خیزش های دیماه دو سال پیش و آبان امسال، فضای سیاسی جامعه را به دوران برگشت ناپذیری وارد کرده اند. امروز بر دوست و دشمن روشن است که این جنگ قصد جارو کردن نظام حاکم را هدف گرفته است. ظاهر قضیه در اذهان عمومی، انگار به همه میگوید که باید در انتظار تکرار دورهای جدیدی از این خیزش ها بود، تا در متن آنها، یک روزی و در نبردی نامعلوم و سازمان نیافته، اما به قدرت بیشتر توده ای، بلاخره نظام حاکم توسط یک قیام خودبخودی سرنگون شود. این تصویر نزدیک ترین تجربه ای است که مردم در انقلاب ٥٧ در ذهن دارند و از نسل قبلی به نسل امروز هم منتقل شده است. نزدیک ترین تصویر از سرنگونی مشابه، در خارج مرزهای کشور، فراری شدن حاکم تونس و کنار رفتن رئیس جمهور مادام العمری مصر است.
قیام ٢٢ بهمن ایران در سال حرکت خودبخودی بود که در متن بی طرفی ارتش و بی پایه گی رژیم سلطنتی اتفاق افتاد. آن زمان، در مسیر پیشروی انقلاب، قدرت های غربی، برای جلوگیری از به چپ چرخیدن جامعه ایران، در یک ملاقات با خمینی، قول تحویل قدرت به او را دادند تا در پروسه ای آرام دولت خویش را سازمان دهد. طبعا قبل از آن تاریخ، بی طرفی ارتش از طریق ملاقات و مذاکره امریکا با فرماندهان ارتش ایران، تضمین شده بود. نتیجتا هیچ قیامی در دستور جریان خمینی نبود و آنچه که اتفاق افتاد، علیرغم عدم تمایل آنها و خودبخودی بوقوع پیوست. رژیم شاه هم که به جز یک ارتش تسلیم شده، فاقد نیروی دیگری بود تا در مقابل مردم از نظام حاکم شاهی دفاع کند. در بعد سیاسی و اجتماعی هم نظام شاهی یک حاکمیت استبدادی تک نفره و بلحاظ اجتماعی بی پشتوانه بود. حتی احزاب مدافع سلطنت هم از قبل تعطیل شده بودند. تنها حزب به اصطلاح سیاسی آن روز همن حزب رستاخیزی شاهنشاهی بود و بس.
انقلاب مصر، با کمی تفاوت، طبق تقریبا همان نقشه به سرانجام رسید که چهار دهه قبل برای تحویل قدرت از شاه به خمینی تهیه شده بود. تفاوت در مصر وتونس این بود که به جای تحویل مستقیم قدرت به حاکم بعدی، و درغیبت کمونیسم و چپگرایی، مراسم انتقال قدرت از مسیر انتخابات پارلمانی گذشت. در هر دو کشور نامبرده، ارتش نظام سابق که صحیح و سالم مانده بود، مامایی نقل و انتقال از طریق انتخابات را بعهده داشت تا بعدا در صورت لزوم، به وظایف خویش عمل کند. در تونس پروسه به آرامی و بدون ایجاد تغییرات جدی در اوضاع جامعه، و نتیجتا بدون نیاز به کمک ارتش، پیش رفت. در مصر اما بعدا کمک ارتش احساس شد و در یک کودتای ساده، قدرت به ارتش رسید و نتیجه آن انقلاب به تغییراتی جدی در زندگی مصری ها منتهی نشد.
غرض از اشاره به این نمونه ها این است تا عرض شود که رژیم اسلامی از آن توبمیری ها نیست. اگر حکومت شاه با تمام پوشالی بودنش، به یمن کمک نظامی به سلطان نشین عمان در سرکوب جنبش چریکی ظفار، به عنوان ژاندارم خاورمیانه مشهور بود، نظام فعلی حاکم بر ایران، حاکم بر بخش هایی از خاورمیانه هم است. نیروی قدس سپاه دارد در کشورهای دیگر قدرت جابجا میکند. نیروهای هلال شیعی بخشا تحت فرمان مستقیم جمهوری اسلامی اند. حزب الله و حشدالشعبی و دیگران، در شرایط حاد دقیقا مانند سپاه در سرکوب خونین علیه مردم شرکت میکنند. در خود کشور، نیروهای متعدد نظامی و شبه نظامی دارد که منافع اقتصادی و سیاسی شان به حفظ همین نظام گره خوده است. اگر شاه تک نفره رئیس و همه کاره آن نظام بود، خامنه ای ابدا تک نفره نیست؛ لایه هایی از سرمایه داران فقط در بطن این نظام در موقعیت خود ماندنی اند. رهبری در نظام اسلامی ایران، اگر هم زیر دست خامنه ای است، اما لایه ها و نهادها ی متعددی از رهبری در این نظام هست که در هم تنیده عمل کرده و نظام را سرپا نگهداشته اند. اگر بی پایه گی رژیم شاهی در هر برآمدی میتوانست فرار شاه را تسهیل، حاکمین امروزی تجربه سرکوب خونین انقلاب ٥٧، و به دنبال سرکوب خیزش های متعددی را در سابقه خود دارند. توجه باید کرد که اگر در تظاهرات علیه شاه ساواکی ها هم بعداز مدت کوتاهی وارد شدند، نظام اسلامی سرنگون شده یک نفری نیست که فرار میکند، بلکه نیروی نظامی و شبهه نظامی هایی هم هستند که همراه گردان های جنگی شان، تا جایی که سنگری داشته باشند می جنگند. به تمام این فاکتورها باید فاکتور دخالت قدرت های دیگر علیه انقلاب مردم را ابدا نباید از ذهن دور داشت.
ذکر این واقعیات برای نشان دادن اهمیت در پیش گرفتن یک نقشه از پیشی برای پیشبرد یک جنگ واقعی علیه هیولای اسلامی، و برای حذف عنصر انتظار انفجار ها و طغیان های گاه بگاه و دورانی، خودبخودی و بی نقشه و بی سازمان است. برای هدایت خشم و تنفر و طغیان برحق مردم به میدان سازمان جنگی است. بحث اهمیت شورای محل زندگی و محل کار، بخشا از سر ضرورت آماده سازی برای پیشبرد موفق این جنگ به شیوه سازمان یافته است.
از محلات و محل زندگی شروع کنیم؛
محله در هر شهری، جغرافیای اجتماعی مردمی است که در همسایگی هم زندگی میکنند. مناسبت های مربوط به مرگ و میر، شادی و غم، و مصائبی مانند فقر و بیکاری و بی خانمانی تا بلایای بظاهر طبیعی، تا مشکلات بهداشت و آب و برق و درمان، تا سرکوب و خفقان، مسائل عمومی و مشترک این مردم اند که آنها را با هزار تار مرئی و نامرئی به هم وصل و هم سرنوشت کرده است. در درون این به هم تنیدگی، هیچ گوشه ای از زندگی نیست که موضوع مباحث شب نشینی ها، به دور هم نشستن ها و در کنار هم ایستان هانباشد. صدها و هزاران محفل و جمع خانوادگی تا جمع هایی که به هر دلیل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و هنری و... به هم پیوسته اند، مسائل تمام وجوه و عرصه های زندگی را در جمع های خود به بحث میگذارند و از این طریق یک سوخت و ساز دائم در روابط در هم تنیده آنها در جریان است. همین امر موجبات به هم پیوستگی سیاسی و اجتماعی را هم فراهم کرده است. به زبان دیگر، محله به ظرف وحدت سیاسی و اجتماعی این بخش جامعه تبدیل شده است. در اغلب محلات، شخصیت ها و نهادهای موثر در زندگی بقیه، برای خیلی ها شناخته شده اند. اگر سازمان و تشکل مخفی و علنی ابزارهای مهم مورد نیاز در جنگ امروز اند، محله و جغرافیای طبیعی محل زندگی مردمان یک محله، به شوه اتوماتیک به یک شکل از سازمان سیاسی اجتماعی خودبخودی شکل داده است. حالا که بحث پیشبرد جنگ با یک دشمن در بعد کشوری است، میشود و باید سازمان محلی جنگ را بر همین متن طبیعی سازمان محله استوار ساخت. برای سازمانده و دست اندر کار نبرد امروز، در محله، بطور طبیعی اولین قدم پیدا کردن سرجنبانان محله است، که اگر محفل رهبران محله نباشند، به احتمال قریب به یقین به درجاتی همدیگر را می شناسند.
سازماندهنده مورد خطاب این نوشته، لابد میداند محله در هم تنیده برای هزار و یک عرصه سیاسی و اجتماعی و...ماتریال کافی در محل هست. مجمع عمومی محله میتواند به هر بهانه و مناسبتی و در ابتدای کار با شرکت هر تعدادی شکل بگیرد تا در ادامه کار خود، گسترش یابد و جمع وسیعتر مردم محل را در بر بگیرد. مجمع عمومی محل میتواند و باید تقریبا تمام عرصه های زندگی را بپوشاند و در غیبت یک دولت و حاکمیت مسئول، برای مسائل متعدد راه و چاه نشان دهد.
یک حسن مهم مجمع عمومی و شورای محل زندگی، در جایگاهی است که در جنگ امروز دارد. مردم به کمک پیشروان میتوانند بر سر مسائل حال و آینده سیاسی جامعه بحث کنند، و برای آنها چاره ای جویا شوند. میتوانند به قدرت اراده خویش، همین امروز سراغ راه حل بروند و انجام آنرا تضمین کنند. میتوانند و باید در جنگ جاری مسیر خویش را تعیین کنند.
مهم ترین نقش مجمع عمومی محله، بعد حفاظتی و تامین امنیت است. اگر در وسط شهر صف تظاهرات ضد نظام را به گلوله می بندند و از کشته ها پشته می سازند، به گلوله بستن مردمی که در کنار هم و در یک فضای دوستانه در مورد سرنوشت سیاسی خویش بحث و مشورت میکنند و برای دردهای بی شمار خویش راه جستجو میکنند، به همین آسانی نیست. و اگر در خیابان کسی را به اتهام شرکت در تظاهرات ضد دولتی دستگیر میکنند، گرفتن و بردن فرد معینی از تجمع محله به همین آسانی نیست. بعلاوه سازماندهندگان مجامع عمومی و جلسات شورای محله، با تکیه بر نیروی فراوان جوانان و مردم محل میتوانند واحدها و امکانات تامین امنیت و خبررسانی از قبل از حمله نیروی امنیتی و واحدهای زبده مقاومت در مقابل دستگیری های احتمالی را از قبل سازمان دهند. حتی زمانی که کسانی در متن این کار دستگیر میشوند، امر دفاع از آنها و پیگیری سرنوشت شان سهل تر میشود؛ اینها مجموعه ای از کسانی اند که در روابط تنیده محله جاییی و موقعیتی دارند، پرونده سازی های مرسوم امروزه برای شان سهل نیست، چون همه میدانند که اینها هم سرنوشت هایی اند که همراه بقیه همسایه ها و هم محله ای ها سراغ درد و مرگ خویش بوده اند، زمینی و ملموس و با شهادت جمعیت وسیعی از هم محله ای ها، پرونده های اینها صاف و عاری از هر شکاکیت سیاسی امنیتی است. به همین خاطر امر پیگیری سرنوشت شان امر تمام هم محله ای ها میشود، و سراغ گرفتن شان تنها امر خانواده های شان نخواهد بود. چنین افرادی حتی در دوره زندان بودن شان هم مطمئن اند که خانواده آنها بی یار و یاور و تنها نخواهند ماند. در یک کلمه، سطح تلفات و هزینه های احتمالی مردم در جنگ امروز، در شرایط وحدت محله و پیشبرد جنگ در محله، به نسبت حضور در تظاهرات های خیابانی، بسیار کمتر و سبک تر خواهد بود.
نقش مجامع عمومی و شوراهای محل کار در جنگ امروز؛
یک محل بسیار امن تر و قابل اتکاتر به نسبت خیابان و حتی محله، محل کار است؛ کارگر در محل کارش، حتی در شرایطی که از هیچ تشکل علنی بهرمند نیست، سطحی از اتحاد را حول رهبران و شبکه های محافل داراست که محصول یک عمر کار در کنار هم است. اگر در مثلا محله و محل زندگی، برای یک ملاقات و مشورت، کار معینی لازم است، در محل کاری که همیشه در کنار هم اند، هیچ بحث و فحثی نیازمند وقت و شرایط ویژه نیست؛ مگر نه این است که در شرایط دشوار و حساسی که برای کارخانه و محل کار پیش می آید، یک سوت محافل رهبران هم را دور هم جمع میکند؟ تمرکز این بحث بر اهمیت کانالیزه کردن اعتراضات سیاسی اجتماعی امروز به محل کار و زندگی ، و اینجا به کانالیزه کردن آن به محل کار و فابریک، از زاویه کم کردن تلفات انسانی در جنگ امروز است. بطور طبیعی، کارگر هم وقتی نیاز باشد، اعتراضات خویش را به صحنه خیابان می برد، اما بحث فعلی ما، در شرایط شکل گیری قدرتمند جنبش برای سرنگونی این نظام جهنمی، شروع از شکل دادن به مجمع عمومی برای بحث و فحث سرنوشت امروز این جامعه است.کارگری که در محل کار به وحدت خویش یاری نداده و هنوز نجنبیده سراغ خیابان میرود، یعنی بدون ساز و برگ جنگی وارد یک جنگ نابرابر میشود، بطور طبیعی تلفات بیشتری را از هر نظر متحمل میشود؛ به لحاظ سیاسی، با نزدیک ترین انسان هم هم سرنوشت خویش به روشنایی لازم نرسیده است، برای جنگش با یک سیستم، کمترین یارگیری های طبقاتی را تامین نکرده است، برای دفاع از خود در صحنه جنگ، یار و یاور سازمان یافته همراه ندارد. همین کارگر فرضی، در صورت شرکت در مجمع عمومی و یا شورای محل کار، اتوماتیک دارای سازمانی برای پیشبرد تمام اموری است که همراه هم طبقه ای ها برای انجامش تصمیم میگیرند.
از نظر دشمن هم، اگر رگبار بستن به تظاهرات خیابانی، با توجیه مقابله با اغتشاشگران، قابل توجیه است، به گلوله بستن تجمع کارگران یک مرکز که دور هم جمع شده اند، به همین اسانی ممکن نیست. همه میتوانستند ببینند که در روزهای بعداز دیماه که نیروی سرکوب ظاهرا توانسته بود، خیابان ها را از حضور معترضین خالی کند، تجمع کارگر هفت تپه با قدرت برقرار بود. یا در نظر بگیرید تظاهرات کارگران هفت تپه را که تمام شهر شوش را به تعطیلی کشانده و هزاران نفر هم شهریان شان را به دور خویش، علیه سیستم حاکم به حرکت در اورده بودند و شعار نان کار و آزادی را سر میدادند. تفاوت این تظاهرات با یک تظاهرات خیابانی بی سازمان و بی نقشه، فقط از سر امنیت و غیبت تلفات و هزینه جانی و مالی، بسیار بسیار جای توجه و نمونه ای برای فراگیری در جنگ امروز است. در نظر بگیرید حتی بخشی از مراکز مهم کارگری نه تنها مسیر خویش را روشن کرده و متحد شوند، بلکه چطر وحدت یک شهر و منطقه را هم فراهم آورده و به توده های زحمتکش راه نشان دهند، جنگ امروز، نه فقط از نظر فاکتور امنیت و پائین آوردن هزینه جانی، بلکه از نظر سیاسی و آینده این مملکت چقدر مهم و تعیین کننده است.
نقش محله و محل کار در سرنوشت فردا
یک اهمیت دیگر شکل گیری تجمعات اعتراضی در محل زندگی و محل کار و شکل گرفتن اتحاد سیاسی در این مراکز، اهمیتی استراتژیک برای شکل دادن به آینده سیاسی جامعه است. وقتی شوراهای محلات و مراکز کار شکل گرفته باشند، قدرت دوگانه از همین امروز، بطور دوفاکتو شکل گرفته است. این قدرت، همین امروز میتواند دخالت اراده امروز مردم در سرنوشت همین امروزشان را تامین کند. میتواند در کنار قدرت تضعیف شده حاکمیت، در عرصه های وسیعی از زندگی امروز دخالت مستقیم کرده و شرایط زندگی برای شهروندان را سهل تر کند. میتواند برای تامین درمان و بهداشت و نان و آب اراده توده ای برای دخالت سازمان دهد و شرایط جهنمی امروز را تا سطحی قابل تحمل تر کند.
در صورت توطئه بخش هایی از نیروهای حاکمیت و غرب و مزدوران شان در اپوزیسیون، و کودتا، یا اعلام دولت در تبعید وابسته به غرب، برای نجات سیستم در مقابل تعرض مردم و طبقه کارگر، سنگر محکم از قبل را داشته و با نیروی شوراهایش، اقدام مقتضی در دستور بگذارد.
به زبان دیگر، تضمین سیاسی یک اینده روشن، در گرو شکل گیری تشکل ها و نهادهای قدرتمند توده ای کارگری و مردمی، از همین امروز است. نان و آزادی و رفاه فردا، بطور قطع، در گرو کاشتی است که امروز صورت میگیرد.
٢٦ ژانویه ٢٠٢٠