* بحران سياسى و اقتصادى عميقى که گريبان بورژوازى ايران را گرفته است نشانى از فروکش کردن ندارد.
* بساط سلطنت با انقلاب هر چند ناکام ٥٧ در هم پيچيده شد.
* امروز جمهورى اسلامى نيز به همان عاقبت نزديک ميشود.
نه آريايىگرى آمريکايى شاه و نه خرافات اسلامى و قيل و قال پاناسلاميستى خمينى و شرکاء و نه نسلکشى و جنايات غيرقابل توصيف هر دو رژيم عليه بشريت و آزادى، هيچيک پاسخ اين بحران نبود و نميتوانست باشد ـ زيرا "مسأله" و "بحران"، در نفس وجود اجتماعى بورژوازى و حاکميت اقتصادى و سياسى سرمايه نهفته است ـ انقلاب ٥٧ تنها عليه سلطنت نبود، همچنانکه خيزش انقلابى عظيم آتى نيز تنها برچيدن جمهورى اسلامى را در دستور نخواهد داشت ـ انقلاب ٥٧ استثناء نبود، بلکه نخستين جلوه قاعدهاى بود که از اين پس، تا در هم کوبيده شدن قطعى حکومت سرمايه و نظام سرمايهدارى در ايران، تاريخ ايران را شکل خواهد داد. بحران اقتصادى و بحرانهاى سياسى و حکومتى دائمى، حرکتهاى اعتراضى گسترده که تنها با دورههاى کمابيش کوتاه عقبنشينى و رکود نسبى از يکديگر جُدا ميشوند، خيزشهاى انقلابى با فواصل کم و کمتر، گشوده شدن و باز هم گشوده شدن مسأله قدرت سياسى در سطح جامعه و در جريان همه اينها، قدرتگيرى روزافزون پرولتاريا و پيشروان کمونيست او، اين آن دورنماى واقعى است که بورژوازى در ايران بطور عينى با آن روبروست صرفنظر از اينکه اين يا آن دار و دسته دولتى رسمىاش بتواند چند روز، چند ماه و يا احياناً چند سال تعادل خود را در رأس ماشين دولتى حفظ کنند.
در چنين شرايطى، و با چنين کابوسى، اينک ديگر تمام اقشار بورژوازى به تکان و تکاپو افتادهاند. تابلوهاى نجات ميهن سرمايه يکى پس از ديگرى بالا رفتهاند و از فرط کثرت ديگر حتى بخاطر سپردن و شمردن همه آنها نيز ميسر نيست ـ "جمهورى اسلامى با خمينى، بدون لاجوردى"، "جمهورى اسلامى با رجوى دمکراتيک"، "جمهورى سوسيال دمکراتيک اسلامى"، "ناسيوناليسم اسلامى"، "ناسيوناليسم غير اسلامى"، "ناسيوناليسم آريايى"، "ناسيونالسيم آمريکايى"، "سلطنت خوان کارلوسى"، "سلطنت آريامهرى"، "حکومت ژنرالى"، "جمهورى پارلمانى"، يا "اصلاً اشغال نظامى توسط آمريکا" ، "بالأخره بايد يکى از اينها را قبل از اينکه آوار جمهورى اسلامى روى سر همه خراب شود بر قرار کرد" ـ اين روياى آشفته بورژوازى است ـ اينها عناوينى است که همه به يک اوضاع واحد رجوع مىکنند، ختم انقلاب و هر نوع حرکت انقلابى و حفظ، دوام و بقاء توحش بورژوايى در ايران.
در مقابل همه اين تکاپوها و توطئهها براى خواباندن صداى انقلاب و قيچى کردن روند انقلابات و بحرانهاى انقلابى پى در پى، کارگران انقلابى ايران يک شعار را مطرح ميکنند، شعارى که گوياى حضور پيگير طبقه کارگر ايران در تمام سير پر تحول و پر افت و خيز جارى و آتى تا تحقق اهداف نهايى است.
شعارى که انگيزه و نيروى محرکه حرکت رو به جلوى مبارزه طبقاتى و انقلابى در ايران را در يک عبارت کوتاه بيان ميکند: "آزادى، برابرى، حکومت کارگرى" اين شعار کارگران انقلابى است. اين شعارى است که تمام حرکتهاى انقلابى در ايران معاصر، از انقلاب ٥٧ تا پيروزى نهائى را به هم مرتبط ميکند.
"آزادى" يعنى رهايى کامل از قدرت و حاکميت اقتصادى، سياسى و فرهنگى سرمايه و سرمايهدارى، يعنى رهايى از کليه روابط، مناسبات و نهادهاى اسارتآور و سرکوبگر جامعه بورژوايى، يعنى رهايى از چنگال بردگى مزدى، رهايى از انقياد طبقاتى، رهايى از سرکوب ماشين دولتى بورژوازى، رهايى از بیحقوقى سياسى و انقياد فرهنگى، رهايى از پيله مذهب و پندارها و قوانين و ارزشهاى خرافهآميز و عقبمانده جامعۀ موجود، رهايى از ستمهاى مذهبى، قومى و جنسى، رهايى از فقر و فلاکت، جهل و خرافه و کل تبعيضات و مصائب جامعه بورژوايى.
"برابرى"، يعنى نه فقط برابرى حقوقى و قانونى، نه فقط برابرى شهروندان جامعه از هر قوم و نژاد و جنسيت، بلکه برابرى در امکانات مادى، در دسترسى به ابزارهاى ارتقا و شکفتن استعدادهاى فردى و اجتماعى، برابرى در توليد و در زيست، برابرى در اِعمال اراده در سرنوشت اقتصادى، سياسى و اداره جامعه خود ـ برابرى در بهرهمندى از محصولات مادى و معنوى کار و تلاش اجتماعى و برابرى در مبارزه براى فايق آمدن بر هر عقبماندگى و کمبود ـ برابرىاى که تنها با درهم کوبيدن مالکيت خصوصى بورژوايى بر وسايل توليد و مبادله، از ميان بردن بردگى مزدى و قرار دادن وسايل توليد و ثروت جامعه در مالکيت جمعى و اشتراکى کليه انسانهاى سهيم در فعاليت اجتماعى حاصل ميشود.
"حکومت کارگرى"، يعنى حکومت طبقاتى کارگران، حکومت استثمارشدگان و توليدکنندگان کل ثروت جامعه بر عليه استثمارگران، حکومت بردگان مزدى امروز و ناجيان فرداى جامعه، حکومت کسانى که جامعه، نفس موجوديت و ثروت آن، بر کار وتلاش مدام آنها بنا شده است، حکومت کارگرى يعنى طبقه کارگر متشکل بعنوان قدرت و طبقه رهايىبخش حاکم. حکومت کارگرى يعنى حکومت سرکوب مقاومت استثمارگران در برابر رهايى بشريت تحت ستم. حکومت کارگرى يعنى ديکتاتورى پرولتاريا عليه مدافعان فقر و فلاکت و استثمار و جهل و خرافه. حکومت کارگرى يعنى دمکراسى براى کارگران و زحمتکشان و استثمار شوندگان و سرکوب براى استثمارگران. حکومت کارگرى يعنى ضمانت اجرايى واقعى آزادى و برابرى.
پاسخ بورژوازى به اين شعار پرولتاريا کاملاً روشن است. بورژوازى دربرابر اين شعار در سراسر جهان تنها يک پاسخ دارد و آن سرکوب، قهر و ارتجاع عريان ضد پرولترى است. جمهورى اسلامى خود تنها جزئى از اين پاسخ و يک نمونه زندۀ آن است. اما ليبرال-چپها و خرده-بورژوا رفرميستهايى که خود را به انقلاب و يا حتى سوسياليسم مىچسپانند نيز، هر قدر از اوضاع موجود ناراضى باشند و بر سر اوضاع و" آلترناتيو" مطلوب ميان خود اختلاف داشته باشند، پاسخ کمابيش يکسانى را در مقابل ما قرار ميدهند. مجموعهاى از تهديدات، تحريفات و غرولندها خطاب به کارگران کمونيست پرتاب ميشود: "حکومت کارگرى؟! اين يک توهّم است. مگر ارتش آمريکا را نمىبينيد، مگر قدرت مذهب را نمىبينيد؟ مگر عقبماندگى فرهنگى جامعه را نمىبينيد؟ مگر نمىبينيد که بخش اعظم مردم مذهبى اند، روستايى اند، غيرپرولتر اند؟ صنعت ما براى جامعه سوسياليستى شما به اندازه کافى رشد نکرده است. آخر کارگران کمسواد و بىاطلاع شما چگونه قرار است جامعه مدرن امروز را اداره کنند؟ با کدام نيرو مىخواهيد حکومت کارگرى را برقرار کنيد؟ کدام کارگر، کدام طبقه کارگر متحد، کدام حزب طبقاتى، کدام نيروى متشکل براى تحقق اين شعار وجود دارد؟ مگر شعارهاى امروز مردم را نمىبينيد؟ کسى در ايران زير بار حکومت کارگرى نخواهد رفت. زود است، غير ممکن است، عملى نيست، توهّم است".
بخش اعظم اين نوحهخوانىها را اراجيف و چرندياتى تشکيل ميدهد که آگاهانه جعل شدهاند و بخش ديگر نيز بيان فرصتطلبانه و رياکارانه واقعياتى است که بطور عينى سد راه حکومت کارگرى و تحقق برنامه کمونيستى است. اين واقعيات براى ما موانعى است که بايد برچيده شود و براى بورژوازى و خرده بورژوازى سنگرهايى است که بايد در برابر پرولتارياى انقلابى حفظ گردد. اساسىترين مانع تحقق فورى شعار ما، کمبود آگاهى طبقاتى، تفرقه و ضعف سياسى و تشکيلاتى طبقه کارگر ايران است. آرى، اگر کارگران ايران متحد بودند، به منافع طبقاتى خود واقف بودند، در حزب سياسى انقلابى خود، حزب کمونيست ايران، گرد آمده بودند، آنگاه استقرار حکومت کارگرى کار يک روز بود. ما براى نزديکتر کردن آن "روز" مبارزه ميکنيم و اين شعار خود يک ابزار مهم ما در اين مبارزه است. اين شعار امروز آگاه و بسيج و متشکل ميکند و فردا عملى ميشود و به حاکميت اقتصادى و سياسى سرمايه خاتمه ميدهد.
تحقق اين شعار، يعنى تحقق بخش حداکثر برنامه حزب کمونيست ايران، مستلزم بوجود آوردن درجه بالايى از آگاهى و تشکل در ميان طبقه کارگر ايران است. آگاهى و تشکلى که در انزوا از جامعه و در ماوراء جامعه به دست نمىآيد، بلکه بايد در دل همين مبارزات جارى و خيزشهاى پى در پى انقلابى و از طريق کار پيگير کمونيستها به دست آيد. طبقه کارگر بايد از هر دوره و عرصه مبارزه طبقاتى و انقلابى آگاهتر، و متشکلتر و با پيوندى عميقتر با حزب خود، حزب کمونيست، به جلو گام بردارد. شعار "آزادى، برابرى، حکومت کارگرى" قطبنماى حرکت پيوسته ما از دل نبردهاى متعدد و عرصههاى متنوع مبارزه است.
اگر هماکنون نيروى کارگران آگاه و متشکل فوراً و بلافاصله براى تصرف قدرت سياسى و استقرار حکومتى که قادر به در هم کوبيدن مقاومت کليه دشمنان پرولتاريا و سوسياليسم باشد، کافى نيست، انرژى و مطالبات انقلابى در توده وسيع کارگران و زحمتکشان و اقشار تحت ستم جامعه براى آنکه پرولتارياى کمونيست مبارزات جارى را از زير دست و بال بورژوازى و خرده بورژوازى بيرون بکشد و با رهبرى خود آن را به عميقترين نتايج ممکن سوق دهد، وجود دارد. اين امکان بطور عينى و واقعى وجود دارد که مبارزات و اعتراضات موجود به جنبشى عظيم براى دمکراسى انقلابى تبديل شود. حاکميت دمکراتيک انقلابىاى که بار بحران اقتصادى نظام موجود را بر سر بورژوازى خراب ميکند و آنچنان دمکراسى وسيع و گستردهاى را بر قرار ميسازد که بر داشتن گام بعدى به انقلاب سوسياليستى و استقرار حکومت کارگرى را به مراتب سادهتر مىسازد. دمکراسى انقلابىاى که در عين پاسخگويى به عاجلترين نيازهاى تودههاى وسيع تحت ستم و استثمار، بهترين شرايط ممکن براى بسيج و تشکل طبقاتى عظيم کارگران براى دستيابى قطعى به قدرت سياسى را به وجود مىآورد. ما در پرتو شعار "آزادى، برابرى، حکومت کارگرى" براى ايجاد چنين شرايطى و برقرارى چنين حاکميت دمکراتيک انقلابىاى در سطح جامعه نيز مبارزه مىکنيم. کارگران کمونيست آمادهاند تا بر مبناى يک پلاتفرم انقلابى و دمکراتيک، يعنى بخش حداقل برنامه حزب کمونيست ايران، در رأس و با شرکت کليه اقشار تحت ستم و استثمار و کليه نيروهاى اجتماعى که خواهان تحول عميق دمکراتيک در جامعه موجود هستند، يک "جمهورى دمکراتيک انقلابى" تشکيل دهند. کارگران کمونيست، از هماکنون در بخش حداقل برنامه حزب کمونيست ايران، براى گردآورى قوا و تشکل کل نيروهاى دمکراسى انقلابى، در هم کوبيدن جمهورى اسلامى و جايگزينى آن با يک جمهورى دمکراتيک انقلابى فراخوان دادهاند.
جمهورى دمکراتيک انقلابى شعار تاکتيکى حزب کمونيست ايران در شرايط کنونى است. اين جمهورى به مطالبات دمکراتيک تودههاى تحت ستم و استثمار جامعه، کارگران، زحمتکشان تهيدست در شهر و روستا، زنان، خلقهاى تحت ستم و کليه انسانهاى شريفى که خواهان دمکراسى وسيع سياسى هستند، به خواستهاى تمام کسانى که از بىحقوقى سياسى، اختناق، ارتجاع مذهبى و کل قوانين ارتجاعى که بر محيط کار و زيست مردم جامعه حکمفرماست به تنگ آمدهاند، جامه عمل مىپوشاند. اداره کشور به شوراهاى واقعى خود مردم سپرده ميشود، بوروکراسى ممتاز و مافوق مردم برچيده ميشود و دمکراسى مستقيم برقرار ميگردد، تسليح عمومى مردم ضامن اجرايى دفاع از دستاوردهاى انقلاب قرار ميگيرد. در اين جمهورى حق تعين سرنوشت ملل ساکن ايران تضمين خواهد شد، قانون کار دمکراتيک پرولتارياى انقلابى فوراً به مورد اجرا در خواهد آمد. دستگاه قضايى بورژوازى برچيده ميشود و دادگاههاى مردم با قضات و هيئت منصفه انتخابى جانشين آن خواهد شد. بيمه بيکارى و بيمههاى اجتماعى در سطح وسيع معمول خواهد شد. برابرى زن و مرد در کليه حقوق قانونى و صنفى اعلام خواهد گشت.
بهداشت، آموزش و مسکن مناسب حق سلبناپذير هر شهروند اعلام خواهد شد و کليه امکانات لازم براى تحقق عملى اين حقوق در اختيار شوراهاى مردم قرار خواهد گرفت. در يک جمله، جمهورى دمکراتيک انقلابى بخش حداقل برنامه حزب کمونيست ايران را عملى خواهد کرد.
جمهورى دمکراتيک انقلابى پاسخ فورى حزب کمونيست و پرولتارياى انقلابى در برابر جمهورى اسلامى و کليه طرح و نقشههاى "آلترناتيو"ى است که امروز اپوزیسيون بورژوايى و خرده بورژوايى تبليغ ميکنند. نيروى واقعى اجتماعى براى تحقق اين اهداف فورى با سرنگونى جمهورى اسلامى هماکنون بالقوه موجود است. نيرويى بمراتب عظيمتر از توان مدافعان هر يک از "راه حل"هاى بورژوا-اسلامى و بورژوا-سلطنتىاى است که اپوزیسيون بورژوايى و خرده بورژوايى سوداى تحمیل آن را به توده مردم ايران دارد. جمهورى انقلابى و دمکراسى انقلابى وسيعى که اين جمهورى متضمن آن است در عين حال افشاگر دمکراتيسم دروغين و ليبراليسم و رفرميسم حقير اين اپوزیسيون نيز هست. ما شعار "آزادى، برابرى، حکومت کارگرى" را به موازات شعار "سرنگونى جمهورى اسلامى و برقرارى جمهورى دمکراتيک انقلابى" از هماکنون تبليغ ميکنيم. ما از هم اکنون دست اندر کار بسيج و تشکل نيروهاى انقلاب بى چون و چراى پرولترى هستيم. ما اعلام ميکنيم که جمهورى دمکراتيک انقلابى، با تمام پيشرويها و دستاوردهاى دمکراتيک خود، و با تمام نقشى که در مبارزه براى رهايى دارد، پايان کار نيست و مبارزه طبقه کارگر و حزب کمونيست ايران براى رهايى قطعى تا برقرارى حکومت کارگرى و سوسياليسم بیوقفه ادامه خواهد يافت. خرده بورژوا-رفرميستهاى مدعى "مارکسيسم" خرده ميگيرند که جمهورى انقلابى ما، با نظام شورايى و تسليح عمومیش و با برنامه گسترده عملیش، چيزى جز همان حکومت کارگرى تحت نام ديگرى نيست. ما اذعان ميکنيم که اين جمهورى بسيار فراتر از هر توقع و تصور"بورژوا-دمکراتيک" چنين کسانى است. ما اذعان ميکنيم که همين جمهورى بمراتب از "سوسياليسم" روسى و چينى و بلغارستانى و آلبانيايى اينان (که چيزى جز سرمايهدارى دولتى تحت نام سوسياليسم نيست) به سوسياليسم "نزديکتر" است. زيرا يک ابزار انقلابى پيشروى پرولتاريا است. اما در همان حال به هيچ کس، و بويژه به هيچيک از تحريفکنندگان سوسياليسم اجازه نخواهيم داد تا افق کارگران را از سوسياليسم واقعى و حکومت کارگرى اين چنين کاهش دهند. حکومت کارگرىاى که اين جمهورى تنها زمينهساز آن و شرايط مساعدى براى گردآورى قواى آن خواهد بود، حکومتى است که جدال اساسى طبقه کارگر را براى لغو مالکيت خصوصى بر وسايل توليد و جايگزينى توليد و مناسبات اجتماعى سوسياليستى بجاى نظام استثمارگر سرمايهدارى در کليه وجوه آن و در برابر کليه مخالفان آن به پيش خواهد برد. حکومت کارگرى، حکومت کارگران براى برقرارى سوسياليسم است. حکومت کارگرى حکومتى براى تضمين رهايى قطعى است. جمهورى دمکراتيک انقلابى تنها يک گام، باشد که گامى بسيار مهم، در اين جهت خواهد بود.
منصور حکمت
٢٨ آبان ١٣٦٣
کمونيست، ارگان مرکزى حزب کمونيست ايران شماره ١٤، ٣٠ آبان ١٣٦٣