چهل و یک سال از انقلاب ٥٧ ایران میگذرد، انقلابی که بر دوش طبقه کارگر و مردم محروم ایران به پیش برده شد و در نیمه راه متوقف شد. انقلابی که علیرغم سرنگونی حکومت پهلوی، به اهداف خود نرسید و توسط ضدانقلاب اسلامی، به شکست کشیده شد. انقلابی که شکست آن دهها هزار قربانی از طبقه کارگر و انقلابیون ٥٧ گرفت.
امروز هیچ پدیده ای به اندازه انقلاب ٥٧ در میان نیروهای سیاسی، انقلابیون آن دوره و در ميان نسل جوان، بحث برانگیز و مورد جدال و اختلاف نیست. تلاش همه جانبه اي از طرف جریانات راست، برای مسخ اهداف انقلاب ٥٧، مسخ آرمانهای کارگران و مردم استثمار شده ای که علیه فقر، بی حقوقی و استبداد شاهنشاهی، و برای رفاه و آزادی، انقلاب ٥٧ را ممکن کردند، در جریان است که با هیچ دوره ای قابل قیاس نیست. این تلاش نه تنها از جانب ضد انقلاب مغلوب شده در سال ٥٧، که بعلاوه توسط ضد انقلاب به قدرت رسیده، و جنبش ملی اسلامی، از جانب صف وسیعی از لیبرالها، دگراندیشان، "دمکرات" ها و احزاب و جریانات راست، قومی و ناسیونالیست در جریان است.
کل این صف، اصرار دارند جمهوری اسلامی را نتیجه آن انقلاب اعلام کنند! این صف رنگین کمان، از حاکمین کنونی تا اپوزیسیون بورژوایی را شامل میشود. روسای جمهوری اسلامی چهل سال است تلاش میکنند با اصرار بر اینکه حاکمیت ضد انقلاب اسلامی نتیجه انقلاب ٥٧ بود، برای حاکمیت خود مشروعیت بخرند. صف مقابل، ضد انقلاب مغلوب، نیز با همین ادعا تلاش میکند، نفس انقلاب و انقلابیگری کارگری را مسخ کند. اعلام میکنند انقلاب یعنی"خشونت، یعنی "نکبت"، یعنی "فقر"، یعنی "استبداد"، یعنی زن ستیزی و شکنجه و اعدام و در یک کلام یعنی بدتر شدن اوضاع! این دو صف چه در حاکميت و چه در اپوزسیون، سنتا و تاریخا شانه به شانه در مقابل انقلاب از پایین علیه بالایی ها در یک صف ایستاده اند.
اما و بر خلاف پروپاگاند دروغین این جریانات، بر خلاف تبلیغات ضد انقلابی رسانه های مواجب بگیر، بر خلاف ادعاهای مشتی "تحصیل کرده" بورژوا که بابت تاریخ نگاری جعلی خود "حقوق" میگیرند، ارتجاع اسلامی نه نتیجه انقلاب ٥٧ که نتیجه شکست و سرکوب آن بود. انقلاب ٥٧ به سرانجام خود نرسید و در نیمه راه در توافقی از بالا میان بخشی از بورژوازی ناراضی و دول امپریالیستی از جمله آمریکا، از ترس عروج چپ و خصلت برابری طلبانه آن تحول، قدرت به یکی از ارتجاعی ترین نیروها، جریان اسلامی، تحویل داده شد. زمانی که سرنگونی حکومت پهلوی مسجل شد، به توصیه دولی که تا آن زمان متحد آن حکومت بودند، شاه کنار رفت و خمینی از بغداد به پاریس نقل مکان داده شده و به عنوان "رهبر انقلاب" به دنیا معرفی شد. در این دوره است که کنفرانس گوادلوپ برگزار میشود و توافقات و انتخاب ارتجاع اسلامی به عنوان تنها گزینه در دسترس علیه خصلت چپ انقلاب و خطر قدرتگیری چپ در آن دوره، انتخاب میشود.
تاریخ این دوره و پروسه شکست انقلاب از قیام ٥٧ تا خرداد ٦٠، دوره ای است که پایان انقلاب توسط ارتجاع اسلامی و شخص خمینی اعلام میشود؛ کشتار وسیع انقلابیون، کشتار یک نسل از کمونیستها، رهبران کارگری، حمله به جریانات چپ، حمله به کردستان، انحلال تشکلات کارگری، پاکسازی همه دانشگاهها و مراکز تحصیلی از انقلابیون، پاکسازی همه مراکز کارگری از کمونیستها و معترضین و مخالفان ارتجاع اسلامی، حمله به زنان و راه انداختن گروههای قمه کش و اسید پاش علیه آنها و دهها اقدام جنایتکارانه دیگر صورت میگیرد و سرانجام خرداد ٦٠ حکومت اسلامی قوام میگیرد و حاکمیت آن تثبیت میشود. ارتش و ارگانهای سرکوب از جمله ساواک عملا به خدمت ارتجاع به قدرت رسیده در می آید و دستگاه سرکوب و ماشین دولتی تماما علیه مردم آزادیخواه و انقلابیون ٥٧، علیه طبقه کارگر و به خدمت حاکمان تازه به قدرت رسیده در می آید. زندانها و میدانهای اعدام مملو از کمونیستها و انقلابیونی میشود که برای دفاع از انقلاب و دستاوردهای آن از پا ننشستند.
اما صفی که امروز با ادعای پوچ "جمهوری اسلامی نتیجه انقلاب ۵۷ است"، صفی که به نام مخالفت با "خشونت" و انقلاب پا پیش گذاشته است و به نام دمکراسی، با طرح "انتخابات آزاد" و "رفراندم" و "گذار غیر خشونت آمیز" از جمهوری اسلامی، برای برقراری "حکومت مردم سالار"، "جمهوریت" به جای اسلامیت، حاکم شدن "قانون" و کاهش قدرت ولی فقیه و....، به میدان آمده است، همراه با کل حاکمان امروز، علیه انقلاب پایین در یک صف ایستاده اند. نگرانی این صف با همه اختلافاتشان، خطر انقلاب کارگری است. ترس آنها انقلاب کارگری و جنبشی است که در چند سال گذشته و در دل اعتراضات این دوره جوانه زده است، رنگ خود را به تحولات این دوره زده است و کل ارتجاع حاکم و اپوزیسیون را در مقابل خود به صف کرده است. قوام گرفتن این جنبش در دل تحرکات کارگری این دوره، در اعتراضات توده ای دیماه ٩٦ و آبان ٩٨، روشنی و شفافیت شعار و مطالبات برابری طلبانه آن، عمق یافتن و رادیکال شدن آن و اعلام اینکه در ایستگاه سرنگونی جمهوری اسلامی توقف نمیکند، به سرنگونی قانع نیست و اهداف بلند مدت تری دارد، همه را به هراس انداخته است. امروز جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر مهر خود را بر تحولات این دوره زده است، جامعه به آن چشم دوخته و امید بسته است. همین حقیقت آینده این تحولات و "خطر" عروج طبقه کارگر ایران اینبار با پرچم روشن و شفاف عدالتخواهی سوسیالیستی را به هر محفل و اتاقهای فکری از حاکمیت و اپوزیسیون راست تا دولتهای بزرگ جهان برده است. جامعه امروز حول تقابل این افق و آرمانهای آن و تقابل آن با سیستم کاپیتالیستی با افق حفظ بنیادهای سیستم و نه صرفا تغییر روبنای سیاسی، قطبی شده است.
انقلاب ٥٧ شکست خورد. اما آن تحول بزرگ هم طبقه کارگر و انقلابیون این طبقه و هم بورژوازی و احزاب آن را پخته کرد.
اگر انقلاب ۵۷ توسط ضد انقلاب حاکم و به کمک دول غربی شکست خورد و خمینی بر شانه های رسانه های غرب و جنبش ملی اسلامی به قدرت رسید، اما معضلات دیگری در صف مخالف، در صف کمونیسم و طبقه کارگر باعث ممکن شدن این شکست بود. علاوه بر نقشه دشمنان انقلاب ٥٧، صف کارگر و مردم محروم نيز برای چنین انقلابی و تبدیل آن به سکوی پرشی برای جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر و برای کسب قدرت و ایجاد آمادگی برای انقلاب کارگری اماده نبود. احزاب و جریانات چپ آن دوره، علاوه بر اینکه کسب قدرت سیاسی و ضرورت تامین نیرو برای چنین امری را در دستور نداشتند، علاوه بر ایکنه افق آنان نیز به رفتن شاه محدود شده بود، خود شدیدا به ناسیونالیسم آغشته بودند. فضای عمومی در میان این چپ، نامربوطی آنها به کمونیسم مارکس، به کمونیسم طبقه کارگر و انقلاب کارگری بود. این حقایق امروز به عنوان یک تجربه بزرگ در مقابل ما قرار دارد.
تحولات این دوره و هراس همه دولتها و احزاب بورژوایی از آن، دقیقا به دلیل وجود فاکتورهایی است که در انقلاب ٥٧ موجود نبود. کارگران در انقلاب ٥٧ نقش جدی ای داشتند و اما حضور مستقل طبقه کارگر به عنوان یک طبقه در هر تحولی بدون پرچم مستقل خود، بدون حزب سیاسی کمونیستی قدرتمند و اجتماعی و در برگیرنده طیفی از فعالین و رهبران با نفوذ کمونیست طبقه کارگر، راه به جایی نمیبرد. سرقت و سرکوب انقلاب ٥٧ توسط اپوزیسیون ارتجاعی سلطنت، نشان داد که "مرگ بر شاه" و "شاه باید برود"، که به محور مشترک جریانات ملی و اسلامی و "چپ" آندوره و همه مخالفین نظام پادشاهی تبدیل شده بود، پرچم و افق پیروزی کارگران و کمونیستها نیست. نشان داد که دیروز توافق اپوزیسیون بر سر رفتن شاه، سرنگونی حکومت شاهنشاهی و امروز توافق بر سر سرنگونی جمهوری اسلامی برای پیروزی طبقه کارگر و جنبش آزادیخوهانه و رادیکال آن کافی نیست! کارگران باید به عنوان یک طبقه و با استقلال سیاسی و طبقاتی خود، با سیاست مستقل خود سرنگونی را ممکن و حول انقلاب خود نیرو جمع کنند، انقلابی که نهایتا به قدرت گیری این طبقه و حزب سیاسی وي منتهی شود.
آنچه امروز هراس ارتجاع حاکم و اپوزیسیون راست را برانگیخته است، وجود درجه بالایی از خودآگاهی در میان طبقه کارگر ایران است. خصلت ضد سرمایه داری اعتراضات این دوره، نه گفتن به افقهای بورژوایی، عروج برابری طلبی کارگری، دفاع از عدالت و آزادی، شکل گیری انواع محافل کمونیستی در طبقه کارگر و در میان نسل جوان، نه گفتن به آلترناتیوهای ارتجاعی در اعتراضات این دوره، همگی موئلفه های هستند که در انقلاب ٥٧ غایب بودند. بعلاوه در این چهل سال کمونیسمی پا به عرصه وجود گذاشته است که آن دوره به عنوان یک جریان متحزب موجود نبود. این کمونیسم با کمونیسم چینی، روسی، سه جهانی، ملی و ناسیونالیستی هیچ نزدیکی ای نه تنها ندارد که بعلاوه در نقد و تقابل با آنها و در نقد انقلابیگری غیر کارگری و غیر کمونیستی آنها در سیاست ایران و از انقلاب ٥٧ عروج کرده است. کمونیسمی که مهر خود را بر تحولات این دوره زده است. کمونیسمی که چهل سال است در سیاست ایران این طبقه و منافع او را نمایندگی میکند. این مهمترین ماتریال نسل انقلابیون امروز طبقه کارگر در ایران است.
جامعه ایران آبستن تحولات بزرگ اجتماعی است. بی تردید پیشروی های تاکنونی ما برای پیروزی کافی نیست. قیام ٥٧ ایران نشان داد که سرنگونی حاکمیت الزاما معنای پیروزی ما نیست. سرنگونی جمهوری اسلامی یک قدم مهم در مسیر انقلاب کارگری است به شرطی که افق ما و جنبش ما، طبقه کارگر و حزب سیاسی او در این پروسه هژمونی داشته باشند. به شرطی که بتوان در این دوره ضمن دخالت فعال در این پروسه، سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی به رهبری کمونیستهای این طبقه را تضمین کرد.
تحولات تا هم اکنون و خصلت کارگری و ضد سرمایه داری آن، دست رد بر سینه همه آلترناتیوهای بورژوایی از رژیم چنج و دست بدست کردن قدرت از بالا، توافق و اصلاح جمهوری اسلامی یا شاخه ای از آن، رفراندم و انتخابات آزاد، سرنگونی ولی فقیه به نام انقلاب و ... زده است.
چهل و یکسال پس از انقلاب ۵۷، ایران در آستانه انقلابی دیگر قرار گرفته است. پیروزی این انقلاب بدون طبقه کارگری که علاوه بر تشکلهای توده ای خود در حزب کمونیستی خود متحزب شده اند، بدون صفی از کمونیستهای متشکل و متحزب در کارخانه، دانشگاه، مدرسه و محله ممکن نیست. امروز متحزب شدن از نان شب واجب تر است. حزب حکمتیست (خط رسمی) همه کمونیستها را به پیوستن به این صف و متحزب شدن در حزب کارگری و کمونیستی خود فرا میخواند. پیروزی انقلاب آتی را ما باید تضمین کنیم.
١٠ فوریه ٢٠٢٠