کمونیست: پلنوم ۵۹ كمیته مركزی حزب در روزهای ۱۵ و ۱۶ مارس ۲۰۲۵ برگزار شد. اطلاعیه پایانی پلنوم و اسناد منتشر شده از جمله قطعنامه مصوب كمیته مركزی ( تحول سوسیالیستی تنها راه نجات مردم ایران)، بیان مسائل مختلفی از ارزیابی اوضاع جهان و منطقه و موقعیت جمهوری اسلامی تا اولویتها و جهت و سیاست حزب در این دوره است. به عنوان اولین سوال، به نظر شما مهمترین مشخصه این پلنوم چه بود؟
خالد حاج محمدی: پلنوم توانست به مهمترین مسائلی كه در مقابل حزب و جنبش ما قرار داشت، بپردازد و راه پیشروی و نقش و جایگاهی كه حزب باید در دل این تحولات داشته باشد را روشن تر كند. پلنوم با واقع بینی كامل هم روند اوضاع جهانی و هم در متن آن اوضاع ایران در دل تخاصمات جهانی و منطقه ای را بررسی كرد و موقعیت جنبش كمونیستی و كارگری و جایگاه حزب و كمونیستها را مورد بحث قرار داد و راه تقویت این جنبش و وظایف حزب را روش كرد.
علاوه بر این پلنوم به سرمایه گذاری دولتها روی احزاب ناسیونالیست كرد زیر پرچم "مسئله كرد" و سرانجام آن و وظایف حزب پرداخت. به باور من پلنوم كمیته مركزی بدون اغراق و با چشمان باز و همه جانبه به این اوضاع پرداخت، هم امكانات جنبش ما و هم كمبود و كاستی ها را دید و مسیر آتی فعالیت حزب را روشن تر و بر آن تاكید كرد. سطح بالای بحثها، عمق آنها، همه جانبه نگری و بعلاوه واقع بینی در مباحثات پلنوم و هم جهتی اعضا پلنوم قابل توجه بود و شاید بتوان این را مهمترین مشخصه پلنوم نام گذاشت. از نظر من پلنوم با موفقیت زیاد به پایان رسید. همینجا تاكید كنم كه جای طیفی از كادرهای بالای حزب كه به دلایل امنیتی و واقعی امكان شركت در پلنوم را نداشتند، واقعا خالی بود.
کمونیست: یکی از دستورات پلنوم ״اوضاع ایران بر متن تحولات منطقه״ بود. ارزیابی پلنوم از اوضاع سیاسی ایران، موقعیت جمهوری اسلامی پس از سقوط بشار اسد و کشمکشهای جمهوری اسلامی با امریکا و اسرائیل، چه بود؟
خالد حاج محمدی: ما تا كنون كم و بیش به این مسائل پرداخته ایم، این موضوع در پلنوم هم به تفضیل مورد بحث قرر گرفت که من فقط به سرخط مباحث و اصلی ترین مولفه های آن میپردازم. سالهای مدیدی است كه از نظر استراتژیستهای آمریكا، مقابله و رقابت با چین در اولویت این كشور است. این امر از دوره اوباما، مستقل از فراز و نشیبهای آن خصوصا در دوره بایدن كه مقداری از آن فاصله گرفت، استراتژی عمومی هیئت حاکمه امریكا است. بر این اساس اروپا جایگاه و وزن سابق را برای امریكا ندارد. شكست بزرگترین اقتصاد اروپا (آلمان)، به نفع سرازیر شدن سرمایه های اصلی آن به آمریكا، بخشی از این استراتژی بود. تقابل با روسیه ضرورت سابق خود، دوره جنگ سرد، را از دست داده است و تلاش برای فاصله انداختن میان روسیه و چین یك فاكتور در این سیاست است. جنگ اوكراین خلاف این جهت بود و تاكید ترامپ برای پایان فوری آن، مستقل از پروپاگاند او، در خدمت این استراتژی است. تلاش اروپا برای ادامه جنگ به هر قیمتی، روسیه هراسی و تبلیغات دروغین ״خطر حمله روسیه به اروپا״ برای زنده نگهداشتن بلوک غرب، ماندن امریكا در این بلوک و زنده ماندن ناتو است که همگی به نفع اروپا است. برعکس در استراتژی جدید امریکا حفاظت از اروپا و هزینه زیاد ناتو كم رنگ میشود، امری كه دولتهای اروپایی از انگلستان و فرانسه تا آلمان و... را به تكاپو انداخته است. بر اساس این استراتژی و شانس مقابله اقتصادی با چین، كه از دوره های قبل در جریان بوده و ترامپ روشن و بدون ملاحظات دیپلماتیك آنرا بیان میكند باید دوری ونزدیكی ها، دوستی و دشمنی ها را و سیاست و تاكتیكها را در این جهت بازبینی كرد. در این استراتژی تمام هزینه ها و پروژه های ״دست و پاگیر״ امریکا باید كاهش پیدا کند، جنگهای هزینه ساز و کم منفعت، منجمله جنگ اوکراین یا تخاصمات در منطقه، با زور هم شده باید خاتمه پیدا کنند، تقویت بنیه اقتصادی و تولیدی امریکا، جذب سرمایه از هر کجا منجمله اروپا همه و همه در خدمت بالا بردن توان مالی و افزایش قدرت امریكا در تقابل اقتصادی با چین است. از این رو قطب شمال اهمیت پیدا میكند، چیزی كه ترامپ به نام وصل كردن گرینلند به امریکا یا خریدن آن بیان میكند. تلاش ترامپ برای پایان یافتن جنگ در اوكراین و توافق با روسیه، عدم تقبل هزینه كردن برای "دفاع" از اروپا، كمرنگ شدن جایگاه گذشته خاورمیانه برای امریكا در این دوره،عقب نشینی های قبلی امریکا از این منطقه، تعرفه های گمركی بالا به كالاهای خارجی حتی از كشورهای تاریخا متحد خود، مستقل از اینكه به چه میزان پیشبرد عملی آن مقدور باشد، و .... همگی بخشی از سیاست این كشور برای بالابردن قدرت آمریكا و ایجاد توان مالی و نظامی برای تقابلهای اصلی تر و جدی با چین در خاور دور است.
در مورد كشمكشهای امریكا با ایران كه تاریخا به بهانه "هسته ای" و خطر دستیابی ایران به سلاح اتمی بیان شده است، هدف امریكا رام كردن ایران، كوتاه كردن دست او در منطقه، باز كردن دست اسرائیل و تضمین وجود قدرتمند آن به عنوان بازوی نظامی آمریكا و تلاش برای تضعیف حزب الله و پایان دادن به مزاحمتهای حوثی ها(انصارالله) در ناامن كردن راههای دریایی، كه امروز به پدیده ای جدی تبدیل شده است، به كمك ایران و بعلاوه ماندن ایران در قطب غرب با شرایط امریكا است. دولت امریكا چه در دوره بایدن و چه امروز سیاست جنگ با ایران را دنبال نمیكند، چنین جنگی كل منطقه را وارد دوره ای جدید و تاریك خواهد كرد و علاوه بر ایران دولتهای عربی به خطر خواهند افتاد و به همین دلیل تمام دول منطقه، جز اسرائیل، مخالف چنین سناریویی هستند. جنگ مستقیم با ایران دولت امریكا را وارد دوره ای از جنگ خواهد كرد كه پایان آن و یا محدود ماندن آن قابل تضمین نیست و بعلاوه مستقل از عواقب مخرب و ویران كننده آن برای مردم ایران، موفقیت امریكا در آن چندان محتمل نیست. همزمان چنین جنگی امریكا را برای سالها از استراتژی خود در تقابل با چین بسیار دور میكند.
در این میان پدیده اسرائیل متفاوت است، اسرائیل خواهان این جنگ به شرط دخالت مستقیم امریكا است چرا که بدون امریكا و دخالت دولتهای غربی، اسرائیل توان چنین جنگی را ندارد. اینکه اسرائیل به عنوان متحدترین دولت امریكا در منطقه با لابی های بالای آن در هیئت حاكمه این كشور و محافل سیاسی آن، و تاکید بر اهمیت اسرائیل به عنوان بازوی نظامی آمریكا در خاورمیانه، چقدر بتواند هیئت حاكمه امریكا را متقاعد به حمله نظامی به ایران كند، بعید به نظر میرسد. اما حقیقت این است با تهدیدها و پر كردن منطقه از كشتی و ناوگانهای جنگی توسط امریكا، با تحریكات و تهدیدات ترامپ و اسرائیل، هر حركت نسجیده از هر طرف میتواند باعث جنگی شود كه طرفین آن یعنی ایران و امریكا خواهان آن نیستند. همزمان حملات محدود كه قبلا هم اتفاق افتاده است، یك گزینه و احتمال است كه ممكن است محدود نگاه داشتن آن كار آسانی نباشد، بهرحال جنگ و حمله نظامی در دستور آمریكا نیست. تلاش ترامپ مستقل از زبان قلدرمنشانه و پر از تهدید و پروپاگاند جنگی او، شروع جنگ نیست بلكه فشار حداكثری، افزایش تحریمها و تهدید و پروپاگاند جنگی، برای تحمیل شرایط خود به جمهوری اسلامی است.
اما مشكل اصلی جمهوری اسلامی تهدید ترامپ و یا جنگ طلبی اسرائیل نیست، مشکل جمهوری اسلامی در داخل ایران و بی ثباتی داخلی آن است که بی نهایت حساس است. جمهوری اسلامی در داخل ایران با دشمنی طرف است، كه سر سازش با حاكمیت را ندارد. جنبشی اعتراضی و توده ای چندین سال است در ایران در جریان است كه خواهان رفاه، آزادی، برابری زن، عدالت اجتماعی، پایان فقر و محرومیت و زندان و اعدام است. این جنبش سیمای جامعه ایران را دگرگون كرده است و امروز نه سركوب و نه اعدام و نه تهدید، در مقابل آن كارآیی ندارد. اگر واقعا نیرویی چپ و كمونیستی امكان و توان و قدرت و نفوذ قابل اتكا برای رهبری این جنبش و جلب اعتماد طبقه كارگر و اقشار محروم را داشت، در هر كدام از تند پیچهای و طغیانهای گذشته از جمله ۱۴۰۱ این حاكمیت سرنگون شده بود. دلیل سرکار ماندن جمهوری اسلامی ضعف ما كمونیستها است. توجه داشته باشید كه زندان مركز شكنجه و اعدام و اعتراف گیری و تسلیم مخالفان بود و امروز به مركز اعتراض و تهدید حاكمیت تبدیل شده است. توجه داشته باشید كه زن ستیزی، اسلام و فرهنگ اسلامی و تلاش برای تحمیل آن به جامعه از اركان پایه ای نظام بود و همه اینها تماما فروریخته و شكست خورده است.
علاوه بر این جمهوری اسلامی در تمام چند دهه گذشته به عنوان یك قدرت منطقه ای، میكوشید از موقعیت خود در خدمت ساكت كردن طبقه كارگر و زنان و اقشار محروم در داخل ایران بهره ببرد. سقوط دولت بشار اسد و قدرت گیری "هیئت تحریرالشام" و تحولات این مدت در سوریه، لطمه ای جدی به موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی زد. بهر صورت تضعیف موقعیت منطقه ای ایران در این شرایط با وضع وخیم داخلی جمهوری اسلامی، هم بالای جمهوری اسلامی را با مشكلاتی طرف كرده است و اعتماد صفوف آنرا شكسته است و هم پایین جامعه در مقابل جمهوری اسلامی احساس قدرت میكند. در چنین اوضاعی با توجه به فقر و گرانی و فضای اعتراضی و آزادیخواهانه پایین جامعه و ناتوانی جمهوری اسلامی از ترسیم دوره ای از رونق و بهبود حتی در بلند مدت، آینده حاكمیت را تار كرده و بالای جمهوری اسلامی را عمیقا نگران كرده است.
اینها شاید مهمترین مولفه هایی بود که در این مبحث پلنوم به آنها پرداخت.
کمونیست: در اطلاعیه پلنوم آمده است که پلنوم به تاثیرات کشمکشهای ایران و امریکا، فشار حداکثری امریکا بر ایران و بطور ویژه بر زندگی میلیونها نفر در ایران و در گسترش فقر و تاثیرات و عواقب آن و سیاستهای منطقه ای جمهوری اسلامی و جایگاه این تخاصمات بر زندگی مردم ایران پرداخته است. ارزیابی پلنوم از این سیاستها و تاثیرات آن بر زندگی مردم چه بود. رابطه اپوزیسیون جمهوری اسلامی با این اوضاع و بخصوص با مردم چگونه ارزیابی شد؟
خالد حاج محمدی: تاثیرات سیاستهای دول غربی و در راس آن امریكا بر ایران، كه تا كنون تحریم اقتصادی و فضای پرتشنج و جنگی بوده است، عواقب مخربی برای زندگی مردم داشته است. تحریمهای اقتصادی مستقل از اعمال فشارهایی به جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران، زندگی مردم و خصوصا طبقه كارگر و اقشار پایین جامعه را به تباهی كشانده است. بر خلاف تبلیغات رسانه های غربی و اپوزیسیون راست و جریانات غیر اجتماعی و غیر مسئول، دود این تحریمها به چشم طبقه كارگر و بخش محروم جامعه رفته است. تنها در چند ماه اخیر ارزش دلار در مقابل پول ایران ۱۰۰ درصد افزایش پیدا كرده است و به همین میزان توان خرید اکثریت مردم نصف شده است. گرانی و بیكاری بالا و ترس از گرسنگی و از دست دادن كار، طبقه كارگر را بدرجه زیادی ترسانده است و جمهوری اسلامی هم مستقل از "دلسوزی های" دروغین و اشك تمساح ریختنهای هر روزه برای مردم محروم، میكوشد از آن به عنوان حربه ای جهت ساكت و تسلیم شدن مردم و خصوصا طبقه كارگر استفاده كند.
فضای جنگی در منطقه، تهدیدات و تبلیغات جنگی اسرائیل، ترامپ و جمهوری اسلامی، خطر جنگ و فضای میلیتاریستی به بهانه خطر حمله اسرائیل و امریكا هم تاثیرات مخربی بر مردم گذشته است. همایشهای نظامی هر روزه ایران، به رخ كشیدن توان تسلیحاتی و نظامی، ظاهرا رو به امریكا و اسرائیل به عنوان ابزار بازدارنده حمله نظامی، اما همزمان با هدف ایجاد وحشت در جامعه، برای جمهوری اسلامی عمیقا مثبت و برای مردم و جنبش انقلابی عمیقا مخرب است. این حقایق همراه با فقر به یك تهدید بزرگ برای مردم تبدیل شده است و بزرگترین لطمه را به مردم محروم، به طبقه كارگر و جنبش آزادیخواهانه در ایران زده است.
جمهوری اسلامی روی این اوضاع ساخته است و میكوشد پایین را به كوتاه آمدن مجبور كند. هر چند فضای اعتراضی در جامعه بالا است و مردم از هر فرصت و امكانی برای تغییر موازنه به نفع خود و تحمیل مطالبات خود به بورژوازی ایران و حكومتش میكوشند و ساكت نشده اند، اما تاثیرات مخرب این اوضاع بسیار عیان است. جمهوری اسلامی با علم به موقعیت خود، با علم به نفرت عمومی پایین از حاكمیت خود، كوشیده است با عقب نشینی هایی و باز كردن درجه ای از فضای فرهنگی و كاهش سخت گیری های قدیمی خود، از جمله مدیریت كردن مراسمهای جشن و پایكوبی و نوروز و سیزده بدر و دادن امتیازاتی به "اقلیتهای" قومی و مذهبی، سهمیه دادن به "كردها، بلوچها، سنی مذهب ها و..."در دولت و ارگانهای مختلف حکومتی، برگزاری انواع برنامه های ناسیونالیستی و تقدیس سنت و فرهنگ و زبان مادری و... به عنوان بخشی از فرهنگ و سنت ایرانی و تقدس آن، دامنه فشار به خود را كاهش دهد و از خطر طغیانهای توده ای و خصوصا كارگری و بخش محروم جامعه بكاهد.
در مورد اپوزیسیون جمهوری اسلامی، جریانات اصلی در اپوزیسیون بورژوایی، چه راست و چپ آن، مستقل از ادعاهای خود، عمیقا به راست چرخیده اند. بخشی رسما طرفدار حمله نظامی و افزایش تحریمها به نام مخالفت با جمهوری اسلامی و به عنوان راهی جهت دستیابی خود به قدرت روی شانه دول غربی هستند. این اپوزیسیون البته كه یكدست نیستند و اگر جنگی صورت بگیرد، اگر حمله نظامی علیه ایران انجام بگیرد، بخشی از آن به نام دفاع از وطن حول جمهوری اسلامی جمع خواهند شد. بعلاوه شكست سیاسی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در اسلامی کردن جامعه، مهر خود را بر سیاست یك دهه اخیر جمهور اسلامی زده است. جمهوری اسلامی زیر فشار جنبشهای اعتراضی و مردم سیاست كاهش اسلامیت و برداشتن پرچم ایرانیت و ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی را در پیش گرفت. این سیاست عملا زیر پای جریاناتی مانند ناسیونالیستهای عظمت طلب و منجمله سلطنت طلبان را خالی کرده است. بعلاوه باز شدن درجه ای از فضای فرهنگی زیر این فشار، شكست فضای ضد زن در جامعه، تحمیل جشن و شادی و موزیك به جمهوری اسلامی در كنار دادن امتیازاتی به "اقلیت های قومی و مذهبی"، كلا باز به میزانی فشار طیفی كه از این سر مخالف جمهوری اسلامی بود را از سر خود كم خواهد کرد و عملا زیر پای اپوزیسیونی هم كه به این دلایل خود را با جمهوری اسلامی در تقابل میدید و یا با پرچم "حقوق ملی"، آزاد لباس محلی و زبان و... خواهان رفتن جمهوری اسلامی بود خالی میشود.
کمونیست: دستور دیگر پلنوم ״مسئله كرد در منطقه، دولتها و احزاب ناسیونالیست كرد و سیاست حزب ما״ بود. جایگاه کردستان و احزاب ناسیونالیست کرد برای حزب چیست که یک دستور ویژه به آن اختصاص داده شد؟ مهمترین مولفه ها و نکات این بحث چه بود؟
خالد حاج محمدی: كمونیسم و ناسیونالیسم كرد در كردستان بدلایل مختلفی تاریخا یك نیروی اجتماعی با احزاب با نفوذ بوده اند. كشمكش كمونیستها و ناسیونالیستها در این جامعه در كنار جنگ و جدال با جمهوری اسلامی در عرصه های مختلف از فرهنگ، سنت و سیاست تا مسئله زن، مذهب، آزادی های سیاسی و الترناتیوهای حكومتی و... بطور زنده در جریان بوده است. جامعه كردستان حول این دو جنبش قطبی شد. خطر كمونیسم در این جامعه چنان بورژوازی كرد و حزب آن(حزب دمكرات كردستان ایران) در اپوزیسیون را نگران كرد كه جنگی سراسری را به ما تحمیل كرد که در نهایت شكست خورد.
مستقل از سیر تحولات سیاسی در این جامعه و مستقل از موقعیت امروزی احزاب سیاسی و از جمله كمونیستها، كمونیسم در كردستان هم خوشنام است و هم معتبر و هم نیروی غیر قابل حذف كه اكنون بی هیچ تردیدی حزب حكمتیست (خط رسمی) نمایندگی اش را میكند. تاریخ كمونیستها در این جامعه با كنترل شهرها، یك دهه مقاومت و جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی، از مسلح كردن زنان، مقابله با مذهب و ارتجاع قومی، دفاع از برابری زن و مقابله با مرد سالاری و سنتهای ارتجاعی تا اعتراضات و اعتصابات كارگری و تجمعات وسیع و رادیكال در اول ماه مه ها و...، و بالاخره شكست دادن حزب دمکرات، نماینده ناسیونالیسم كرد، در جنگ برای كشتار كمونیستها، هنوز در چشم مردم ایران مورد توجه و یك اعتبار است. درجه تحزب یافتگی در این جامعه هم برای كمونیستها و هم برای ناسیونالیستها بالا است. جایگاه كردستان به این دلایل هم برای حزب ما و هم در بعد وسیعتر برای كمونیستها و جنبش ما مهم است. باید توجه داشت كه اگر كمونیستها را از این تاریخ حذف كنید، اگر ما نباشیم، جامعه كردستان میتواند محل تاخت و تاز ارتجاع خالص و انواع جریانات مسلح و باند و كانگسترهای نظامی باشد. تصویری كه ناسیونالیستهای کرد، از چپ تا راست، میدهند كه گویا كردستان و "جنبش كردستان" همیشه انقلابی و آزادیخواهانه است، سراسر جعل است، جنبش واحد كردستان موجودیت خارجی ندارد و این خود ناسیونالیستها است كه مدعی آنند تا كمونیسم و جنبش كارگری را در خدمت جنبش ناسیونالیسم كرد از آن حذف كنند. کردستان برای طبقه کارگر و آزادیخواهی و کمونیسم در ایران یاد آور مقاومت در مقابل حکومتی ارتجاعی در دفاع از آزادی و برابری است. بی دلیل نیست همه کردستان را کردستان سرخ مینامند. بدون حضور کمونیستها نه چنین مقاومتی ممکن بود و نه چنین سنگری ساخته میشد. دلیل اعتبار کمونیسم در کردستان را باید در این واقعیت دید. اهمیت کردستان برای کمونیستها و منجمله حزب ما اهمیت نگاه داشتن یک سنگر رادیکال و سوسیالیستی است.
با این توضیح كوتاه به بحث پلنوم و دستوری كه داشت برگردم. احزاب ناسیونالیست كرد در منطقه تاریخا هیچ سیاست و استراتژی مستقلی از دولتها نداشته اند و در دایره ای به نام ״جنگ و مذاكره״ یعنی جنگ برای مذاكره و توافق با دولتهای حاكم، سنتا در شكاف میان دول منطقه زندگی كرده اند. هدف آنها سهیم شدن در قدرت مركزی است و برای نیل به این هدف، فشار به حكومتها برای مذاكره و توافق و سهیم كردن آنها در قدرت مركزی، زیر عنوان مسئله كرد و ستم گری به كردها وارد انواع ائتلافها، مذاكرات و دیپلماسی مخفی، جنگ و آشتی با دولتهای مركزی، جنگهای نیابتی برای فشار به دولت مركزی جهت مذاکره و رسیدن به توافقاتی شده اند. این احزاب بعد از فروپاشی بلوک شرق تمام امید و آرزوی خود را به قطب غرب به رهبری امریكا بسته اند. اكنون هم چند دهه است غیر از پ ك ك و اتحادیه میهنی (جریان طالبانی) كه همراه جمهوری سلامی هستند، بقیه در قطب بندی های جهانی و منطقه ای در كنار امریكا و اسرائیل ایستاده اند.
آنچه جدید است بن بست اسرائیل، بعد از تضعیف قطب غرب و خصوصا امریكا در منطقه و بعد از جنایاتی كه علیه مردم فلسطین به نام مبارزه با حماس كرد، است. اسرائیل در جنگ با حماس مستقل از كشتار همه جانبه مردم غزه، پیروز نشد و وادار به مذاکره با حماس شد، در سراسر جهان مورد نفرت است، در منطقه منزوی است و در تلاش راه انداختن جنگی همه جانبه با ایران، به شرط دخالت مستقیم امریكا و غرب، با هدف بقای خود و تضمین آینده ای برای اسرائیل است. جناحی در هیئت حاکمه اسرائیل همزمان آرزوی گسترش سرزمینهای خود در منطقه را دارد و علاوه بر غزه و فلسطین مدعی بخشی از یمن، مصر، سوریه و... است چیزی كه به نام خاورمیانه جدید از آن اسم میبرند.
اسرائیل در یك دهه گذشته تلاش كرده است با حمایت آمریكا نیروهای اپوزیسیون ایران و از جمله احزاب ناسیونالیست كرد را زیر سیاست خود بیاورد و از آنها به عنوان اهرم فشار علیه جمهوری اسلامی استفاده كند. سقوط بشار اسد به عنوان متحد جدی ایران و تضعیف موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی، از نظر هیئت حاكمه اسرائیل فرصتی برای بهبود موقعیت منطقه ای اسرائیل است. وجود احزاب ناسیونالیست كرد در سوریه كه نزدیك به یك سوم خاك سوریه را در دست دارند، گسترش نفوذ تركیه در سوریه و به قدرت رسیدن جریان "تحریر الشام" به عنوان متحد تركیه، از طرفی اسرائیل را برای سهم خواهی بیشتر در منطقه به تحرك انداخته است، بخشی از سوریه را اشغال كرده است و هر روز مناطقی را بمباران میكند و از طرف دیگر تخاصمات اسرائیل و تركیه بر سر موقعیت خود در سوریه را افزایش داده است. اسرائیل برای رسیدن به اهداف خود و تبدیل احزاب ناسیونالیست كرد به اهرم فشار و ابزارخود در تخاصمات با ایران و تركیه، پرچم "حقوق كردها" را برداشته است. این اوضاع تخصمات ایران و تركیه و اسرائیل، كه هر یک برای بهتر كردن موقعیت خود میكوشد، را افزایش داده است.
در این واضاع تركیه بحث توافق با اوجلان را طرح کرد و اوجلان قول خلع سلاح پ ك ك و شعبات تابعه را داده و رهبری پ ك ك هم به آن اكی داده است. حزب اتحاد دمكراتیك سوریه هنوز هم زیر سیاست امریكا فعالیت میكند و اسرائیل و ایران هردو چشم امید به نزدیك كردن این جریان به خود برای گسترش نفوذ خود در سوریه را دارند. این حزب نیز نگران خالی كرد سوریه از طرف امریكا است و برای بقا و ماندگاری در تلاش نقطه اتكایی است و اسرائیل میكوشد از آن به عنوان فرصت استفاده كند. این اوضاع كه ناسیونالیستهای كرد از راست تا چپ، آنرا "جهانی شدن مسئله كرد و در بورس بودن آن" اسم گذاشته اند، در حقیقت مسابقه برای تبدیل این احزاب به اهرم فشار دولتها، از اسرائیل تا ایران و تركیه، و تبدیل آنها به ابزار جنگ نیابتی در تخاصمات خود در منطقه است.
بعلاوه جمهوری اسلامی حدود سه سال است زیر فشار پایین جامعه و با معضلاتی كه دارد، برای كاهش فشار مردم متنفر از خود، به درجه ای فضای فرهنگی را باز كرده است، سعی كرده خودش لباس محلی و زبان مادری، رقص و پایكوبی و مراسمهای نوروزی را بطور سراسری و از جمله در كردستان رهبری و مدیریت كند. سعی كرده نماینده "اقوام"، "مذاهب" و... را در دولت داشته باشد. با این اقدامات جمهوری اسلامی تلاش میكند از طرفی بخشی از مردم كه از سر لباس و زبان و فرهنگ با دولت در جدال اند را با خود آشتی دهد و از طرف دیگر، هم زیر پای احزاب ناسیونالیست كرد را خالی كند، هم با اشاعه ناسیونالیسم از ناسیونالیسم ایرانی تا اقوام و ملیتهای دیگر به عنوان فرهنگ و تاریخ "غنی" و "رنگین ایران" فضای چپ و آزادیخواهانه را كمرنگ كند. این سیاست تا جایی كه به كردستان برگردد، قطعا تاثیراتی دارد و در كوتاه مدت فضای ناسیونالیستی را بالا میبرد. جمهوری اسلامی میكوشد از ناسیونالیسم مدیریت و كنترل شده، اولا برای خالی کردن زیر پای ناسیونالیسم کرد در اپوزیسیون و تضعیف جایگاه احزاب ناسیونالیستی در میان مردم و بخصوص در میان بورژوازی كرد ناراضی و مهمتر برای پس زدن كمونیسم، پس زدن فضای متمدن و اعتراضات متحد و سراسری و پیشرو و رفع خطر عروج طبقه كارگر در بعد سراسری، استفاده كند.
این اتفاقات تاثیراتی بر منطقه میگذارد و عواقب و مخاطراتی دارد كه ابعاد آن دیگر كردستانی نیست و حتی فراتر از ایران و منطقه ای است، امری كه مورد توجه جدی پلنوم بود. این شرایط در مورد ایران با سیاست جمهوری اسلامی در باز كردن میدان برای ناسیونالیسم كرد زیر هدایت و مدیریت خود، كه قطعا تنگ كردن فضا بر كمونیسم و كارگر و آزادیخواهی یك وجه آن است، همراه با موش دوانی های اسرائیل و آمادگی احزاب ناسیونالیست كرد برای رفتن زیر سایه سیاست این كشور، از سر استیصال و به نام مبارزه با جمهوری اسلامی، تبدیل این احزاب به اهرم فشار دولتها و یا تبدیل شدن به نیروی "نیابتی" این و آن دولت ، همچنین مخاطرات آن و ضرورت سیاستی فعال از جانب حزب ما در قبال این اوضاع در پلنوم مورد بحث و بررسی مفصل قرار گرفت.
کمونیست: در قطعنامه ״تحول سوسیالیستی تنها راه نجات مردم ایران״ به عریان شدن نقش مخرب سیستم کاپیتالیستی موجود در جهان و ضدیت آن با زندگی اكثریت عظیم مردم جهان و در راس آن طبقه كارگر و گسترش مقابله مردم با این وضعیت اشاره شده است. از نظر شما کدام بحرانها یا جنگها یا تقابل ها در ایندوره مهر خود را به این روشنگری و همزمان مقابله زده است؟
خالد حاج محمدی: نزددیك به چهار دهه از شروع پروسه فروپاشی بلوک شرق میگذرد. جهان یك قطبی و قطب پیروز در این پروسه بر خلاف تبلیغات وسیع كه جهان "آزاد" شد و عمر حكومتهای "توتالیتر" پایان یافت، در "جهان متمدن" به رهبری غرب و در راس آن آمریكا، بشریت شاهد بیشترین بحرانها، جنگ و خونریزی و قلدری و میلیتاریسم بوده است. اشغال افغانستان، حمله به عراق، جنگ در یوگسلاوی سابق، حمله به سوریه و لیبی و دهها كودتای نظامی و جنایت در افریقا و نهایتا قتل و نسل كشی وسیع مردم فلسطین توسط اسرائیل و متحدین غربی آن، همراه با وسیعترین تعرضات به دستاوردهای طبقه كارگر در خود غرب و كشورهای پیشرفته صنعتی، از ״دستاوردهای״ این قطب برای بشریت است.
با فروپاشی این قطب كل سیستم كاپیتالیستی با معضلاتی بنیادی از نظر اقتصادی و ساختاری دست و پنجه نرم میكند كه با گذشته متفاوت است. از همه مهمتر دولتهای كنونی حاكم بر جهان برای این اوضاع و بحران های عمیق اقتصادی و معضلات كنونی بشر، نه جوابی دارند و نه راه حلی و برنامه ای كه در میان مدت و حتی دراز مدت، طبقه كارگر وبخش محروم جامعه بشری را حول آن حداقل در غرب "متمدن" امیدوار كنند. دولتها فلج اند، سیستم فلج است، احزاب بزرگ پارلمانی و قدیم سوسیال دمكرات با راست ترین احزاب فاشیستی از نظر طبقه كارگر و بخش قابل توجهی از مردم تفاوتی ندارند. چنان فاصله عمیقی میان بالا و پایین ایجاد شده است، كه با هیچ معجزه ای قابل به هم آوردن نیست. امروز دمكراسی غربی، سیستم پارلمانی و "دخالت" شهروندان از كانال چهار سال یك بار رای دادن برای انتخابات پارلمانی، احزاب سوسیال دمكرات و چپ پارلمانی در غرب، سازمان ملل و حقوق بشر و همه و همه به عنوان بانیان اوضاع كنونی و مسببین جنایت و نسل كشی و ضدیت با رفاه و آزادی و امنیت تداعی میشوند. كشتار و نسل كشی در فلسطین شاید آخرین تیر خلاص بر جسد نیمه جان دمكراسی غربی و سیستم پارلمانی بود كه در دل این بربریت مطلق و اعتراضات صدها میلیون انسان در سراسر جهان علیه اسرائیل و شراكت دولتهای غربی در آن، پشم و پیله شان ریخت. یك بازبینی تاریخی و جدی نسبت به باورهای تاكنونی در خود غرب در جریان است، آنچه تا امروز مورد باور بود به حاشیه رفته است و بشریت دنبال جوابهای جدید و راههای جدید برای نجات از جنگ و جنایت، از فقر و محرومیت در مقابل سیستم حاكم بر جهان میگردد، مسئله ای كه حزب ما در دل كشتار مردم فلسطین به كرات روی آن تاكید كرده است.
در این اوضاع، ایران با یك طبقه كارگر صنعتی و بزرگ كه انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷ را تجربه کرده است، با تحولاتی كه در چند دهه گذشته از سر گذرانده است، با محبوبیت كمونیسم در میان طبقه كارگر و پایین جامعه و با تحولات جهانی و با اعتراضات كارگری و طغیانهای اجتماعی سراسری و انسانی و آزدایخواهانه میتواند یك عنصر مهم و تعیین كننده در جهان ما باشد.
از این زاویه تحولات جهانی و منطقه ای، از جنگ اوکراین تا نسل كشی اسرائیل در فلسطین و حمایت و شركت دولتهای غربی زیر عنوان دروغین جنگ با حماس، صف بندی های جهانی و منطقه ای حول این مسئله، اعتراضات وسیع و انسانی علیه این توحش و جایگاه احزاب و جریانات سیاسی در ایران و سیاست آنها در قبال این اوضاع به پولاریزاسیونی عمیق شكل داد، شكافها و دوستی و دشمنی ها را بر متن یك جنایت خونبار در تاریخ بشر، عمیق كرد.
کمونیست: در قطعنامه در رابطه با ایران علاوه بر اشاره به پولازیزاسیون سیاسی در جامعه به اینکه جنبش آزادیخواهانه مردم در ایران، مهر چپ و عدالتخواهی كارگری دارد اشاره میکند. فکر نمیکنید این یه معنی دست کم گرفتن جنبشهای سیاسی و احزاب سیاسی دیگر بخصوص ناسیونالیسم، ایرانی یا کرد یا ترک و عرب و ...، و احزاب و شخصیتهای آنها است؟ آیا این باعث ندیدن خطر این جنبشها و احزاب در جدالهای آتی در جامعه نیست؟
خالد حاج محمدی: نه مطلقا فكر نمیكنم آنها را دست كم گرفته ایم، بلكه در پلنوم و قطعنامه موقعیت جدید آنها در در دل تحولات زیر و رو كننده جهانی، منطقه ای و در دل تحولات در ایران مورد توجه قرار گرفت. توجه داشته باشید یك پولاریزاسیون عمیق طبقاتی در سراسر جهان و خصوصا در ایران در جریان است. طبقه كارگر ایران و بخش وسیعی از مردم پایین جامعه نه تنها خواهان سرنگونی فوری جمهوری اسلامی هستند، كه بعلاوه خواهان جامعه ای برابر، رفاه عمومی، آزادی زن، پایان استبداد سیاسی، لغو اعدام و شكنجه و زندان، عدالت اجتماعی و در یک کلام یک زندگی سعادتمند و دنیای بهتری هستند. بخش قابل توجهی از رهبران طبقه كارگر خواهان اداره آتی جامعه ایران از كانال دخالت مستقیم مردم، و اداره شورایی آن هستند. این مهر چپ و سوسیالیستی است که ما از آن حرف میزنیم. این تحولات صف اپوزیسیون جمهوری اسلامی را متحول كرده است، فاصله ها را عمیق كرده است، پرده ها و تعارفات را از هر طرف برداشته شده و سیمای همه جنبشهای سیاسی و احزاب آن را در مقابل جامعه عریان است. امروز بخشی از جریاناتی که خود را در جنبش سرنگونی تعریف میکنند به جمهوری اسلامی نزدیكتر است تا به كارگر و جنبش آزادیخواهانه ای كه در ۱۴۰۱ بطور سراسری خواهان آزادی زن و آزادی های سیاسی و رفاه عمومی جامعه شد. چپ و راست نه فقط در ایران که در جهان به معنای كلاسیك كلمه نمانده است. تعارفات و شعارهای ״مردم پناهی״ و ״دفاع از محرومین״ كه دوره ای در ایران پرچم چپ سنتی بود، امروز دیگر خریداری ندارد و همه حرف آخر خود را میزنند. احزاب بورژوایی و خرده بورژوایی چپ سنتی كه در سالهای ۵۷ پرچم اصلاحاتی انسانی را در دست داشت، امروز عمیقا به راست چرخیده اند، بخشی به نام حقوق "خلقها" عمیقا قومی و بعضا شبه فاشیست و وطن پرست و ملت پرست شده اند، بخشی دیگر رسما و علنا پرو ناتو و پرو امریکایی شده اند. در این میان كمونیسم و كارگر و زن و جوان آزادیخواه هم به زبان خود و مستقیم و بی تعارف حرف خود را میزنند. حزب ما بی اغراق و با صراحت كامل میكوشد زبان كارگر و محروین در این اوضاع باشد و در سیاست ایران بدون دادن كوچكترین امتیازی به هیچ جریانی، جنبش كارگری و كمونیستی را نمایندگی كند.
لذا قطعنامه نقش سایر جنبشها و احزاب و سازمانهای آنها را نادیده نگرفته است. در۱۴۰۱ یك جنبش سراسری راه افتاد و رنگ خود را به فضای سیاست ایران زد. این جنبش با دفاع از آزادی زن، با دفاع از آزادی و رفاه عمومی، با همبستگی سراسری آن، با مخالفتش با اعدام و زندان و فقر و محرومیت، مرزهای ملی و قومی و ناسیونالیستی را در هم شكست و چپ و آزادیخواهانه بود. احزاب و جنبشهای سیاسی بورژوایی در دل این تحولات تلاش كردند كه مهر خود را به آن بزنند و اما موفق نشدند. یكی مهر ناسیونالیسم ایرانی و بازگشت به گذشته و حكومت پادشاهی را میزد و یكی هم در كردستان لباس كردی و منشا كردی و كردستانی برای آن میدوخت که جامعه جوابشان را نداد. دست رد زدن مردم به سینه احزاب راست و بورژوایی ادعای ما نیست، تاریخ ثبت شده مبارزه مردم و بخصوص جوانان برای دستیابی به آزادی و برابری است.
جنبشها و احزاب و سازمانهای گوناگون بورژوایی فعال بودند و همگی كوشیدند غرب را متقاعد كنند كه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و ممانعت از عروج كارگر و كمونیسم و انقلاب از پایین، از كانال حمله به ایران و دست بدست شدن قدرت از بالا و حفظ سیستم كاپیتالیستی، كار جمهوری اسلامی را تمام و قدرت به آنها واگذار شود. غرب به آنها اعتماد نكرد، بورژوازی ایران آنها را در چنین موقعیتی نمیدید كه پشت این نیروها و ائتلافهای آنها باشد. امروز هم بخش عمده این نیروها امید به حمله اسرائیل به ایران بسته اند، بخشی مستقیم پرچم اسرائیل را بر میدارند و نقش مخرب آنها از چشم ما دور نیست. میدان سیاست تغییر کرده است، تحولات جدی ای اتفاق افتاده و هر كس در ظرفیتهای دیگری بر اساس تحولات واقعی در میدان سیاست بازی میكند و این مطلقا از چشم پلنوم كمیته مركزی دور نبود.
کمونیست: قطعنامه انقلاب سوسیالیستی را تنها راه نجات مردم ایران میداند و در این رابطه نه فقط به تقابل خود با جمهوری اسلامی در همه عرصه ها، از تعرض به معیشت تا فضای جنگی و ... میپردازد، بلکه تقابل با اپوزیسیون راست را به همان اندازه ضروری میداند. این اهمیت بیش از حد دادن به نقش این اپوزیسیون نیست؟
خالد حاج محمدی: نه مطلقا چنین نیست! شما چه بخواهید و چه نخواهید، مستقل از جایگاه كنونی اپوزیسیون راست، انقلاب كارگری در ایران، نه تنها با جمهوری اسلامی كه بعلاوه با تقابل جدی اپوزیسیون راست روبرو است و امروز این تقابل بیش از هر زمانی آشكار است. اجازه بدهید این پدیده را مقداری توضیح دهم.
اول اینكه انقلاب سوسیالیستی به عنوان تنها راه نجات مردم از توحش نظام كاپیتالیستی، از فقر و بی حقوقی، از جنگ و جنایت و تامین زندگی شایسته انسان و جامعه آزاد و برابر، چه در ایران و چه در ابعاد جهانی همیشه اولویت فوری كمونیستها بوده است. آنچه امروز تاكید چند باره ما بر این ضروت و نجات جامعه بشری را ضروری كرده است، تحولات و پولایزاسیونی است كه در ابعاد مختلف چه بعد جهانی و چه در ایران روی داده است. بی شك اولویت و تلاش ما سرنگونی جمهوری اسلامی به عنوان اولین مانع و اولین قدم در این مسیر است. اما و همچنانكه اشاره كردم تفاوت فاحشی میان اوضاع امروز ایران با مثلا دوره انقلاب ۵۷ است. جنبش ״همه با هم״ به معنای انقلاب ۵۷ امروز در دستور كسی نیست و مهمتر اینکه ممکن نیست. هر جنبش و حزب و جریانی پروژه خود و تقویت جنبش خود را دنبال میكند و براین اساس اپوزیسیون راست از هم اكنون بی توهم، ضد كارگر، ضد عدالت و برابری و آگاهانه ضد كمونیست است. خودآگاهی در میان این جنبش از جمهوری اسلامی تا اپوزیسیون راست و در صف مقابل در میان كمونیستها و طبقه كارگر بالا است و به معنایی توهمات و تعارفات رایج كنار رفته اند. دوره ای از مبارزه طبقاتی رقم خورده است كه هیچ نیروی بینابینی امكان ادامه حیات به عنوان جریانی تاثیر گذار را ندارد و در میدان واقعی مبارزه، مستقل از هر اختلافی، نیروهای سیاسی حول جریانات اصلی در اپوزیسیون، بورژوایی یا کارگری یا نیروهای راست یا كمونیستی، به عنوان راس جنبشهای اجتماeی واقعی، صف میبندند.
به باور من نباید مطلقا صف و موقعیت كنونی اپوزیسیون راست و انشقاق و پراكندگی و شكستهای تا كنونی آنها را مبنا قرار داد. اگر كارگر صنعتی در این جامعه تكان بخورد و خطر تحولی انقلابی بر دوش طبقه كارگر و با نقش و رهبری كمونیستها، برجسته شود، كل راست علیه آن میشورند. در چنین شرایطی و در صورت جدی شدن سرنگونی جمهوری اسلامی و امكان یک تحول سوسیالیستی، صف اپوزیسیون راست متحول میشود، بخشی از جمهوری اسلامی برای ادامه حیات و حفظ نظام كاپیتالیستی لباس سرنگونی میپوشد و با جریانات اصلی راست یكی میشوند، اتفاقی که همین حالا در جریان است. این روند پیچیده است اما نباید تصویر كنونی را مبنا قرار داد. راست امكاناتی دارد، پول دارد، رسانه های اصلی را در اختیار دارد و اگر خطر كمونیسم جدی شود، دولتهای مختلفی آنها را به عنوان "ناجیان" مردم معرفی، عكس شخصیتهای اصلی شان را بزرگ میكنند و به عنوان رهبر معرفی و لانسه میكنند و علیه خطر انقلاب پایین از آنها حمایت میكنند. در چنین شرایطی انواع جناحها و شخصیتهای جمهوری اسلامی لباس اسلامیت و مذهب را دور میندازند، به عنوان دگراندیش و لیبرال و "متمدن" تغییر ریل میدهند و در لباس اپوزیسیون و "ناجی" مردم وارد صحنه میشوند. قطعنامه نه تنها ظرفیت ضد كمونیستی، ضد كارگری و ضد آزادایخوهانه كنونی این اپوزیسیون و شكستهای تا كنونی آن و دست رد جامعه به راه حلهای تا كنونی آنها را مد نظر دارد بعلاوه به تحولات و دگرگونیهای آتی بر اساس سیر تحولات جامعه ایران در خود اپوزیسیون هم پرداخته است.
کمونیست: قطعنامه قدرتگیری طبقه کارگر را منوط به اولا وجود یک پرچم رادیکال و کمونیستی و افق مشترک کارگران کمونیست و دوما به وجود یک حزب کمونیستی با نفوذ میداند. رابطه حزب با کارگران کمونیست را چگونه ارزیابی میکنید؟ از نظر شما حزب حکمتیست (خط رسمی) چه اقدامات یا سیاستی را باید در دستور خود قرار دهد تا به چنین حزبی تبدل شود؟
خالد حاج محمدی: هیچ جنبشی بدون دادن پرچمی سیاسی روشن و تصویری كامل از آینده ای كه برای بشریت دارد، نمیتواند پیروز شود. حتی احزاب بورژوایی، ضد كارگری، پادشاهی، قومی، نژاد پرست و فاشیستی و... در سراسر دنیا میكوشند جامعه را متقاعد كنند كه آنها اگر پیروز شوند وضع بهتر میشود. و باید توجه داشت كه مردم عموما امكان گرا هستند و اگر بدانند دنیای انسانی و عادلانه آنها كه آرزویش را دارند اكنون ممكن نیست، حول ممكن ترین آلترناتیو كه از نظر آنها وضع قابل تحمل تری را ایجاد میكند جمع خواهند شد. مسئله دیگر اینكه حقانیت كمونیسم و انقلاب كارگری به معنای پیروزی ما نیست، اگر چنین بود انقلاب كارگری می بایست دویست سال پیش حداقل در كشورهای صنعتی اتفاق می افتاد. باید نیروی متحقق كننده و معتبر اجتماعی در میدان باشد و حداقلی از طبقه كارگر را حول پرچم سیاسی خود و افقی كه برای آینده جامعه ترسیم میكند متحد كرده باشد. نارضایتی طبقه كارگر و نفرت از نظام كاپیتالیستی برای انقلاب كارگری كافی نیست. چنین پدیده ای زمینه و امكانی و فرصتی فراهم میكند كه نیروی ممکن کننده این تحول نقش ایفا كند، نیرو جمع كند و امكان عملی و واقعی این تحول را فراهم كند.
این امكان حزب سیاسی است! این امكان حزب كمونیستی است و این حزب كمونیستی هر حزبی نیست. این حزب كمونیستی باید توانسته باشد افق سیاسی خود را به افق طیف قابل توجهی از رهبران بانفوذ و معتبر طبقه كارگر، تبدیل كرده باشد و طیفی از فعالین كارگری و شخصیتهای بانفوذ و رادیكال جامعه را با خود هم تصویر كرده باشد. تحول سوسیالیستی و انقلاب كارگری با طغیانهای توده ای، حتی از نوع رادیكال آن كه حكومتها را سرنگون میكند و ممكن است به انقلابی هم تبدیل شود، متفاوت است. انقلاب كارگری یك انقلاب آگاهانه و نقشه مند است كه بدون حزب سیاسی و رهبری كننده و معتبر با درجه ای از نفوذ اجتماعی و با طیفی از رهبران خوشبین، روشن بین و مصمم و با نقشه، ممكن نیست. اینكه جامعه ناراضی است، جمهوری اسلامی ضعیف است، انقلاب میشود و نوبت سوسیالیسم است و فردا به قدرت میرسیم، پوچ است، كودكانه است، فریبكارانه و خودفریبی مطلق است. هیچ ارتشی در هیچ جنگی بدون سیاست روشن، بدون سازمان، نقشه واقعی، حساب توان و نیروی خود و دشمن، نقشه جنگ و ستاد فرماندهی علیه یك گروه كوچك فكسنی هم به پیروزی نمیرسد. حزب سیاسی، حزب كمونیستی این ستاد فرماندهی و مغز سیاست، سازمان و تاكتیك و تامین افق و نقشه این انقلاب است و بدون آن طبقه كارگر راه زیادی نمیرود و بالاخره جریانی سكان اعتراضات و طغیانها را در دست میگیرد و سر كارگر و مردم خواهان برابری و عدالت بی كلاه میماند.
اكنون حزب حكمتیست(خط رسمی) به عنوان بخش متحزب كمونیستها در ایران، متحزب به معنای سازمان یافته در یك حزب سیاسی، در سطح سیاسی این قطب را نمایندگی كرده است. این حزب با همه فراز و نشیبها، جریانی خوشنام است. از نظر سیاسی در بسیاری از تند پیچهای مهم سیاسی قطب نمای بخش قابل توجهی از فعالین كمونیست جامعه و كمونیستها و رهبران رادیكال طبقه كارگر بوده است. رابطه جنبشی این حزب با كمونیستهای ایران بسیار نزدیك است و تبدیل این رابطه و همسویی سیاسی به جمع شدن در ظرف واحد و تبدیل حزب به ظرف این تحزب، راهی است در مقابل همه ما.
اینكه حزب حكمتیست (خط رسمی) چه اقدامات و سیاستی را در دستور باید بگذارد تا به چنین حزب با نفوذ اجتماعی تبدیل شود، راه همواری نیست و تلاشهای زیادی در این مسیر انجام گرفته است و اینجا به چند نكته اكتفا میكنم. اولین مسئله ظاهر شدن حزب و رهبری آن در این قامت است. قرار گرفتن رهبری حزب و كمونیستهای قائل به چنین تحولی در ایران، در چنین موقعیتی كه این وظیفه ما است و به استقبال آن میرویم و از مشكلات این مسیر هراس نداریم و این نقش را برای خود قائل شوند، اولین قدم است. این تصمیم البته فقط اراده نیست. افق و سیاست روشن و روشنبینی و اعتماد به خط و سیاست خود یك پدیده تعیین کننده است. باید توجه داشت كه تبلیغات عظیمی علیه ما و همه كمونیستها در این مسیر انجام میگیرد، تبلیغات جنگ سردی گذشته راست امروز توسط طیف وسیعی از چپهای قدیم و امروز دمكرات شده در جریان است. تبلیغات جریاناتی كه هنوز خود را چپ میدانند و "دمكرات" و "واقع بین" و مردم دار و "اجتماعی و غیر سكت"، شده اند، علیه كمونیسم و حزب ما كم نیست. به باور من اینها هنوز بر ذهن بخشی از كمونیستها سنگینی میكند. اینها واقعا مانند كف روی آب رفتی اند، اینها برای زنده ماندن همرنگ جماعت شده اند و دلخوش مكنند كه اجتماعی شده اند و امروز خودشان برای زنده ماندن به هر دری میكوبند و نباید آنها را جدی گرفت.
فاكتور دیگر دخالت فعال در فضای سیاست در این دوره است. كمونیست در ایران در مقابل تحولات جهان و اتفاقاتی كه می افتد، نمیتواند بی حرف باشد و در حاشیه قرار بگیرد. كشمكشهای جهانی و منطقه ای، سیر بازبینی در باورها و راه حلهای سنتی برای رسیدن به صلح و آزدای و رفاه در غرب، صف بندی های جهانی و منطقه ای، جنگ در فلسطین و كشتار وسیع مردم، جنگ اوكراین و آینده آن، تخاصمات منطقه ای از تلاشهای اسرائیل و تركیه تا ایران و عربستان و...، روی فضای سیاسی در جامعه، روی افق، خوشبینی یا عدم خوشبینی، روی صفبندی های سیاسی و ... تاثیرات جدای دارند. سیاست هیچوقت صرفا کشوری و منطقه ای نبوده است. این امری است كه كم و بیش حزب ما به آن پرداخته است و كوشیده است در دل این تحولات طبقه کارگر افق خود را گم نكند و همواره به عنوان حزبی انترناسیونالیستی افق انقلاب كارگری و اتحاد وسیع طبقه كارگر و كمونیستها را پرچم خود كند. بطور نمونه شكل دادن به قطبی كارگر در خاورمیانه در دفاع از مردم فلسطین یك گام مهم در این دوره بود. چنین پروژه هایی در این دوره مهم هستند.
ایران یكی از كانونهای انقلابی جهان ما است. حزب ما از صفر شروع نكرده است و تاریخی را پشت سر دارد. دخالت فعال در تحولات این جامعه، دخالت در جدالهای اصلی سیاسی و گم نكردن قطب نمای انقلاب كارگری در این جدالها، نقد بیرحمانه و بدون ارفاق از جنبشهای بورژوایی از راست تا چپ، دخالت در مبارزات روزمره علیه جمهوری اسلامی، تعیین تاكتیك و افق پیروزی در این مبارزات، تلاش برای اتحاد طبقه كارگر برای بهبود و رفاه، علیه فقر و...، عطف توجه به جنبش برابری زن و...، تلاش برای متشكل شدن كمونیستها در جنبشهای اعتراضی و رهبری و هدایت اعتراضات كنونی توسط آنها و هم خط و هم جهت شدن و افق دادن به آنها کماکان از وظایف جدی ما است.
علاوه بر اینها گسترش شبكه های حزبی، افزایش نفوذ اجتماعی تشكیلاتهای محلی و درگیر شدن بیشتر در مبارزات جاری، تبدیل رفقای ما به حلقه اتصال و به هم بافتگی شبكه ها و محافل كارگران پیشرو و فعالین كمونیست و رادیكال در میان زنان، در صفوف نسل جوان در دانشگاهها، در صف معلمین و اقشار محروم، در محلات و....
خلاصه در این تردیدی ندارم كه مسیری هموار در مقابل ما نیست. اما دنیایی امكانات و زمینه های واقعی برای بزرگ شدن ما، برای متحد شدن كمونیستها و برای ایفای نقش به نفع تحولات سوسیالیستی در جامعه ایران و تاثیر گذاری فراتر از ایران، موجود است. باید به استقبال این دوره رفت و از مشكلات راه نهراسید، چیزی كه پلنوم نیز بر آن تاكید كرد.