برای کارگر، اما همچنان مفت هم گران است!  

نشست سنندج با گرد آوردن هیات بلندپایه و از جمله مقامات و نمایندگان بازرگانی و مدیران و خبرنگاران و هنرمندان حکایت از اهمیت نشست دارد. موضوع نشست انواع همکاری  میان شش استانداری واقع در نوار مرزی بخودی خود جای خوشنودی و رضایت خاطر است. بخصوص از زاویه کارگران،  کیست که از هر درجه گشایش اقتصادی و فرهنگی و سیاسی استقبال نکند؟ مساله آن است که این چشم انداز به چه قیمتی قرار است تمام شود. کیست که نداند بر دوش کارگران و با کار آنها است که سنگ روی سنگ بند خواهد شد؟ 

این نشست به ابتکار لهونی - استاندار کردستان و اساسا با پیگیری مستقیم سرکنسولگری جمهوری اسلامی در اربیل و نماینده ولایت فقیه در کردستان تحقق یافت. چیز عجیبی در این نشست به چشم نمیخورد. ناسیونالیسم کنترل شده و در قالب های تعریف شده توسط دولتهای ایران و حکومت اقلیم (و عراق به بنوبه خود) همان مسیری را که با تعیین استاندار کرد، گشایش در استفاده از لباس و زبان کردی آغاز شده بود مجال خدمتگزاری پیدا کرده اند. نظارت نمایندگان دولتی، حفظ درجه و اهمیت شئونات دولت متبوع و با همه تاکیدات بر تعهدات امنیتی و اسلامی، مشخصا در سایه حضور دائمی نماینده ولایت فقیه و امام جمعه سنندج  جای تردید در چشم اندازهای پیش روی نشست باقی نمیگذارند. 

مساله اصلی در این نشست نه در آنچه گفته شد، بلکه در غیاب هر گونه نشانی از کارگران تا چه رسد به هر اشاره به تشکل و نمایندگان کارگری در تمام سطوح آن است. آیا توصیف "دهن کجی آگاهانه" به یک واقعیت بغایت روشن و بدیهی  میتواند اغراق آمیز جلوه کند؟ سانسور هر اشاره به کارگران،  در تمرکز مقامات استانهای  نوار مرزی، در شهر مرکز استان کردستان در مباحثات بی سابقه در زمینه اقتصاد و گشایش سرمایه گذاری و با انگیزه های قوی در زمینه اشتغال چگونه میتواند اتفاقی باشد؟ اکثریت بزرگ ساکنان شهر تحت تاثیر موضوعات اعلام شده نشست؛ یک استان در منگنه فلاکت و بیکاری؛ چگونه  وزن اجتماعی کارگران، چگونه  واقعیت سنگین بهره کشی و استثمار توده زحمتکش  خود در بزرگترین رویداد سیاسی و اقتصادی منطقه با سکوت مطلق و چشم پوشی همراهی شد؟ 

برای جمهوری اسلامی و دنبالچه های ناسیونالیستی و تمام عقبه لیبرالی اسلامی - بورژوایی آن هیچ گونه تصور دیگری جز طبقه کارگر در زنجیر کار ارزان و خاموشی مطلق در حقوق پایه طبقاتی، محلی از اعراب ندارد. آیا نمیشد به نحوی در مقابل توطئه سکوت حاکم ایستاد؛ آیا نمیشد برای حفظ ظاهر هم که شده پشت دربهای بسته سر و ته این ضیافت را هم آورد؟  آیا نمیشد در تقلید از سناریوی همیشه آشنای سنتی "مذاکره و تسلیم" دندان روی جگر گذاشت؟ هیچ کس انتظار ویژه ای نداشت. اما این دستاچگی، این ذوق زدگی از در و دیوار عمارت استانداری، این درجه از خوشرقصی، اینهمه ابراز وفاداری، و این درجه از مانور در کوچه علی چپ...  ارزش کل قیصریه را هم نداشت.  

کارگر در همه نمادهای این ناسیونالیسم، همه چیز میتواند باشد جز کارگر. در فاصله دو روز بحث و تفحص آزادانه و بلندپروازانه، ده ها هزار عضو خانواده کارگری شهر حتی یک کلمه به زبان مادری خود در بهبود معیشت، در دفاع از دستمزدها، در بیمه و در دفاع در مقابل حضور پر هیاهوی بازرگان سودجو نتوانستند بیابند. 

آیا واقعا تصور سختی است که در کردستان با رگه های قوی از جهت گیری سوسیالیستی، ترفندهای بچگانه ناسیونالیستی در رواج بی حقوقی وحشیانه کارمزدی، در رواج دستمزدهای زیر خط فقر جایی نخواهد داشت. آیا واقعا انتظار زیادی و فراخوان نابجایی است که  کارگران به همشهریان متساوی الحقوق به حساب آورده شوند، بجای فخر فروشی در رونویسی از طرح های پرطمطراق شایسته توضیح قلمداد گردند   که توسعه راه ها و پل ها و بیمارستانها و جاده ها قرار است در چه شرایطی، چگونه،  بر دوش چه کسانی و به چه قیمتی تمام  شود؟ آیا در میان رفاهیات و عمارت و آبادانی باز هم جای کارگران در همان کمربند فقر و حاشیه نشینی خواهد بود؟ 

ناسیونالیسم با سکوت خود بازنده بازی دیگری از بورژوازی حاکم شد. لازم نبود. 

بعید است طمطراق این توافقات نتایج عملی خاصی بدنبال داشته باشد. اما باید مطمئن بود آغاز دوران تازه ای از تعرض مستقیم ناسیونالیسم به رادیکالیسم اجتماعی و به طبقه کارگر در کردستان را در پیش رو خواهیم داشت. این راهی بود که خود انتخاب کرده است.  ناسیونالیسم شکست خود را در مقابل بورژوازی حاکم مشتاقانه به قیمت ارزان به جان خرید. برای کارگر، پیروزی بر تفاله های باقیمانده از ناسیونالیسم اما فاقد زرق و برق و غرور، همچنان  مفت هم گران است.