مجلس شورای اسلامی در آغاز دور جدید خود حسینعلی شهریاری را به سمت رئیس کمیسیون بهداشت و درمان تعیین کرد. ایشان قبلا به عنوان دلال و کارشناس مدافع بازار معاملات کلیه شهرتی بهم رسانده است.  اظهارات شهریاری  مبنی بر " چه اشکالی دارد وقتی فرد در فقر است کلیه خود را بفروشد؟ "، همسان با اظهارات تیم "پژوهشهای طبی" جوار کوره های آدم سوزی آلمان نازی برای ننگ تاریخ یک ملت کافی است، کهنه نمیشود، فراموش نمیشود. برای تاریخ ایران،  همین مجلس و همین نماینده و کمیسیون بهداشت و درمانش برای تباهی و رسوایی هفتاد پشت شجره انسانی بس است. بعلاوه  این مورد معین نه شباهت، بلکه تکرار تاریخ است که عرض اندام میکند.  

اینجا "فرد در فقر" جای یهودی بخت برگشته مینشیند، و سرنوشت دردناکی را نه در نهانخانه دور افتاده در لهستان، بلکه علنا و قانونا در شهر پس از شهر از سر میگذراند.  تکرار این تاریخ ترسناک تر است.   توضیحات بیشتر ایشان و در عین حال کمترین آشنایی با واقعیات پدیده شوم بازار کلیه در ایران   جای تردید باقی نمیگذرد.  نه حسینعلی شهریاری و نه هیچ یک از نمایندگان  مجلس هرگز نمیتواند از واقعیات بازار درندشت کلیه در ایران بی خبر باشد، نمیتواند از انبوه شواهد مربوط به سرنوشت دلخراش هم فروشندگان و هم خریداران  کلیه خود را به نفهمی بزند. در کوچه پس کوچه های محلات حاشیه شهرها تیر چراغ برق یکی پس از دیگری  از آگهی داوطلبین فروش کلیه موج میزند. خطوط کج و معوج، تکه کاغذی نیمه مچاله، متون التماس گونه و قیمت های نازلتر از مخارج تنقلات مصرفی روزانه آبدارخانه مجلس گویای جستجوی سراسیمه هزاران انسان است که خیره به تلفن خود منتظرند که چنگ در اعماق شکم خود بیاندازند.  در این میان خونسردی و فخرفروشی "عالمانه" شهریاری تماشایی است که میفرمایند: "این موضوع عوارض و مشکلات خاصی ندارد و انسان های زیادی هم با یک کلیه زندگی می کنند"! قدر مسلم این است که در قصابخانه مرکز "پژوهشهای پزشکی" جوار کوره های آدم سوزی آلمان انبوهی از این افاضات یافت میشد که شرافت و شعور بشری همه را مهر و موم کرد، محقق و تحقیقات را به زباله دانی تعفن و بربریت سپرد. حیف است که گوش شنوایی نیست، حال هر شخص مطلع و با وجدان از این افاضات بهم میخورد، و ادعای جناب شهریاری تاریخ پزشکی باستانی ایرانی-اسلامی را با یک جایز نوبل مزین نمیسازد!

آنچه به شهریاری میدان میدهد، از او کسی میسازد، نه ترشحات  خزعبلات پزشکی او بلکه عقل معاش و منافع اقتصادی، قابلیت و خرمردرندی ایشان در حرفه  بازارگرمی است. حرف حساب شهریاری روشن است: "زمانی که ما در مورد اقتصاد مقاومتی صحبت می کنیم بهترین کار همان پیوند کلیه است. چرا که هزینه ها نیز کاهش می یابد چون دیالیز هزینه های بسیار بالایی دارد و تعداد زیادی دستگاه باید خریداری شود."

در مقابل این منطق، بقول خود او "پس به نظر من هر کسی باید به دنبال کار و تخصص خود باشد .زیرا وقتی کارهای تخصصی به عهده خود متخصصین همان رشته گذاشته شود نتیجه بهتری می گیرند." امروز با شهریاری در سمت رئیس کمیسیون بهداشت و درمان، بلاخره، در و تخته در قاموس و کارکرد مجلس، فلسفه وجودی این ارگان با هم جور میشود.

"چه اشکال دارد ..." جناب شهریاری  نه یک عبارت شلخته جدا افتاده از دهان یک چخ بختیار در جمع فراماسیون باسن های فربه اسلامی سرمایه در بهارستان، بلکه دقیقا یک پلاتفرم است. این پلاتفرم، با همان  استدلالات و توجیهات، از دهان سایر تریبونهای مجلس و دولت  شناخته شده است.  همین "چه اشکال دارد ..." از جمله شب و روز از دهان محجوب و کمیسیون کارگری او در توجیه قربانگاههای میلیونها کارگر به بیرون پرتاب میشود. همین "چه اشکال دارد ..." از جمله توجیه بازار جهنمی تن فروشی زنان است که یک سر آن در دست باندهای وابسته به سپاه،  سر دیگر آن در بیزینس صیغه در صنعت پوینده توریسم و هتل داری و تنه اصلی آن در نهادینه کردن بی حقوقی زن و نزول شرافت انسانی جامعه در گردش است.

جوهره پلاتفرم  ذکر شده "اقتصاد" است و بسته با مشتری و بازار در انواع بسته بندی، "اقتصاد مقاومتی"، "اقتصاد دانش بنیان"، "کارگر پناه"؛ شهر فرنگی از قهر و آشتی با تدبیر و توسعه و کارفرما؛ کله معلق دوستی و دشمنی با افغانستان تا برجام ...   تنها چفت و بست آن کارگر ارزان و بی حقوق است. در آن جامعه "فرد در فقر" محصول اتفاقی اقتصاد و چیزی در حاشیه آن نیست. فقر یک نگون بختی و حاصل اراده یا طینت فردی نیست. حکومت، و مجلس بعنوان ارگان  قانونگذار و بخش مهمی از طبقه حاکم منتظر نمینشنند، سرنوشت  را از آسمانها به زیر کشیده اند، بدبیاری و فقر  سازمان داده میشود، فقر  با استیصال، هر دو  با هم به زندگی قربانیان تزریق میشود. در این مجلس دستمزد پایه زیر خط فقر رقم میخورد؛ با یک چرخش قلم و مصوبه عدم شمول قانون کار، ارزش زندگی میلیونها نفر کارگر به هیچ سقوط پیدا میکند؛ صدقه سر مجلس بیمه بیکاری معادل یک قاب دستمال مصرف شده است، بیمه های درمانی، بازنشستگی، امنیت کار و لیست طولانی از حق و ملزومات پایه ای زندگی کارگر و خانواده اش پوچ و بی اعتبار است. در لابلای این مصوبات است که کارگر دندان (و پس، دندان پزشکی) لازم ندارد، مسکن برایش حیاتی نیست، کارگر مگر قرار است چقدر عمر کند که سر و کارش به هر دو کلیه  سالم بیافتد؟ کارگر از منظر مصوبات مجلس انسان نیست. نه کتاب  میخواند، نه تفریح میکند، نه از آسایش خبری هست و نه در ایام پیری روی روز خوش میبیند. این یک تونل، یک "کوره آدم سوزی"، کوره پر کار نفی و در هم کوبیدن حرمت و حق و انتظارات کارگر و زحمتکش جامعه است.

اما این پایان سناریوی طبقه حاکم برای طبقه کارگر نیست. طنز بغایت  تلخ آنجاست که خود بورژوازی یک بار دیگر، بعنوان راه نجات و آلترناتیو سر راه سبز میشود.  هر چقدر سرمایه  در مقابل "حق کارگر" یک قلتشن بیرحم و بی گذشت است؛ زبان درازی و گستاخی بورژوازی در مقابل  "کارگر در فقر" مرزی نمیشناسد، تماشایی است که چگونه طرفدار آزادی "انتخاب" کارگر میشوند، تماشایی است که سفره ای از آلترناتیوها در مقابل کارگر باز میشود. بناگهان کارگر میتواند اضافه کاری کند، به کار کنتراتی تن دهد، کودک خود را به بیگاری بسپارد، بناگهان گذرگاههای "امن و آزاد" برای تن فروشی  زنان طبقه کارگر یافت میشود، بناگاه "کلینیک پیوند کلیه" با "جراحی سنتی ایرانی" از هر محله سر در میاورد... و همیشه دست بر قضا سر و کله یک امام برای تکلیف مراتب شرعی، و یا دست کم یک "متخصص امر" برای کارچاق کنی پیدا میشود. و رذیلانه تر اینکه،  بناگاه همه چیز به انتخاب آزاد قربانیان نزول پیدا میکند؛ و  وقت آن میرسد که دلالان مجلس همه تجارت کثیف کلیه را به " تمایل آزادانه" فروشنده و خریدار حواله دهند.   قبلا نیز والدینی که گویا با اراده خود جگر گوشه خویش را به کار میسپارد، یا زنانی که با اراده خود به تن فروشی روی میاورند، مواجه بوده ایم!

امروز و هر چه میگذرد، بیش از پیش، بازار کلیه در ایران، بخصوص تا آنجا که به طبقه حاکم مربوط میشود، به زیر مجموعه موضوع معیشت تبدیل شده است. قانون وحشی عرضه و تقاضا در مورد کلیه اوج بیشرافتی دولتی است که مساله را به بیمار حواله میدهد، و خود را از هر مسئولیتی در مقابل عواقب آن عقب میکشد. این معامله، از هر سر سود، را باید پر سود ترین معامله مافیایی قرن بحساب آورد.

پیامدهای دردناک و غیر قابل جبران آن   به یکسان پای فروشنده و خریدار را میگیرد و اساسا بیمارانی با شرایط بسیار وخیم تر را بجا میگذارد.  این پدیده یک سیکل معیوب را میسازد، همان تعداد که از تنگنای معیشت به فکر فروش کلیه میافتند، در بازار با زحمتکش مشابهی روبرو میشود که بخاطر عدم توانایی تامین مالی مخارج بیمارستان به بازار سیاه کلیه حواله داده شده است. بازار کلیه یک جمعه بازار تحقیر جان و تن طبقه کارگر است. باید به این وضعیت پایان داد.

اولین بارقه های یک مبارزه متحد و قدرتمند بر سر دستمزدها و بیمه بیکاری دهان یاوه گوی دلالان حقیر گوشت و خون بشری را گل میگیرد، پته شان را روی آب میاندازد و دکانشان را تخته میکند. تا آن موقع باید چهارچشمی مراقب دله دزدهای  کمیسونهای بهارستان از جیب و کلیه و خرت و پرت های دیگر خود بود. 

(نقل قولها از: "چه اشکال دارد..."، سایت خبری مشرق نیوز، دهم اسفند ۱۳۹۵)