‫ليبکنشت عزيز: ‫خبر آزادی تو و ببل و برانشوايگی ها به ما رسيد و موجب شادمانی شورای کل گرديد. ‫به نظر می رسد که پاريسی ها مغلوب شده اند. تقصير خودشان است اما تقصيری که عملا از ‫خوش نيتی آنها ناشی می شود. کميته ی مرکزی [گارد ملی] و بعدا کمون به تيرس – اين فسقلی ‫بدنهاد – فرصت دادند که نيروی خصم را متمرکز سازد زيرا:

۱- آنها به نحوی ابلهانه مايل ‫نبودند جنگ داخلی را شروع کنند. مثل اينکه تيرس با تلاش خود برای خلع سلاح قهرآميز ‫پاريس آنرا [جنگ داخلی را] آغاز نکرده بود، مثل اينکه مجلس ملی ‫– که فقط برای آن ‫فراخوانده شده بود که درباره ی جنگ يا صلح با پروسی ها تصميم بگيرد فورا به جمهوری ‫اعلان جنگ نداده بود!

۲- بخاطر آنکه نسبت غصب قهرآميز به آنها داده نشود، لحظات ‫گرانبهائی را تلف کردند (بايستی بعد از به زانو درآوردن ارتجاعيون در پاريس، بلافاصله به ‫سوی ورسای پيشروی می کردند) با انتخابات کمون و سازماندهی آن و غيره موجب اتلاف ‫وقت شدند.

‫از تمام مطالبی که تو در روزنامهها راجع به وقايع پاريس می خوانی يک کلمهاش را هم نبايد ‫باور کنی، همه ی آنها جعلی و دروغ اند. رذالت روزنامه نگاری بورژوائی هرگز اينطور سنگ ‫تمام نگذاشته است.

‫اين وجه مشخصه ی قضيه است که امپراتور آلمان واحد و پارلمان واحد در برلین  به هیچ وجه برای دنیای خارج وجود ندارد و هر نسيم ملايم پاريسی بيشتر از آنها توجه برمی انگيزد. ‫شما بايد اتفاقات شاهزاده نشينهای دانوب را با دقت تعقيب کنيد. اگر انقلاب در پاريس موقتا ‫دچار شکست شود – گرچه در اينجا نيز جنبش را می توان فقط برای مدت کوتاهی فرونشاند – ‫آنوقت جنگ جديدی از شرق اروپا شروع می شود و رومانی اولين بهانه را در اين مورد به ‫دست تزار از خود راضی [الکساندر دوم] خواهد داد. بنابراين مواظب آن طرف باشيد.

 لندن ۶ آوریل ۱۸۷۱