کند، دستمزد نوبتی ماهانه نظارت و دخالت کارفرما، و همزمان وابستگی کارگر به کارفرما را هر چه دقیق تر اعمال میکند؛ در همان حال افزایش قدرت سرمایه، موقعیت کارگر را هر چه ضعیفتر و نا امن تر میسازد. کار مزدی کارگر را محتاط تر میکند، بر انتظارات و توقعات او مهار میزند، او را زمینگیر میکند و دامنه تحرک و تاثیرش را به بند میکشد. این بردگی است و تحمیل عملی آن در متن زندگی، ابعاد آنرا عمیق تر و هولناک جلوه میدهد. این سیستمی است که کارگر را به تنهایی سوق میدهد، راه عصیان را بر وی باز میگذارد تا در هر قدم با سازمان بهم بافته طبقه بورژوا او را عقب تر براند.
شرایط ”زندان دستمزدهای“ طبقه کارگر در ایران و تحت حکومت اسلامی سرمایه بمراتب سختگیرانه، دشوار، آمیخته با خون و عرق، و بیرحمانه است. نمایش مذاکره دستمزدی پرچم ظفرمند آن بر فراز وزارت کار است و بر کول خانه کارگر و شورای اسلامی در کوچه و برزن چرخانده میشود. نمایش دستمزدها در ایران کریه و نفرت انگیز است. ”دستمزدها“ به نشانه ایام فقر و نداری و تباهی، ایام تسلط سود پرستی و استثمار افسار گسیخته، نشانگر آقایی بی چون و چرای اقلیت صاحب سرمایه در زیر سایه دستگاه عظیم جیره خوار دروغ و جنایت پیشه دولتی است.
این نمایش، در بروز شاخ شمشاد ذات پر جلال طبقه بورژوا و حکومت اسلامی آن مایه ننگ و خفت تاریخ معاصر در تاریخ ماندگار است. این نمایش را باید ثبت کرد، رسوا نمود و دامن خود را از کثافت و آلودگی آن دور نگه داشت. بیانیه مشترک دستمزدهای سندیکای هفت تپه و بازنشستگان پاسخ طبقه کارگر ایران برای قرائت در پایان مراسم و کشیدن سیفون اختتامیه ”مذاکرات دستمزدی“ از پیش منتشر شده است.
دلقک بازی دستمزدهای جمهوری اسلامی ارزش صرف وقت بیشتری را ندارد. بی خود نباید خون خود را کثیف کرد و سر به سر ایادی دست چندم سرمایه گذاشت. این جماعت نه کارگر برایشان مهم است و نه نرخ تورم. به اندازه چیزی که در بشقابشان گذاشته شود، روضه ”طفلان دستمزد“ در صحرای کربلا را سر میگیرند.
جنبش کارگری و جنبش دستمزدهای آن باید چشم به جلو بدوزد و سرنوشت خود را به تحولات داغ سیاسی ایران گره بزند. طبقه کارگر ایران باید با افق و سیاست سوسیالیستی متشکل شود، دست سرکوب جمهوری اسلامی را کوتاه کند، باید صفوف خود را آگاه نماید، شور و اعتماد بنفس مبارزاتی را در صفوف خود احیا کند ... آتشفشانی از این مبارزات در جامعه در همسایگی کارگران در جریان است. وقت آن است، و بخصوص با استفاده از بحث دستمزدها وقت آنست که کارگران از زبان مجامع عمومی اعلام کنند که به قیمت شکستن کمر یک نسل از آنها جاده و کارخانه و پالایشگاه ساخته شده است، از شیره جان کارگر ویلاها و ثروت و جلال برای عده قلیلی فراهم شده است، انبارها مملو از کالا و نعمات ساخته دست کارگران است؛ دیگر اجازه نخواهد داد جای بچه های او در حلبی آبادها در کنار موشهای صحرایی، سفره او خالی و سهم او فقر و فقر و باز هم فقر باشد... وقت آن است که طبقه کارگر رنگ خود را به کشمکش های کل جامعه بزند، آنرا تقویت کند و بنوبه خود، در سایه حمایت و سمپاتی و توجه توده ای جاری برای شکل دهی یک جنبش مطالباتی و در مرکز آن جنبش دستمزد سراسری و قدرتمند خیز بردارد.