آیا تامین معیشت مردم کردستان که در گرو احزاب حاکم میلیشیایی است، قابل وصول است؟ تجربه بیش از دو دهه حاکمیت احزاب میلیشیایی و تجربه اعتراضات اجتماعی مداوم هم نشان می دهد جواب منفی و یا در خوشبینانه ترین حالت همانطوری که تا حالا شاهد بودیم، قطره چکانی خواهد بود.
بنا به گفته معلمان و کارمندان اقلیم کردستان، تا کنون ۱۱۸ بیانیه نوشته و در ده سال اخیر ۹۰ اعتصاب و اعتراض سازمان داده اند. آخرین اعتصاب معلمان در هفته های گذشته، با اعتصاب غذای ۱۵ روزه تعدادی از آن ها خاتمه یافت. اما همه ی این تلاش های خستگی ناپذیر تا کنون پاسخ نگرفته است. حقوق این بخش جامعه حداقل در ۱۰ سال اخیر، ماه ها به تعویق افتاده و یا ماه های زیادی نیمه نصفه پرداخت شده است. در این مدت هم حقوق کارمندان افزایش نیافته است.
سوال این است پس چاره چیست؟
فرهنگیان و کارمندان خواستارند که حقوق شان از دست مقامات اقلیم رها شده و مستقیما از طریق وزارت داریی عراق پرداخت شود.
این خواست بعلاوه ی ده ها مساله دیگر نشان می دهد که موضوعی به نام دولت اقلیم بی معنی است. بعد از سقوط صدام حسین تا کنون احزاب میلیشیایی و عشیرتی کنترل کردستان را در دست دارند. کردستان به دوبخش سبز و زرد، یا طالبانی و بارزانی، تقسیم شده است. هر بخش این تقسیم بندی وابسته به دولت های همسایه، جمهوری اسلامی و دولت اردوغان، است. بنابراین از چیزی به نام دولت نمیتوان حرف زد. داراییهای کردستان بین دو حزب اتحادیه میهنی (طالبانی) و حزب دمکرات (بارزانی) و حامیانشان بصورت مافیایی متکی به فساد ودزدی و بی قانونی تقسیم شده است. بخشی از مردم کردستان سنتا اعضای دو حزب هستند و بخشا از رانت و رشوه های کلان احزاب استفاده می کنند. زمانی جلال طالبانی گفته بود که افتخار می کند سلیمانیه ۲۰ نفر یا خانواده میلیونر و میلیاردر دارد. این در شرایطی است که مردم کردستان از آموزش رایگان فرزندانشان و بهداشت و درمان لازم بی بهره اند. احزاب حاکم آموزش و بهداشت را خصوصی کرده و هر بخش را به وابستگان و شرکایشان در قدرت و ثروت واگذار کرده اند. از بیمه ها و خدمات اجتماعی و بیمه بیکاری خبری نیست. تصور کنید تنها بیمارستان دولتی در شهر سلیمانیه تنها یک بخش کوچک به بیماران و مراجعین اختصاص یافته و شبانه روز صدها زن و مرد و کودک و سالمند در حیاط و سالن و راهروهای یبیمارستان منتظرند تا نوبت ملاقات دکتر یا حتی پرستاری را برای چند دقیقه داشته باشند.
این شرایط به ما می گوید، تا زمانی که حاکمیت احزاب و مافیایش برقرار است از کردستان آزاد و مرفه خبری نیست. معیشت نه تنها فرهنگیان و کارمندان بلکه کارگران و دیگر زحمتکشان جامعه تامین نمی شود. مسئله این است، در جامعه بی صاحب، بدون دولت و بدون قانون و تحت کنترل میلیشای احزاب فاسد که کل داراییهای جامعه را قبضه کرده اند، کسی مسئول اداره جامعه به طوری که معیشت مردم تامین و آزادیهای سیاسی تامین شود، نیست.
همین که معترضین می خواهند حقوقشان را دولت عراق مستقیما تامین کند نشان از بی اعتمادی کامل مردم به احزاب میلیشیایی حاکم است. ولو اینکه دولت مرکزی بغداد هم از مجموعه ای از روسای عشایر و قبایل و مذاهب تشکیل شده است که بخشی از آن میلیشیای وابسته به جمهوری اسلامی است.
در نتیجه زندگی مردم، دستمزد کارگران و حقوق زحمتکشان و زنان و جوانان بیکار چه در بعد سراسری و چه کردستان بازیچه دست رقابت بر سر قدرت و ثروت و فساد و بی قانونی طیفی از سرمایه داران و میلیشیای احزاب قومی و مذهبی است. در چنین شرایطی چه در عراق و چه در کردستان چشم انداز بهبودی در شرایط کار و زندگی مردم وجود ندارد. احزاب به اصطلاح اپوزیسیون از جمله "بزوتنه وه ی گوران"، "جنبش تغییر" یا "نه وه ی نوی"،(نسل جدید)، اسلامی ها و... همگی سر در آخور بخور و بچاپ احزاب حاکم دارند و همه در فلاکت جامعه و بیحقوق زحمتکشان شریک جرم اند.
مردم در مناطق تحت حاکمیت اتحادیه میهنی در دوره ای به "بزوتنه وه ی گوران"، یا "نه وه ی نوی"، متوهم شدند و این برای مدت طولانی مردم را در انتظار "تغییر" نگه داشت. در حالیکه تغییری در کار نبود. رقابتی بود بین جناح های اتحادیه میهنی بر سر قدرت و ثروت.
زحمتکشان کردستان تاکنونی تلاش های عظیمی برای احقاق حقوق خود کرده اند و آسیب های زیاده دیده و فعالین اعتراضات تعقیب و آزار دیده و بخشا ترور شده اند. بدون شک این مبارزات و اعتراضات ادامه خواهد داشت. ممکن است باز بخشی از حقوق های معوقه یا کسر شده به دست بیاید. اما این حداقل بخور و نمیر است. اگر بخواهیم زندگی جامعه متحول شود و امنیت و آسایش و رفاه و آزادی و حرمت انسانی تامین شود، جامعه به سطح بالاتری از این تلاش ها و خواست ها و اهداف بزرگ تری نیاز دارد.
این تحول، جنبشی اجتماعی و توده ای سازمان یافته با فعالین و رهبران دارای نفوذ و اتوریته و محبوبیت می خواهد. یک حزب سیاسی رادیکال و اجتماعی می خواهد. همه می دانیم که حق گرفتنی است. هر گونه تغییر اساسی در کردستان یعنی بیرون آوردن جامعه از تسلط و حاکمیت قدرت ظالم، فاسد و تبهکاری است که بیش از دو دهه است کردستان را در شرایط اردوگاهی و بی قانونی نگه داشته است.
حزب کمونیست کارگری کردستان تا کنون می توانسته و هنوز می تواند این حزب سیاسی و اجتماعی برای تغییر جدی و نجات جامعه از سرگردانی و فقر و بیحقوقی و فرار جوانان و فرهنگ ارتجاعی مرد سالار و ضد زن باشد.
معضل اساسی در کردستان و مبنای همه ی بدبختی های جامعه مساله قدرت و حاکمیت است. شرایط فلاکتبار زندگی مردم کردستان و تامین معیشت و رفاه و آزادی، مساله قدرت سیاسی و حاکمیت مردم را به دستور جامعه آورده است.
حاکمیت موجود به نام ״دولت اقلیم کردستان״ را حتی نمیتوان کارتونی نامید. کردستان در همه ی این دهه ها هیچ وقت حاکمیتی، حتی از نوع متعارف بورژوایی، نداشته است. بورژواهایی که برای حفظ خود هم سهمی بخور و نمیر به کارگران و زحمتکشان بدهد. مردم کردستان هیچ سهم اقتصادی و سیاسی درحاکمیت میلیشیایی و عشیرتی احزاب حاکم ندارند. اکثریت مردم کردستان برای زندگی معمولی با چنگ و دندان تلاش می کنند و سرکوب و تحقیر می شوند. این شرایط باید تغییر کند. از ریشه تغییر کند. این احزاب باید متوجه شوند که مردم با آن ها تعارف ندارند. مردم بارها گفته اند ما شما را نمیخواهیم. اما این خود بخود اتفاق نمی افتد. اگر چاره اساسی در دستور نباشد، وضع همین که هست و فقر و محرومیت، و تحقیر و خشونت علیه زنان، فرار جوانان و محرومیت عمومی به سیاق تا کنونی و بدتر می تواند چند دهه ی دیگر ادامه یابد.
نفرت و نارضایتی در کردستان عمومی است. حتی افراد مسلح احزاب میلیشیایی در این نفرت از فقر و نداری و نارضایتی شریک اند. نیروی مردمی که گاها هزاران نفره به خیابان می آیند، می تواند و باید سازمان یابد. یک حزب سیاسی با اتکا به فعالین و رهبران رادیکال اعتراضات اجتماعی می تواند رهبری و سازمان دادن این نیروی عظیم اجتماعی را برعهده بگیرد. اگر این اتفاق نیفتد خود فعالین و رهبران تا کنونی اعتراضات ، یکی پس از دیگری بازداشت و شکنجه و حتی ترور می شوند.
اعتراضات مقطعی این و آن بخش جامعه از جمله فرهنگیان و کارمندان می تواند به یک جنبش اجتماعی سراسری کارگران، فرهنگیان، کارمندان، بازنشستگان علیه فقر و تبعیض و بیحقوقی و بی قانونی و خشونت تا حد کشتن زنان و آوارگی و بی سرنوشتی جوانان...، تبدیل شود. جنبشی که زیر پای احزاب میلیشیایی را خالی کرده و مدعی قدرت باشد. چنین جنبشی بدون شک حمایت بخش زیادی از افراد مسلح احزاب که آن ها هم زندگی بخور و نمیر دارند را به صف خود می آورد.
جنبشی که می تواند اسم داشته باشد، سازمان داشته باشد، رهبری جمعی معین داشته باشد، برنامه و اهداف روشن داشته باشد. مدعی قدرت باشد. مدعی سازماندهی جامعه به شیوه ی انسانی و ازاد و مرفه باشد. جنبش توده های کارگر و زحمتکش و تهیدستان می تواند آلترناتیو وضع موجود باشد.
یا این اتفاق می افتد و یا برای مدت نامعلوم در به همین پاشنه می چرخد.
اسفند ۱۴۰۳- فوریه ۲۰۲۵