مصطفي اسدپور: بازگشت به "شجره طیبه بسیج" فشرده جمعبندی خامنه ای از "توطئه وسیع عظیم بسیار خطرناک" اعتراضات آذر ماه بود که بقول خود او از "زنجان و تبریز آغاز و حتی به برخی روستاها هم رسید و تهران نقطه پایانی آن بود". متن سخنرانی خامنه ای بعنوان سند شوق و ذوق از خطری که از سر نظام گذشته است، ماندنی است؛ اما از فرط عبارات "تکریم" و "شاکرم" و "تعظیم" و "عظمت" و "شکوه" و ... نسبت به مزدوران باند سیاهی (آنهم در پشتیبانی نیروهای تا دندان مسلح سپاه) دیگر شور قضیه را در میاورد!
روی ایشان به نیروهای بسیج است که گرانفروشی بنزین را با خلق صفحه سیاه "حمام خون آذر 98" مایه روسفیدی تاریخ مملو از کودتا و کشتار در ایران و خاورمیانه کردند. گزارش مقامات سپاه پاسداران گواه اینست که اکثریت دستگیر شدگان را جوانان بیکار و از محلات فقیر نشین تشکیل داده است، فیلم و اطلاعات در دسترس گواه کشته شدگان جوان و اساسا توسط نیروهای باند سیاهی توسط شلیک های آگاهانه و با فراغت بال به سمت قلب و سینه قربانیان است، که باند سیاه بعدی در بیمارستانها ماموریت کشتار را پی گرفته است. آیا در مقایسه با مریوان و ماه شهر و شیراز کشتار صبرا و شتیلا و ابوغریب یک پانویس بنظر نمیرسد؟
"آشوب بنزین" را خود جمهوری اسلامی آغاز نمود، نیروی خفته مردم را علیه خود بسیج کرد، و بیانات عالی ترین مقام این حکومت دال بر این است که قادر به خاتمه جنگی که آغاز کرده است، نمیباشد. جمهوری اسلامی قادر به تخلیه خیابانها نیست، قادر به عقب نشینی به کلانتری ها نیست. خامنه ای چشم انداز جمهوری اسلامی با تکیه بر بسیج در "همه کوچه پس کوچه های شهرها" و " در دانشگاهها و خارج آن" و بعلاوه " چابک باشد و اسیر پابندهای رایج اداری نشود" را باز میکند. اینجا دیگر جمهوری اسلامی به صحرای کربلا میزند. بیست سال است اقتصاد از خر میگیرند، جام زهر مینوشند، از تسخیر سفارت توبه میکنند، فتوای ترور سلمان رشدی را ماست مالی میکنند، اصلاح طلب و اهل معامله و حافظ منافع سرمایه طاغوتی از آب درمبایند و ... تا همه چیز، با "آشوب" بنزین و ده روز در آذرماه 1398 بر باد رود؟!
"جمهوری" این حکومت در شبانگاه 24 آبان با ادا و اطوار و انترچرخانی دال بر مصوبه قانونی رئیس سه قوه یک ساعت هم دوام نیاورد. با اولین واکنش اعتراضی مردم، مدنیت سرشان را بخورد، کاسه و کوزه نمایش قانون و دولت را نیز جمع کردند.... و پس از ده روز حالا نوبت دولت و جمهوری است که دین خود را به نیروهای باند سیاهی ادا کند. زبده ترین نیروهای حافظ نظام باید بموازات پست های خویش در مجلس و خانه کارگر و وزارت کار؛ زمانیکه قافیه تنگ میشود در لباس بسیج، با یک قبضه کلت و یک شیشه کوکتل مولوتف در خدمت کمیته ها "مردم" شوند و به هر غلطی دلشان خواست مشغول گردند...
اشکال قضیه آنجاست که یکبار بساط پیشکسوتان این حضرات در انجمن های اسلامی و شوراهای اسلامی در هم پیچیده شده است. بعلاوه، موج برگشت بسیج و لباس شخصی ها با مقابله سخت و انتقام جویانه مردم زحمتکش و آزادیخواه روبرو خواهد شد.
حیات جمهوری اسلامی با نیروی باند سیاهی از نزدیک گره خورده است و این چه "گاهی سوار بر بسیج و گاهی سواری به بسیج" ادامه خواهد داشت. تکیه جمهوری اسلامی فقط به خاصیت جنایت و لمپنیسم در ساختار نیروهای باند سیاهی نیست. رمز کارآیی این نیروها در آینده جمهوری اسلامی را اجازه دهید از دشمن، از خامنه ای، قبول کنیم: "همه جا در مقابل حوادث گوناگون راهبرد و تاکتیک آماده داشته باشید" و " ... مانند یک شطرنج باز ماهر همیشه یک قدم از دشمن جلو باشید و کنشی عمل کنید."
عقب راندن جمهوری اسلامی مستلزم آن است که نه فقط ساختار دولتی و مذهبی آن بلکه ساختار باند سیاهی و غیر رسمی (در لباس شخصی) آنرا نیز به هماورد طلبید و خنثی کرد. این کار در مقابله خبابانی و در گرماگرم آتش و خون تظاهراتها بسختی ممکن است. اگر در کارخانه ها قدم به قدم با تکیه به اشکال علنی مبارزه، دخالت توده کارگر، و با ابتکار عمل رهبران عملی کارگری؛ بساط شوراها و انجمنهای اسلامی برچیده شده است؛ همین روشها باید در محلات و کل جامعه نیز بکار گرفته شود: کارگران و مردم زحمتکش وآزادیخواه متشکل در مجامع عمومی منظم که با همیاری و همفکری خود زیر پای مستضعف پناهی جمهوری اسلامی را خالی میکند، اتحاد هر چه بیشتر را دستمایه توقعات بالاتر میسازد، با تعرض دائمی و با پیروزیهای هر چند کوچک، ابتکار عمل را برای مصاف های بزرگ، هر جا که مصلحت بداند، خود بخواهد، و به هر اندازه که مصلحت باشد؛ قطب نمای حرکت خود قرار دهد.
عصیان، اعتراض خودانگیخته، اکسیونیسم، شمشیر زدن کورمال و بی هدف؛ همگی با ریشه های مشترک، نه پدیده های اتفاقی بلکه اساسا جبهه های تحمیلی حاصل از توطئه های یورژوازی و حکومت آن هستند. همین سموم راه را بر نقش مخرب تفاله های باند سیاهی باز میگذارد. قدرت طبقه کارگر نه فقط در آنچه نمیخواهد، بلکه اساسا در آنچه میخواهد، نهفته است. همگام با پختگی مبارزه کارگری در ایران، همانقدر که کارگران آگاهی و سازمان و نقشه را بر مبارزات خود ناظر ساخته اند، زیر پای انجمن های اسلامی و ارگانهای باند سیاهی خالی شده است. از ارگانهای باند سیاهی همانقدر باید ترسید، که برای مقابله با آنها باید آماده بود، و موثرترین و ساده ترین راه این است که باید محیط زیست خود را از شر وجود این حشرات سمپاشی کرد. وقت آن است که طبقه کلرگر سکاندار مبارزه در راه رهایی شود.