«به پناهگاهت برگرد!» - واكنش خانم «جنی دوركان» شهردار سیاتل به تهدیدات ترامپ است. اما پیش از واكنش ایشان، این كیفرخواست میلیون ها مردم به تنگ آمده از فقر و محرومیت و نژادپرستی و تبعیض در آمریکا بود كه ترامپ و  کاخ سفید، حزب جمهوریخواه و کل هیئت حاکمه آمریکا را نشانه گرفت! جنبش و تحرکی که به بهانه قتل فجیع «فلوید» در سراسر آمریکا و بلافاصله تبعات آن، اروپا را به غلیان در آورد. ظرف کمتر از چند روز همه طرفدران نظام، مسئولین آن در پارلمانها و وزارتخانه ها و ارتش و پلیس و كل دستگاه سركوب را وادار به خزیدن در پناهگاهایشان كرد. پایین افسار بالا را كشید و اولین بارقه های این تحول را باید در تغییر توازن قوا و تحمیل شرایط جدید به ساختار حاكمیت در آمریكا جستجو كرد.

حزب جمهوری خواه دو تكه شده است؛ خانم شهردار جسارت یافته است كه به ساحت مقدس قدرتمندترین فرد جهان بورژوایی بتازد، فرماندهان «مجهزترین زرادخانه نظامی جهان» از اوامر پرزیدنت سرپیچی میكنند، اولین كارزار انتخاباتی ترامپ در ایالت اوكلاهاما به مناسك اختتامیه دوران حكم رانی اش بدل میشود، تلاش بالایی ها در جهت «تطبیق» خود با شرایط جدید دیدنی میشود. در این میان، پربیراه نیست اگر گفته باشیم كه مضحك ترین تحلیل از روند اوضاع كنونی را در صفوف بخشی از شخصیتهای كندذهن سیاسی از جمله در میان اپوزیسیون راست ایرانی طرفدار ترامپ مشاهده میكنید. طیفی كه حاضر به قبول شكست مفتضاحانه خود نیست. نزد اینها اوضاع كمافی سابق در آمریكا آغاز دور دیگری از روند مبارزه انتخاباتی و درون خانوادگی بین دو حزب و چند ایالت است.  درست همانگونه كه تصور میكنند تحولات در ایران نیز نهایتا دعوا و كارزار بین این و آن جناح بورژوازی است. «به پناهگاهت برگرد»، عقبنشینی و شیفت بالا در مقابل جنبش «نمی توانم نفس بکشم» در اعماق جامعه آمریكا است. جهت گیری شهردار سیاتل محصول جدید فشار پایین در جامعه آمریکا است و این تازه آغاز تولید محصولات جدیدی است که توسط محرومان به حاكمان تحمیل میشود. هزیمت ترامپ و راست افراطی در جامعه آمریكا، موضوع داغ صاحب نظران و رسانه های اصلی جهان در چند ماهه مانده به انتخابات ریاست جمهوری در این كشور شده است؛ اما این هزیمت تنها اتفاقی در سطح جابجایی ترامپ و تعویضش با یك مهره «میانه رو» از میان حزب جمهوری خواه یا حزب دمكرات نخواهد بود؛ این هزیمت حتی قرار نیست موقعیت مستاصل دمكراتها را در كوتاه مدت دستی بكشد.  باید به عروج و افول ترامپ در مقیاس به مراتب اجتماعی تر و دینامیسم طبقاتی تحولاتی كه امروز این شكست و عقبنشینی را به كل هیٸت حاكمه آمریكا تاكنون تحمیل كرده است، نگاه كرد. باید دید كه چه شرایطی و چه محركی باعث شده است كه از شهردار سیاتل تا فرماندهان ارتش و هاردكورهای حزب جمهوری خواه یكی پس از دیگری پشت رٸیس جمهور را خالی میكنند. ... صفحه۲

باید دید كه اینبار، اوضاع به نفع كدام جنبش برقص درآمده است. علاٸم شكاف در دیوار «بازار» و بن بست نظام «دمكراسی پارلمانی» زمانی آشكارتر شد كه ترامپ در روز ۹ نوامبر ۲۰۱۶، رٸیس جمهور «منتخب» آمریكا شد. همان زمان «تحلیلگران»، رسانه های غربی و حتی سران دول حاكم در اروپا و آمریكا روی این نكته اشتراك نظر داشتند كه دوران اعتماد به دمكراسی پارلمانی و ساختارهای كاپیتالیستی حاكم در جوامع غربی، نزد توده وسیع مردم بسر رسیده است. مردمی كه بیش از یك دهه است بار بحران اقتصادی سرمایه داری تحت عنوان ریاضت اقتصادی را بدوش میكشند و بعد از گذشت سه دهه از فروپاشی دیوار برلین، وعده وعیدهای دروغین رفاهی و معیشتی را بیش از این از احزاب رسمی بورژوازی در غرب نمیخرند. در غیاب كمونیسم و بر متن عبور توده های میلیونی مردم عاصی و سردرگم از احزاب و ساختارهای سنتی حاكمیت بورژوازی در جوامع غربی، ترامپ و راست افراطی تحت نام «تقابل با ساختار»، میداندار شد. ترامپیسم بعنوان آلترناتیوی خارج از قاعده و بستر احزاب اصلی بورژوازی، به جامعه فروخته شد تا موجی را كه تفسیر رادیكال و حق طلبانه مردم از مطالباتشان براه انداخته بود در هم بشكند؛ همه حتی سخنگویان بورژوازی به این مسٸله اذعان داشتند كه انتخاب ترامپ تنها یك معنی سیاسی داشت و آن فروپاشی آخرین خشت های دیوار اعتماد به الگوها و سیاست احزاب سنتی در كنگره ها، پارلمانها و دولتهای «خودی» بود.  هیٸت حاكمه آمریكا هرچند با بی میلی اما گزینه بهتری از ترامپ برای ساكت كردن توده مردمی كه از دو حزب اصلی حاكم عبور كرده اند، در آستین خود نداشت؛  این  تنها  ترامپ بود كه با ضرب پول و سرمایه كارتلها، دستگاه كلیسا و تحمیق، در لباس یك «ضد ساختارگرا» میتوانست با دامن زدن به عرق ناسیونالیستی، شوینیسم ضد زن، و تبلیغات جنگ سردی علیه سوسیالیسم در میان روستاییان ناآگاه و مستاصل سفیدپوست ملقب به Redneckها، انتخاب شود و اوضاع داخلی آمریكا را هرچند كوتاه مدت اما بطور نسبی مهار كند. 

عروج ترامپ و راست افراطی در صحنه سیاست آمریكا و جهان، نه آغاز یك روند اصلاح یا برگشت به الگوهای امتحان پس داده نظام سرمایه داری، بلكه ته كشیدن و از نفس افتادن متاخرترین الگوی حاكمیت آن یعنی «دمكراسی پارلمانی»، بویژه در دو سوی اقیانوس آتلانتیك را بار دیگر برجسته كرد؛ برزخی كه ریگان و تاچر تحت نام جهان «آزاد» بازار، سوت آغاز آن را زدند و ترامپ نقطه پایان گندیدگی آن را رقم زد. ظاهرا هيچيک از مدعوين عربده جوى مراسم پرشکوه افتتاح عصر دمکراسى و بازار آزاد در سه دهه قبل، رغبت زيادى به شرکت در مراسم اختتاميه آن ندارند. گلدمن ساکس در گزارشی كه اخیرا منتشر كرده است، نرخ بیکاری در آمریكای پسا - كرونا را ۲۵٪ محاسبه كرده است که در تاریخ فقط قابل مقایسه با رکود بزرگ دهه ۳۰ است. همین الان ۴۰ میلیون نفر برای گرفتن بیمه بیکاری در ثروتمندترین كشور جهان اقدام کرده‌اند. پس بلحاظ تاریخی یکی از بدترین نرخ‌های بیکاری را مردم آمریكا تجربه میکنند. بدتر اینکه سرعت کاهش اشتغال و افزایش بیکاری با بحران اقتصادی سال ۱۹۳۰ و بحران اقتصاد سال ۲۰۰۸ قابل مقایسه نیست. بیشتر اقتصاددانان مطرح بر این باور اند كه نرخ بیکاری در یکسال آینده در آمریكا دو رقمی باقی خواهد ماند و بستر اصلی برای ادامه اعتراضات را فراهم می‌کند. آمریکا هیچگاه تجربه سرعت سقوط به این شکل را در دوران معاصر نداشته و این پتانسیل عمیقترین تحولات طبقاتی در جامعه را در بطن خود دارد. همان جنبش ساختار شكنانه ای كه توسط ترامپ برای مدتی كمتر از چهار سال مهار شده بود، هم اكنون دوباره و به بهانه قتل «فلوید» شعله كشیده است؛ دینامیسم تحولات اجتماعی را كماكان نه در بالا بلكه باید در پایین جستجو كرد. تا هم اكنون این سمبه پر زور جنبش ساختارشكنانه است كه صفوف حزب جمهوری خواه را دو شقه كرده است؛ زوری كه ناچارشان كرده است افسار ترامپ را از بالا بكشند؛ ترامپی كه مردم آمریكا پایینش كشیده باشند محال است در صفوف حاكمیت در بالا خریداری پیدا كند؛ این شرایط بویژه برای جامعه ای كه با ۱۲۰ هزار قربانی كرونا و بی مسٸولیتی مطلق دولت در مقابل مردم روبرو است، گرزچرخانی ترامپ و راست افراطی در سیاست آمریكا را تاكنون متوقف كرده است. درست همانگونه كه ویروس كرونا و قتل «فلوید»، آخرین توهمات در ته ذهن انسان معاصر به خوشبختی و رفاه در نظام سرمایه داری، بیوژه در غرب و در دل جهان صنعتی را زدود، افول ترامپ نیز به همان میزان، دروازه تغییرات ریشه ای و عمیق از پایین را گشوده است. معلوم شد كه كانون اصلی بحرانهای سرمایه داری در خود غرب ریشه دارند و باید در خود غرب پاسخ بگیرند؛ هر تغییر و تحولی در این جغرافیا، بلاواسطه چهره ژٸوپلیتیك جهان را تحت الشعاع خود قرار میدهد. اوضاع امروز از نظر عینی به نفع جنبش سوسیالیستی طبقه كارگر در غرب به رقص درآمده است. دنیای كهنه مرده است و تحرك سیاسی توده های میلیونی محرومان در میدان است؛ تندیس هیولاها یكی پس از دیگری بزیر كشیده میشوند؛ كمونیسم كارگری بیش از همیشه شانس چفت شدن به جنبش سوسیالیستی طبقه كارگر را دارد. ماركس و لنین، اقبال بازگشت به قرن بیست و یكم را دارند.

۲۵ ژوٸن ۲۰۲۰