"اقتصاد جهانی درگیر یک بحران اقتصادی عمیق است. بی ثباتی و تشنج در بازار سهام حکایت از عدم تعادل سرمایه دارد. البته پیش بینی بحران بعدی با اطمینان بیشتری غیرممکن است. اما از یک چیز می توان اطمینان داشت - اینکه یک بحران جدید اجتناب ناپذیر است و احتمالاً بسیار بدتر از بحران قبلی خواهد بود."
عبارت فوق از نشریه فاینشنال تایمز است و با همه اشاره به یک واقعه بزرگ، تلخ و تکان دهنده هنوز از خوش بینانه ترین نمونه ها از میان خروارها نظرات و تفسیرها درباره روندهای اقتصادی جهان امروز محسوب میشود. با چند روز فاصله، نهم آوریل رئیس صندوق بین المللی پول ارزیابی واقع بینانه تری ارائه داد:
"هنوز نمی توان فهمید که اقتصاد جهانی از کرونا تا چه اندازه تاثیر می گیرد. اما اوضاع بد است. در حال حاضر واضح است که نرخ رشد اقتصاد جهانی در سال ٢٠٢٠ یک چرخش منفی شدید به خود خواهد گرفت. در واقع ، ما انتظار بدترین رکود اقتصادی از زمان رکود بزرگ ١٩٣٠ را داریم."
نوشته حاضر در باره بحران اقتصادی جهان کاپیتالیستی و مشخصا درباره اهمیت و ابعاد بیکاری در این بحران است. نوشته ادعای بدعت های نظری اقتصادی را ندارد و در عوض در میان مندرجات مراجع و رسانه های اقتصادی سرنخ رکود اقتصادی از نوع ١٩٣٠ را دنبال میکند. هدف نوشته چشم انداز مقابله طبقه کارگر با تباهی و کابوس بیکاری، مشخصا در تشابه با بحران ١٩٣٠ است. هشدار در زمینه بیکاری و بحران در ابعاد تکرار کابوس ١٩٣٠ از طرف الیت فکری بورژوایی کم نیست، اما بنظر نمیرسد از جانب طبقه کارگر جدی گرفته شود. خبری از آمادگی فکری و سازمانی را در کمتر جایی میتوان سراغ گرفت. تفکیک و تاکید بر هسته "اقتصاد سیاسی" بحران در مقابل جنبه های کرونایی بحران جاری بخش مهمی از نوشته را بخود اختصاص میدهد و برای روشنی بحث سیاست کمینترن در سالهای ١٩٢٩ تا ١٩٣٢ مورد اشاره قرار میگیرد.
کووید١٩ و بحران اقتصادی
نظام سرمایه همزمان در دو بحران، یکی بحران اقتصادی و دومی بحران کرونا دست و پا میزند. این دو بحران بطرز تنگاتنگی با هم درآمیخته است. دولتها، بنگاه های مالی و اقتصادی، و همچنین نمایندگان فکری سرمایه در جهان هیچ فرصتی را از دست نمیدهند تا بحران موجود را به ویروس کووید١٩ مربوط سازند. بحران اقتصادی موجود با ریشه در بحران عمیق سال ٢٠٠٨ تناقضات و ابعاد عمیق تر رکود اقتصادی را یدک میکشد. کووید١٩ نقش یک چاشنی برای انفجار را ایفا کرد. این نوشته در مقابله با تصویر گمراه کننده بورژوازی از روندهای زیر استدلال میکند:
اول: تصویر وارونه و دروغین بورژوازی جهانی از ویروس کووید١٩ و اپیدمی کرونا
دوم: تبدیل کووید١٩ به یک نعمت و یک فرصت مغتنم برای تعدیل تناقضات اقتصادی یک کاپیتالیسم جهانی بیمار
سوم: تبدیل کووید١٩ به یک ابزار حمله به موقعیت و منافع طبقه کارگر و مردم زحمتکش.
هم ویروس و هم قاتل، هر دو خود نظام است!
کووید١٩ یک ویروس بسیار خطرناک و کشنده است. هیچ تردید در این مورد جایز نیست. خصوصیات و کاراکتر آن بعنوان یک ویروس، ابعاد ناشناخته آن در تجربه موجود پزشکی و قدرت مهیب آن در فعال ساختن سایر بیماری و نقاط ضعف بدن فرد قربانی؛ هر کدام به تنهایی کافی است تا این پدیده را جدی انگاشت. اما هیچ کدام از این خصوصیات توجیه قابل قبول برای یک مشت از خروارها رنج و درد و تلفات ناشی از کووید١٩ را بدست نمیدهد. سرطان بمراتب تهاجمی و کشنده تر است. اپیدمی ویروس سرماخوردگی نیز در میان سالمندان و با مکانیسم های مشابه خطر مرگ را به گردش در میاورد. در مورد ویروس ایدز هم، نه از واکسن و نه از معالجه موثر خبری در میان نیست. مثالها در موازات و در تقابل راه چاره برای کرونا بسیار میتوان سراغ گرفت. اما نمونه ها و تجربیات زنده و موجود حکایت از قدرت و امکان تسلط بر مخاطره شیوع و ابتلا کرونا دارد. کووید١٩ با استفاده از دستکش، ماسک و مقررات بهداشتی قابل کنترل بوده و بیماران کرونایی، هر چند سالخورده در مراکز و با تجهیزات و مراقبت پایه موجود هم تا حد چشمگیری قابل نجات بودند.
پروبلماتیک گمراه کننده واکسن
گره زدن مقابله موثر و فوری علیه کووید١٩ با پروسه واکسن را باید گمراه کننده ترین حکم دنیای سیاست معاصر نامید. خاصیت این حکم دروغ در توجیه بی عملی جاری و در وقت خریدن برای قدرتهای حاکم نهفته است. واکسن - به فرض اینکه چنین چیزی (با توجه به خصوصیات مشترک با ویروس آنفولانزا) میتوانست در معالجه و کنترل کووید١٩ موثر واقع شود – یک پروسه تولیدی حداقل یک – دو ساله را میطلبید، و یک توجیه برای تعلل و انتظار را فراهم میساخت. بورژوازی در قالب جهانی و در قالب دولت های محلی بدون وقفه و معطلی بر حلقه طلایی "واکسن" چنگ انداختند. در گوشه و کنار دنیای کاپیتالیستی هر چقدر که مقابله با کرونا چه در بیمارستانها و در چهارچوب بالینی، چه در سطح جامعه و در چهارچوب بهداشت و تندرستی جمعی عامدانه تعلل بخرج داده شد؛ به همان اندازه در تقلیل کووید١٩ و بیماری کرونا به پروبلماتیک و مسابقه بر سر واکسن از هیچ تلاش و پروپاگاند فروگذار نشد.
در دنیایی که همه چیز مهر طبقاتی بر خود دارد، تشخیص "کرونای طبقاتی" زیاد غیر واقعی بنظر نمیرسد. کرونای طبقاتی برای کارگر ترس و مرگ، آنهم مرگی ارزانتر از هر وقت دیگر؛ کرونای طبقاتی برای بورژوازی شتاب و اشتها، ابتکار عمل و تقویت آقایی و آینده نگری را بهمراه داشت. کرونای طبقاتی برای طبقات پایین وعده سر خرمن حول واکسن بهمراه داشت و واکسن خود لفت و لعاب دنیایی از چرندیات عالمانه و محاسبات دلال منشانه به ارمغان آورد.
کووید١٩ میراث بحرانی برای بحران بدتر
کرونا در بدترین وقت ممکن، در دل یک بحران اقتصادی در حال انفجار، سر زده هویدا گشت. کرونا موجد بحران نبود، بروز بحران را تشدید کرد، اما بلاگردان بحران اقتصادی قرار گرفت. سیاستهای اقتصادی ضد کارگری، صرفه جویی و خصوصی سازیها در اقصی نقاط دنیا و از جمله در کشورهای غربی به تخت و تاز مرگبار کرونا میان طبقه فرودست میدان داد. اما در این میان، بورژوازی بحران گریبانگیر خود را به گردن کووید١٩ انداخت. در فاصله بسیار کوتاهی بورژوازی حاکم، کشور پس از کشور، در مسابقه ای نفسگیر، صدها و هزاران میلیارد دلار از بودجه عمومی و از کیسه مردم عادی را صرف نجات بانک ها و موسسات تولیدی نمودند و در گستاخی نفرت انگیز به عنوان جبران عواقب ناشی از کرونا توجیه گردید. این نسخه ها نه میخواست و نه میتوانست بحران اقتصادی مزمن جاری را تخفیف دهد. تناقضات پایه و عوامل بحران جان سخت به قوت خود باقی ماند و "بسته های اقتصادی کرونا" این تناقضات را اگرچه عقب انداخت اما دامنه و عمق بحران را افزود. اقتصاد کاپیتالیستی دنیای امروز با طناب کرونا هر چه عمیق تر خود را در منجلاب بحران اقتصادی اسیر ساخت.
در ابعاد مخرب پزشکی کووید١٩ به سختی میتوان اغراق کرد. خود واقعیت و شواهد باندازه کافی دهشتناک است. خوش بینانه ترین ارزیابی ها دلالت بر کابوس جان سخت برای چندین دهه آینده دارد. در عین حال بطور موازی کابوس ابعاد اقتصادی کووید١٩ جهان امروز را در چنگال خود گرفته است. برای تصویر درست باید "اقتصاد کرونا" را در متن بحرانهای ادواری کاپیتالیسم جهانی قرار داد. بحران کرونا بر متن پس لرزه های بحران بین المللی ٢٠٠٨ – ٢٠٠٩ و در دل نطفه های بحران آتی شکل گرفت و خود را تحمیل کرد. بحران ٢٠٠٩ با شروع از بازار وام و مستغلات امریکا جهان را در برگرفت؛ و در یک فاصله ده ساله با همه تکاپوی دولت و سرمایه بین المللی با تناقضات بمراتب عمیقتر در سرازیر بحران قرار دارد.
"سوسیالیسم برای کاپیتالیستها و کاپیتالیسم وحشی برای کارگران" بعنوان مخرج مشترک سیاست دولتها در اقصی نقاط جهان برای سرشکن کردن عواقب بحران ٢٠٠٨ بر سر طبقات پایین، مشخصه پله دیگری در تعمیق نئولیبرالیسم، به ادبیات اقتصاد سیاسی اضافه گردید. اختصاص ارقام نجومی از خزانه عمومی برای تضمین و نجات سود دهی سرمایه ها با وحشی ترین سیاست های صرفه جویی در استانداردهای پایه ای بهداشت، مسکن، تغذیه، نگهداری سالمندان و اقشار نیازمند تلفیق شدند. لیست صدمات سنگین ناشی از کووید١٩ با سوابق سیاستهای نئولیبرالی دولت های اروپایی در مقابله با بحران اقتصادی ٢٠٠٨ بسیار گویا است. ایتالیا ( دومین کشور صادرات صنعتی اروپا )، انگلیس (جزیره رشد و توسعه بی وقفه)، و سوئد (مهد دولت رفاه)؛ درگیر بزرگترین صرفه جویی در هزینه های بهداشت و بیمارستانها؛ به بزرگترین باتلاق توسعه بیماری کرونا تبدیل شدند. صنعت و توسعه و رفاه این دولتها و کل اروپا بر دوش کارگر استوار بود و بورژوازی در کرونا و با کرونا گلیم را از زیر پای طبقه کارگر بیرون میکشد.
تکرار رکود ١٩٣٠ در پیش رو
در تاریخ پنجم نوامبر ٢٠١٩ ، مجله اقتصادی معتبر انگلیس Financial Times نوشت:
"اکنون که اقتصاد جهانی با بدترین رکود از زمان بحران مالی (اشاره به بحران و رکود سال ١٩٣٠ ) روبرو شده است، تولید خودرو یک صنعت خاص است که هم مقصر است و هم یک قربانی. تولید کنندگان خودرو دارای زنجیره تأمین طولانی برای قطعات هستند. آنها همچنین عمده مصرف کنندگان مواد اولیه و مواد شیمیایی ، منسوجات و الکترونیک هستند و اینکه چگونه این کار را انجام می دهند ، میلیون ها شغل خدماتی در فروش، تعمیر و نگهداری را تحت تأثیر قرار می دهد". این روزنامه یک هفته بعد (١٢ نوامبر) اظهار داشت: "رکود جهانی در صنعت اتومبیل به شدت به مجتمع صنعتی آلمان ضربه می زند." و در تاریخ ٤ دسامبر ٢٠١٩ ، همان Financial Times نوشت: "رکود در بازار جهانی خودرو سریعترین از زمان بحران مالی است."
تاکید بر بحران اقتصادی جاری و هشدار بر عمق، دامنه و سرعت گسترش آن نه به Financial Times محدود میشود و نه تازگی دارد. این بحران به هیچ وجه به صنعت تولید خودرو نیز محدود نبوده است. بحران سال ٢٠٠٨ با ورشکستگی بانکها و بنگاه های مالی امریکایی شروع شد و با ورشکستگی کامل اقتصاد یونان، ایسلند و اسپانیا از اروپا جان تازه گرفت؛ و به نوبه خود نقشه های تشکیل اروپای مشترک، بعنوان قطب بزرگ اقتصادی جهان را نقش بر آب کرد. تلاش دولت های فرانسه و انگلیس و آلمان در نجات بانکهای خود با ناکامی فقط بحران را عمیق تر ساخت. در مجلات اقتصادی از بحران ده ساله میان ٢٠٠٨ تا ٢٠١٨ نام برده میشود. این بحران با ریشه های اساسا سیاسی خود در جهان چند قطبی، با بلاتکلیفی قطب های جدید و قدیم اقتصادی، با دست و پا زدن در منتهی علیه سیاستهای ارتجاعی و کاپیتالیستی جز تعمیق بحران به "بدترین بحران جهان سرمایه بعد از رکود بزرگ ١٩٣٠ " به موقعیت بهتری نائل نگردید.
آمار و ارقام منتشره از جانب سازمان جهانی پول (IMF) در سند جنجالی خود "چشم انداز اقتصاد جهانی" در پانزده آپریل موقعیت را وخیم تر از رکود بزرگ ٢٠٠٨ ارزیابی کرد: "ما وارد بدترین رکود اقتصادی از زمان رکود بزرگ" شده ایم.
"شیوع کووید١٩ همچنان گسترده است و تلفات انسانی آن افزایش می یابد. توقف روندهای تولیدی اقتصاد جهانی را بطور جدی تحت تاثیر قرار میدهد. در نتیجه این اوضاع نرخ رشد اقتصاد جهانی ٣ درصد از میزان پیش بینی شده در سال ٢٠٢٠ کاهش خواهد داشت، این سطح بسیار وخیم تر از موقعیت سال ٢٠٠٨ است. در یک سناریو با فرض رفع خطر کووید١٩ در نیمه دوم ٢٠٢٠و به شرط اقدامات هوشیارانه و مبتنی بر همبستگی کشورها، شانس آن که رشد اقتصادی به حدود شش درصد در سال ٢٠٢١ برسد، منتقی نیست."
(“World Economic Outlook, april ٢٠٢٠: The Great Lockdown”, www.imf.org)
در تاریخ ٢٩ آوریل ، وقتی آمار منتشر شده برای ایالات متحده کاهش ٤.٨درصدی را نشان داد ، دیدگاه IMF تأیید شد. متعاقباً آماری برای منطقه یورو منتشر شد که در طی سه ماهه ٣.٨ درصد کاهش نشان داد. ضربات فاجعه بار ویروس کرونا ، بحران اقتصادی را که از قبل در جریان بود ، تشدید کرده است. بعلاوه نسخه " شرط اقدامات هوشیارانه و مبتنی بر همبستگی کشورها" از طرف IMF جز افاضه منجیان کارکرد کاپیتالیسم نمیتوانست باشد. رقابت از مکانیسم های ذاتی کارکرد سرمایه و تشدید مرگبار رقابت در دوره بحران پیش شرط همزیستی رقبای سرمایه با یکدیگر در دوره های رونق است. رقابت چه در دوره رونق و چه در دوره بحران ریشه در تحکیم کارمزدی و تشدید استثمار کارگران دارد.
در انتظار بحران بزرگتر: رکود و بیکاری
کووید١٩ همه قدرت خود را به شرایط بحران اقتصادی جهانی مدیون است و قدرت مهیب خود را در بحرانی عمیق تر به نمایش خواهد گذاشت. کووید١٩ توسط دولتهای حاکم به یک هیولا علیه زندگی مردم طبقات پایین تبدیل شد و مورد مصرف این هیولا در شکل گیری جوانب مختلف بحران اقتصادی وخیم تر در آینده است. روندها و سراشیبی بحران اقتصادی جهانی فراگیر مدتهاست آغاز شده است. طبعا کسی نمیتواند جزئیات و گام های گسترش بحران را پیش بینی کند. اما این بدان معنا نیست که منطق و عرصه های عملکرد بحران را نشناسیم.
اقتصاد جهانی هر آن منتظر انفجار صنعت خودرو، نفت، شرکت های هواپیمایی، صنعت مسافرت و توریسم است. رستوران ها و خرده فروشی ها، آنهایی که تا کنون با بسته های حمایتی دولتی جان سالم بدر برده اند، امیدی به بازگشت مشتریان خود ندارند. تولید خودرو با شبکه عظیم کارگاه های جانبی با کاهش ٢١ درصدی در جهان دست و پنجه نرم میکند. کاهش رفت و آمد قیمت نفت را به پایین ترین سطح آن رانده است. صنعت مسافرت احتمالاً بهبود خواهد یافت ، اما قادر نخواهد بود به آنچه در گذشته قابل پیش بینی بود نزدیک شود. در حال حاضر ، ظرفیت هواپیمایی جهانی ٧٣ درصد کاهش یافته است. شش تا هشت سال طول کشید تا صنعت هواپیمایی پس از حملات تروریستی ١١ سپتامبر بهبود یافت و این در دوران رونق بود. این بار احتمالاً سخت تر خواهد بود. ایرباس و بوئینگ هر دو به دنبال بسته های نجات از این موقعیت هستند. در بیمارستانها و خدمات پزشکی سراسیمگی و بلاتکلیفی حکمفرما است. بیمارستانها در امریکا در صف انتظار کمک های دولتی در حالت نیمه تعطیل به سر میبرند، چرا که عمل های جراحی با سود و صرفه به نفع معالجه بیماران کرونا از دستور خارج شده اند. در اکثر کشورها در جهان دستمزد پرستاران و کادر پزشکی بخاطر اضافه کاریهای مربوط به کرونا با تعلل گسترده انجام میگیرد و در بسیاری نقاط همزمان با اوج اپیدمی، کادر پزشکی از کار بیکار میشوند. بحران اقتصادی دلیل اخراجها عنوان میگردد.
تا آنجا که به محدوده داخلی کشورها مربوط میشود، پاکت های ارقام نجومی در نجات سرمایه ها در تشابه سرازیر کردن پول به چاه بی انتها به عکس خود تبدیل شده، افزایش سهمگین بدهی و کسر بودجه خود به صورت عامل بی ثباتی فوری و جدی اقتصادی عمل میکند. کمک های دولتی در دل بحران بودجه، در سطح هزاران میلیارد دلار صرف ادامه کاری شرکت هایی میشود که "تولید" اصلی آنها دوشیدن بودجه دولتی است. در عین حال بخش اصلی دستمزد کارکنان شرکت ها از انواع اعانات دولتی پرداخت میشود، تعداد اینگونه کارکنان در آلمان و ایتالیا، فرانسه و کل صنعت اروپا ٣٠ میلیون نفر برآورده میشود. جمع "مشاغل کاذب"، عنوانی رایج برای مشاغلی که با طریق بودجه دولتی در خدمت بنگاه های تولیدی مستقیما و یا غیر مسقیم در پریودهای مختلف به کار گمارده میشوند، بمراتب بیشتر از این تعداد است. خصوصیت اصلی این مشاغل سیال بودن و همزیستی تنگاتنگ آنها با بیکاری است.
کووید١٩ اقتصاد جهانی را مورد حمله قرار داده است. این اقتصاد از قبل بیمار بود و از مقطع پایان جنگ جهانی دوم، از یک بحران به بحران دیگر با آشفتگی و بدون قطب نما زخم های خود را لیس میزند. بورژوازی جهانی در تلاش دائمی برای تعویق و ملایمت بحران در واقع بر عمق و حدت آن افزوده است. زمانی امریکا موتور محرک اقتصاد جهانی به حساب میامد. زمانی چین و در مقطعی نیز امیدها به اروپای مشترک بسته بود. این غول های اقتصادی به تنهایی و در ارتباط با هم سرمنشاء تنش های بزرگ علیه سیستم اقتصاد بین المللی به حساب میایند. کافی است به کوه بدهی دولت امریکا، به از هم پاشیدگی اروپای مشترک، به برکسیت، به بحران نفت، به جنگ گمرکات امریکا-چین نظری انداخت؛ و یا شاید کافی باشد این سه قطب اصلی جهانی را در مواجهه با کووید١٩ ، هم از نقطه نظر پزشکی و هم از نظر اقتصادی شاهد گرفت.
پنج شنبه سیاه ١٩٣٠ و ٩١ سال بعدتر
پنج شنبه سیاه، مصادف با ٢٩ اکتبر با سقوط "وال استریت" شیپور بزرگترین رکود اقتصادی جهان کاپیتالیستی بصدا در آمد. طلیعه بحران و دامنه آن نا آشنا نبود. اخبار و شواهد این بحران در رسانه ها، در سیاست و در فعل و انفعالات اقتصادی امریکا جریان داشت. وقوع عملی آن در انتظار یک جرقه در کمین نشسته بود. در فاصله کوتاهی ورشکستگی بانکها به تعطیلی کارخانه ها کشید. بیکاری عظیم میان ٤٠ تا ٦٠ درصد کارگران را در برگرفت. فقر و بی مسکنی سراسر جمعیت کارگری را فلج نمود. بودجه دولت زیر چتر "حالت فوق العاده" از هر گونه تعهدی نسبت به تامین زندگی میلیونها کارگر شانه خالی کرد. صف های نان از هر کوچه و برزن سر بر آورد. تعداد کسانی که قادر به تامین اجاره خانه، قادر به تامین مخارج درمان عضو بیمار خانواده یا قادر به سرپرستی فرزندان خود نبودند، سر به آسمان برداشت. بحران بلافاصله از امریکا به اروپا سرایت نمود و بزودی اقصی نقاط جهان را فرا گرفت...
امروز ٩١ سال بعدتر کووید١٩ و بحران عمیق ناشی از سیاه ترین کارکرد سرمایه جهانی در تقاطع یکدیگر سناریو سیاه یک قرن قبل را جلوی روی مردم زحمتکش قرار داده اند. بیکاری و بیکاران همچنان بنا به تعریف طعمه اصلی بحران های اقتصادی بحساب میایند. اگر بحران بحال خود رها شود، اگر نیروی بازدارنده در کار نباشد، توحش بورژوازی مرزی را برسمیت نمی شناسد. تا همین جا، در دوره رونق هم بخش بیکار جامعه را بهر بهانه مورد حمله قرار داده اند. تا همین جا بخش بیکار و از کار افتاده جامعه را به گوشت دم توپ کووید١٩ تبدیل ساخته اند، و تازه هشدار میدهند و برای ایام وخیم تر در راه شکم صابون میزنند. سوال اینست که چرا؟ چه چیزی زیر پای بورژوازی را در این حملات وحشیانه علیه طبقه کارگر سفت میکند؟ سنگر بندی مقاومت کارگری کجاست، موانع بسیج آن چیست؟
اهمیت این سوالات زمانی نمایان میشود که ٩١ سال به عقب برگردیم. آن زمان در آستانه بحران و در بحبوحه رکود بزرگ انترناسیونال احزاب کمونیستی بسیج و سازماندهی اعتراض علیه بیکاری را در دستور عاجل خود قرار داد، در مقابل بورژوازی تعرض را در پیش گرفت و این حرکت را مجرای سازماندهی نیروی انقلاب طبقه کارگر تعیین نمود:
"بیکاری گسترده منبع سرشار انرژی انقلابی طبقه کارگر است. فقط باید بدانیم چگونه می توان این انرژی را به جریان انداخت و هدایت کرد، باید بدانیم که چگونه این نیرو را سازماندهی کنیم، چگونه خواسته های بیکاران به مطالبات اقتصادی و سیاسی صحیح تبدیل می شود. باید شعارها، فرم ها و روش های سازمانی مناسبی یافت. به این ترتیب بتوان انرژی جمعی بیکاران را به یک جهت مشترک هدایت کرد." (آلکسی لوسوسکی از کمیته اجرایی کمینترن و سخنگوی بین الملل اتحادیه های سرخ کارگری، ١٩٣٠)
طی دو سال تحت کنترل وبازخواست انترناسیونال در اکثر ایالات کشور امریکا و در کشورهای بزرگ اروپایی، اساسا حول انگلیس، فعالین کمونیست به موتور محرکه سازمان یابی بیکاران و طیف وسیعی از اشکال مبارزه، از رژه ارتش گرسنگان گلاسکو تا شوراهای بیکاران هارلم تا لژیونهای علیه گرسنگی در سوپر مارکتهای مادرید، در دفاع از زندگی و حقوق حقه کارگران؛ تبدیل گردیدند. بخشی از حرکت متوجه بسیج همیاری فعال از طریق تعاونیها و بخش مهمتر حرکت متوجه بسیج مبارزه جویی و حق طلبی بودند، و تعرض و رادیکالیسم میلیتانت ضامن مطلوبیت و ادامه کاری آنها را فراهم میساخت. توانایی این حرکت به انقلاب در مقابل بورژوازی قد نداد اما موفقیت های آن در ایجاد یک صف مقاومت کارگری از "نیو دیل" امریکا تا بیمه بیکاری در اروپا خود گویاست.
بحث از کپی برداری نیست. اما شرایط بسیار متفاوت امروز، سوالات نود سال پیشتر را با حدت بمراتب بیشتری در مقابل دست اندرکاران سازماندهی صف انقلابی کارگری قرار میدهد. امروز بر بستر پیامدهای شکست تجربه انقلاب اکتبر و پس از آن تجربه بلوک شرق، در پی سیاستهای بازار آزاد، عقب گرد احزاب سوسیال دمکرات و جولان اتحادیه های زرد و بعلاوه بر بستر عمق بحران اقتصادی اهمیت آمادگی ذهنی و عملی طبقه کارگر را آشکار میسازد. چشم انداز وضعیت زندگی و موقعیت مبارزاتی طبقه کارگر چه در سطح بین المللی و چه در سطح کشوری در گرو تشخیص روند بحران اقتصادی است. اما تا آنجا که به گره گاههای بسیج و رزمندگی طبقه کارگر مربوط باشد کماکان دو پدیده "سازماندهی بیکاران" و "پرچم انقلاب و سوسیالیسم" پای ثابت و اجتناب ناپذیر هر سیاست و هر چاره جویی به قوت خود باقی است.
هشتم اوت ٢٠٢٠