اگر اپوزیسیون بورژوایی پرو ناتو و هم جبهه با اسرائیل- آمریکا (سلطنت طلبان و حککا) که تمام امید شان به تکرار سناریوهای عراق، لیبی و سوریه در ایران است، اگر جنبش سرنگونی طلب مردم ایران برای به زیر کشیدن رژیم جمهوری اسلامی در جریان نبود؛

اگر جامعه ایران اینقدر اختناق زده نبود که بخش های از مردم از ترس آب به آتش پناه ببرند و به خیال خودشان برای نجات از شر حکومت اسلامی حتی به سوی شیطان هم دست دراز کنند؛ اگر میدیای راست اینقدر با تبلیغات ضد کمونیستی جامعه را مسموم نکرده بود؛ احتمالاً پرداختن به مساله سوریه و سرنگونی بشار اسد برای جنبش کمونیستی طبقه کارگر چنان مبرم نبود که الان هست. اما با وجود این مولفه ها و علیرغم اینکه بیش از یک ماه از رویدادهای که این اپوزیسیون آن را انقلاب سوریه می نامد گذشته؛ هنوز لازم است ما به متدولوژی برخورد این گرایش بورژوایی به سرنگونی بشار اسد پرداخته و کارنامه آنان را در این موارد مرور کنیم، چون بدون شناخت پدیده های که در سوریه در جریان است و شناخت این گرایش بورژوایی در اپوزیسیون، وقوع انقلاب واقعی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی غیر ممکن است، چون انتساب سرنگونی هر حکومتی به انقلاب توسط بخش های از چپ، آگاهانه یا ناآگاهانه کاریکاتور کردن انقلاب آگاهانه اجتماعی طبقه کارگراست. چون بخاطر اختناق زدگی جامعه ایران متاسفانه این اپوزیسیون از ضعف کمبود آگاهی سوسیالیستی مردم سوء استفاده می کند و به کمک میدیای ناتو، در میان مردم خریدارانی چند پیدا کرده و بخشاً انسان های شریف، انقلابی و معصوم را تحت تائثر این تبلیغات به دام این خط ارتجاعی انداخته است. علاوه بر این ها، زمان می گذرد و سازمان ها رنگ عوض می کنند. ما باید موضع گیری ها، بی پرنسیپی ها و اقدامات این دوره نامبردگان را در تاریخ به ثبت رسانده تا رفتار پیوسته بهم آنان مشخص تر شده که در هر مرحله از تاریخ و برای هر رویداد (بین المللی و داخلی) چه سیاستی های فریبکارانه ای اتخاذ کرده و چه برنامه های شومی در دستور گذاشتند. در پرتو مرور این رویدادها از یک طرف، به میزان بی پرنسیپی، جنس، ماهیت و کاراکتر این اپوزیسیون بیشتر پی خواهیم برد و از طرف دیگر، خودآگاهی کمونیستی طبقه کارگر در تشخیص تفاوت سرنگونی با انقلاب بیشتر می شود.

البته مورد سوریه تنها موردی نیست که این اپوزیسیون راست، موضع پرووکاسیونی پرو ناتو و سمپاتی با نیروهای مرتجعی که رژیم اسد را ساقط کرده انتخاب کردند؛ بلکه آنها حداقل طی سه دهه اخیر، در گذرگاه ها و رویدادهای مهم تاریخی، مانند جنگ حکومت مذهبی و فاشیست اسرائیل علیه مردم فلسطین، در جنگ اوکراین- ناتو و روسیه، همین سیاست ها را اتخاذ کردند. اینها در جنایت عظیم اسرائیل- آمریکا علیه کودکان فلسطین با اسرائیلی که نزد مردم متمدن دنیا، بخاطر این جنایت در ردیف رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفته، هم جبهه شده و با شور و هیجان احمقانه، توحش حکومتی که حتی هیچ موازین و استاندارد سازمان ملل شان را مراعات نمی کند، مبارزه برای آزادی ایران می خوانند و از سرنگونی اسد غش کرده که گویا این نسخه به قدرت رسیدن آنان است. از نظر ماهیت طبقاتی، این یک خط راست تاریخاً به هم پیوسته است، ولی در زمان های مختلف و در سازمان های مختلف در اشکل متنوع و گاهاً در لباس چپ و پوشیده؛ و گاهاً مثل این دوره بی پرده و بصورت عریان خود را نشان می دهد. بنابر این، ما باید کارکرد همچنین سیاست های ناسالم و مضر این اپوزیسیون برای مبارزه طبقه کارگر و اپوزیسیون انقلابی سرنگونی طلب مردم ایران در آینده کدام است، افشا نمائیم. هر جایی و هر زمانی که این اپوزیسیون پلورالیسم مبارزه طبقاتی را مخدوش و آب را گل آلود کند، باید با نقد کمونیستی، این سیاست های ماکیاولیستی، بی پرنسیپی و سازش طبقاتی آنان را در همانجا و در همان زمان خنثی نمائیم. زیرا در غیر این صورت، اقشاری از مردم ایران بخاطر اختناق و نبود آزادی، از این گرایش آسیب پذیر بوده و تحت تاثیر تبلیغات مسموم کننده آنان قرار خواهند گرفت.

این مقاله چکیده دو مکالمۀ من با تعدادی از دوستان، پیرامون پیام های تبریک آنان یک روز پس از سرنگونی بشار اسد است. پرداختن به این پیام ها از این نظر حائز اهمیت است، چون در لابه لای آنها میزان آسیب پذیری اقشاری از مردم معترض ایران را می توان به سهولت تشخیص داد. سعی کردم نوشته را از حالت جدال محاوره ای به نوشتاری تبدیل کنم، ولی برای اینکه چارچوب اصلی موضوع محفوظ بماند، هنوز جاهای حالت محاوره ای دارد. 

1- پرداخت ارثیه اسد به حساب هیئت تحریر الشام و ترکیه، انقلاب نیست 

با احترام به شما که جز اولین کسانی بودید که کمتر از یک روز پس از سرنگونی بشار اسد، به من تبریک گفته و مژده سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی ایران دادید، بحث خود را شروع می کنم. اگر چه مردم ایران هنوز مضطربانه منتظر عواقب بخشاً نامشخص و اساساً تاریک اوضاع سوریه هستند تا ببینند که کل روندهای منطقه به کجا ختم می شود؛ ولی شما ظاهراً فقط به سقوط اسد چسبیده و آن را به فال نیک گرفتید. ضمن قدر دانی از این احساسی که سقوط هر حکومت مرتجعی را مایه خوشحالی می داند، من هم منتظر احتمالات اوضاع در آینده به کدام سوی می چرخد- نمانده و پیشاپیش خلاصه ای از نظراتم در مورد این ماجرای غامض، با شما در میان می گذارم. 
دوستان عزیز! این ظاهر قضیه است که جریانات مرتجع مرکب از بازماندگان النصر، داعش و...متشکل در جبهه هیئت تحریر الشام و ترکیه مجسمه اسد را پایین کشیدند و چند نفر زندانی که بعداً توضیح خواهم داد که فقط به منظور اینکه در مورد حکم پیروزی "انقلاب شان" یعنی فرمان آزادی بیان و عقیده، برابری زن و مرد، جدایی دین از دولت و تامین بیمه اجتماعی مردم هیچی نگویند، آنها را به صفحه میدیای آورده و برای مشروعیت خودشان، آنها را نمایش داده - تا خلاء اساسی عدم صدور حکم "انقلاب" را با آن توجیه نمایند. ظاهراً باید مردم به آزادی چند نفر زندانی مخالف اسد، بعنوان تمام دست آورده های سقوط وی بسنده کنند! با توجه به طبیعت روزهای اول این نوع تلاطم ها، این ذوق زدگی شما برای من قابل درک است و نه قابل قبول، شاید اگر من هم جای شما بودم و وقتی سرنگونی یک رژیم مستبد در منطقه می دیدم، پدیده سرنگونی چنان برایم برجسته می شد که به مسالۀ کدام جریان سیاسی او را سرنگون کرد، کی زیرپایش را خالی کرد و از محل این سقوط کردن، قرار است چه خیری به جامعه برسد، کم تر اندیشه کنم. این غیر منتظره نیست در همچنین شرایطی خوشبینی خرده بورژوایی جای احتیاط، کنجکاوی، شک و زیر سئوال بردن این سناریوی سیاه را بگیرد. در صحبت های شما نیز مسایل مهم به حاشیه رفته و هیجان زودگذر سرنگونی به نحوی برجسته است که گویا بالاخره این مُشت نمونه خروار است و می توان حکومت های دیگر از جمله حکومت جمهوری اسلامی ایران را (از این طریق!) پایین کشید. اگر بخاطر آن شرایط به شما خیلی سخت نمی گیرم، از این جا به بعد، ناپختگی، هیجان بی مورد و سطحی نگری خطرناکی در مورد ادراک رویدادهای سوریه وجود دارد؛ که در واقع دنباله سیاست آگاهانه تعدادی از سازمانهای سیاسی است که هر سرنگونی را انقلاب می نامند تا مردم برای انقلاب واقعی خود را تیار نکنند. این جهان بینی پوپولیستی سازمانهای یاد شده تا حدودی هم به افکار مردم سرایت کرده و این نگران کننده است، من نمی توانم بدون نقد از کنار این جهان بینی اشتباه بگذرم.

برعکس تبلیغات جریانات اپوزیسیون پروناتو (از چپ و راست) که بحدی پرت هستند که مردم را با هر سرنگونی و رِژیم چنج و حتی به بلیط بخت آزمایی و به خرافات امیدوار می کنند؛ برای ما هیچ دست آوردی باد آورده نیست. مساله تا به من کمونیست مربوط است، من بر این عقیده هستم که این سرنگونی هیچ دست آوردی برای طبقه کارگر در بر ندارد. این ها سرنگونی های نیستند که ما برای آن کیسه به دوزیم و نباید جامعه را منتظر خیر و برکت چیزی که ابداً وجود خارجی ندارد کرد. سنت های طبقات و جنبش های اجتماعی در برابر هم سخت جان تر از این هستند که با هارت و پورت کردن اپوزیسیون پرو ناتو، در مقابل هم سپر اندازند. هیچ اقدام این چنینی بی حساب و کتاب و اتفاقی سرهم بندی نشده،هر پدیده و اقدامی در این سطح حساب و کتاب و صاحب خودش دارد. معنی این حساب و کتاب برای ما یعنی اینکه چه کسانی اسد را سرنگونی کردند، آنها "خیر" و "برکت" آن را می برند. اگر جریانات مرتجع متشکل از بازماندگان النصر، داعش و جبهه هیئت تحریر الشام و ترکیه این را ممکن کردند، این دیگر چه ربطی به جنبش ما دارد؟ حاصل پراتیک جبهه هیئت تحریر الشام و ترکیه به کیسه خودشان می رود. حکومت ترکیه هدفش این است که از این کانال با نیروهای دموکراتیک روژآوا که آنها را متحد پ.ک.ک می داند؛ تسویه حساب کرده و به قول خودش آنها را تسلیم کند. از سوی دیگر، خیلی طول نخواهد کشید جنگ ناسیونالیسم عرب و کرد شروع می شود، در سایه این مرتجعین هنوز هیچ تضمینی وجود ندارد که سوریه مانند لیبی بعد از قذافی نشود، امیدوارم که چنین نشود، ولی می خواهم دینامیسم این روند ارتجاعی را بشناسید که وقتی ما اسد را سرنگون نکردیم، جنبش ما او را سرنگون نکرده، بی حساب و کتاب کیسه برای "ثمر" پراتیک جریانات اسلامی تحریر الشام و ترکیه ندوزیم که گویا باد آورده چیزی نصیب ما هم می شود. بنظر من باید ذوق زده نشد، محتاط بود و عمیق تر به این مسایل فکر کرد. این ذوق زدگی از سقوط اسد مصادق در فنجانی آب شنا کردن است و باید ما به این گونه سرنگونی ها هیچ دل خوش نکنیم.

بله از منظر اقشاری از مردم معترض ایران، شاید یک نقطه مثبت در سرنگونی اسد وجود دارد و آن تضعیف محور مقاومت جمهوری اسلامی است. مردم ایران و مردم متمدن جهان که با این جبهه دشمنی داشته، دوست دارند سر به تن اسد و همپیمانان او نباشد. اکنون می بینند که یکی از آنها از بین رفته، به سرنگونی دیگران هم امیدوار خواهند بود. اما تضعیف محور مقاومت اگر به تضعیف جنبش های اسلام سیاسی، صهیونیستی و جنبش ناسیونالیسم منجر نشود، هیچ خیری برای مردم سوریه و ایران در بر نخواهد داشت. واقعاً از منظر منافع طبقه کارگر به این سقوط نگاه کنید، این تنها صندلی هاست که عوض شده. یعنی یکی آن طرف کمپ مرتجعین بود آمده به طرف یک کمپ مرتجع تر، ماهیت نیروهای سرنگون کننده با نیروی سرنگون شده یکی است. اسد برای حفظ خودش متحد جمهوری اسلامی ایران بود و هیئت تحریر الشام متحد ترکیه و غیره است. این قابل درک است که شما مانند خیلی از مردم ایران فکر کرده که بالاخره بین حکومت های ترکیه و ایران فرق هست. ولی برای من وقتی به ماهیت این دو نگاه می کنم، فرق عجیب و غریب بین آنها نمی بینم. حکومت ترکیه مانند حکومت ایران مذهبی است. علیرغم اینکه ظاهراً قانون اساسی ترکیه سکولار است و ظاهراً باید مردم ترکیه کمتر از مردم ایران به ویروس مذهب آلوده باشند، اما در سایه سر این حکومت مذهبی مرتجع، مردم ترکیه بیشتر از مردم ایران آلوده به ویروس مذهب هستند. در مقام مقایسه مردم ایران از مردم ترکیه مدرن تر و ضد مذهب ترهستند.  حکومت ترکیه از رژیم ایران ناسیونالیست تر و بیشتر از رژیم ایران با مردم کرُد زبان خصومت می ورزد. وقتی ترکیه و جبهه متحد او پشت تحرکات اخیر برای سرنگونی اسد بوده و هست، باید شما سنجیده تر و موشکافنه تر این روندها را زیر نظر داشته باشید. باید به پرسوناژهای درگیر در سوریه نگاه کرده که در ازای فعالیت های ارتجاعی آنها مگر چه خیری می تواند به مردم برسد؟ 

معنی حرف های من این نیست که از هم کنون ما باید به این شرایط راضی باشیم که همه چیز به ضرر جنبش ما و به سود النصر، داعش، هیئت تحریر الشام و ترکیه تمام شود. ولی باید واقعیت ها را واقعی آنطوری که هستند به حساب آورده تا بتوان آنها را تغییر داد. در این صورت، واقعاً این اتفاقات نان و آبی برای ما در بر ندارد. این برداشتی که تصور می کند دیروز، روز سرنگونی اسد بود، و فردا نوبت جمهوری اسلامی ایران است، با ارفاق تنها بشرطی درست و گمراه کننده نیست که سرنگونی اسد در ادامه مبارزه 2011 مردم سوریه موسوم به بهار عربی بود. در آن صورت فرار اسد توسط قیام مردم و ادامه تحرکاتی مانند آنچه بهار عربی می نامند- تا حدودی می شد این استنباط را کرد. اما این یکی کاملا متفاوت است.

علیرغم تمام این شرایط نامناسب برای مردم منطقه، امیدوارم نیروهای مترقی با مبنا قرار دادن متدی که ما داریم و با پراتیک کردن این متد در متن کشمکش های منطقه، بتوانند مانع نیروهای مرتجع غالب در سوریه شده تا منطقه را به باطلاق خون تبدیل نکنند. اسرائیل، آمریکا و روسیه همیشه نیاز به بحران آفرینی و ساختن سناریوهای سیاه این چنینی و راه انداختن تفرقه ملی مذهبی احتیاج دارند تا مردم خاورمیانه را با آن درگیر نمایند، تا مردم خاورمیانه از چنبره خرافات جنبش های مذهبی و ناسیونالیستی نجات پیدا نکنند، تا هیچ وقت یک حکومت مقتدر، سکولار و مدنی در این منطقه تشکیل نشود که قادر به بسیج طبقه کارگر برای سازمان دادن انقلاب کارگری باشد، حکومتی که مردم را از این طریق به رهایی فرهنگی و رهایی از دست حکومت های مذهبی موجود هدایت کند. شما اکنون بروید در سوریه سوسیالیسم تبلیغ و ترویج کنید! در دل این شرایط، کی به حرف شما گوش می کند- وقتی جبهه النصر و هیئت تحریر الشام و اسرائیل و ترکیه، حاکمیت کشور را در دست دارند؟ حکومت اسد توسط کدام نیروها سرنگون شد، خیرش به آن نیروها می رسد. مگر ما او را سرنگون کردیم؟ مگر با یک قیام عمومی سرنگون شد؟ خیر، ارثیه اسد به حساب ترکیبی از انواع وحوش از هیئت تحریر الشام، ترکیه، اسرائیل، آمریکا و داعش ریخته شد. در این میان تنها طرف مقابل که ایران باشد، تضعیف شده است. اوکی. اما مبارزینی که در مبارزات شان با جمهوری اسلامی به دفاع از اسرائیل، آمریکا، هیئت تحریر الشام و ترکیه می پردازند، به چه درد ما می خورد؟ آیا اگر ترکیه و اسرائیل قوی شوند، این برای صلح جهانی خوب است؟ پس باید محتاط بود و با احتیاط به سرنگونی اسد نگاه کرد. بدون در نظرگرفتن دو سوی قضیه، مساله مانند این است کسی برای تسکین دردهای خود بدون توجه به عوارض قرص مسکن، آن را مصرف نمائید که شاید در کوتاه مدت کمی درد بیمار را کاهش داده، ولی بدون شناخت ریشه های بیماری وعوارض قرص ها، بیمار بعداً دچار سکته قلبی می شود.

ما بی تردید در عین حال، باید به این مساله همچون هر رویداد مهم در تاریخ معاصر نگاه کرده و آن را زیر نظر داشته و در آن مداخله کرده و پرنسیپ های خودمان را دنبال کنیم. من و شما و همه کسانی که به یک جنبش متعلق هستیم، باید در همچنین اوضاعی و علیرغم این که ما اسد را سرنگون نکردیم و با وجود این که نیروهایی که در این رویداد دست بالا پیدا کردند- ماهیتاً با اسد فرقی ندارند و باز علیرغم آینده تاریکی که این نیروها جلو جامعه گذاشته اند؛ باید در فکر جنبش طبقه کارگر باشیم و سعی کنیم که در سوریه حکومتی با ثبات، سکولار و دموکراتیک که مزدور هیچ دولتی نباشد، تشکیل شود. حکومتی مدنی، سکولار که برای جامعه و برای خودش احترام قائل باشد. اپوزیسیون پرو ناتو و هم جبهه با اسرائیل- آمریکا (سلطنت طلبان و حککا) فکر می کنند تنها مزدوری حکومت مخلوع سوریه برای جمهوری اسلامی ایران بد است، ولی مزدوری حکومت جدید سوریه برای حکومت های ترکیه، اسرائیل، آمریکا و... اشکال ندارد! 

اگر چه در اغلب مورد سرنگونی اسد با انقلاب 1357 ایران قابل قیاس نیست، ولی از آن جهت جریانات اسلامی در آن دست بالا داشت و چون انقلابیون 57 آب بندی شده به تمام مولفه های یک انقلاب پیروزمند از نظر طبقه کارگر به چه معنی است، فکر نکرده بودند، و چون انقلابیون غیر مذهبی نتوانستند این متدی که از آن بحث می کنم در روند انقلاب  و با جریان خمینی مرزبندی قاطع کنند، نتیجه چه شد؟ شاه رفت و خمینی آمد. نمونه تاریخی در این زمینه فراوان است. صدام را سرنگون کردند، علوی و جعفری که مستقیماً مزدور جمهوری اسلامی ایران بودند سر کار آمدند. قذافی را سرنگون کردند، اما اکنون وضعیت لیبی از زمان قذافی بد تر است. منظورم این نیست این سرنوشت صد در صد محتوم است که گویا هیچ کاری نمی توان کرد. اما پیش شرط هر اقدامی درست در این مورد، گفتن این حقایق در امروز است. مزبندی قاطع با جریانات مرتجع غالب در سوریه و رسوا کردن پوپولیسم چپ نما و راست پرو غرب، رمز پیروزی مردم است. با وجود تمام دشواری های که این روند برای نیروهای مترقی منطقه بوجود آورده، باز باید بی ابهام و با توهم آفرینی احزاب بورژوایی پرو ناتو و هم جبهه با اسرائیل- آمریکا که در فنجانی آب شنا می کنند، به نبرد برخاست. همه چیز بستگی به نوع پراتیک آگاهانه ما، میزان آن و در زمان و مکان درست انجام دادن آن دارد. نیروها و اشخاصی که امیدوار به ناجی نیستند، خوشان باید اندیشه کنند و بوسیله تشکل خود به مقابله با این اوضاع بروند و نه به استقبال تحمل این وضعیت و مدارا با این سناریو سیاه. انسان کارگر و فعالین جنبش طبقه کارگر باید جنبش خودشان، سنت مبارزاتی و راه های دست یافتن به حکومت کارگری را بشناسند. و در این مسیر مخاطرات پیشاروی انقلاب خود را بشناسند. در غیر این صورت با چشم بسته دنبال نیروهایی که اسد را سرنگون کردند، راه افتاده و شعار "بعد از سوریه نوبت ایران است"، تکرار می نمایند. این در حالی است که کی اسد را سرنگون کرد، از مساله ای سرنگونی او مهم تر است. امکان ندارد کسی دیگر اسد را سر نگون کند و دست مال رقص مراسم سرنگونی وی را بدست ما بدهد تا ما در شادی ایشان برقصیم. اسد را هیئت تحریر الشام و...سرنگون کردند و خودشان رقص و پایکوبی می کنند، این شادی چه ربطی به ما دارد؟ من فکر می کنم چالش نیروهای اسلامی هیئت تحریر الشام و اسرائیل، آمریکا و ترکیه که اکنون جای اسد را گرفتند، از چالش رژیم اسد برای ما سخت تر نباشد، آسان تر نیست. گفتم تا حساب و کتاب دستتان باشد که من این مساله را چگونه ارزیابی و بررسی می کنم.

در پایان این قسمت از صحبت هایم، لازم است این نکته را نیز یادآوری کنم که قطعاً نباید این برداشت از صحبت های من بشود که گویا دنیا فقط میدان جنبش های مذهبی هیئت تحریر الشام، جمهوری اسلامی و اسرائیل و جنبش دموکراسی خواهی آمریکا و ناسیونالیسم روسی است؛ و متر و قیچی در دست آنان بوده تا به میل خود ببرند و به دوزند. در ضمن دنیا ماتریال اعتراض میلیون ها انسان مبارز و متمدن علیه وضع موجود هم دارد. در نظام سرمایه داری، همیشه بالقوه زمینه پراتیک انقلابی برای انقلاب کارگری و پیروزی ما هم وجود دارد. فعالیت ها و موضع گیری های نیروهای هوشیار و دارای بنیه کمونیستی مانند حزب ما، و بخش های آگاه طبقه کارگر و طیف وسیعی از کمونیست ها در این مدت، نشانه بیداری جامعه و امیدواری است. حزب ما با شناخت از ماهیت نیروهای سناریوی سیاه و تجزیه و تحلیل کمونیستی، از قبل می دانست و پیشبینی می کرد که هر سرنگونی، رژیم چنج و دست به دست شدن قدرت سیاسی توسط این نیروها مرتجع در خاورمیانه، عاقبت آن تداوم وضع موجود و در بهترین حالت انقلاب مخملی و تداوم برده داری مدرن است. از این رو ما همیشه منتقد اپوزیسیون پرو ناتو و مطرح کننده شعار آزادی، برابری و حکومت کارگری برای حکومت آینده مردم ایران هستیم. مشخص است، در متن این سرنگونی ها، ما هم باید حرف خودمان را بزنیم، پرنسیپ های خودمان را داشته باشیم و جبهه جنبش خودمان را تقویت کنیم. تفاوت های خود را با بقیه شفاف و فرموله نموده و اگر قرار است امیدی به آینده بهتری داشت، باید با طرح این متدلوژی و با به کار بستن آن، این آینده بهتر را متحقق کرد. ما باید فعالیت و تلاش خود برای بعمل در آورده و این آینده را بسازیم و نه اینکه امیدوار باشیم که اتفاقات جاری سوریه نان و آبی برای مردم این کشور و به تبع آن برای ما دارد. با یک مثال نتیجه حرف های خود را خلاصه می کنم: تمام موجودات (ماهی خوار) دریایی هر کدام بنابه سایز خود، ماهی شکار می کنند؛ ما نیز باید در دریای پر تلاطم سیاست، تلاش کنیم که ماهی در خور سایز خودمان از آب بگیریم. اما باید متوجه بود که دریای مبارزه طبقاتی تنها متعلق به ما نیست، پر از جانوران و پر از کوسه هاهی است که اگر ما مواظب نباشیم، خطر این که طعمه آنها شویم نیز هست. ما در متن هر سناریوی باید ارزش های خود، متدولوژی خود و دوست و دشمن خود آنطوری که هستند را بشناسیم و نگاه کنیم که اوضاع به کدام سوی می چرخد و ما هم بنابه نیازها باهم تبادل نظر و هم فکری کنیم. امیدوارم در ازای پراتیک کمونیستی همه ما، خیلی طول نکشد که این بار من یک تبریک وزین، وزین تر از کوه های دماوند و شاهو به نشانه پیروزی طبقه کارگر بر دشمنانش به شما بگویم. مژده سرنگونی جمهوری اسلامی بدست مردم ایران و نه توسط اسرائیل، آمریکا و مزدران محلی شان. اگر از این طریق اوضاع ایران تغییر بنیادین کند و اگر در ایران  یک حکومت سکولار و سوسیالیستی سرکار بیاوریم، خاورمیانه واقعاً روشنایی و فرجی پیدا می کند تا از شر اسلام سیاسی در سوریه، عراق، لبنان و جنبش صهیونیستی خلاص شود.

2- اصول پایه مخالفت من با سناریوی سیاه در سوریه
مکالمه دوم چند روز پس از سقوط بشار اسد

با اجازه شما من این روزها قدری بیشتر صحبت می کنم، به دلیل اینکه وقتی دنیا سرگرم سردرک و تحلیل از چگونگی ماجرای سوریه است، من چرا تبیین خود از این ماجرا را قدری بیشتر باز نکنم؟ دور دوم صحبت های شما را شنیدم و هر کدام به واقعیت های اشاره کردید، ولی هسته اصلی صحبت های شما (تلویحاً) این را تشکیل می دهد که باید ما با دید مثبت به این سناریوی سیاه در سوریه نگاه کنیم! یا به گفته دیگر، شما با شفافیت لازم و کافی علیه این سناریوی سیاه موضع نگرفتید. این عدم شفافیت در جملاتی مانند اینکه گویا کسانی منتقد سناریوی سیاه در سوریه هستند بی برنامه و پاسیفیست بوده و کسانی هم کاسه داغ تر از آش مدافع روندی که هیئت تحریر الشام و ترکیه جلودار آن هستند. یکی از دوستان گفت به باور ایشان رفتن اسد بالاخره سود و منفعتی هم در بردارد و این سرنگونی تماماً مردود نیست. البته این دیدگاه تنها نظر اشخاصی شریف مثل شما نیست، بلکه خیلی ها چنین فکر می کنند. بخش های از مردم متائثر از راه و روش جریانات اپورتونیست و معامله گر، عموماً در همچنین شلوغی هایی، توهم ذهن خود را جای واقعیت می گذارند. آنها می گویند ما از سرنگونی اسد به این خاطر خوشحال هستیم، چون دست جمهوری اسلامی ایران را کوتاه شد.
اولاً جمهوری اسلامی بنابه ماهیت اش، چه اختلاف اساسی و انتاگونیستی با هیئت تحریر الشام و ترکیه دارد؟ اختلاف خانوادگی و تاکتیکی نمی گویم. ولی نامبردگان دارای یک ایدئولوژی، یک کتاب و یک مکتب متعفن هستند و از این لحاظ، جنس آنان یکی است. حتی زمینه نزدیکی جمهوری اسلامی با هیئت تحریر الشام و ترکیه، بلحاظ ایدئولوژی بیشتر از نزدیکی رژیم ایران با اسد است. اگر امروز مصلحت طرفین ایران و تحریر...طوری است که این دو با هم "دشمنی" کنند، این حکم ابدی نیست. اگر جمهوری اسلامی توسط مردم ایران سرنگون نشود، در آینده اینها می توانند وارد رابطه با همدیگر شوند. تمامی پرسوناژهای سناریوی سیاه در سوریه، جنبش اسلام سیاسی را می خواهند و حفظ می کنند که جمهوری اسلامی ایران از اصلی ترین عناصر آن است. پس از این نظر اگر کسی فکر می کند سقوط اسد، تحولات عظیمی موجب شده، در اشتباه است. بنظرم هیئت تحریر الشام و ترکیه هیچ اختلاف ماهوی عجیب و غیر قابل حل با جمهوری اسلامی ایران ندارند تا که با هم تا ابد بر سر موضع فعلی شان پافشاری کنند. دوماً، مبدا، مکتب و ارزش ها و نقطه عزیمت اینها تماماً یکی است. دشمنی امروز آنها هم خط قرمزی ندارد که جمهوری اسلامی نتواند از آن عبور کند. کسانی که اطلاعیه "سقوط دیکتاتوری اسد، امکان آغازی نو برای مردم سوریه" می دهند، این جوهر مشترک جنبش اسلام سیاسی را نمی فهمند.

شما اگر به اصل مساله نگاه کنید، متوجه ماهیت مشترک شاخه های اسلام سیاسی خواهید شد، از زاویه منافع جنبش کمونیستی، اصل مساله تشخیص اشتراکات همه جنبش های بورژوایی علیه طبقه کارگر و کمونیسم است که نباید در میان گرد وخاک (انقلاب شد، انقلاب شد) اپوزیسیون کوتاه بین، کم رنگ شود. این ها فکر می کنند وقتی تنور داغ است باید نان پخت، اما کی تنور را داغ کرده و قرار است چه نوع نانی پخته شود، ثانوی است. چپ هم جبهه با اسرائیل- آمریکا هم مانند خود جریاناتی که در پروسه سرنگونی اسد دخالت مستقیم داشته و دارند، این حرکت ارتجاعی را باد می کند و تصویری مثبت از آن به مخاطب خود می دهد. اما بعکس این تصویر مثبت، تمام مولفه های که در سرنگونی اسد دخالت داشته یک مورد از آن هم انقلابی و عدالت خواهانه نیست. از جمله رقابت های بورژوازی جهانی و تلاش آنان برای اینکه خاورمیانه همیشه بی ثبات باشد، محرک اصلی این سقوط بود. هدف سازماندهندگان آن، تداوم شرایط کنونی خاورمیانه است. بدون تداوم این شرایط در خاورمیانه، بقای اسلام سیاسی و صهیونیسم چگونه ممکن است؟ سازماندهی سناریوی سیاه در منطقه اجزای فراوانی مانند عقب افتادگی، تعصب و انواع خرافات می خواهد. استراتژیست های اسرائیل- آمریکا و... می خواهند مردم سوریه یک حکومت مدرن، انسان دوست و رادیکال هم تا صد سال دیگر بخواب نبینند. عناصر ایجاد سناریوی سیاه باید با مرگ بگیرند تا مردم به تب راضی شوند. مشخص است در نتیجه این سرنگونی، اگر بجای اسد یک حکومت رادیکال و انقلابی سر کار بیاید، اسرائیل، آمریکا و روسیه نمی توانند برنامه های خود را پیاده نمایند. پس این بی نهایت مهم است که هر جریانی بخواهد مردم را از این مصیبت ها نجات بدهد، باید از روز اول ماتریال و جنبش و علایم این رهایی مردم کدام است را بر این مبنا بشناسد و بدست بگیرد. 

به نوعی می توان سناریوی اوضاع امروز سوریه را با داستان افغانستان در پایان حکومت حامد کرزی و اشرف غنی مقایسه کرد. همه به یاد داریم غرب حامی، مولد و پرورش دهند طالبان، روزی او را مانند جولانی تروریست خواند و سپس (نگهبانان دموکراسی)، انگلیس و آمریکا، کشور افغانستان را به او تحویل دادند، به زعم نگهبانان دموکراسی، طالبان برای افغانستان بهتر از حکومت کرزی و اشرف غنی است، چون اگر دومی ها به اندازه یک سرسوزن ژست سکولار و مدنی به خود می گرفتند، همین ژست سکولاریسم و مدرنیسم به درد افغانستان نمی خورد. حکام انگلیس و آمریکا، طالبان را برازنده حکومت بر مردم افغانستان می دادند. اینها همین سیاست را در فرمی دیگر برای سوریه در سر دارند. چون از نظر غرب، اسد حداقل کراواتی بود و تاریخاً با حزب بعث و نظام سکولار تداعی می شود که از نظر ناتو حتی آن یک ذره مدنیت (کراوات بستن و سکولاریسم نیم بند) اسد، برای مردم سوریه زیادی می نمود. با استراتژی که غرب برای خاورمیانه دارد، یک کهنه جهادی مانند جولانی با ریش و پشم بیشتر خوانایی دارد. حدس می زنم اگر جنبش ما به سر آنها افسار نکند، آنها تا مدتی دیگر قانون شریعه جمهوری اسلامی ایران که چه بلایی بر سر مردم ایران آورده، حتی بدترش را در سوریه به عمل در می آورند. معماران تخریب خاورمیانه، جولانی با سابقه جهادی و ریش و پشمی که دارد برای سوریه بهتر از اسد با سابقه بعثی را ترجیح می دهند. از این زاویه، حکام جدید سوریه وضعیت را بدتر، بحران را عمیق تر و طولانی تر کرده و برای چند سال جامعه را در کشمکش کهنه و جدید آچمز خواهند کرد. پس این سرنگونی هیچ دست آوردی برای طبقه کارگر ندارد. بنظرم کوچک ترین نشانه و علایم رادیکالیسم در نهان این حرکت نبوده و نیست. " انقلاب" سوریه بیشتر به نفع اسرائیل، آمریکا و به ضرر مردم و مدنیت تمام شد.

اجازه بدهید چند کلمه در مورد دیدگاه های یکی از دوستان که گفت چپ سوریه باید از این وضعیت استفاده کند، صحبت کنم. من از ایشان می پرسم در این فضای که هیئت تحریر الشام و ترکیه به کمک همپیمانان بین المللی ایجاد کردند، مگر کسی شرایط این را پیدا می کند تا از چپ، سوسیالیسم و کمونسیم اسم ببرد؟ تمام این سناریو را ساختن برای اینکه در منطقه چپ و کمونیست و رادیکالیست نتواند حرف بزند و اگر چنین کرد، نه مستقیماً توسط ماشین ناتو، بلکه جولانی که خودی می نامند، با شمشیر "عدل علی" به جانش بی اندازند! اپوزیسیون راست طرفداران وضع موجود سوریه، بی حساب و کتاب از آزادی مردم صحبت می کند. آزادی شاخص های دارد، پایه های دارد، تاریخی دارد و جنبش و مکاتب آزادی بخش باید پشت آن باشد. سازمان های سیاسی تاریخ دارند، سنت دارند. تامین آزادی، ظرف، نهاد، ساختار و نیروهای معتبرآزادیخواه می خواهد. باید برای آزادی کار کرده باشید. آزادی یعنی چه؟ آخر آزادی زن و هیئت تحریر الشام و ترکیه و سرنگونی اسد کجا مرحبا؟ جنبش طبقه کارگر و الله و اکبر کجا مرحبا؟ وقتی حتی یکی از این عناصر تامین آزادی در ماجرای سوریه وجود ندارد- این دهل وسرنا چیست که چپ هم جبهه با اسرائیل، آمریکا پشت این حرکات مرتجعین راه انداخته اند؟ چرا وانمود می شود سقوط هر حکومت، نجات عالم است؟ سناریوی سوریه با معیار آزادی خواهی کمونیستی، یک نقطه روشانی ندارد و تماماً حرکاتی واپس گرایانه و کور است. بنظر من تنفیذ جریان جولانی به عنوان حکومت سوریه، مانند تعویض راننده یک اتوبوس شق و شر است که اسد بسان یک راننده خسته، بی لیاقت و لمپن از پشت فرمان آن کنار گذاشتند و یک راننده بی لیاقت تر و لمپن تر از اسد، پشت فرمان همان ماشین قراضه نشاندند تا در همان مسیر و با همان پیچ و خم های راه پر پیچ و خم خاورمیانه، مسافرین گیر کرده در منگنه جنبش های ارتجاعی را به ناکجا آباد ببرد. در این ماجرا، نه ماشین عوض شده و نه ماهیت راننده و نه درد مسافران. بنابر این، یکی از راه های مصونیت جامعه این است که شما این ها را بی تخفیف به مردم بگوید. باید همه این ها را امروز به مردم گفت و نه فردا. نباید چند ماه و احتمالاً چند سال دیگر منتظر بود و آن وقت به مردم گفت اینها با اسد ماهیتاً فرقی ندارند. چه فایده آن وقت چپ هم جبهه با اسرائیل- آمریکا پشیمان شود: "ای کاش می دانستند در ماهیت اسرائیل و ترکیه آزادی مردم وجود ندارد. ای کاش می دانستند نزد نیروهای مذهبی اگر کسی از آزادی صحبت کند و به اسلام نقد داشته باشد، اینها با شمشیر سرش می زنند".

چند روزی است که تلویزیون های انگلستان شروع به پخش تصویر احمد جولانی به عنوان قهرمان مردم سوریه کردند. اگر اینها مهره ای را خلع ید کرده و خودشان کسی دیگر در مسند قدرت بنشانند، چرا باید انسان چپ، رادیکال و مبارز خریدار این سیاست چندش آور باشد. این نمونه ها کافی است تا متوجه شد که هر نیروی از اپوزیسیون ایرانی به این تغییر شکل حکومت دل خوش کند، نه تنها نیروی پیشرو محسوب نشده، نه تنها توانایی معالجه دردهای جامعه ایران را ندارد، بلکه خود آن نیرو بیمار است و به دکتر و دارو نیازمند است. هر دولت و هر نیروی با اغماض به این تحرکات ارتجاعی نگاه کند، خود آن نیرو هیچ و پوچ است و رادیکالیسم او هم سطح "رادیکالیسم" احمد جولانی و اردغان است. با توجه به تمام این فاکتورها، اکنون مشخص است که به قدرت رسیدن هیئت تحریر الشام یک گره دیگر به گره های مشکلات مردم سوریه اضافه کرد. شاید کسانی بگویند خوب این یعنی شما دوست ندارید که بشار اسد سرنگون شد!

پاسخ من به این تبیین وارونه اپوزیسیون پرو ناتو، عبارت از این است: شما صورت مساله را کج فهمیدید. تمام این صغری و کبری گفتن من برای این است که واقعاً بشار اسد، ارزش های طبقه بشار اسد، دین و آیین و نظام بشار اسد سرنگون شود ، نه شخصی به عنوان رئیس جمهوری برود، ولی تمام چیزهای که در رژیم او باعث عقب ماندگی و بدبختی مردم شده، دست نخورده باقی بماند. و نه اینکه اسد برود، ولی ارزش های اساسی؛ ارکان، پرنسیپ ها، اصول و جوهر نظام سیاسی او باقی بماند.

بنظرم تفاوت حامد کرزی و اشرف غنی با طالبان چقدر بود، تفاوت اسد و نیروهای سرنگون کننده اسد هم همین قدر است. پس که چه شد؟ ما چرا برای این "انقلاب" کیسه بدوزیم؟ ما چرا باید خود را به این دلخوش کنیم که قیام شد و شعار "پیروزی آنها" مبارک باد بدهیم؟ بله، این شادی هیئت تحریر الشام و ترکیه و چپ هم جبهه با اسرائیل، آمریکا است، ولی شادی مردم سوریه نیست. نباید با این سناریو هم آوا بوده و با ساز آنان رقصید. آخر چرا باید انسان برای پرهیز از رو به روی شدن با واقعیت و زحمات تغییر اساسی جامعه، به توهم و خود فریبی اپوزیسیون پرو ناتو پناه ببرد؟ خلاصه هر جریان دارای اصول، پرنسیپ و جوهر رادیکال و سوسیالیستی باشد، حساب خود را از این نیروها مرتجع جدا می کند. تبلیغ و ترویج سیاست های که من دارم به رئوس آنها اشاره می کنم، در سطوح مختلف در دستور خواهد گذاشت. و این راه برای عبور مردم سوریه از شر اسلام سیاسی و منع دخالت جمهوری اسلامی، تضمین شده تر است. 

واقعاً درک این مساله برای من سخت است که چگونه ممکن است کسانی خود را مخالف جمهوری اسلامی ایران می دانند- ولی مخالف ارزش های مشترک هیئت تحریر الشام و ترکیه نیستند؟ وقتی که اینها هر دو اسلام را نمایندگی می کنند، چه حکمتی دارد تا ما فکر کنیم اختلاف مضمونی عجیب بین این دو بخش از اسلام سیاسی وجود دارد. این را نسبت به ارزش های که ما داریم می گوییم و گر نه ممکن است شاخۀ اسلام شیعه با شاخۀ سنی آن هزار جنگ کند. تاریخ پر از نزاع مسیحی و مسلمان، یهودی و دیگران با همدیگر است. ولی نزد کسی که خود را آتییست و کمونیست می داند، تمام ادیان دارای یک ماهیت ارتجاعی هستند. همه آنها به یک میزان بی ارزش و خرافاتی هستند. پس چه شده چپ هم جبهه با اسرائیل- آمریکا، دشمنی یهودی با مسلمان را مترقی و انقلابی می داند؟ تنها سیاستمدارانی که هیچ اصل و پرنسیپی ندارند و سیاست برایشان معامله است، یک روز تاکتیکی دین مسیح را بهتر از یهودی و این دو را بهتر از اسلام یا بر عکس می خوانند. برای ما که ریشه اینها را می شناسیم، نباید وارد این بازی مقایسه ها بشویم. در نتیجه در سوریه به نسبت ارزش های ما و سعادت مردم، هیچ چیز مثبت عوض نشده است. صورت مساله معضل مردم در ادامه سناریوهای قبلی است. کشمکش ها، بدبختی ها و سیاه روزی های که در منطقه بود، متاسفانه حل نشد به قوت خود باقی مانده اند. هنوز بسترهای اصلی جامعه، تغییر نکرده. این سناریو را ساختند تا زخم های مردم سوریه ترمیم نشود. تا تداوم این شرایط چنان مردم را در منگنه قرار داده که به خرافات: "شاید اینها (تحریر الشام)  کاری بهتر برای جامعه انجام داده و جنگ را پایان دهند؛ شاید بهتر از اسد باشند، و..." باور کنند.  تنها در متن همچنین وضعیتی است که زمینه توهم به (شاید)ها بوجود می آید. در این گونه تلاطم ها، همه این اوهام در ذهن مردم جامعه اختناق زده متاسفانه در جایگاه آروزها، بعنوان حقیقت پذیرفته می شود، حتی بدون انیکه نیروی سرنگون کننده چیزی در مورد برابری زن و مرد، جدایی دین از دولت، آزادی بی قید و شرط فعالیت سیاسی، آزادی بیان و کفرگویی گفته باشند! 

این شادی چپ هم جبهه با اسرائیل، آمریکا زود گذر است و هفته ها طول نخواهد کشید. دنیا با صورت مساله اساسی که دارد، با این نیروهای مانع انقلاب کارگری روبرو می شود. مردم البته با تلف وقت و پرداخت هزینه، کم کم به ماهیت کهنه پرستانه مدافعین اینگونه سرنگونی ها پی خواهند برد. ما باید همین امروز در پیشاپیش این مبارزه باشیم.