درز کردن خبر توافقنامه ۲۵ ساله میان ایران و چین یکی از مهمترین مسائلی بود که توجه میدیای فارسی زبان و نیروهای سیاسی را به خود جلب کرد. جمهوری اسلامی آنرا خونی در رگهای مرده خود مینامد، احمدی نژاد از مخفی نگاه داشتن آن انتقاد میکند و نیروهای سیاسی در اپوزیسیون آنرا "معاهده غارتگرانه"، "قرارداد اسارت بار"، "معاهده ترکمنچای"، "تهدید حاکمیت ملی"، "تقویت موقعیت ایران در منطقه" و ... مینامند، و خواهان لغو آن شده اند.
اما آیا این قرارداد رعد و برق در آسمان بی ابر بود؟ سران جمهوری اسلامی استراتژی "نگاه به شرق"، تلاش برای نزدیکی سیاسی، اقتصادی و استراتژیک به چین و روسیه برای مقابله با فشارهای سیاسی و اقتصادی غرب و در راس آن امریکا، را مدتها است و بویژه پس از خروج امریکا از برجام، اعلام کرده اند. از طرف دیگر دولت چین هم مدتها است رسما و علنا استراتژی "جاده ابریشم جدید" را بعنوان بخشی از سیاست خود در رقابت با امریکا، برای دستیابی به بازار اروپا و افریقا و "ادغام اورآسیا" اعلام کرده است. توافقنامه ۲۵ ساله، نقشه اجرای این استراتژی و متحقق کردن آن از طرف ایران و چین است.
هنوز ابعاد واقعی این قرارداد، معضلاتی که جمهوری اسلامی و دولت چین برای اجرای آن در پیش خواهند داشت، نقش این قرارداد در رابطه ایران با دول غربی، تاثیر آن بر برجام و ... روشن نیست. اما چیزی که روشن است هر دو طرف اهدافی متفاوت، استراتژیک و تاکتیکی از این قرارداد دارند. از ایجاد "جاده ابریشم جدید" چین تا مقابله با فشار سیاسی و بویژه اقتصادی بر ایران و نجات اقتصاد ورشکسته و به بن رسیده ایران و یا استفاده تاکتیکی ایران برای فشار به دول اروپایی برای مقابله با تحریمهای اقتصادی امریکا، دور زدن دلار در معاملات بازرگانی و سرمایه گذاری و ... بخشهایی از این اهداف اند.
اما عکس العمل نیروهای سیاسی اپوزیسیون راست پروغرب به این قرارداد، محکوم کردن آن بعنوان "قراردادی علیه حاکمیت ملی" و علیه "منافع ملی" با چاشنی بالای ضدیت با کمونیسم و "توتالیتاریسم" آن، کشف اهداف جاه طلبانه "دولت کمونیستی چین" و ضدیت آن با حقوق بشر و دمکراسی غربی و ... ربطی به این واقعیات ندارد. نه سرمایه گذاری چین، در شکل دولتی، نه سرمایه گذاری دول غربی در شکل بنگاههای خصوصی، نه قرارداد ۲۵ ساله و نه برجام و نه هیچ قرارداد اقتصادی دیگری قرار نیست به "رشد اقتصادی" و "شکوفایی اقتصاد" و بهبود زندگی میلیونها انسان در ایران کمک کند. برای دیدن این واقعیات لازم نیست کسی محقق و متخصص مسائل سیاسی-اقتصادی جهان باشد، لازم نیست کارشناس "اتاق فکری" یا دستگاه تحمیق عمومی باشد تا پشت این قراردادها و جذب سرمایه و ... واقعیت را ببیند. ندیدن این واقعیت از طرف نیروهای بورژوایی و راست اپوزیسیون و هیاهوی "معاهده ترکمنچای" و تفاوت "سرمایه گذاری غرب و شرق" و مدل "توسعه اقتصادی و دمکراسی غربی" با مدل "استعماری و ضد دمکراسی چینی" بیشتر از اینکه بیان واقعیتی باشد بیان کننده موضع سیاسی-ایدئولوژیک "کارشناس" و "محقق" و نیروهای سیاسی راست است.
اعتراض نیروهای راست پروغرب به رابطه جمهوری اسلامی و چین، سیل اطلاعیه های "محکوم میکنم، محکوم میکنم" این "علیه قرارداد اسارت بار"، نامه نگاری به دولت چین و تقاضای لغو آن و تقاضا از دول غربی برای مقابله با این "قرارداد ننگین"، تقاضای رفراندم برای تصویب آن و.... معضل و درد دیگری را در میان نیروهای راست بورژوایی نشان میدهد.
همین نیروهای راست با همین حرارت، و البته با احترام بیشتری به "پرزیدنت اوباما" به برجام و تخفیف تنش و کشمکش میان امریکا و ایران برخورد کردند. با همین حرارت از تشدید کشمکش، از خروج ترامپ از برجام، از تحریم اقتصادی ایران، به بهای فقر و فلاکت میلیونها نفر در ایران، استقبال کردند و بر طبل تشدید فضای نظامی کوبیدند و تعدادی هم خواهان در دستور قرار گرفتن دوباره "رژیم چینج" از طرف "پرزیدنت ترامپ" شدند. از ناسیونالیستهای کردی چون مهتدی تا جنبش فیروزه ای و فرشگردی های اولترا فاشیست و شعبان بی مخ های آقای پهلوی، برای ترامپ و سیاست "فشار حداکثری" او هورا کشیدند! و البته همگی زیر ضدیت با جمهوری اسلامی و تحت لوای دفاع از اعتراض و جنبشی که برای تعیین تکلیف نهایی با یکی از ارتجاعی ترین و کثیف ترین قدرتهای قرن به میدان آمده است. دفاع از جنگ اقتصادی علیه میلیونها نفر در ایران، دفاع از نا امن کردن جامعه برای اعتراض و مبارزه، دفاع از سناریوی سیاه "رژیم چینج" و ... به نام دفاع از مردم! فقط لجنزاری که این راست در آن دست و پا میزند را نشان میدهد.
معضل اصلی امروز اینها اما چیز دیگری است. ممکن بودن "نگاه به شرق" و استفاده از شکاف و رقابت و کشمکش میان قطبهای امپریالیستی برای ادامه بقا حکومت و "نجات نظام"، کم شدن تاثیر "فشارهای حداکثری" ترامپ و کشمکش با ایران، کم شدن شانس دست بدست شدن قدرت از طریق "رژیم چینج"، "حمله نطامی" و ... و در یک کلام بسته شدن افق قدرتگیری زیر سایه تنش و کشمکش و دخالت امریکا، نگرانی اصلی نیروهایی است که افول ستاره شان، ترامپ، تضعیف موقعیت امریکا و بسته شدن دریچه شانس آنها برای قدرتگیری را به همراه دارد. وگرنه آقای پهلوی هم اگر به جای خامنه ای بود، برای "نجات میهن و مام وطن" همین درجه پراگماتیست میشد.
در این میان البته "چپ"ی که امیدش به تسریع "انقلاب" در اثر فشار اقتصادی و گرسنگی و فقر و استبداد و تشدید کشمکش امریکا و ایران و فضای نظامی بود، "چپی" که معضلی با "دخالت بشردوستانه" امریکا برای تسریع "انقلاب" نداشت، باندهای ارتجاعی دست ساز امریکا و عربستان، را "جنگجویان آزادی" میخواند و زیر لوای مخالفت با جمهوری اسلامی از تقویت رقبای ارتجاعی جمهوری اسلامی حمایت میکرد، امروز زیر نام "این قرارداد موقعیت ایران را در منطقه تقویت میکند"، هم این قرارداد را محکوم کرد! تز "ناسیونالیسم اسلامی پرو شرق" را می تراشد تا چاشنی ارتجاعی بودن جمهوری اسلامی را بالا ببرند. این "چپ" پا به پای "متخصصین" راست امید دارند که چین خط قرمز امریکا در مبادلات اقتصادی را به نفع ایران زیر پا نمیگذارد و جای نگرانی نیست! معضل این "چپ" پرو غرب هم مانند جناح راست بسته شدن افق سرنگونی زیر "فشار حداکثری" امریکا است.
اما این قرارداد هم مانند برجام شانس نجات جمهوری اسلامی را نخواهد داشت. نه فقط بدلیل "بدعهدی" یا "خیانت" چین به ایران و یا انتخاب بازار امریکا در مقابل بازار ایران، بلکه اساسا بدلیل جنبشی که رسما سرنگون کردن جمهوری اسلامی را به قدرت خود و برای یک آینده انسانی در دستور خود قرار داده و عرض اندام کرده است و به جمهوری اسلامی وقت و فرصتی برای نجات "نظام" نمیدهد. جنبشی که اتفاقا "فشار حداکثری" تحریم اقتصادی، فضای جنگی ... را به اندازه جمهوری اسلامی دشمن خود میداند. جمهوری اسلامی و هر دولت ارتجاعی دیگری میتواند سالها با ورشکستگی اقتصادی و بحران اقتصادی زندگی کند اما بحران سیاسی، فشار پائین و وجود یک جنبش رادیکال و تعرضی برای پایان دادن به حیات آن دولت است که سوت پایان آنرا میزند. مردم وقت متحقق کردن این قرارداد را به جمهوری اسلامی نخواهند داد!
بر متن بن بست و بى آلترناتيوى سیاسی- اقتصادى رژيم، طبقه کارگر و توده وسيع مردم ناراضى اند که دست اندرکار سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامى به دست خود و با اتکا به قدرت خود هستند و لحظه تعيين تکليف با حاکمیت را نزدیک و نزدیکتر میکنند. جامعه ایران آبستن انفجاری عظیم است و نه برجام، نه قرارداد ۲۵ ساله، نه آمريکا، نه چین و نه اپوزيسيون بورژوايى، توان کنترل یا مقابله با آن را ندارند.
۱۶ ژوئیه ۲۰۲۰