بعد از اعتراضات گسترده کارگران هفت تپه و همه نهادهای کارگری، احزاب و جریانات سیاسی، انواع نهاد و تشکلهاي انسان دوست در ایران و خارج کشور، سرانجام قوه قضائیه ناچار شد، قول بررسی دوباره و "عادلانه" احکام سنگین شلاق و زندان برای کارگران هفت تپه و حامیان آنها دهد. حاکمان برای جلب توجه و ساکت کردن طبقه کارگر و میلیونها انسان آزادیخواه، بر تن جلاد لباس "عدالت" پوشیدند و همه جا از رسانه تا کوچه و خیابان را پر از پروپاگاند پوچ در خصوص قرار تجدید نظر در احکام و "بخشش و سخاوتمندی"، رئیسی کردند. نهایتا معلوم شد، این قول و قرارها مانند بسیاری از قولهای دیگر، تنها وسیله ای برای وقت خریدن حکام بوده است. زیر فشار جامعه راهی برای فرار نبود و جبرا چند قدمی عقب کشيدند و اما احکام پنج سال زندان را برای فعالین هفت تپه و حامیان آنها و نویسندگان نشریه گام صادر کردند.
اعتراض به این احکام همه جا شروع شد و "عدالت" جلاد بیش از همشیه نمایان و بار دیگر چهره کریه قوه قضائیه و رئیسی برملا شد. این احکام همزمان مورد اعتراض وکلای زندانیان و خود این عزیزان قرار گرفت و سرانجام قرار بر حکم نهایی در دادگاه تجید نظر دادند. بعد از این همه وقت خریدن و کش و قوس دادن، سرانجام در دادگاه تجدید نظر و در جمع جلادان و در لباس قضات و در پشت درهای بسته و بدون حضور وکیل و "متهم" و دور از چشم مردم ایران، این احکام بار دیگر تائید و لازم الاجرا اعلام شد. اجرای احکام نیز بر اساس زمان مناسب و نیاز آنها و در حقیقت چون شمشیر داموکلس بالای سر کارگران و فعالین آنها نگهداشته شده است. یا سکوت و کوتاه آمدن یا اجرای حکم جلاد.
جلاد راهی نداشت، راهی برای او باقی نمانده است و هر روز از گوشه ای پایان عمر ننگین و روز محاکمه او و کل دستگاه جرم و جنایت آن رسما اعلام میشود. حکام بدون جلاد، بدون زندان و جنایت و شکنجه، بدون ماشین عظیم دروغ پراکنی و ارتش و سپاه و پلیس و همه قمه بدستان خود، عمری نخواهند داشت. تائید دوباره احکام، تلاشی برای خریدن دو روز عمر بیشتر است. این آخرین نفس است، عمر جلاد به پایان رسیده و سوت پایان آن را از هفت تپه و فولاد، آذر آب، هپکو و تا همه شهر و شهرکها زده اند.
این روزها که ترس و لرز کالبد بیرمق حاکمیت را گرفته است، احکام زندان و طوق اخراج و بیکاری بر سر معترضین و بیش از همه فعالین و رهبران کارگری، چون ابر تیره ای نگهداشته شده است. از هفت تپه و فولاد، تا شرکت واحد و صف معلمان، از دانشگاه تا جنبش حق زن، هزاران هزار پرونده ساخته و پرداخته جلادان قوه قضائیه در همراهی و کمک صاحبان سرمایه و حقوق بگیران آنها، آماده اجرایند. اسماعیل بخشی ها و محمد خنیفرها، ایمان خضری ها و...، از کار هم اخراج شده اند و در حقیقت با قطع درآمد ناچیز و تحمیل فقر، نه تنها خود آنها که بعلاوه خانواده و کودکانشان هم مجازات میشوند. حاکمان همزمان از این ابزار به عنوان چاقوی تیز برای تکه پاره کردن اتحاد کارگران، بهر میبرند. در جامعه ای که سايه گرسنگی و فقر زندگي دهها میلیون انسان را بلعیده است و تنها اقليتي مفت خور از آن سود میبرند و پول پارو میکنند، در جامعه ای که میلیونها خانواده کارگری برای پرداخت هزينه کرایه منزل و نان خانواده، برای درمان و پوشاک کودکانشان، درب هر کس و ناکسي را زده اند، چه شکنجه ای بیشتر از بيکاري و اخراج از کار و محروم کردن خانواده کارگری از حداقل درآمد، براي حاکمان موثرتر است.
در این میان اسد بیگی های ایران در همه جا علیه کارگران و در همراهی با دستگاه "عدالت" نظام، در حال دوندگی هستند. دادگاهها و دولت و همه مراکز در حقیقت به حکم آنها میچرخند. جلادهای قوه قضائیه و همه قمه کشان و زندانبانان و خبر چینان...، حقوق بگیر آنها هستند. آنها بالاتر از هر ارگان و قدرتی هستند. جامعه در دست آنها است و دولت و قوه قضائیه کذایی آن، گماشتگان اقلیتی سرمایه دار اند. هر تصمیم و سخن جویده و نجویده آنها توسط مشتی مزدور اجرا میشود. بی خود نیست در همین ماجراي هفت تپه و بعد از محاکمات و زمانی که بازجوهای حاکمیت چیزی برای حکم بستن به پاي تعدادی از کارگران ندارند و حکم برائت داده اند، به درخواست اسد بیگی قرار است بار دیگر پرونده آنها رسیدگی شود.
اما همه این حقایق نکته جدیدی در مورد ماهیت جمهوری اسلامی نمیگوید. این "عدالت" آنها است. این نیاز جامعه ای است که چرخهای آن بر گرده دهها میلیون کارگر و خانواده های آن میچرخد. این نیاز سیستمی است که زنده ماندن آن در گرو بریدن هر زبان نقد و اعتراضی علیه ستم و بردگی است. اما امروز هزاران بخشی در گوشه و کنار مملکت در قامت رهبر خوشنام و معتبر کارگری، کسانی که سالیان طولانی عمر خود را در خدمت طبقه خود، برای اتحاد کارگران علیه حاکمیت سرمایه کوشیده اند، قد علم کرده است. بخشی ها صدای یک طبقه به پهنای ایران اند. این صدا امروز مرزهای ملی و ناسیونالیستی را در نوردیده است و در جواب به نیاز استثمار شدگان، ایران و عراق و لبنان، فرانسه و شیلی و... را به هم وصل کرده است. این صدا و آتش اعتراض دهها میلیون انسان در جامعه ایران، دیگر با دلقکهای دست در خون قوه قضائیه و شکنجه گران و واعظان آنها خاموش نخواهد شد.
این احکام باید پس گرفته شوند. کارگران اخراجی باید سر کار خود بازگردند. پرونده سازی و جعلیات جاسوسان و خبر چینان حاکمیت باید خاتمه یابد. این اولین قدم است! کارگران هفت تپه تنها نیستند و دهها میلیون انسان چشم به انتظار پيروزي آنها در این جدال اند. این جدال یک طبقه است که هفت تپه ای ها و رهبران و فعالین آنها تنها نوک قله آنند. طبقه کارگر ایران، صف معلم و بازنشسته، دانشجو و زن و مردم آزادیخواه، در دفاع از زندانیان هفت تپه و علیه هر نوع زندان و پرونده سازی سکوت نخواهند کرد. فعالین هفت تپه و حامیان آنها و بسیاری از زندانیان عدالتخواه به حکم اعتراض وسیع مردم آزادیخواه آزاد شده اند. بازگرداندان آنها به زندان، توهين به بشریت است و جامعه این را نمیپذیرد. این دور باطل باید پایان یابد. حکم جلاد باید لغو شود و همه پرونده سازی ها باید ملغا اعلام شوند. جامعه نباید این توحش را بیش از این بپذیرد.
٦ فوریه ٢٠٢٠