قتل رومینا اشرفی دختری در شمال ایران، یکی از هزاران جنایت زن کشی است که روزمره درگوشه و کنار ایران از شمال شهر تهران تا دروازه غار، از سیستان و بلوچستان تا کردستان و آذربایجان و از مازندران تا خوزستان در نظامی به نام جمهوری اسلامی اتفاق افتاده و می افتد. مقصر کیست؟

در اخبار و گزارش های مختلف می خوانیم، رومینا ربوده شده. رومینا فرار کرده، قاتل معتاد بوده. اختلاف خانوادگی داشتند، مردی که دوست رومینا بوده اورا فریب داده، قانون حقوق کودک در مجلس تصویب نشده... 

محققین و روانشناسان و جامعه شناسان بورژوایی ایران هم، کشتار زنان را موضوعی مربوط به  عوامل  سنت و عرف اجتماعی، فرهنگی و انگیزه های مذهبی توده های مردم می نامند.

اما همه ی این پرت و پلا گویی ها، حواشی یک واقعیت زمخت و پلید اند که پرده پوشی می شود و آن خشونت سازمانیافته در جمهوری اسلامی علیه نصف انسانهای جامعه ایران، زنان است. ضدیت با زن، تحقیر زن، درجه دوم بودن زن در جمهوری اسلامی قانونی است و عاملان و سازماندهندگان و مجریانی از راس حاکمیت تا پایین، از امام، رییس دولت، وزرا، وکلا، امرا و سرداران، قضات و پلیس و زندان هایش را، دارد. آپارتاید جنسی در ایران قانونی است.

در این ضدیت قانونی شده و سازمانیافته با زن و در سلاخی رومیناها، پلیس وقاضی با قاتلین هم دست و همکارند.

پلیس و قاضی رومینارا تحویل خانواده  (پدر، عموها، دایی ها و مردان) مسخ شده در لجنزار جمهوری اسلامی دادند تا کشته شود. رومینایی که بارها داس پدر بر گلوی خود ومادرش نشسته بوده، این بار می بایست کارنیمه کاره ی پایان زندگی غم انگیزش یکسره شود.  

در جوامع متمدن کسى که قادر به ارتکاب اين " قتل هاى غير عادى" است، معمولا این سوال مطرح می شود که آیا این آدم سالمی است؟ به قول منصور حکمت، جنايت از سر "جنون"، هميشه ممکن است وجود داشته باشد. اما آن نوع جنونى که قربانيانش، از خيابان و خانه تا مدرسه و کارخانه، عمدتا زنان هستند، ديگر جنون نيست، بلکه بيان جنون آميز گوشه اى از عقل و قانون حاکم بر جامعه است.

قانون ضد زن در جمهوری اسلامی به مردان خانواده (همسر، پدر و...)، مجوز گرفتن جان زنان را داده است. از محمد علی نجفی عنصر صاحب منصب و تبهکار رژیم در شمال شهر تهران  تا یک روستایی مسخ شده ی مازندران و دیگر نقاط کشور. قانون مجوز داده است، اگرپدری فرزند یا نوه خودش را بکشد مجازات ندارد، اگر مردی برای حفظ "آبرو"، دختر، خواهر و همسرش را بکشد مجرم نیست.

توضیح کشتار زن در ایران با علل سنت و فرهنگ و مذهب،  توجیه و تایید جنایت توسط مردمانی است که گویا کاری جز تبعیت از فرهنگ و سنت و عرف و خانواده و اقتدا به مذهب و اجرای احکام قرآن و شرع، انجام نمی دهند.

همین خیل روشنفکران بورژوا پا را فراتر می گذارند و می گویند قانون را هم عوض کنید باز این اتفاق می افتد! مطابق این استدلال، مردان زیادی در جامعه ی ما تنها پیروان سنت و فرهنگ و مذهب مقدس شان هستند و این امری عادی و پذیرفته شده تلقی می شود و کاریش نمیشه کرد.  

این که جامعه ی مردسالار و ضد زن جامعه ای بیمار است، شکی نیست. اما این بیماری نه ارثی است، نه اخلاقی و نه فرهنگی. این بیماری زاییده ی سیاست و قانون و نظامی است که در چهار دهه ی اخیر ایران، آپارتاید جنسی نام دارد.

آپارتاید، نه اخلاقی و نه فرهنگی است، سیاسی است. باید سفیدپوستانی باشند که حاکم اند و انسان هایی را به جرم رنگ پوست، برده و کارگر مزدبگیر ارزان برای استخراج طلا از معادن و تونل های زیر زمین به خدمت گیرند.

آپارتاید جنسی در ایران هم همین است. باید نظامی به نام جمهوری اسلامی سر کار باشد تا نصف انسان های جامعه را به جرم زن بودن، انسان درجه چندم، بیحقوق، کارگر با دستمزد کم تر از مردان، کار بی اجر و مزد در خانه، تولید نسل های بعدی  کارگران و انسان های تحقیر شده، سرکوب شده، مطیع و اسیر قوانین مدون و خانواده ی مقدس کند.

مذهب در طول تاریخ بشر ابزار قدرتمندان و زورگویان و طبقات دارا علیه اکثریت مردم برده و رعیت و کارگر و زحمتکش بوده است. اسلام، مسیحیت، یهودیت و دیگر ادیان جز ابزارهایی در خدمت صاحبان قدرت و ثروت نبوده است. صاحبانی که معمم یا مکلا خود ذره ای به این ادیان باور ندارند. در زندگی و رفاه و عیش و عشرت طبقات دارا از کشیش و ملا تا سرمایه داران ریز و درشت، آثاری از اعتقادات مذهبی در عمل دیده نمی شود ولو با عبا و عمامه در منابر گلو پاره و گریه کنند و بگریانند و  پیشانیشان را با مهر نماز علامت گذاری نمایند.

مذهب در جمهوری اسلامی ابزار تزریق باورهای کاذب و خرافات دینی و خصایل وحشیانه و حیوانی در خدمت تحمیق و فریب و سکوت و رضایت و قناعت به بردگی و اسارت و فقر و بیکاری و گرسنگی است.  در این نظام اما زن اولین قربانی است.  چرا زن؟  

در قرون وسطی زن را ساحره وجادوگر می نامیدند و راه مقابله با آن این بود که بر دار سوزانده شوند. در جمهوری اسلامی حتی موی زن سحر و جادو می کند و برای جامعه و نظام و "امنیت ملی" خطرناک محسوب می شود. برای رفع این جادو و خطر باید بر پیشانی دختران پونز کوبید، بر صورتشان اسید پاشید، اعدامشان کرد و با داس سرشان را برید.

داستان زن در زندگی جوامع مسیحی و یهودی و اسلامی را همه از برند. انقلاب جنسی فرانسه مسیحیت را افسار زد. اما اسلام کماکان در قرون وسطی مانده است. مبلغین و نوکران فکری بورژوازی، جامعه ی ایران را اسلامی می نامند. ناسیونالیست کرد هم می گوید مردم کردستان مذهبی اند. به این اعتبار گویا مذهب و شریعت و خدا و پیغمبر و قرآن  انتخاب هر کودکی است که از مادر متولد می شود و این ارث مقدس ازنسلی به نسلی دیگر می رسد. آیا درک دلیل این ادعا شعور زیادی می خواهد؟ آیا باید زن بود تا موقعیت در محاصره قرار گرفته ی او را در ایران فهمید؟ آیا مردهای ایرانی از این موقعیت زن بهره می برند؟ را به این روز انداخته که وحشی و بی عاطفه و جلاد دختر خود، خواهر خود یا همسر خود شوند؟

مفسران فرهنگ و سنت و عرف، جواب این سوال را  در آیه های "شریفه" جستجو می کنند. ازقبیل این که:

"و خدا بندگان خود را گفت شما را دو نوع خلق کردم. نر و ماده، زن و  مرد. و زنان ناموس مردان اند. زنان باید مطیع مردان باشند. و مردان حق زدن و کشتن زنان نا مطیع و ناموس خود را دارند. و خدا فرمود در بهشت به مردان مسلمان و مطیع هر چند زن و حوری بخواهند می دهم. و خدا مهربان است!"

یا در فتوای آخوندی درجمهوری اسلامی که  می  گوید: "خدا زن را حیوان آفرید ولی به شکل انسان برای لذت مردان"...

اما این چرندیات مذهبی و تفاسیر ان ها بخودی خود اهمیتی ندارند. باید قدرتی و حاکمیتی باشد تا این مزخرفات را به ابزاری برای سرکوب جامعه و حفظ قدرت و ثروت تبدیل کند. باید محمد و  علی و عمری باشند تا برای تحقق خلافت و قدرت به گفته ی خمینی روزی ۷۰۰ نفر را بکشند. 

در ایران امروزهم  پشتوانه ی این آیات و فتواها یک نظام سیاسی تمام قد ایستاده است. حاکمیتی به نام جمهوری اسلامی  با ابزار اسلام و مذهب  به مثابه ایدئولوژی حاکمان در طول تاریخ و تا امروز تنیده شده در ضدیت با زن و ابزار سرکوب و جنایت.

اسلام و مذهب با سنن و فرهنگ و اخلاقیاتش برای بورژوازی حاکم در هر لباسی، معمم، مکلا یا نظامی، فقط یک ایدئولوژی مقدس نیست یا فقط یک ابزار فریب و تحمیق و سرکوب نیست،  یک صنعت است. صنعت و سرمایه ی مالی عظیم و سود آور. مساجد و مرقدهای امامان امثال آستان قدس رضوی و معصومه ی قم و صدها و هزاران امام و امام زاده ی دیگر، بظاهر مقبره های مقدس برای زیارت و شفابخشی اند. اما در واقع  بنگاه هایی برای خالی کردن جیب مردم هستند. مذهب یک صنعت است، تجارت است. بنگاه های عظیم مالی که علاوه بر سرکیسه کردن مردم عوام، یک مرکز خرید و فروش و تجارت زن هم هستند. اگر رژیم شاه در تهران "شهر نو" را برای تن فروشان دایر کرده بود، جمهوری اسلامی آستان رضوی مشهد و معصومه ی قم را به این امر بارزگانی سودآور اختصاص داده است. در این صنعت باز اولین قربانی زن است. و این دیگر قرون وسطى نيست. اين عصر سرمايه دارى است.

"اگر زن آزارى و زن ستيزى و تبعيض و خشونت عليه زن هنوز يک واقعيت پابرجاى زندگى مردم این عصر است، اگر عليرغم جنبشهاى قوى اجتماعى براى رهايى زن، هنوز ستم جنسى در چهار گوشه جهان حکم ميراند، بايد حکمتش را همينجا، در همين عصر و در مصالح همين نظام جستجو کرد.

منشاء اين خشونت، دنيايى است که زن را در هزار و يک راه و رسم و قانون و سنت زمخت و ظريف، قابل ستم و کم ارزش تعريف کرده است و آگاهانه و عامدانه، و در اغلب موارد به خشونت آميزترين شيوه ها، راه رهايى زن و خروج او از موقعيت قربانى را سد ميکند." منصور حکمت – زن در زندگی و مرگ

در این جهان، زن از چند طرف محاصره شده است. خانواده، مذهب، دولت، قانون، شریعت، سنت  و لشکری از مردان آلوده و مسخ شده ی مردسالاری و ناموس پرستی. و همه ی این ها به قیمت تسلیم و تخریب شخصیت و روح و روان زنان که توسط  دولت در وهله اول و نظام مالکیت خصوصی و ابزار مذهب و فرهنگ  مردسالار، پاسبانی  می شوند.

باید ایده مذهب را در آتش خشم توده های انسان سوزاند. رنسانس جدیدی که بشریت را پله ای به ازادی و حرمت و سلامت وامنیت می رساند و زن را از منجلاب مذهب به سلامت و امنیت و برابری نزدیک می کند. اما این هنوز تمام کار نیست. رهایی انسان، رهایی زن در گرو به زیر کشیدن نظامی است که بر تبعیض طبقاتی و جنسی استوار است: نظام سرمایه داری!

درایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ضد زن، زنان و دختران جامعه، ۴ دهه است با چنگ و دندان از حقوق و آزادیهایشان دفاع می کنند. جامعه ای که طوفان جنبش ازادی و برابری زنان در آن وزیدن گرفته است. طوفانی که می رود تا ریشه ی تبعیض و ستم و نابرابری و بیحقوقی زن را از بیخ بکند.

مردسالاری، مذهب و ناموس پرستی  به چالش کشیده شده است، باید تا ته این اقدام رفت. انقلاب  طبقاتی  و انقلاب جنسی ای ضروری شده است. انقلابی که می رود تا طبقات تحت ستم و زنان اسیر خانواده ی مردسالار و ناموس پرست را به جایی برساند که در آن مالکیت خصوصی جای خود را به مالکیت اجتماعی و اشتراکی داده است. جامعه ی ازاد و برابر و سوسیالیستی می تواند زن و  مرد را به خصلت والای انسانی برساند و ریشه ی ستم و تبعیض را بخشکاند. طبقه کارگر، کمونیست ها و سوسیالیست ها و هر انسانی که برای پایان دادن به داغ لعنت خورده ی زن کشی عجله دارد و بغض گرفتن زندگی رومیناها و آتناها را در گلو خفه نمی کند، باید برخیزد و به این نظام ضد بشر، خاتمه دهد.

کلام آخر. آشنایی از میان بغض کنندگان همسایه ی رومینا می گفت: اگر انقلابیونی باشند که چند نفر از این قاتلان را تنبیه کنند دیگر کسی جرات ندارد دست روی زن بلند کند..."

قصه ی مردی را برایش تعریف کردم که کنار مرداب کوچکی نشسته و یکی یکی کرم ها را از آب بیرون می آورد و می کشت، به امید اینکه مرداب پاک شود. یکی ازکنارش رد شد و گفت، این کارت بیهوده است. راه پاک شدن مرداب خشکاندن آن با چند گالن نفت است. راه خشکاندن مرداب ضد زن جمهوری اسلامی هم سوزاندن قوانین این نظام است. قوانین ستم و تبعیض طبقاتی و جنسی. برای این کار باید بر این نظام شورید!

خرداد ۹۹ ( مه ۲۰۲۰)