اعتراضات و اعتصابات وسيع در فرانسه، علیه سیاست های ضد کارگری دولت ماکرون، ابعاد وسیع تری به خود گرفته است. سياست ماکرون در رابطه با "یکسان کردن" حقوق بازنشستگی که مطرح کرده است، در ادامه تحميل بيشتر رياضت اقتصادي و بخشی از قوانین دست راستي است که دولت فرانسه پیش از این نيز در صدد تصويب آنها بود، که در صورت اجرای آن، سن بازنشستگی را عملا دو سال افزایش مي دهد.

بر خلاف رسانه هاي رايج که این اعتراضات را تنها در مخالفت با شخص ماکرون، و یک پدیده محدود به فرانسه به خورد افکار عمومي ميدهند، اما جدال و کشمکش در فرانسه نه تنها محدود به این کشور، بلکه در امتداد و انعکاس جدال و مبارزه طبقاتی بمراتب وسیعتر و سراسری تري در اروپا و جهان است.

در نیمه اول همین دهه، ما شاهد عروج جنبش عظیم ساختار شکنی، جنبشی که با گسترش فضاي اعتراض علیه کل نظم و مدل سیاسی و حکومتی، و عدم قبول ادامه تحمیل ریاضت اقتصادی، و انداختن بار بحران ذاتی سرمایه داری بر دوش طبقه کارگر و اکثریت جوامع مشخصا در غرب، هستيم. بخشی از بورژوازی، يعني راست افراطي، سوار بر این موج اعتراضی علیه سیاستمداران و احزاب حاکم، کل نیروی خود را بکار برد تا مشکلات مردم و بی حقوقی عمومی را نه ناشی از حاکميت نظام سرمایه داری، بلکه مربوط به عوامل دیگر، منجمله "نمایندگان مجلس" و یا "تقدم" ساختارهای فراکشوری بر ساختارهای کشوری، جلوه دهد. نيرويي که بر این مبنا، با دامن زدن به فضاي ناسیونالیستی، مشکل را "غیر خودی ها"، خارجی ها و غیره معرفی کرد. در آمریکا، رهبری این کمپ، ترامپ را با همان شعار قدیمی "آمریکا اول" به قدرت رساند، و در اروپا، مخالفت با "اتحادیه اروپا" و "بروکرات ها" از یکطرف و کارگران مهاجر، مشخصا کارگران اروپای شرقی را، "دشمن" کارگر بومي معرفی کردند. کوبیدن بر این طبل ناسیونالیستی و راست افراطی توسط میدیا و رسانه های رسمی، همراه با پمپاژ دايمي شان علیه آرمانهاي چپ و هر ذره عدالتخواهی، نمی توانست با مقابله و سد تقابل جامعه مواجه نشود.

روي کار آمدن ماکرون، بمثابه یک شخص "مستقل" و یک سیاستمدار "معتبر" و بیرون-حکومتی، نه بر اساس رای به سیاست های تاچريستي او، بلکه بر اساس رای عمومی در تقابل با راست افراطی لوپن و شرکا در فرانسه، بنا شده بود. در بریتانیا امروز نیز، انتخاب شدن جانسون، به همان اندازه نه بازتاب محبوبیت وی، بلکه بر مبنای خواست جامعه برای پایان دادن به شکاف و بحران عمیق جامعه حول برگزیت، و "نه"ي بزرگ جامعه به "حزب برگزیت" بود. در دوره ای که سرمایه داری همچنان در بحران عمیق بسر می برد، دوران ماه عسل حاکمین جدید، چه در هیبت ماکرون منتقد اتحادیه اروپا، چه در هیبت جانسون خواهان خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، و چه جناح های حاشیه ای تر آن در مثلا ایتالیا، طول عمرشان همگی بسیار کوتاه تر از آن چيزي است که ادعا می کنند.

در همه این کشورها، حمله به سطح دستمزد و معیشت طبقه کارگر، بازپس گیری دستآوردهای طبقه کارگر اروپا که بعنوان حق خود به بورژوازی و دولت های اروپایی در طی سالها مبارزه تحمیل کرده بود، کماکان دستور کار اصلي دولت و بوژوازی حاکم در این کشورها است. اعلام جنگ امروز دولت جانسون علیه حقوق کارگران در بریتانیا، همان پلاتفرمي است که ماکرون در فرانسه دنبال می کند. و جدال جاری در فرانسه، چه در شکل اعتراضات جلیقه زردها، چه در شکل اعتصابات کارگران ترانسپورت و دیگر صنایع، پاسخی است که طبقه کارگر و کارمندان بخش های مختلف ادارات دولتی و غیر دولتی در فرانسه اعلام کرده اند. این همان پاسخی است که به اشکال گوناگون در دیگر کشورهای اروپایی، چون اعتراض های "ساردینی ها" با شعارهایی نظیر "فاشیسم، دشمن ما مردم ایتالیاست" و یا اعتراضات در لهستان و مجارستان و غیره علیه نسخه های مشابه دولتهاي بورژوایی حاکم در آنها، روز بروز دامنه آنها گسترش مي يابد.

بر این اساس، جایگاه مبارزات جاری و بعد سراسری آن مشخصا در فرانسه، بیانگر این است که نه تنها دوره تحمیل نسبتا طولانی ریاضت اقتصادی و انداختن بار بحران سرمایه داری بر دوش طبقه کارگر و اکثریت جامعه، به روال گذشته به پایان رسیده است، بلکه و مهمتر اینکه، بازتابی از صف آرایی دیگری در سطح فرانسه و در اروپا می باشد. این مبارزه ای است که از یکطرف نشان و مهر هم سرنوشتي طبقه کارگر در سطح سراسری را بر خود دارد. جدالی است حاکی از اعلام نه بزرگ جامعه به تفرقه های غیر واقعی چون "کارگر خارجي و کارگر بومي"، "کارگر دولتی و غیر دولتی"، و همچنین تقابلی که در بطن خود، دست رد به پرچم راست افراطی و ناسیونالیسم و پرچم "کارگر فرانسوی و غیر فرانسوی" زده است. در این مبارزه، کارگران در فرانسه، در پیشاپیش کارگران اروپا، سوت مبارزه سراسری خود علیه دور دیگری از حمله دولت به سطح معیشت، مزد و خدمات رفاهي، را زده اند. در این مبارزه، بی جهت نیست که در آکسیون هایشان، شاهد پرچم های همبستگی و هم سرنوشتي طبقاتي با مبارزات دیگر کارگران جهان، منجمله در حمایت از مبارزت طبقه کارگر در ایران هستيم. همین خصلت انترناسيوناليستي و طبقاتی مبارزات کارگران در فرانسه است که یک سر آن در شیلی، و سر دیگر آن در لیبی و عراق و ایران مشاهده می شود. از فرانسه تا لبنان و عراق و شيلي طبقه کارگر عليه حاکمين و عليه نظام سرمايه داري يک منفعت مشترک دارد؛ زنده باد انقلاب کارگري!

امان کفا