" کردستان ایران به کدام سو می رود؟ "

خالد عزیزی رییس حزب دمکرات کردستان در دوره اخیر و در چند مصاحبه تلویزیونی از جمله به مناسبت چهلمین سال جمهوری اسلامی، سه موضوع را که استراتژی ناسیونالیسم کرد بحساب می آید مطرح کرده است:

۱- انقلاب ۵۷ ایران، اسلامی و رهبر آن خمینی بود.

۲- در کردستان مذهب نقش مهمی دارد و حزب دمکرات کردستان به آن وفادار است.  

۳- کردستان مرزهای خود را داشته باشد، بگذار حکومت دیکتاتوری کردی، مردم خود را بکشد واعدام کند!

بدوا باید گفت که خالد عزیزی فرزند خلف جنبش ناسیونالیسم کرد است. باید "صداقت" ناسیونالیستی  و "جسارت" او را در بیان صریح اهداف این جنبش ستود!

خالد عزیزی می گوید:

۱- انقلاب ۵۷ ایران اسلامی و رهبر انقلاب خمینی بود

هر دو ادعای خالد عزیزی در مورد اسلامی بودن انقلاب و رهبری خمینی تحریف تاریخ و غیر واقعی است. او بر پایه ی این ارزیابی، استراتژی ناسیونالیسم کرد در کردستان بعد از جمهوری اسلامی یعنی حکومت دیکتاتوری کردی و نقش و دخالت مذهب در این حاکمیت را استنتاج می کند.

در ارزیابی خالد عزیزی از انقلاب ۵۷ ، دو موضوع اساسی مربوط به سرنوشت انقلاب، عامدانه تحریف و کنار گذاشته می شود. 

یکی، نقش دول امپریالیستی در انتخاب خمینی و جریان اسلامی او بعنوان آلترناتیو حکومتی پس از رژیم شاه است. دولت امریکا و متحدین غربی اش در تقابل با خطر قدرت گیری چپ و کارگر و کمونیسم درایران، در کنفرانس گوادلوپ  توافق کردند که شاه را مرخص و خمینی و جریان اسلامیش را جایگزین کنند. دول امپریالیستی می دانستند که تنها یک حکومت دینی می تواند ایران را از خطر قدرت گیری کارگر و کمونیسم نجات دهد. در نتیجه، شاه را بیرون بردند و ارتش را تسلیم جریان اسلامی به رهبری خمینی کردند. آنها  دریافتند که کودتای ارتش هم نمیتواند رژیم شاه را نجات بدهد و یا جلو قیام و انقلاب آزادیخواهانه مردم ایران را بگیرد. زمانی که کارگران شرکت نفت، شیرهای نفت را بستند، شوراهای کارگری برپا ساختند و شبح کمونیسم در گوشه و کنار ایران در گشت و گذار بود، جریان اسلامی به رهبری خمینی تنها گزینه امریکا و غرب برای نجات نظام سرمایه داری ایران از یک انقلاب چپ و کارگری و کمونیستی بود.

از دیدگاه و منفعت بورژوازی ایران و حفظ نظام سرمایه داری در ایران، جریان اسلامی به رهبری خمینی تنها گزینه مطلوب بود. به این اعتبار از دیدگاه ناسیونالیسم کرد و سخنگوی خلف آن خالد عزیزی، خمینی رهبر انقلاب و جمهوری اسلامی، خواست انقلابیون ایران بوده است.

اما از دیدگاه و از زاوبه منفعت طبقه کارگر ایران و کمونیسم، جریان اسلامی به رهبری خمینی، ضدانقلابی در دل انقلاب آزادیخواهانه ۵۷ بود.

خمینی و جریان اسلامیش هیچ وقت طرفدار انقلاب نبودند. قیام ۵۷ علیرغم مخالفت او برپا شد. و این زمانی بود که خمینی فریاد می زد من فرمان جهاد "قیام" ندادم. اما قیام شد. طبقه کارگر مدعی شرکت در قدرت بود. در کردستان کمونیست ها قدرت گرفتند. در شمال و جنوب و بخشهای دیگر ایران صدای آزادیخواهان زن و مرد و جوان  بلند بود. در تهران ده ها هزار نفر جمع شدند تا سخنان چپ غیر اسلامی را بشنوند. اما این چپ (چریکی) افق سیاسی و پتانسیل کسب قدرت را نداشت و توده های میلیونی مردم را در دامان ضدانقلاب اسلامی رها کرد. اما در کردستان این اتفاق نیفتاد. و تا به امروز قلب جامعه نه با قلب ضد انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی اش بلکه با ندای آزادیخواهی و برابری طلبی می طپد. کردستان علیرغم تلاش های مکرر حزب دمکرات کردستان ایران برای پذیرفته شدن توسط جمهوری اسلامی، کماکان انقلابی و ضد جمهوری اسلامی باقی مانده است.

دومین موضوعی که خالد عزیزی از قلم می اندازد تا انقلاب ایران را اسلامی و خمینی را رهبر توجیه کند، خواستهای انقلاب ۵۷ است.  در سالهای دهه ۵۰ شمسی، با اصلاحات ارضی شاه، میلیون ها کارگر و خانواده هایشان که بدون زمین بودند، از روستاها کنده شده و در حاشیه شهرها مسکن گزیدند. خواست حاشیه نشینان شهرها  که  اکنون به لشکر بیکاران اضافه شده بودند، داشتن سرپناهی که توسط ماموران شهرداری ویران می شد و نهایتا درآمدی برای امرار معاش خانواده هایشان بود.

از طرف دیگر طبقه کارگر نه در تظاهرات خیابانی، بلکه  در مراکز کارگری بزرگ، خود را برای تعیین تکلیف انقلاب در زمان معین آماده می کرد. و آن زمانی بود که شیرهای نفت را بست، شوراهایش را برپا کرد و گلوی رژیم شاه را فشرد و امکان حیاتش را گرفت.  

بعلاوه  خفقان و سرکوب رژیم شاه دیگر برای مردم قابل تحمل نبود. مردم ایران رفاه و ازادی می خواستند. خمینی و جریان اسلامی اش نه با شعار اسلامی بلکه  با شعار نان را مجانی می کنیم. برق را مجانی می کنیم، پول نفت را سر سفره  مردم می بریم، خدا هم کارگر است...،  به میدان آمد.

این توازن قوای آن زمان بود. جریان اسلامی به رهبری خمینی و شرکا، نه بعنوان رهبری انقلاب آزادیخواهانه ی مردم بلکه بعنوان یک جریان ضد انقلابی از همان آغاز، غده سرطانی انقلاب ایران بود. بدون دخالت امریکا و متحدینش امکان قدرت گیری اسلامیون با یا بدون خمینی وجود نداشت. اسلامیون با هر درجه نیروی ضدانقلابی، در مقابل شوراهای کارگری مراکز بزرگ صنعتی از جمله شرکت نفت و جنبش های رادیکال اجتماعی از جمله جنبش چپ در کردستان، نمی توانست به آسانی به قدرت برسد. واگذار کردن افسار ارتش به جناح اسلامی  یک نقطه عطف برای کسب قدرت از جانب این جناح بود. بدون ان کسب قدرت و اعلام جمهوری اسلامی ممکن نبود. اسلحه ارتش اگر دست مردم می افتاد، مسیر انقلاب بطرف دیگری می رفت. همچنانکه در کردستان اگر پادگان سنندج توسط مردم تصرف و اسلحه دست مردم بود، مسیر جنبش انقلابی کردستان  هم به سمت دیگری می رفت.

زمانی که قدرت از بالا و با حمایت امریکا و متحدینش و با ابزار دست نخورده ارتش حل و فصل می شد، اولین اقدام، خلع سلاح مردم، قلع و قمع و کشتار جمعی چپ و کمونیست ها، اعلام انحلال شوراهای کارگری و فرمان حجاب اجباری زنان بود. بنی صدر با شعار شورا پورا مالیده، به جنگ طبقه کارگر رفت و با شعار پوتین ها را از پای در نیاورید تا کردستان را تسخیر می کنید، به جنگ جنبش انقلابی کردستان برخاست. متعاقبا نصف انسان های جامعه ، زنان را با تهدید و اسلحه و چاقو زیر حجاب و چادر و مقنعه کشاندند...

خالدعزیزی با انکار این تاریخ، تلاش می کند مدال افتخار رهبری انقلاب را به سینه ی خمینی بزند و انقلاب مردم برای رفاه و آزادی  را انقلاب اسلامی بنامد. اما چرا خالد عزیزی به این ارزیابی شیادانه نیاز دارد جوابش را در طرح موضوع دوم یعنی نقش مذهب در کردستان پیدا می کنید.

 

خالد عزیزی می گوید:

۲- در کردستان مذهب نقش مهمی دارد و حزب دمکرات تاریخا و تا به امروز به آن وفادار مانده است .

بر خلاف ادعای دروغین خالد عزیزی از انقلاب ۵۷ تا کنون مذهب درکردستان نقشی بازی نکرده است. خالد عزیزی نمی تواند حتی یک فاکت از نقش مذهب در مبارزات مردم کردستان علیه رژیم شاه و یک شعار مذهبی در جنبش انقلابی علیه جمهوری اسلامی بیان کند. او برای اثبات نقش مذهب به  فرقه احمد مفتی زاده و شیخ عزالدین حسینی بعنوان یک شخصیت مذهبی اشاره می کند و معتقد است که کمونیست ها و سوسیالیست ها به آنها و به این اعتبار به مذهب در کردستان ظلم کردند.

در مورد فرقه مفتی زاده که اساسا در جنوب کردستان و خود احمد مفتی زاده در شهر سنندج  حضور داشت، چیز زیادی نمی توان گفت. چرا که در کردستان و بویژه در جنوب و شهر سنندج، هژمونی و رهبری مبارزات علیه رژیم شاه، دست چپ و کمونیست ها بود و ملاها و امام جمعه ها و از جمله احمد مفتی زاده در حاشیه قرار داشتند.  

مفتی زاده تلاش هایی کرد تا خود را مطرح کرده و نیرویی دور خود جمع کند. او قبل از هر چیز یک آدم فرصت طلب و البته جبون هم بود.  در یکی از اولین تظاهراتهای چند هزار نفره در سنندج، نزدیک ظهر در یکی از خیابانهای شهر (خیابان مردوخ) ناگهان از وسط صف صدای اذان بلند شد. متوجه شدیم که این نقشه احمد مفتی زاده  برای اجرای نماز ظهر در خیابان است. ما کمونیست ها با این عمل فرصت طلبانه او مخالفت نکرده و روی زمین نشستیم تا نمازگزاران که اساسا ربطی به فرقه مفتی زاده هم نداشتند نماز خواندند و بعد تظاهرات ادامه یافت.

در موردی دیگر هوادارن مفتی زاده که اساسا لمپن های شهر بودند، در مسجد جامع جوانان چپ را در حوض مسجد انداختند. ما این اقدام  فرقه مفتی زاده را اعلان جنگ علنی به مردم آزادیخواه  و بعنوان مخل اتحاد و تفرقه در صفوف مردم شناختیم و به مردم معرفی کردیم.  متعاقبا  با نزدیک شدن مفتی زاده به صفدری امام مسجد شیعیان سنندج، پرونده او و فرقه اش در جنبش انقلابی برای سرنگونی  رژیم شاه بسته شد.

مفتی زاده حتی در روزهای آغازین اعتراضات علیه رژیم شاه تلاش کرد به نزدیکی با چپ و کمونیست ها تظاهر کند. من شخصا به درخواست او دو بار ملاقات داشتیم. یک بار در منزل او و یک بار هم در منزل من. او مدعی بود که اسلام او با اسلام خمینی یکی نیست و می گفت  سوسیالیسم و اسلام اشتراکات زیادی دارند. من این ادعا را نمی پذیرفتم و تنها  اعلام کردم که  ما اساسا با فعالیت سیاسی او و هیچ جریان دیگری مشکلی نداریم. با وجود این  او چه قبل از قیام و در ارتباطاتی که با ساواک شاه داشت و در یکی از اسنادش اخیرا منتشر شده، گفته است  کمونیست ها طرفدار انقلاب خونین هستند و بعد از قیام هم به هواداری از  خمینی و تشویق جریان اسلامی به سرکوب کمونیست ها و تشکیل پیشمرگان مسلمان کرد، به بخشی از حامیان جمهوری اسلامی در کردستان تبدیل شد. اما جمهوری اسلامی که هیچ رقیب مذهبی  ولو جریانی ضعیف و حاشیه ای مثل مفتی زاده را نمی پذیرفت، نهایتا او را تبعید و بقول هوادارانش سرش را زیر آب کردند. این سرنوشتی بود که مفتی زاده و فرقه اش برای خود رقم زدند. این انتخابی بود که احمد مفتی زاده کرد و باخت، نه ظلم چپ، کمونیست ها و سوسیالیست ها به او و مذهبش. این فرقه هنوز در کردستان با استفاده از ذخیره مالی که از جریانات اخوان المسلمین کشورهای عربی منطقه دریافت کرده اند، مشغول ساخت و ساز و تغذیه و خدمت به اعضای فرقه خود است. فرقهمفتی زاده در جنبش انقلابی مردم کردستان علیه جمهوری اسلامی جایی ندارد. افشاگری در مورد این فرقه هم بیهوده است و اتلاف وقت. ارزشش را ندارد. مذهب اساسا و بویژه فرقه های مذهبی مانند سلفی و سنی گری و بهایی گری و داعش و غیره تنها در باتلاق فقر جامعه امکان رشد و  حیات دارند. با خشکاندن فقر در جامعه این کرم ها از بین می روند. خالد عزیزی از سر استیصال فکر می کند با سرمایه گذاری روی این فرقه منفور و اساسا با پیش کشیدن نقش مذهب در کردستان  شاید بتواند با پسوند اسلامی به ناسیونالیسم، کسانی را بفریبد تا شاید رویای حاکمیت کردی اش برآورده شود.

موضوع دیگر مورد بحث خالد عزیزی، شیخ عزالدین حسینی است که گویا کمونیست ها به او هم ظلم کردند. شیخ عزالدین یک ناسیونالیست اما طرفدار زحمتکشان بود. مخالف حکومت دینی بود. می گفت سکولار هستم و در نتیجه با جمهوری اسلامی سر سازگاری نداشت. به حزب دمکرات کردستان ایران که به خمینی لبیک گفت هم اعتماد نکرد. در نتیجه با کمونیست ها و سوسیالیست ها احساس نزدیکی داشت و البته مورد احترام هم قرار می گرفت. این تمام داستان است. عزالدین حسینی ناسیونالیستی چپ و خواهان ازادی و اختیارات برای مردم کردستان بود. او تشکیلات مستقل خود را داشت و بعدا راه خود را رفت. این هم انتخابی بود که شخص شیخ عزالدین و هوادارانش کردند. حزب دمکرات آن زمان با این گرایش و انتخاب سیاسی او مخالف بود و امروز خالد عزیزی آن مخالفت را با زبان دیپلماتیک و تاسف گونه اینطور بیان می کند که  او می بایست ملاهای کردستان را جمع می کرد و گویا کمونیست ها مانع او بودند. البته در همه این سال ها حزب دمکرات و شعباتش خیلی تلاش کرده اند که ملاهای کردستان را در اتحادیه ملایان سنی جمع کنند که موفق نشده اند. و این کاری بود که عزالدین حسینی نکرد و این شانس را داشت که بعنوان یک انسان شریف نه یک کمونیست و سوسیالیست و نه یک ملای سنی صرف، در تاریخ بماند.

اما این یاد اوری مفتی زاده و شیخ عزالدین برای خالد عزیزی نه از سر دلسوزی او برای این دو نفر که گویا به آنها ظلم شده است ، بلکه برای هدفی است که او در بخش دوم بیانش آمده است.   

خالد عزیزی در بخش دوم می گوید حزب دمکرات تاریخا و تا به امروز به نقش مذهب در کردستان توجه داشته و به آن وفادار مانده است. این واقعیت دارد. حزب دمکرات از بدو تولد  تا امروز یک حزب اسلامی و متکی به خرافات مذهب برای فریب توده ها بوده است. حتی زمانی که مجبور می شود لباس سوسیالیسم به تن  کند و در برنامه خود از سوسیالیسم حرف بزند و در انترناسیونال سوسیال دمکرات ها عضو شود، این اتکا  به مذهب را هیچوقت فراموش نکرده است. رادیویش را با آیه های قرآن شروع و ملایان کردستان را بخشی از نیروی خود برای کسب قدرت می نامد.

ناسیونالیسم کرد امروز از زبان یکی از سخنگویان خود صراحتا اعلام می کند که دیگر نیازی به لباس دروغین سوسیالیسم و سوسیال دمکراسی ندارد و ناسیونالیسم شان قومی و مذهبی است  و بر نقش مذهب در تحولات آتی کردستان سرمایه گذاری می کنند. اما تاریخ به عقب بر نمی گردد و ناسیونالیست های کرد شانس خمینی را برای فریب توده های مردم با ابزار مذهب ندارند. و جنگ و جدال کمونیسم و کارگران و زحمتکشان و گرسنگان در کردستان جنگ دینی و مذهبی نیست. جنگ مردم کردستان انتخاب بین نان و ایمان نیست. جنگ بر سر رفاه، آزادی و برابری است. دعوای کمونیسم با ناسیونالیسم اسلامی کرد هم  بر سر دین و مذهب نبوده و نخواهد بود. این شمشیر زنگ زده بر کمر خالد عزیزی و ناسیونالیسم کرد، مطلقا برایی ندارد. ردای جهاد اسلامی خمینی برای حفظ نظام سرمایه داری، بر تن ناسیونالیست های کرد و از طریق جمع کردن ملاها و تبدیل مساجد به حوزه های علمیه سنی و سلفی گری، مطلقا قابل تکرار نیست. این شرط بندی بر سر اسب بازنده است.

خالد عزیزی می گوید:

۳- کردستان مرزهای خود را داشته باشد، بگذار حکومت دیکتاتوری کردی، مردم خود را بکشد واعدام کند!

در ابتدای سخن گفتم، خالد عزیزی فرزند خلف جنبش ناسیونالیسم کرد است. باید "صداقت" ناسیونالیستی  او را ستود. او و جنبش اش اگر به قدرت برسد، مردم کردستان باید افتخار کنند که آنها بعنوان حکام کرد اعدامشان کنند. زنان کردستان باید افتخار کنند که ملاهای سنی برایشان قانون خانواده بنویسند. اما این رویای پوسیده خالد عزیزی و ناسیونالیسم اسلامی علیه کارگر، انسانیت، زن و کمونیسم، متحقق نمی شود.

الگوی حاکمیت برای ناسیونالیسم کرد در کردستان ایران، دولت اقلیم کردستان عراق است. انها الگوی دولت اقلیم را در سر دارند. الگویی که مردمانش نه نان دارند، نه حرمت، نه رفاه دارند و نه آزادی. اسیر احزاب میلیشیایی حاکم اند. در این سیستم الگوی خالد عزیزی، زنان را دسته دسته کشته اند، جوانان بیکار و بی آینده را فراری داده اند، کمونیست ها را کشتند، روشنفکران و نویسندگان را ترور کردند. هر کدام از این احزاب پشت دولتهای منطقه قایم شده و دارایی های کردستان را غارت کرده اند. دولت اقلیم همزمان، احزاب و جریانات اسلامی را بعنوان پشتوانه و حامی مذهبی خود پر و بال داده و ماموریت دخالت در زندگی مردم، تهدید و ضدیت با زن و جوان و هر گونه فرهنگ و اخلاقیات مدرن و انسانی و علیه آزادی و ضدیت با کمونیسم را  برعهده آنها در مساجد و مدیایشان سپرده اند.

کردستان ایران به کدام سو می رود؟

علیرغم ادعای خالد عزیزی در باره  نقش مذهب، اما جدال کمونیسم و ناسیونالیسم کرد جدالی بر سر اسلام و مذهب و سنی گری نخواهد بود. پرونده حاکمیت اسلام سیاسی با رفتن جمهوری اسلامی بسته می شود. خالد عزیزی ۴۰  سال از تاریخ عقب  است. نه الگوی اسلام سیاسی جمهوری اسلامی، دیگرموضوعیت دارد و نه الگوی دولت اقلیم  برای مردم کردستان ایران قابل قبول است. الگویی که به زعم  خالد عزیزی ها، مردم کردستان سرشان را به گیوتین حکام کرد بسپرند و افتخار کنند که مرزی دور خود کشیده اند.

جدال کارگر و کمونیسم با ناسیونالیسم و بورژوازی کرد بر سر رفاه، ازادی، برابری و حرمت انسان است. در کردستان آزاد و برابر و در آزادی بی قید و شرط سیاسی همه فرصت ابراز وجود دارند. خالد عزیزی می تواند به میان مردم برود و سنی گری و کردایتی را تبلیغ و ملاها را دور خود جمع کند. در کردستان آزاد و برابر، خالد عزیزی ها می توانند در مساجد پشت سر امام جمعه هایشان نماز بخوانند، اما جامعه آزاد کردستان سازمانی به نام اوقاف و بودجه ای برای تبلیغ خرافات نخواهد داشت.

جدال کمونیسم و کارگر در کردستان انتخاب بین نان و ایمان نیست. بورژوازی کرد و احزاب ناسیونالیست اسلامی مثل حزب دمکرات و برادرانش، می خواهند ایمان را به مردم  بفروشند و نان را از آن ها بگیرند و از آن خود کنند. کاری که بورژوازی حاکم و جمهوری اسلامیش بیش از ۴ دهه کرده  و به پایان خط رسیده است. خانواده های میلیونی کارگران شاغل و بیکار و فصلی و زحمتکشان و گرسنگان، شبانه روز را با دغدغه نان و معیشت و ازادی و حرمت می گذرانند و برای یک زندگی مرفه و ازاد لزومی ندارد با خالد عزیزی و احزاب ناسیونالیست برادرش معامله دین و معیشت کنند.

جدال کمونیسم و سوسیالیسم بر سر شیوه ی اداره جامعه و قوانین حاکم بر آن است. قوانین ناسیونالیسم و بورژوازی کرد، اولا ، دفاع از سرمایه و سود و کار مزدی و استثمار کارگر و تقسیم جامعه به فقیر و غنی و سرمایه دار و کارگر است.

ثانیا، قوانین کنترل قهری جامعه با سرکوب و اعدام توسط حکومت خودی است.

ثالثا، تعیین قانون خانواده و رابطه زن و مرد براساس شرع و اسلام و تبعیض جنسی است.

 

اما قوانین حاکم بر جامعه مصوب شوراهای کارگران و مردم:

۱- بدوا برابری اقتصادی است. جامعه ای که در اولین گام پیروزی، همه کار می کنند و با هر میزان تحصیل و مدرک  و تخصص یا بدون آن ها مزد یکسان دارند. همه مسکن خواهند داشت. طب مجانی است. آموزش و پرورش مجانی است. حمل و نقل مجانی است. هیچ سرمایه داری کارخانه و ملک و مال خصوصی نخواهد داشت. همه دارایی های منقول و غیر منقول متعلق به جامعه است. تولید برای نیاز جامعه  است.

۲- زن و مرد در همه عرصه های اقتصادی و اجتماعی یکسان خواهند بود. زن مستقل بلحاظ اقتصادی دیگر ملک کسی نیست. رابطه زن و مرد داوطلبانه و برابر خواهد بود. هر گونه تبعیض جنسی  و تبعیض بر اساس ملیت و زبان و فرهنگ ممنوع خواهد بود. فرصت کافی برای ارتقای انسان، برای سلامتی و تفریح و شادی و خوشبختی وجود خواهد داشت. کسی از بی مسکنی و بی دارویی و بی معیشتی رنج نخواهد برد.

۳-  در کردستان آزاد و برابر، آزادی بی قید و شرط سیاسی برای همه است. همه مردم مسلح اند. میلیشیای احزاب ممنوع است.  دادگاه های مردمی و عادلانه و علنی مجرمین را محاکمه خواهند کرد. کسی اعدام نخواهد شد. زندان و شکنجه ممنوع است. امثال خالد عزیزی، مصطفی هجری، عبدالله مهتدی، سیامند معینی و بابا شیخ حسینی ها و سرمایه داران خرد و درشت، می توانند  مانند یک شهروند برابر و کار با  مزد برابر در جامعه، زندگی شرافتمندانه ای داشته باشند. از قصر و کاخ و بیا و برو و نیروی گارد امثال روسای احزاب دولت اقلیم خبری نخواهد بود.

این دو نوع اداره جامعه و قوانینش؛ عرصه جدال کمونیسم و کارگر در کردستان با ناسیونالیسم و بورژوازی کرد است. این همان قوانین و روش زندگی و اداره جامعه است که سوسیالیسم نامیده می شود. سوسیالیسمی که بورژوازی ناسیونالیست کرد وجنبشش از آن می ترسند و می خواهند با سلاح دیکتاتوری حکومت کردی و ابزار مذهب به جنگش بروند.

سوسیالیسم یک شیوه ی زندگی است. ایدئولوژی آسمانی و فرستاده خدایان نیست. سوسیالیسم شیوه زندگی برابر و اعتلای زن و مرد و جوان و پیر به  بالاترین درجه ی انسانیت و انسان بودن و افتخار به شئون و کرامت و حرمت انسان برابر است.

حکومت سوسیالیستی نه نیازی به پشتوانه مذهب دارد و نه حاکمیت حکامی که به نام ملیت و قوم و عشیره و مذهب و خرافات سر دیگران را ببرند. جدال مردم زحمتکش کردستان با ناسیونالیسم کرد در این عرصه ها  خواهد بود.

بدون شک، ناسیونالیست ها و سرمایه داران و ملک داران کرد داوطلبانه به قوانین ازاد و برابر و اداره جامعه  به شیوه ی سوسیالیستی توسط کارگران و زحمتکشان و بینوایان، تن نخواهند داد. باید درتوازن قوای معینی این آزادی به انها تحمیل شود.

آزادی بی قید و شرط سیاسی برای ناسیونالیسم حکم مرگ را دارد. چرا که قوانینی که انها به جامعه ارائه می دهند، معرف خاص و عام است. الگوی دولت اقلیم و الگوی مذهبی جمهوری اسلامی است و مردم آگاه کردستان ان را نخواهند پذیرفت. در نتیجه، توطئه هایشان شروع خواهد شد. اگر بتوانند علیه مردم ازاد دست به اسلحه خواهند برد. آن ها تا بتوانند فرقه های گانگستر بوجود می آورند و به جنگ و ترور علیه جامعه آزاد و علیه کمونیست ها و زنان و مردمان مترقی خواهند رفت.

آزادی بی قید و شرط سیاسی برای کارگران و زحمتکشان و کمونیست ها یک نقطه قدرت برای تبلیغ و اقناع جامعه به یک زندگی ازاد و برابر است. ما در این میدان برنده ایم و آنها بازنده. ما روی شعور و آگاهی و انسانیت و حرمت و آزادی و برابری انسان حساب می کنیم. ما مطمئن هستیم کارگران و زحمتکشان و محرومان کردستان منهای اقلیت سرمایه دار و احزاب ناسیونالیست مدافعشان، بین ازادی و برابری و سوسیالیسم از طرفی و حکومت مذهبی و حاکمیت میلیشیایی و زورگوی احزاب ناسیونالیست، اولی را انتخاب می کنند. این آن سمت و سویی است که کردستان طی خواهد کرد.

مردم کردستان امروز به نسبت ۴۰ سال پیش که جمهوری اسلامی برای گرفتن ازادی و نان سفره و حرمت انسانی زن و مردشان حمله نظامی کرد، چندین برابر پیشرفت کرده و آگاهتر شده اند. برای خالد عزیزی ها و همه ناسیونالیست های دیگر کردستان دیر شده است که به ابزار کهنه و فرسوده امثال جمهوری اسلامی و مذهب و حکومت سرمایه داران کرد در دولت اقلیم آویزان شوند. این ها تجاربی آبرو باخته، ازمایش شده و مورد نفرت عمومی هستند.

این که خالد عزیزی به نیابت  جناحی از جنبش ناسیونالیسم کرد اولا نقش مذهب را بعنوان ابزار خود در تحولات آتی کردستان تقدیس و کشتن و اعدام کردها  توسط حکام "خودی" را موجه اعلام می کند تا مرزهایی مثل امروز دولت اقلیم کردستان داشته و حفاظت شود، هم  توهین به شعور مردم و هم یک تهدید است.

ما این تهدید را برسمیت می شناسیم. همچنین به مخاطرات جدی تر رقابت جناح های صفوف ناسیونالیسم کرد مانند احزاب مرکز همکاری  "احزاب دمکرات و زحمتکشان ها" از طرفی و شاخه پ ک ک "پژاک"  و متحدینش از طرف دیگر و جنگ و دعواهای آنها بر سر قدرت و ثروت در تحولات آتی کردستان، همانند برادرانشان در دولت اقلیم کردستان عراق، آگاهیم. پیام سیامند معینی رییس پژاک به رقبای خود این است که کسی نمی تواند بدون پژاک در کردستان قدمی بردارد! ولو این ادعایی پوچ ، اما مخاطراتش قابل توجه است!

کارگران و زحمتکشان، کمونیست های کردستان، زنان برابری طلب و جوانان ازادیخواه، پاسخ "جسارت" فاشیستی" ناسیونالیسم کرد در لباس خالد عزیزی و دعوت او از همکارانش برای متحد شدن و اجرای قوانین شوم شان را خواهند داد.

کمونیست ها و کارگران و زحمتکشان کردستان باید از همین حالا خود را برای خنثی کردن توطئه های ناسیونالیسم اسلامی کرد آماده کنند. کمونیست های کردستان باید تضمین کنند که کردستان به میدان تاخت و تاز و جنگ و ترور ناسیونالیست ها علیه مردم تبدیل نشود.

 

کمونیسم و حزب ما ، حکمتیست – خط رسمی،

  • با اتکا به داده های تاکنونی و جناح چپ و پیشرو جامعه ، کارگران اگاه و کمونیست های کردستان، بویژه کمونیست های متشکل و متحزب و رهبران عملی کارگری و مردمی،
  • با اتکا به تجارب تا کنونی چه در جنبش انقلابی کردستان و چه مبارزات پرشورسراسری علیه جمهوری اسلامی،
  • با اتکا به تجارب سازمانیابی مردم در دل تنگناهای اجتماعی، کمیته های مردمی، سازمان های کارگری، معلمان، جوانان، زنان سوسیالیست...،

تضمین خواهد کرد که کردستان نه تنها تسلیم نقشه های شوم قومی- مذهبی ناسیونالیسم کرد و رویای دولت اقلیم آنها نخواهد شد، بلکه با سازماندهی شوراهای کارگری و مردمی، حاکمیت شورایی کارگران و زحمتکشان را برپا می کند. تسلیح عمومی را در مقابل توطئه های نظامی و تروریستی احزاب قومی سازمان داده و جامعه ی کردستان را به پشتوانه محکم انقلاب ازادیخواهانه و برابری طلبانه در سراسر ایران تبدیل خواهد کرد.

خرداد ۹۹ ( مه ۲۰۲۰)