چند ماه از شیوع کووید-١٩ می گذرد. ویروسی که بر اثر پنهانکاری مجرمانه ی نظام جمهوری اسلامی، تا کنون بر جنازه بیش از ده هزار انسان جامعه ما رد شده و حدود نیم میلیون انسان را مبتلا کرده است. اعلام نکردن آمار واقعی کشته شدگان و مبتلایان، قبول نکردن مسوولیت قرنطینه ی شهرها و کنترل رفت و آمد و فاصله گیری اجتماعی، واگذار کردن جنگ با کرونا بر عهده مردم گرسنه و بدون امکانات بهداشت و درمان، واگذاری تامین معیشت بینوایان و ندارها به شفقت داراها...، همگی معنایی جز هل دادن جامعه به کام مرگ و گرسنگی و استیصال نیست.
حسن روحانی حرف آخر نظام را در کمال قصاوت و بیرحمی بغایت ضد انسانی، زده و گفته است: "یا دو میلیون نفر می میرند، یا سی میلیون گرسنه به خیابان می ریزند." و دولت و نظام حاکم بر ایران اولی را انتخاب کرده است تا دومی اتفاق نیفتد. جنایت علیه بشریت برای نجات نظام!
بالاخره یک روز پرده ها می افتد و ابعاد فاجعه برملا می شود. مدت ها طول کشید تا معلوم شود تنها در سه روز یکی از سالهای دهه ٦٠ ، پنج هزار نفر اعدام شدند. هنوز آمار چند هزار کشته ی آبان ٩٨ اعلام نشده است. در چنین شرایط فاجعه باری، بازگشایی کسب و کار شروع شده است و مردم گرسنه بی صبرانه برسر کار می روند تا زندگیشان بچرخد. فقط در تهران یک میلیون دستفروش هست. یک میلیون ونیم کسبه ی خرد و متوسط هستند. چند میلیون گرسنه و عاصی فقط در تهران وجود دارند.
دغدغه ی نان به این مردم هنوز فرصت نداده است به ابعاد فاجعه وبه هزاران کشته ی خود و عواقب بازگشایی کسب و کار و رها شدن سلامت جامعه به امان خدا، فکر کنند.
بر همگان آشکار است و خود سران حکومت اذعان کرده اند که برای جمهوری اسلامی حفظ نظام بر همه چیز اولویت دارد. بر نان سفره مردم و حتی بر جان انسان ها. در ایران مردم قربانی نظام سیاسی جمهوری اسلامی اند. مساله نجات اقتصاد نیست. اقتصاد ایران قبل از کرونا هم بحران داشته و چهاردهه است با آن زندگی می کند. تا همین امروز، کلیه منابع اقتصادی در بنگاه های دولتی و نظامی و مذهبی ذخیره شده و دست نخورده است. نقدینه ها، اموال و مراکز توید ستاد اجرایی فرمان امام، آستان قدس رضوی، قرارگاه خاتم الانبیا، بنیاد مستضعفین، بنیاد شهید، صندوق توسعه ملی، اوقاف وحوزه ها و تبلیغات مذهبی و ده ها بنگاه اقتصادی و تجاری و مافیای واردات کالاهای بنجل و مواد مخدر و غیره، به میزان چندین تریلیون دلار سر جایشان است.
یک میلیارد یورویی که قول دادند خرج مقابله با کرونا شود، حتی اگر این مبلغ ناچیز هزینه گردد که نمی شود، خدشه ای به این سرمایه های نقدی و مالی و بانکی و غیره وارد نمی کند.
با توجه به این شرایط هولناک، عواقب و تصویر ایران بعد از کرونا چیست؟ دورنما کدام است؟ زنده ماندگان از ویروس کووید-١٩ چه فکر می کنند و تکلیفشان با ویروس کشنده تر و بختکی که چهار دهه است بر جامعه چنبره زده چیست؟
شرایط جاری وامروز ایران با روز و ماه های پس از کرونا در هم تنیده و قابل تفکیک نیست. به درست گفته میشود روز بعد از پایان کرونا روز انفجار اجتماعی در کشوری مثل فرانسه است وشاید کشورهای بیشتر. در مورد ایران این را میشود با قاطعیت بیشتری گفت. تبعات بحران کرونا در ایران به دلیل ویژگیهای جامعه و نوع حاکمیت و رابطه ی مردم و دولت سریع تر از هر جای دیگر دنیا خودش را نشان می دهد.
اما نباید غافل بود که نتیجه این وضعیت میتواند حالت دیگری را هم بوجود بیاورد. حالت و نتیجه ای که، ما پس از بیماری کرونا یک مردم زخمی، مستاصل، عزادار، مریض، فقیر تر، گرسنه تر، یک مملکت درب و داغان تر و جامعه ای را داشته باشیم که شیرازه اش از هم گسیخته و پاشیده تراز همیشه شده است.
در نتیجه یک شق این است که ما با چنین جامعه ای روبرو شویم. جامعه ای تسلیم و مستاصل و ناامید و گرسنه تر که سرش را پایین می اندازد مانند پس از جنگ ایران وعراق. همه به یاد داریم که سران رژیم گفتند جنگ یک موهبت الهی است. عملا هم همینطور بود و چند دهه دیگر به عمر جمهوری اسلامی اضافه شد. ما پس از جنگ جامعه ای داشتیم شکست خورده با چند میلیون کشته و زخمی و ناقص عضو و مردمانی فقیر تر و گرسنه تر و بیکار تر. جامعه داغدار و عزاداری که به لقب خانواده شهید مفتخر شدن و سفره گدایی برایشان پهن کردند. این یک احتمال ضعیف، اما یک احتمال است.
حالت و شق دومی که بیشتر محتمل و قابل پیشبینی است این است، با جامعه ای روبرو خواهیم بود که درس بسیار تلخی گرفته به قیمت جان هزاران نفر از عزیزانی که تا دیروز در کنار هم بودن، امروز چشم باز می کنند می بینند جایشان خالی است. این تجربه ی تلخ و و دردناک بر مبنای مصیبت های دیگری که در همه ی این سال ها بر مردم وارد شده، به یک انفجار اجتماعی، انفجاری عظیم تر از دیماه ٩٦و ابان ٩٨ تبدیل خواهد شد. این اتفاقی است که در ایران بعد از کرونا احتمالش بسیار بیشتر است.
فاکتورهای این احتمال خیلی زیادند. از جمله :
- ایران امروز، ایران دوران جنگ و پس از آن نیست. مردم دو انفجار عظیم اجتماعی را تنها در فاصله ی دو سال اخیر پشت سر دارند. هیچ امیدی به بهبود زندگی کماکان وجود ندارد. سرنگونی اولویت مردم شده است. در این دوره شکاف بالا و پایین عمیق تر گشته، زمانی که خانواده های کشته شدگان و کادر درمانی کشور دهان باز کرده و حقایق را بازگو کنند، میلیون ها خانواده ی داغدار و کل جامعه خواهد فهمید که چه بلایی سرشان آمد. مردم تا کنون حتی فرصت نکرده اند گریه هایشان را بکنند.
- جمهوری اسلامی بعداز کرونا بلحاظ اقتصادی ورشکسته ترو بلحاظ سیاسی بی اعتبارتر است. بر خلاف دوره ی جنگ، این بار بیماری کرونا و تبعاتش نمیتواند برای جمهوری اسلامی موهبت باشد. برعکس آنچه که حسن روحانی میگوید، کرونا جمهوری اسلامی را متحدتر و قوی تر نمی کند. مدت ها است توازن قوای بین مردم و دولت به ضرر رژیم تغییر کرده است. شعار رشد اقتصادی در حد جهش، در حالیکه کاهش اقتصادی تا سی درصد در کشورهای پیشرفته پیش بینی شده، یک دروغ و ادعای پوچ است!
- شکاف و ریزش نیرو درون خود نظام هم بیشتر میشود. امروز در ایران، نه دولت و هیات وزیران وجود دارد و نه مجلس. این نهادهای فرمالیته حتی وضعیت کج دار و مریز سابق را ندارند. برای مقابله با تبعات گرانی بنزین کل این سیستم تعطیل شد و نهادی فرمالیته تر به نام سران سه قوه زیر فرمان خامنه ای علم شد. امروز هم شورای امنیت ملی به ریاست روحانی است که بجای دولت و مجلس در خدمت اوامر بیت رهبری قرار دارد.
- مقدسات، مذهب، دین و خرافات یکی از ابزارهای قدرت نظام است. این ابزار بیشتر تضعیف و لبه ی تیغ شان کند شده است. خرافات دین در ایران آبرویش را بیشتر از همیشه به علم باخته است. اماکن مقدس و نمازهای جمعه و حوزه های علمیه شان بسته شد. رهبران دینی فرار کردند. کادر درمانی کشور و مردم با چشمان خود دیدند در حالی که عزیزانشان پرپر می شدند، سپاهیان اسلام امکانات بهداشتی را احتکار کردند، دزدیدند و در بازار آزاد به چند برابر قیمت فروختند و به بیمارستان ها ندادند.
- موقعیت بین المللی و منطقه ای جمهوری اسلامی به نسبت گذشته تغییر می کند. ما جمهوری اسلامی منزوی تر و موقعیت منطقه ای ضعیف تر در عراق، سوریه، لبنان، یمن و افغانستان را خواهیم داشت. بازار عراق و سوریه، بازار مطمئنی مثل سابق نیست. چین و روسیه هم قادر به تشکیل بلوکی قابل اطمینان برای نجات اقتصاد ایران نیستند.
در رابطه ایران و امریکا چشم انداز بهبود و سازش بسیار ضعیف تر شده است. انگشت تهدیدی که فرمانده قایق های تندور به طرف ناوهای جنگی غول پیکر امریکایی دراز میشود تنها خشم و نفرت یک پاسدار نیست. نشانه ی یک تقابل حل نشدنی و هر زمان قابل شعله ور شدن است.
این ها فاکتورهای واقعی اند و رابطه ی بین دولت و مردم را به شدت بیشتری از گذشته تحت تاثیر قرار داده و به چالش های بزرگتری کشیده میشود.
اما هنوز چقدر این توازن قوا به نفع طبقه کارگر و مردم محروم است را باید بطور واقعی بررسی کرد.
وقتی از انفجار اجتماعی حرف می زنم آن را بعنوان یک راه حل مطلوب و دلخواه نمیبینم. آن را یک امر اجتناب ناپذیر میدانم و موضوعی خارج از اراده و یا توان هژمونی احزاب و جریانات چپ و راست جامعه حد اقل در شروع امر.
درست است که توازن قوا به درجات بیشتری به ضرر رژیم تغییر کرده و می کند. اما مطلوبیت خیزش ها و انفجارهای اجتماعی زمانی است که جنبش های اجتماعی سازمان پیدا میکنند. در جامعه ما تا همین امروز جنبش های اجتماعی کم تر سازمان یافته و از استحکام سازمانی پایداری برخوردار نیستند. هنوز طبقه کارگر پراکنده و بی سازمان و بی حزب است. این پراکندگی در شرایط کنونی بهم ریختگی جامعه بر اثر ویروس کرونا، آزاردهنده تر خواهد بود.
با وجود این، جامعه ایران پس از بحران کرونا و تبعاتش در مسیر خیزش ها و انفجارهای اجتماعی قرار دارد. نه بخاطر این که من دوست دارم اینطور بشود یا راه حلی مطلوب است. از نظر من اجتناب ناپذیر است.
مردم ایران چه قبل و چه پس از کرونا، بخصوص، جز به سرنگونی به چیز دیگری فکر نمی کنند.
این که دنیای دیگری چیست، نوع دیگری از حاکمیت و اداره جامعه کدام است هنوز برای توده های عظیم کارگر و مردم محروم روشن نیست. مردم عامل بدبختی های خود را جمهوری اسلامی می دانند نه الزاما نظام سرمایه داری. مردم به هیچ تغییری به نفع زندگیشان امیدوار نیستند. تنها یک راه و یک افق جلو خود می بینند و آنهم سرنگونی است.
جمهوری اسلامی هم ،خودش را برای این نبرد جدی آماده کرده و همه ی سرمایه های اندوخته اش را برای این جنگ نگه داشته است. نظام حاکم، دولت و رییس جمهوری و مجلس حتی بصورت نمادین و فرمالیته برایش اهمیت چندانی ندارد. تمام اتکایش به حکومت شبه نظامی سپاه و بسیج و ارتش است.
پاسخ به این شرایط و تصویر روشن از نتایج این جنگ طبقاتی و آزادیخواهانه بر عهده ی کمونیسم و بخش آگاه طبقه کارگر و آزادیخواهان و برابری طلبان جامعه افتاده است.
تا اینجا به بخشی از فاکتورهایی که انفجار اجتماعی در ایران را حتی قبل از پایان کرونا توضیح میدهد، اشاره کردم که اساسا در رابطه با وضعیت حاکمیت و بحرانهایش است.
در جبهه طبقه کارگر و مردم و کمونیسم در ایران باید مولفه های اوضاعی سیاسی جاری و پسا کرونا و توازن قوای بین حاکمیت و مردم و ظرفیت و پتانسیل طبقاتی و اجتماعی را بطور ابژکتیو بررسی کرد و دید. نه آرزوها و شاید و باید و اگرها.
یکی از این واقعیت ها این است که جامعه ما خیزشهای دیماه و آبان و اعتراضات کارگری نسبتا رادیکال را در همین دو سال اخیر داشته است. این یک تجربه است که اگر کرونا نبود شانس اعتلا و خودآگاهی و سازمانیابی اش سریع تر و بیشتر بود. جامعه ی ما این را بعنوان داده دارد.
دوم، در این دوره دو سه ماهه شیوع ویروس کرونا تحرکات اجتماعی و همبستگی های مردمی را دیدیم.
مردم ایران سنتا در رابطه با مصیبت های گوناگون مثل زلزله ، سیل و اخیرا کرونا، همبستگی هایی از خود نشان داده و میدهند. کرونا یک بحران سراسری بود. در یک یا دو منطقه نبود تا سایر مناطق به کمکشان بروند. در نتیجه، امداد و کمک رسانی و همیاری و همبستگی در قالب شهری و محله ای باقی ماند. تهران برای خودش، یا شهرهای شمال و جنوب ایران و شهرهای کردستان و غیره. و چاره ای هم نبود.
در اینجا نمی خواهم به خصوصیات تک تک این کمپین ها و کمک رسانی ها و این که چکار کرده اند و غیره بپردازم. فقط بطور کلی می توانم اشاره کنم که:
- بخشی از این تحرکات را ثروتمندان و سیلیبریتی های شهرهای بزرگ بخصوص تهران، ناسیونالیست های کرد و ملی گرایان عرب در جنوب انجام دادند.
- بخش دیگر، چپ ها و آزادیخواهان و انسان دوستانی هستند که اساسا در کردستان از جنوب تا شمال به شکل کمپین ها و همیاری و همبستگی و کمیته های مردمی محلات به کمک جامعه شتافتند.
این ها هم داده های امروزند.
تفاوت همبستگی و همیاری توده ای در ایران با کشورهای دیگر مثل چین، کره، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و غیره در این است که در آن کشورها ده ها هزار داوطلب در پروژه های دولت شرکت داشتند. در واقع مجری داوطلب پروژه های مثل توزیع مواد بهداشتی و درمان، مواد خوراکی، حمل و نقل، کنترل قرنطینه و فاصله گیری اجتماعی دولت هستند. ولی در ایران این فعالیتهای داوطلبانه مستقل از دولتند چرا که دولت اساسا پروژه و برنامه ای نداشته است.
بازگشایی کسب و کار بعنوان عاملی بازدارنده در قبال تحرکات اجتماعی و همبستگی مردمی و کمپین ها و کمیته های مردمی عمل می کند. رژیمی که توپ را به زمین مردم انداخته، با تظاهر به تقلیل شیوع ویروس، عملا قرنطینه و امور بهداشت و ضدعفونی کردن محل های کار و زندگی و استفاده از ماسک و دستکش و غیره را حاشیه ای کرده و کنترل رفت و آمد و تجمع و حمل و نقل عمومی شهری و غیره را برداشته است. این اقدامات ضد انسانی فعالیتهای مردمی را تحت تاثیر قرار می دهد و چه بسا خود دولت موانع جدی بر سر راهشان درست کند و کارشان را خاتمه یافته اعلام نماید.
همانطوری که گفتم وضعیت جاری در ایران تا پسا کرونا کاملا بهم پیوسته است. احتمال انفجار اجتماعی زودرس تر و قبل از پایان کرونا هم وجود دارد. حسن روحانی این واقعیت ترسناک برای نظامش را یعنی سی میلیون مردم گرسنه به خیابان ها میریزن را اعتراف کرده است.
سوال این است آیا سیاست رها کردن مردم در دامن بیماری کرونا و راه اندازی کسب و کار میتواند رژیم را در مقابل این مخاطره مصون کند؟ جواب مطلقا منفی است. چرا که شرایط فعلی کوتاه مدت نیست. حداقل ٦ ماه و بیشتر هم طول می کشد. به احتمال زیاد موج دوم و سوم بیماری کرونا در راه است که ممکن است یک سال هم طول بکشد. در نتیجه، رکود بازار و کسب و کار کوچک و دستفروشی و کار فصلی برای میلیون ها خانواده ی بینوایان ادامه خواهد یافت. در این مدت مردم نمیتوانند دست روی دست بگذارند. کمک های مردمی و همیاری و همبستگی هم برای تخفیف مصائب پاسخگو نیست. بودجه اختصاصی دولت از قبیل یک تا دو میلیون تومان وام و ٢٠٠ تا ٦٠٠ هزار تومان کمک، هیچی نیست و دردی را دوا نمی کند.
در نتیجه، ما شاهد تحرکات اجتماعی گسترده تر برای فشار بر رژیم خواهیم بود. جمهوری اسلامی این فشار را آنطور که باید در این دوره احساس نکرد. تلاش اجتماعی تا کنونی اساسا به کمپین ها و همیاری و همبستگی و ایجاد کمیته های مردمی برای تخفیف دادن اثرات بیماری سوق پیدا کرد. از طرف دیگر، عدم قبول مسوولیت نظام در مقابل سلامت جامعه از طریق قرنطینه شهرها و تامین معیشت مردم، گرسنگان و بیکاران و بخش آسیب پذیر جامعه را به تلاش برای امرار معاش با پذیرفتن ریسک مرگ و میر واداشت. فشار گرسنگی و تامین معیشت دولت را تشویق کرده است که بر سیاست ضد انسانی رها کردن جامعه به حال خود مصر شده و حتی پا را فراتر گذاشته در سکوت جامعه تلاش زندانیان برای فرار از مرگ را سرکوب کند، تعدادی را در همان زندان به گلوله ببندد و حتی جرات پیدا کند بار دیگر طناب های دار برای اعدام زندانیان را برپا سازد.
اکنون با بازگشایی کسب و کار و تحمیل ریسک مرگ و میر به جامعه بخاطر نپذیرفتن مسوولیت تامین معیشت گرسنگان که عواقب خطرناکی در پی خواهد داشت، وظایف عاجلی در دستور جامعه بخصوص پیشروان و رهبران کارگری و مردم و در میان روشنفکران قرار گرفته است. از جمله:
تظاهر دولتمردان جمهوری اسلامی و تکرار دروغ های همیشگی که همه چیز خوب است، نمی تواند و نباید خریداری داشته باشد.
بعنوان وظیفه عاجل در همین دوره، طیفی از فعالین کارگری و چپ و کمونیست ها و روشنفکران آزادیخواه به درک این حقیقت برسند که باید برای سازماندهی اعتراضات موثر کارگری و توده ای بخشهای مختلف جامعه، آماده شد. الان مراکز کارگری، ادارات و به احتمال زیاد دانشگاه ها و مدارس هم باز میشوند. خطر شیوع بیشتر ویروس کرونا وجود دارد. خطر گرسنگی و فقر بیشتر و گسترده تر در پیش خواهد بود. در چنین شرایطی باید مردم را به دخالت بیشتر و اعتراض و فشار برای تامین معیشت شان تشویق کرد، آگاه نمود و سازمان داد.
بازگشایی کسب و کار، امکان مبارزه و اعتراض مجدد را به مردم میدهد. امکان اعتصابات کارگری چه بر اثر مخاطرات اوج گیری مجدد ویروس کرونا و چه مطالبات بر زمین مانده از معوقه ها تا دستمزدها و بیکاری و معیشت و زندگی زیر خط فقر و گرسنگی وجود دارد.
اعتراضات اجتماعی علیه گرانی و تورم و گرسنگی و برای معیشت نمیتواند تا پایان شش ماه و یک سال بیماری کرونا صبر کند. امکان اعتراضات اجتماعی کارگری و مردمی، مصادره ی انبارها، اعتصابات عمومی و شورش بینوایان هست. در مملکتی که بخشی از مردمانش با فروش اعضای بدن زندگی می کنند، تن فروشی می کنند، به مواد مخدر و دزدی کشیده می شوند، کارتن خواب و گورخواب اند...، چه توقعی می رود جز این که یا مستاصل و مایوس و تسلیم شده یا دست به شورش و عصیان و مصادره بزند.
تحولات دو سال اخیرجامعه ایران از جمله خیزش میلیونی دی ماه ٩٦، آبان ٩٨، ساقط شدن هواپیمای مسافربری با موشک سپاه پاسداران و اعتراضات اجتماعی گسترده، نشان داده است که تسلیم و تمکینی در کار نخواهد بود. انتظار جمهوری اسلامی برآورده نخواهد شد.
وظیفه و موضوع دیگر، آگاهگری در ابعاد اجتماعی گسترده و بیداری مردم به عمق مصائب نظام سرمایه داری است نه صرفا رژیم آخوندها. باید نگاه مردم به زندگی و رفاه و برابری و سلامت و امنیت را عمیق تر کرد. ضدیت با رژیم به ضدیت با نظام سرمایه و حاکمانش تبدیل شود.
چه در جریان تداوم ویروس کرونا و چه بعد از آن، بخش پیشرو طبقه کارگر و بخش آگاه تر جامعه به آلترناتیو نظام سرمایه داری، به سوسیالیسم و لغو مالکیت خصوصی و برابری، بیشتر و بیشتر آگاه و طرفدار آن شوند. در غیاب یک جنبش کمونیستی و سوسیالیستی و طبقاتی در ایران، اپوزیسیون بورژوایی داخل و خارج شانس قرار گرفتن در راس جنبش سرنگونی و حفظ بنیادهای سرمایه داری و ابزارهایش را پیدا خواهد کرد.
سوسیالیسم بعنوان آلترناتیو این نظام باید شفاف تر، قابل حصول و دسترس، تبلیغ و ترویج شود. بعنوان آلترناتیو و بدیل و مساله روز نه آینده ی دور و بعدها. دنیای پس از این بحران در جهان اگر قراراست ساختار اقتصاد تغییر کند، باید ساختار سیاسی و قدرت و حاکمیت تغییر کند. جای بالایی ها و پایینی ها عوض شود.
این دوره، دوره تعرض سوسیالیسم است. قلدری حکومت های سرمایه داری در ابعاد جهانی، ناکارایی نظام سرمایه داری حتی در تامین جان و سلامت انسان های جامعه، لبه تیغ تعرض و گردنکشی این نظام را کند کرده است.
تلاش های جنایتکارانه ای به قیمت جان مردم و گذشتن از روی نعش جوامع بشری در جریان است تا اقتصاد سرمایه داری را نجات دهند. در حالکه بشریت متمدن و آزاد و خواهان رفاه و خوشبختی مسبب فروپاشی اقتصاد سرمایه داری نیستند. گندیدگی و پوسیدگی این نظام است که موجب از هم پاشیدن اقتصاد و سیاست و فرهنگ سرمایه دارانه است.
برای پیروزی کمونیسم و انقلاب کارگری در جهان و در ایران هیچ وقت زود نیست. بشر با اولین انقلاب کارگری کمون پاریس١٥٠ سال فاصله دارد و از دومین انقلاب کارگری اکتبر بیشتر از یکصد سال می گذرد. در انقلاب اول با نیروی بسیار کمی در دل یک بحران و جنگ دولتهای سرمایه داری، کمونیست ها تصمیم گرفتند قدرت را بگیرند و گرفتند. بحران امروز سرمایه داری در ایران، اگر چه بر اثر جنگ نظامی نیست اما همه ی مولفه های بحران اقتصادی ، اجتماعی، فرهنگی، حکومتی و ایدئولوژیک را دارد.
کمونیست ها و طبقه کارگر آگاه باید برای گرفتن قدرت آماده شوند. برای این امر انقلابی، لازم است طیفی ازکارگران کمونیست وسوسیالیست و آزادیخواهان و برابری طلبان، با این ادعا و تصمیم و اراده، مسلح به آگاهی شوند. جامعه امروز به لشکری از سوسیالیست ها نیاز دارد. کمونیست ها و سوسیالیست هایی که مجامع عمومی کارگری و شوراهای کارگری و مردمی برپا می سازند، کمیته های کارخانه و کمیته های انقلابی مردمی محلات شهرها را سازمان می دهند، تحزب کمونیستی طبقه کارگر را در دستور فوری خود قرار می دهند، اعتصابات کارگری و توده ای سازمان می دهند، مصادره های انقلابی گرسنگان را هدایت می کنند و بالاخره قیام توده ای و انقلاب کارگری را سازمان می دهند.
ما آگاهیم که پیروزی جاده ی سرراستی نیست.موانع زیادی بر سر راه جنبش سرنگونی و مبارزه طبقاتی در ایران وجود دارد. موانعی که می توانند سرنگونی جمهوری اسلامی را سنگین تر و پر هزینه تر کنند. دخالت امپریالیستی، احتمال جنگ و تخاصماتی که ممکن است بعنوان موهبتی برای جمهوری اسلامی باشد، ملی گرایی و نقش مخرب نیروهای قومی و باندسیاهی و حتی جریاناتی در جناح چپ که کارگران و مردم را بزیر پرچم بخشهایی از بورژوازی تشویق می کنند...، همه ی این ها عوامل بازدارنده و مخرب هستند.
خنثی کردن این مخاطرات هم برعهده ی کمونیسم و طبقه کارگر آگاه و برابری طلبان و اقعی جامعه برای پیروزی جنبش سرنگونی و مبارزه طبقاتی است.
کاپیتالیسم یا سوسیالیسم، بشر راه نجاتی جز سوسیالیسم ندارد!
اگر برای بیشتر کشورهای جهان سوسیالیسم یک شعار و فراخوان است. برای ما در ایران هم این است و هم سازماندهی عمل انقلابی برای تحقق عملی سوسیالیسم.
امروز به دلیل تضعیف جبهه دشمن و بی آبرویی و ناکارآمدی نظام سرمایه داری از طرفی و اعتبار و حرمت کمونیسم در ابعاد اجتماعی در ایران و طیف گسترده ی کمونیست ها و سوسیالیست های مجرب و رهبر علنی و عملی، جامعه ی ما بیشتر از هر زمانی به انقلاب کارگری نزدیک تر است. کمونیسم ما در ایران امروز دارای سیاست، نقشه ی راه، تاکتیک های مبارزاتی، راه حل های سازمانی حزبی و توده ای کارگری و مردمی است. امروز دست کمونیست های ایران بیشتر از هر زمانی پر است. طبقه کارگر و بخش آگاه جامعه ایران چاره ای جز توسل و توکل به کمونیسم و سوسیالیسم برای رهایی و رفاه و امنیت و سلامت و خوشبختی ندارد. کمونیسم و فعالیت کمونیستی و سیاست و نقشه و تاکتیک های کمونیستی را باید شفاف و روشن در اختیار جامعه گذاشت. با این آگاهگری و بهمراه عمل انقلابی، بدون شک توده های میلیونی مردم ایران کمونیسم را انتخاب خواهند کرد. ولو هنوز هستند و خواهند بود مفسرین گوناگون کمونیسم و حزب گریزها و حاشیه نشینان مکتب کمونیسم و جونیورهای حاشیه ی قدرت که به این واقعیت باور ندارند.
چهره ی جهان تغییر کرده است. در کشو ابر قدرتی مانند امریکا و در دل دوحزب دست راستی قدرتمند "دمکرات و جمهوری خواه" کسی قد علم می کند و می گوید من سوسیالیستم، به من رای بدهید. میلیون ها کارگر و زحمتکش پشت او صف می بندند. این ادعا و سمپاتی و پذیرفتن سوسیالیسم صرفنظر از این که سوسیالیسم "برنی سندرز" کاندید انتخابات ریاست جمهوری، چقدر به کمونیسم و سوسیالیسم مارکس شبیه است یا نه، مدیون دمکراسی نیست. این بخاطر بن بست کاپیتالیسم و مطلوبیت سوسیالیسم است. نشان آغاز پایان کاپیتالیسم پوسیده و ناکارامد و امتحان پس داده است.
کمونیسم در ایران هم، به دمکراسی، به خرده بورژوازی و طبقه متوسط، به زمین داران روستایی شکرگزار احمدی نژاد، بدهکار نیست. کمونیسم ما جدی ترین نیروی تحقق آزادیهای بی قید و شرط سیاسی است. خواستار بیشترین رفاه و امنیت و سعادت مردم است. توده های هر چه وسیع تر طبقه کارگر و بینوایان جامعه، بپذیرند و آگاه شوند که این آزادی ها و رفاه و خوشبختی بدون سوسیالیسم و حکومت کارگری و بدون الغای نظام سرمایه داری، لغو کار مزدی و برقراری برابری کامل به دست نمی آید. مطلقا به دست نمی آید.
در جهان پسا کرونا ممکن است بخشی از مردم اروپا و جهان به حداقلی از محتاط شدن کاپیتالیسم و شل کردن سر کیسه راضی شوند. روشن است دیگر بورژوازی غرب بویژه نمی تواند مانند دوره ی تاچر و ریگان افسار گسیخته و قلدربماند. من نماینده طبقه کارگر و مردم سراسر جهان نیستم. اما در ایران کار ما کمونیست ها، پراتیک کردن سوسیالیسم است. اجرای نقشه ی عمل و امر سازمانیابی حزبی و شورایی کارگران و مردم است.
ما به این واقعیت آگاهیم که انقلاب دردستور جامعه ی ایران در ضرب اول انقلاب کارگری و سوسیالیستی نیست. اما انقلابی است که جامعه ایران را شخم می زند. زمین را برای رشد و شکوفایی سوسیالیسم فراهم می کند. چرا که مردم تجارب عظیمی اندوخته اند. حکومت شاه را پایین کشیده اند، برای انداختن حکومت مذهبی خیز برداشته اند. خاورمیانه و بهار عربی را دیده اند. ..
این مردم یک نیاز انسانی و نیاز به رفاه و آزادی را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده اند. دیگر هیچ امام و شاه و خدایی نمیتواند این مردم را به نظام طبقات دارا و شاه و شیخ و حجره ها و حوزه ها و مساجد وحرم ها و دروغ و ریا و خرافات شان، برگرداند. حتما بسیاری از مردم عقاید مذهبی و ماورا ء الطبیعه ی خود را نگه می دارند. اما همین بخش جامعه هم امروز انسانیت و ازادی ورفاه و معیشت و برابری را بر هر عقیده ی آسمانی ترجیح می دهند. انسان امروز ایران انسان انقلاب ٥٧ نیست. انسان پرورش یافته ی مکتب متحجری که اقتصاد را مال خر می دانست نیست. گله ای نیست که سرش را پایین بیندازد و کسانی او را به کارخانه ها و ادارات و مدارس بفرستد و منتظر دستمزدی بخور و نمیر نگه دارد.
انسان امروز در ایران، نه تنها خون برابری طلبی و خوی و رفتار انسان برابر در رگهایش جاری است، انسانی است که علیه تخریب طبیعت و محیط زیست، علیه ازار حیوانات هم برخاسته است. این مردم در مملکتی علیه حاکمیت مذهبی که چهار دهه است تلاش می کند انسان را بطرز فجیعی به سموم لجن خرافات و تسلیم و تمکین به سرمایه داری و سود و استثمار انسان آلوده کند، حرمت زن را بگیرد، حرمت کودک را بگیرد، خیز برداشته است و رویای جامعه ای سالم را در سر می پروراند که انسان زن و مرد و کودک در آن برابر است.
سوسیالیسم بجز این نیست. وقتی انسان به حرمت و حقوق و آزادی و رفاه و خوشبختی فکر کند، وقتی انسان صرفنظر از ملیت و مذهب و نژاد و جنسیت حق زندگی برابر میخواهد، این همان سوسیالیسم است.
برقراری سوسیالیسم یعنی جهان ازاد و برابر برای انسان در مرکز و محور فعالیت های کمونیست ها و ما حکمتیست ها قرار دارد. حکمتیست های امروز ایران، در تداوم کمونارهای کمون پاریس و بلشویک های انقلاب اکتبر اند.
کمونیست ها و سوسیالیست ها باید تضمین کنند که هیچ مانعی نتواند انقلاب دوم ایران ، یک انقلاب مداوم تا برقراری حکومت کارگری و سوسیالیسم را متوقف کند.
جهانی که بر اساس سوسیالیسم ساخته می شود، دنیایی به شدت ساده، غیر پیچیده و قابل فهم و مادی و زمینی است.
خصیصه ی پایه ای جامعه ی سوسیالیستی تولید برای نیاز جامعه است نه مبادله و بازار و رقابت و کسب سود. نظام سرمایه داری تنوع کالا (خوراک، پوشاک، مسکن، اتومبیل، تکنولوژی و...) را یک مزیت و فضیلت برای جامعه بشری می نامد. برای مثال کارخانه های متعددی برای تولید یک نیاز مثلا کفش یا لباس را در نظر بگیرید. تنوع این کالاها سر سام آور است. در حالیکه ٩٩ در صد شهروندان جهان در سال به دو جفت کفش یا دو شلوار جین نیاز دارند، مازاد این کالا کجا می رود؟ جایی نمی رود. در همین جامعه بخشی از درآمد مزد بگیران جامعه صرف خرید کالاهایی می شود که نیازی به آن ها نیست. اما سرمایه داران از مدیا و پشت ویترین ها ارقام سرسام آوری از همین کالا را در اشکال و مدل ها و رنگ ها و کیفیت های بالا و پایین و بنجل به نمایش گذاشته و به مزدبگیران قالب می کنند و آن را تحت عنوان تنوع طلبی انسان به خورد جامعه می دهند.
یا برای کالاهای امثال تلویزیون و کامپیوتر و نیازهای از این قبیل تاریخ مصرف معینی تعیین کرده و بعد از آن تاریخ از کار می افتند. بعلاوه هر سال با اپدیت کردن این قبیل کالاها، انواع دیگر را تولید و به بازار عرضه می کنند بطوری که کسی که تلویزیون یا کامپیوترش را یک یا دو سال قبل خریده از چشم می افتد و نوع جدید که تفاوت خیلی زیادی با قبلی ندارد را می خرد. سرمایه داران بهر قیمت شده کالاهای متنوع و غیر ضروری برای نیاز بشر را به توده های مردم قالب کرده و دستمزدی را که پرداخته اند از او پس می گیرند. بگذریم که هر سال بهای کرایه خانه و آب و برق و حمل و نقل و غیره را هم افزایش می دهند.
اما در جامعه ی سوسیالیستی تولید بر اساس نیاز و اولویت ها است. در نظام سرمایه داری تولیدات نظامی و تسلیحات و بمب و تانک و جت های جنگی در اولویت است و بخش بسیار بزرگی از داراییهای جامعه صرف تولید و انبار این کالاهی غیر ضروری و مخرب می شود . برای مصرف این تولیدات سرمایه داران به جنگ نیاز دارند...جنگی که هر چند وقت یک بار چهره ی جهان و یا بخشی از آن را تغییر داده و موقعیت جدید برای سرمایه و کسب سود فراهم می کند.
در مقابل این، در جامعه سوسیالیستی اولویت نیازهای حیاتی جامعه است. مثل مسکن مجانی برای همه، بهداشت و درمان مجانی برای همه، حمل و نقل مجانی برای همه، خوراک مورد نیاز جامعه برای تامین رشد و سلامت انسان از کودکی تا سالمندی، امکانات تفریحی عمومی برای همه، مدارس و کودکستان و دانشگاه های مورد نیاز جامعه، بیمارستان ها و تخت های بیمارستانی و مراکز تحقیقاتی پزشکی، بخش های ICU و ادوات مورد استفاده در این بخش ها به اندازه کافی، تعداد پزشکان و پرستاران به اندازه کافی، تولید واکسن ها و داروهای لازم و ...
برای مثال زمانی اتفاقی طبیعی مثل سیل و زلزله و یا شیوع بیماری همه گیر می افتد، ما جامعه ای داریم که از قبل برای مقابله با آن آماده است و چیزی کم و کسر نمی آورد.
دنیای سرمایه داری امروز خیلی آشکارا نشان داد که ناجی بشر و جامعه نه تسلیحات نظامی و ارتش ها و جنگ هایش و نه زرق و برق و تنوع نیازهای غیرضروری بلکه، واکسن، دارو، امکانات بهداشتی و درمان، وسایل دفاع از خود درمقابل ویروس از قبیل ماسک و دستکش و دستگاه های تنفسی در بیمارستانها، تختخواب های لازم در بیمارستان ها و تامین معیشت مردم در شرایط قرنطینه است.
تنها این یک نمونه به ما می گوید که این جهان از بیخ و بن وارونه است. تولید برای نیاز جامعه نیست. برای مبادله و خرید و فروش و رقابت و کسب سود برای اقلیتی به نام سرمایه دار است. به بانک هایشان نگاه کنید، به مراکز نظامی و ادوات و تسلیحات کشنده و نابود کننده شان نگاه کنید، به برج های سر به فلک کشیده و هتل های لوکس و کالاهای لوکس و پر زرق و برق شان پشت ویترین ها نگاه کنید، کدام یک از این کالاها و امکانات سرسام آور توانست در بحران کووید-١٩ جان حتی یک انسان را نجات دهد؟!
جامعه ی سوسیالیستی ما جامعه ی برابر به معنای واقعی کلمه است. جامعه ای که طبقات دارا و ندار ندارد. حقوق و دستمزدهای نجومی برای بخشی و دستمزدهای بخور و نمیر برای اکثریت کارکنان جامعه ندارد. همه کار می کنند و همه یک اندازه می گیرند. از هر کس به اندازه ی توانش و به هرکس به اندازه نیازش. انسان ها علیرغم هر تفاوت فیزیک و جنسیتی و استعداد و کم استعدادی، اما نیازشان یکی است. نیاز کارگر برای زندگی مرفه بهمان اندازه ی نیاز سرمایه دار و مدیران و وزرا و وکلای دولت سرمایه داران است. چیزی نه کم و نه زیاد. هیچ انسانی بخاطر ثروت و قدرتی که به زور و ریا و فریب و سرکوب و اسیر کردن اکثریت کارکنان جامعه به دست آورده است، بر انسان کارکن جامعه اولیت و برتری ندارد.
تمام داراییهای منقول و غیر منقول یک جامعه به تمام شهروندان آن جامعه تعلق دارد. اقلیتی که به زور و سرکوب صاحب و مالک داراییهای جامعه شده اند، از کل این دارایی های غصب شده، قطره هایی به گلوی گرسنگان و مزدبگیران می چکانند تا نمیرند و نسل های بعدی را برای کار متولد و بزرگ کنند.
بیش از صد و پنجاه سال پیش مارکس اموزگار بزرگ پرولتاریای جهان گفته است که این دنیا بر قاعده خود قرار ندارد. باید آن را بر قاعده اش نشاند. زیر و رو کردن جهان و گذاشتن آن بر قاعده اش برای اکثریت مزدبگیران جهان، جز با انقلاب کارگری ممکن نیست. طبقات دارا که حکومت را در دست دارند به میل و اراده ی خود داراییهای جامعه را به شهروندانش بر نمی گردانند. آنها خود را مالک و صاحب این داراییها می دانند. بخشی آن را ارث پدر و یا تلاش فردی و استعداد خود می نامند و نود و نه درصد بقیه آن را با زور مثل کودتا، جنگ یا با فریب دمکراسی و انتخاباتی که خود مهندسی می کنند، قدرت را به دست گرفته و داراییهای جامعه را تصاحب کرده اند.
نمونه ی ایران بسیار بارز است. کل سرمایه داران و صاحبان املاک و بانک ها و نقدینه های امروز کسانی هستند که با شکست انقلاب ٥٧ با زور اسلحه و فریب مذهب و خرافات به قدرت رسیدند و کل داراییهای جامعه را به نام خود کردند. بخش اعظم این سرمایه داران حتی برای چراندن یک گله کوچک گوسفند هم صلاحیت و استعداد ندارند تا چه رسد به حکومت کردن و برسمیت شناختن حقوق برابر انسان. بخش اعظم این مالکان و تاجران و سرمایه داران و صاحبان شرکت ها و مدیران و وزرا و وکلا بخشا در کنج حوزه ها و حاشیه جامعه مشغول کشف و انکشاف طرز وضو و نماز بودند و این که وقتی به مستراح می روند پای چپ را اول بگذارند یا راست. این واقعیت را خودشان هم بعضا به همدیگر می گویند. از جمله کسی از این ها به حسن روحانی گفته است که تو یک گله را هم نمیتوانی بچرانی تا چه رسد به ریاست جمهوری یک مملکت.
این حقیقتی است که در مورد کل لشکر صاحبان زر و زور و قدرت با مدرک دکترا یا بدون مدرک صدق می کند.
آری، این دنیا باید بر قاعده اش بنشیند. و این قاعده جز سوسیالیسم نیست. جز برابری کامل انسان ها نیست. جز تامین کامل نیازهای شهروندان بطور کامل نیست. جز تولید برای نیاز نیست.
زمانی که از کمونیسم و سوسیالیسم و انسان برابر حرف زده می شود خیلی ها با انگشت شوروی سابق یا چین و کره شمالی را به ما نشان می دهند. این ها تنها ضد کمونیست نیستند، اساسا ضد انسانند و بویی از انسانیت نبرده اند. کمونیسم مارکس، کمونیسم ما به شوروی دوره استالین و خروشچف و یلتسین یا کره شمالی و چین بدهکار نیست. آن ها به نام کمونیسم راه دیگری رفتند که از آغاز سرمایه داری دولتی و نهایتا سر از سرمایه داری بازار آزاد در آوردند.
جنگ سوسیالیسم و کاپیتالیسم جنگ ایدئولوژیک نیست. جنگ مادی و زمینی حقوق برابر انسان در مقابل نابرابری و تبعیض و ستم و تحقیر انسان است.
طبقه سرمایه دار در هر کجای دنیا باشد، حق دارد ضد کمونیسم و ضد سوسیالیسم باشد. نمی تواند غیر از این باشد. اما این طبقه ساکت ننشسته و بیش از دو قرن است، سموم خرافات نابرابری و تفاوت انسان ها به دارا و ندار و به زورمند و فقیر و تسلیم و تمکین و رضا به جوامع بشری را تزریق می کنند. علاوه بر زور و سرکوب و ارتش و پلیس و زندان، لشکرهای عظیمی از مبلغین و مروجین و شبکه های سرسام آورمدیا در خدمت مطلوبیت نظام سرمایه داری و علیه کمونیسم و انسان برابر دارند.
طبقه سرمایه دار و نوکرانش، بخشی از طبقه کارگر و بینوایان را هم با فرهنگ پلید قبول تفاوت ها و سرنوشت و تقدیر و خرافات آلوده و مسموم کرده اند. شکست انقلاب کارگری کمون و اکتبر را به چشم طبقه کارگر می کوبند. تحقق سوسیالیسم و برابری را غیرممکن جلوه می دهند. زمانی که این حقه ها کارساز نشد، به جنگ و ارتش و پلیس و زندان و اعدام متوسل می شوند. نفس همین سرکوبگری کافی است تا نشان دهد که این نظام مطلقا حقانیت و صلاحیت ندارد. نظام بی وجدان، فاسد، زورگو، دروغگو و ضد بشر است.
طبقه کارگر که قدرت بگیرد می تواند جامعه سوسیالیستی و برابر خود را بسازد. می تواند ازادی و برابری را برای همه بدون استثنا به ارمغان بیاورد. می تواند قلدرها و زورگویان را افسار بزند بدون اینکه لازم باشد حتی یکی نفرشان را اعدام کند. بگذار روزی بیاید که افتخار یک سرمایه دار و ملک دار و کاخ نشین این باشد که بعنوان یک کارگر آزاد مثل بقیه کار کند و مزد برابر بگیرد و بوی انسانیت به مشامش بخورد.
ایران کشوری با منابع و داراییهای سرشار و سرسام آور است. این منابع در خدمت منافع کل شهروندان می تواند دنیایی بسازد که از فقر و بیکاری و بیماری و نداری و بی حرمتی و نابرابری خبری نیست. دنیایی که با هیچ بخش جهان سر جنگ و رقابت ندارد. دنیایی که همه بیایند و ببینند و بیاموزند و بروند جامعه ی خود را بسازند.
سرمایه داران بجای خود که باور ندارند و جامعه سوسیالیستی را کابوس خود می دانند، اما یک روز همه ی ناباوران دیگر از صفوف طبقه ی ما و جامعه، به انسان بودن خود، به برابر بودن خود، به آزاد بودن خود... باور خواهند کرد.
چهارم اردیبهشت ٩٩ (٢٣ آوریل ٢٠٢٠)