فواد عبداللهی: اکنون که صحبت بر سر به گور سپردن نظام و سرنگونی آن زبانزد خاص و عام است، اکنون که جامعه ایران اصلاح طلب و اصولگر را یکراست حواله فاضلاب های تهران کرده است، اما هیچکس اندازه طیف اصلاح طلبان قراضه بیرون حکومتی، نگران حال و آینده اسلام و نظام عزيزشان نیست؛ آقای نگهدار میفرماید: "تلاشها برای حفظ ارکان جمهوریت نظام، و برای به روز کردن جمهوری اسلامی از راه تغییرات تدریجی و مسالمت آمیز در ساختار حکومت و سیاست های آن، با دشواری های فزاینده مواجه بوده است." (دقت کرده اید، نمیگوید کفگیر اصلاح طلبی به ته دیگ خورد و به بن بست رسید!)
"رهبری سی ساله آقای خامنه ای رو به پایان است و میراث به جا مانده از او بیش از همه با پوچ کردن ارکان جمهوریت نظام، با منزوی سازی اصلاح طلبی و اعتدال گرایی، با بازگشت و رسوخ سایه و صدای سرنگونیطلبی و سلطنتخواهی به اعماق اقشار فقر زده ایرانی، قابل شناسایی است." (ایشان تنها با خامنه ای مشکل دارد و نه با ساختار دولت و حاکمیت؛ سرنگونی طلبی را هم یکراست به سلطنت خواهی بخیه میزند)
"رهبری نظام به جای چهرههای مردمی و محبوبی چون آقایان موسوی و کروبی و خاتمی، شاهزاده رضا پهلوی و خانم مریم رجوی را از جنس خود یا «فرشتگان نجات» می پندارند".
"چهره های مردمی و محبوب" جناب نگهدار، برای نجات رژیم و دفاع از "انقلاب اسلامی" پا پیش گذاشته اند؛ خیال میکنند که میتوانند با دامن زدن دوباره به دو قطبی اصلاح طلب - اصولگرا، بر اعتراض و خشم برحق میلیونی مردم ایران "حماسه عروج خمینی" را مجددا تکرار کنند؛ خيال ميکنند که ميتوانند لشکر گرسنگان را از لولوي پهلوي – رجوي بترسانند! تا بلکه "ولایت" را با "جمهوریت" البته با کمی قیچی کردن دم "ولایت" مجددا آشتی دهند؛ این دوستان محبوب آقای نگهدار اعلام کرده اند که به تمام ساختارهای ارتجاعی – فاشیستی حکومت، از قانون اساسی تا سلسله مراتب اداری – حکومتی مبتنی بر تحقیر و بی حقوقی مطلق و برده وار مردم، ملتزم و وفادارند. هنوز جوهر دفاع چندباره نگهدار از محبوبانش خشک نشده بود که جناب خاتمی در اولین فرصت دست رهبر نظام را بوسید و از دستور سرکوب مردم در آبانماه جاری توسط آقا قدردانی کرد؛ اما مگر جناب نگهدار از رو می روند!؟ خیر! رو که رو نيست، سنگ پاي قزوين است؛ ایشان اعلام کرده که همچنان به اندازه خود خامنه ای و موسوی و خاتمی، تا مغز استخوان مرتجع است و عمیقا در جهنمی که برای مردم ایران ساخته اند، شریک است و به آن مفتخر! به بهانه "تغییرات تدریجی و مسالمت آمیز" و برای "حفط جمهوریت" سنگ اندازی در مقابل تشکل یابی مردم، ممانعت از طرح شعارعلیه کل حاکیمت، ممانعت از طرح مطالبات پایه ای مردم، مطالباتی چون آزادی و برابری، ممنوعیت اعدام و آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان، آزادی تشکل و اجتماعات و اعتصاب، جدایی مذهب از حکومت و آموزش و پرورش و کوتاه شدن دست مذهب و اسلام از زندگی مردم و برابری کامل زن و مرد ، لغو حجاب و آپارتاید جنسی، و در یک کلام ممانعت از طرح شعار مرگ برجمهوری اسلامی، و کانالیزه کردن اعتراض مردم به نیروی تسویه حسابهای درون خانوادگی ارتجاع اسلامی، تمام هنر امثال آقای نگهدار و شارلاتان های جنبش ملی – اسلامی بوده است.
هیچ کس حتی خود خامنه ای نیز به اندازه امثال فرخ نگهدار این پیستون های جنبش ملی – اسلامی، سنگ دفاع از آخوند و اسلام و نظام را این همه سال به سینه نزده است؛ "خداوند" به این طیف صدسال عمر "باعزت" بدهد که اینهمه شیفته خدمت اند؛ نگهدار بهتر از هرکس دیگری میفهمد که دیگر نظام متبوعش با هر توجیه و ترجمه و توضیح و منبری آیندهای در ایران ندارد. این دلقک بازی دانشمند "اصلاحات" و منبر رفتن چه خاصیتی برای این بچه مسلمان شبه سیاسی دارد… واقعاً چند نفر در مسجد توده - اکثریت که قشون مسلمین را جمع کرده و برایشان فرش قرمز پهن کرده و ضدکمونیسمش را "استریپ تیز" کرده ترهات این طیف را می خوانند! بگذارید کارشان را بکنند فوقش خاتمی و موسوی و کروبی و نگهدار یک حرفی بزنند و ملت نیم ساعت بخندند؛ مگر در این کشور چندتا کمدین مثل اینها داریم که هم قابلیت آخر شدن داشته باشند هم بتواند در یک لحظه مفت و مجانی ۸۰ میلیون آدم را بخندانند؟
مشت به سندان می کوبید جناب نگهدار! مجالی برای ٰفراخوان به روضه خوانی و الله و اکبر گویی باقی نمانده است؛ دوران "اصلاحات" با اسلام به جنگ اسلام رفتن بسر آمد؛ با هزینه مردم و لشکر گرسنگان از پایین نمیتوان صفوف درهم ریخته تان در بالا را اصلاح کرد؛ این بالا رفتنی است و این حکم جنبش سرنگونی است؛ احیاء "جمهوری معنوی"، احیاء دوران به شکست کشاندن انقلاب مردم بسر رسیده است؛ دوران اسید پاشی و قمه کشی بر سروصورت و پیکر جوانانی که حجاب و اختناق اسلامی نمی خواستند، روزهای عربده کشی دستجات حزب الله و حمله به دانشگاه و انقلاب فرهنگی تان، روزهای اخراج و پاکسازی همه غیراسلامی ها و غیرحزب الهی ها از دانشگاهها، مدارس، محل های کار و کارخانه ها و پاکسازی جامعه از آزادیخواهی و انسانیت، روزهاي حمله سپاه تان به کردستان قابل تکرار نیست! دوران عبور شما و نظام تان "بسلامت" از تنگناهای تاریخی، بسر رسیده است؛ تزریق نوستالژی و خلسه "تغییرات تدریجی و مسالمت آمیز"، قرار است اتحاد و اعتماد به نفس از دست رفته در صفوف جنبش ملی - اسلامی آقایان را، در روزهای رفتن نظام شان، احیا کند. تلاش دلقکان و عشاق سینه چاک جمهوری اسلامی برای رخنه در صف میلیونی مردم معترض، مردمی که تاوان سنگینی برای شکل گیری حکومت اسلامی آقایان پرداخته اند، مذبوحانه است. مردم بیش از این به سکوی تحقق پلاتفرم خونین روزهای خوش قدرقدرتی اصلاح طلبان و اصولگرایان تبدیل نخواهند شد؛
کمونیست ها، طبقه کارگر، زنان و مردان آزادیخواه، دانشجویان تشنه آزادی و برابری از ديماه ۹۶ تا آبانماه ۹۸ با مبارزه خود، حمله مردم را به سمت تمام حکومت چرخاندند. بن بست و شکاف در صفوف دشمنان مردم را به پله ای در به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و ساختن جامعه ای آزاد و برابر به نیروی قدرتمند خود، تبدیل کرده اند. کمونيسم و طبقه کارگر، رادیکال ترین، پیشروترین و انسانی ترین اپوزیسیون اصلی است که در بطن جامعه و در هر طپش آزادیخواهانه ای در جامعه هم اکنون جا دارد. جنبشی که به اعتراض هر کارگری نسبت به فقر و نداری، به فریاد هر زنی علیه توهین و تحقیر و بی حقوقی، به خواست هر جوانی برای زندگی و شادی، و به هر شعاری علیه جمهوری اسلامی، گره خورد است. این اپوزیسیون و جنبشی است که به عظمت آمال و آرزوهای مردم ایران برای خلاصی از جهنم جمهوری اسلامی، پا به میدان گذاشته است و حکم به سرنگونی جمهوری اسلامی داده است؛
مشکل آقای نگهدار و "جمهوریت" اش نه خامنه ای و پهلوی و رجوی، بلکه کمونیسم و طبقه کارگر و لشکر محرومان است. کل بورژوازي ايران عليه موجوديت اين جنبش به تکاپو افتاده است. مشکل تمام بورژوازی ایران، مردمى است که رژيم اسلامى را نميخواهند و میدانند که ميتوانند از آن خلاص شوند. مشکل کل بورژوازی ایران و حاکمیت اش، مردمی است که این نظام غیر انسانی، در مقابل تلاش آنها براى برخورداری از رفاه، آزادی و برابری و دسترسی به سعادت فردى و جمعى، سد بسته است.
در حالیکه جناب نگهدار مشغول درد دل با اهل منزل است اما مردم در آبانماه ۹۸ همه را به میدان جنگ خود با حکومت، فرا خوانده اند؛ جنگ با همه جناحهای حاکمیت بورژوازی در ایران فی لحال شروع شده است؛ باید به گرد حزب و سازمان کمونیستی خود، جمع شد و این بحران را به بحران آخر و سرآغاز مبارزه برای آزادی و برابری تبدیل کرد.