اخیرا شاهد ابراز وجود دو نفر از "فعالین کارگری" و تقابل آنها با هم بوده ایم. دو نفر که اصرار دارند سابقه خود در شرکت واحد و هفت تپه و اعتبار تشکلهای کارگران این دو مرکز را دستمایه آبروخریدن برای جایگاه ارتجاعی امروز خود و تقابل شان با جنبش کارگری و هر چیزی که بویی از عدالتخواهی دارد، کنند. دو چهره شناخته شده، اما بی اعتبار در جنبش کارگری: منصور اسانلو و رضا رخشان!

جناب اسانلو، رسما و علنا بعنوان نماینده "بخش کارگری" یک جنبش تماما ارتجاعی و فاشیستی، در کنار جریانات اولترا راست امریکا، با الفاضی چون "آشوبگر" و "تروریست" و "طرفداران جمهوری اسلامی و حزب الله" به جنگ جنبش اعتراضی و میلیونی مردم آمریکا میرود. شکی نیست که این فغان ها از فرط هراس از "صدمه دیدن" موقعیت ترامپ زیر فشار همین جنبش عدالتخواهانه در امریکا است. موقعیتی که اگر رضا پهلوی را به سکوت کما گونه ای فرو برده است، اما به اسانلو امکان داده که بی پروا و به نام "کارگر" به لیچارگویی علیه هر آنچه آزادیخواهی و چپ و کمونیست شناحته می شود، بپردازد. اما این نه پایان بلکه شروع دور تازه ای است.

ظاهرا فشار این جنبش اعتراضی بر ترامپ و در منگنه قرار گرفتن او کافی نبود که اعلام "ترامپ خواهان مذاکره مستقیم با جمهوری اسلامی است" از طرف برایان هوک و "خطر کم شدن تنش میان امریکا و ایران" تیر دیگری بر پیکر نحیف اپوزیسیون راست زد!  مذاکره ای که روشن است فراتر از "تبادل زندانیان" خواهد رفت و رابطه آتی این دو دولت را در بر خواهد گرفت. نفس مذاکره امریکا با جمهوری اسلامی اتفاق جدیدی نیست و هنوز اینکه این مذاکرات و "بهبود رابطه" چه تاثیری بر موقعیت ضعیف جمهوری اسلامی و ترامپ میگذارد، نامعلوم است. ولی ظاهرا همین کمرنگ شدن تقابل ترامپ و جمهوری اسلامی به هراسی جدی در اپوزیسیون راست و نیروهایی که حال و آینده خود را به ترامپ گره زده بودند، دامن زده است. نوری در انتهای تونل نیست! فحاشی و لیچارگویی آقای اسانلو از سر همین استیصال و بی افقی است!

از طرف دیگر رضا رخشان به بهانه "جواب دادن" به اسانلو و با یدک کشیدن اعتبار کارگران هفت تپه و مبارزات آنها، کارگرانی که هزاران بار از وی بعنوان یکی از دشمنان خود نام برده اند، امکان ابراز وجود پیدا کرده است. رضا رخشان، اینبار نیز به بهانه جواب دادن به اسانلو، با ادبیات نازل خود، با پرونده سازی برای فعالین کارگری، منتسب کردن آنان به احزاب چپ و اپوزیسیون، به جنگ جنبش کارگری و فعالین آن، به جنگ کمونیستها و سوسیالیستها میرود. اما این نوع "پراتیک" رضا رخشان ها شناخته شده است. اینها سابقه طولانی در منتسب کردن فعالین کارگری و اجتماعی به اپوزیسیون، به ارائه تصویر "اشتراک سازمانی" میان آنها و در خوش خدمتی به جمهوری اسلامی دارند. رضا رخشان اینبار فراتر رفته و تلاش میکند هر فعال رادیکال و آزادیخواهی را در جامعه "وابسته" به نیروهای چپ و سرنگونی طلب معرفی کرده و برایشان پرونده سازی کند. رضا رخشان با کارت سوخته بازی میکند. جمهوری اسلامی در مقابل فشار طبقه کارگر ناچار به عقب نشینی شد و پرونده سازی های مشابه را علیه فعالین کارگری و حامیان آنان باطل کرد! ظاهرا عصبانیت آقای رخشان از همین ناکامی ها است.

فضای سیاسی جامعه ایران و جنبش کارگری چنان قطبی و ضفبندی ها چنان روشن است که تلاش در استفاده از اعتبار و اتوریته کارگر برای رکاب زدن در مرکب بورژوازی و لنگ انداختن برای "پوزیسیون و اپوزیسیون بورژوایی" راه به جایی نمیبرد. آقایان به خود بیائید،  کسی شما را متعلق به جنبش کارگری نمی داند.

طبقه کارگر در ایران که پیشروی جنبش عدالتخواهانه در امریکا که یکی از دست راستی ترین حکومت های دنیای "دمکراسی" را زیر منگنه خود گذاشته است، را با اشتیاق دنبال میکند، طبقه کارگری که مدتها است با آلترناتیو چپ و سوسیالیستی خود عرض اندام کرده است، مدتها است شما را در صف مقابل خود قرار داده است.