مصاحبه كمونیست ماهانه با خالد حاج محمدی

كمونیست ماهانه: ۴۷ سال از انقلاب ۵۷ ایران، سرنگونی حكومت پهلوی و قدرت گیری جریان اسلامی میگذارد. مباحثات زیادی بر سر این انقلاب، زمینه های آن، چگونگی پیروزی جریان اسلامی و تاثیرات انقلاب ۵۷ و حتی درسهای آن و اوضاع و تحولات كنونی و تاثیرات آن تجربه به این اوضاع، در میان جنبشها و احزاب و شخصیتهای مختلف تا امروز هم ادامه دارد. هدف من اساسا پرداختن به اوضاع كنونی و انقلاب آتی در ایران از دل آن تحول بزرگ و تجربه تاریخی انقلاب ۵۷ برای كمونیستها و طبقه كارگر است. لذا ابتدا سوال این است ماهیت آن انقلاب چه بود؟ چرا طبقه كارگر و مردم و نیروهای چپ كه در آن تحول شركت داشتند، به اهداف خود نرسیدند و چگونه جمهوری اسلامی از درون آن انقلاب بیرون آمد؟

خالد حاج محمدی:
همچنانكه خود شما اشاره كردید، در مورد بررسی انقلاب ۵۷، ریشه های آن، دلایل شکست آن و قدرت گیری جریان اسلامی كتابها و رساله و مقالات زیادی نوشته شده است و ارزیابی های متفاوتی از این اتفاق مهم تارخی وجود دارد. 


در جواب به سوال شما چند نكته را بطور مختصر توضیح میدهم. انقلاب ۵۷ در دوره معینی اتفاق افتاد كه جامعه ایران قبل از آن انقلاب مشروطه را از سر گذرانده بود و جنبشهای سیاسی راست و چپ، در دل دگرگونی های بزرگی كه در جهان اتفاق افتاده بود و بر سیاست ایران تاثیرات زیادی داشت، در تحولات آن دوره ایفای نقش كرده بودند. در ایران پس از اصلاحات ارضی و سرازیری خیل دهقانان بی زمین و یا كم زمین به شهرها و بازار كار و تحولات اقتصادی و سیاسی در این جامعه، موقعیت طبقه كارگر و وزن این طبقه در جامعه تغییر کرد. در یك دوره زمانی كوتاه جامعه ایران به یك نظام كاملا كاپیتالیستی با رشد اقتصادی بالا و جهش صنعتی تبدیل شد. در سالهای پیش از ۵۷ و پس از یك دوره رشد اقتصادی و اشتغال كامل نیروی كار، ما شاهد بحران اقتصادی و افزایش بیكاری و فقر شدیم. طبقه كارگری كه در مدت كوتاهی و پس از اصلاحات ارضی چند برابر شده بود به ناگاه و در مدت كوتاهی علاوه بر بیكاری وسیع با حاشیه نیشنی در كنار شهرهای بزرگ و با گرانی شدید دست و پنجه نرم میکرد. این اوضاع نا بسامان اقتصادی با حاكمیت یك دیكتاتوری تمام عیار و فضای كاملا بسته سیاسی در این جامعه كه انقلاب مشروطه را از سر گذرانده بود،، با ساواك و زندانهایش و در عین حال سیاست ریاضت اقتصادی كه حكومت پهلوی در دوره نخست وزیری جمشید آموزگار در پیش گرفت، اعتراضات وسیعی را دامن زد كه نهایتا به سرنگونی حكومت پهلوی منجر شد. رفاه و آزادی و ضدیت با استبداد محورهای اصلی جدال طبقه کارگر و اکثریت محرومی که در انقلاب شرکت داشتند بود. سایر بخشهای بورژوازی، که رژیم سلطنت حتی سهیم شدن آنها در قدرت را تحمل نمیکرد، با هدف سهیم شدن در قدرت و تغییراتی در بالا به نفع خود، و نه انقلاب، در تحولات شرکت کردند. نهضت‌آزادی، جبهه ملی و جریان اسلامی از این نیروها بودند.

بر خلاف تصویر میدیای رسمی و دو جریان ضد انقلاب سرنگون شده و ضد انقلاب اسلامی به قدرت رسیده، انقلاب ۵۷ نه اسلامی بود و نه جمهوری اسلامی نتیجه آن انقلاب بود. جریان اسلامی مستقل از اینكه چه نقشی در تحولات آن دوره داشت، در یك دوره معین و پس از این واقعیات كه اولا سقوط حكومت سلطنتی مسجل شد، دوما اعتراضات وسیع مردم جان به لب رسیده غیر قابل توقف و مهار کردن شده بود، و بالاخره ورود طبقه كارگر و شروع اعتصابات كارگری از جمله اعتصابات كارگران نفت بطور جدی برای بورژوازی و جریانات مختلف آن نگرانی های جدی ایجاد كرد. با قرا گرفتن خطر یك تحول انقلابی و چپ در خاورمیانه بعنوان کمربند سبز غرب، دولتهای غربی كه تا آن زمان حامی رژیم سلطنت و "شاه" بودند به فكر ایست دادن به این تحول و جایگزینی یک جریان بورژوایی دیگر به جای حكومت سلطنتی پهلوی شدند. در میان همه نیروهای بورژوایی جنبش اسلامی، با اتکا به مساجد و زمینه رشدی که رژیم سلطنت به آن داده بود، از همه آماده تر برای دست بدست کردن قدرت از بالا بود. 

انقلاب ۵۷ یك انقلاب همگانی بود، به این معنا اقشار و طبقات مختلفی در آن شركت داشتند، جنبشهای مختلف و احزاب سیاسی كه از خود بیرون داده بودند همگی كم و بیش در آن ایفای نقش كردند. طبقه كارگر ایران در انقلاب ۵۷ نقش مهمی داشت، كارگران نفت با اعتصاب خود كمر حكومت پهلوی را شكستند. كارگران و مردم محروم در این انقلاب علیه استبداد و برای رفاه و آزادی به میدان آمدند و انقلاب ۵۷ را ممكن كردند. ماهیت آن انقلاب و اعتراضات آن دوره آرزوی حكومت اسلامی و تغییر مکلا با معمم نبود. هفته های آخر سقوط رژیم و زمانیکه سرنگونی مسجل شد زیر فشار فضای رادیکال و چپ و کارگری، جریان اسلامی پرچم ״شاه باید برود״ را بلند کرد و وعده دادند که سقوط سلطنت به معنی قدرتگیری آخوند و ملا نخواهد شد. کار به جایی رسید که قول دادند "آقا" به قم برود و کاری به حکومت و سیاست نداشته باشد. 

اما مستقل از ماهیت چپ و آزادیخواهانه این تحول، اولا طبقه كارگر در این تحولات هیچ حزب سیاسی ای كه آنرا نمایندگی كند، اهدافش را فرموله كند، افقی را از زاویه منفعت این طبقه در مقابل جامعه قرار دهد و در تحولات مهم آن دوره پرچم سیاسی متمایزی فراتر از فقط ״رفتن شاه״ برافرازد و نیرو جمع كند و موقعیت خود را محكم كند وجود نداشت. چپ ایران در آن زمان جنبش روشنفکران ناراضی بود که ربطی به طبقه کارگر و اهداف رادیکال آن نداشت، این چپ خود را با ضدیت با استبداد، ضدیت با امپریالیسم و هرچیزی که با غرب تداعی شد تعریف میکرد و از این زاویه هیچ افق روشن و مستقلی (مستقل از جریانات بورژوایی) و اهداف بلند مدت و حتی میان مدت را برای چگونگی هدایت آن تحولات و مهمتر از آن برای بعد از سقوط حكومت پهلوی نداشت. این جنبش همگانی حول ״مرگ بر شاه״ و نه به سلطنت خاندان پهلوی و نه به استبداد حاكم خلاصه میشد و در این نه گفتن بورژوازی و طبقه کارگر، با تعابیر و اهداف متمایز خود، شریك بودند. بورژوازی نمایندگان خود را داشت اما طبقه کارگر، علیرغم وزن سنگین خود در انقلاب، از نماینده سیاسی خود، حزب کمونیستی، محروم بود. به همین دلیل سرگونی حكومت پهلوی شده بود همه چیز، و اینكه پس از سر نگونی جامعه را چگونه اداره میكنید، قدرت را چگونه كسب و نگه میدارید، تفاوت سرنگونی شما و بقیه از جمله جریان اسلامی چیست اصلا مورد بحث و سوال این چپ نبود. چپ آن زمان و جریاناتی كه خمینی را نمیخواستند مستقل از سطح ادراك و ناروشنی های فراوان و نامربوطی كه آن چپ به ماركسیسم و كمونیسم و نقد پایه ای از نظام كاپیتالیستی داشت، اما هیچ برنامه و نقشه مستقلی كه چهار قدم بعد تر را به تصویر بكشد نداشت. اكثریت این جریانات كه احزاب چپ پوپولیست بودند، اصلا كسب قدرت سیاسی و یا نقشه ای برای آینده در دستورشان نبود و حتی در خود تحولات ۵۷ اساسا دنباله رو اتفاقات بودند. 

بهر صورت علیرغم فضای آزادیخواهانه در آن دوران، علیرغم اعتبار و خوشنامی عمومی چپ و نقش طبقه كارگر در انقلاب ۵۷ و سیمای عمومی چپ آن انقلاب، نهایتا با عروج جریانات اسلامی و مسجل شدن عدم توان ایستادن حكومت پهلوی، با توافق و سازش از بالا میان امریكا، آلمان فرانسه و انگلستان كه به ״کنفرانس گوادلوپ״ مشهور است و جلب توافق فرماندهان ارتش و بقایای رژیم سلطنت، جریان اسلامی به قدرت رسید. پس از این توافق، شاه ایران را ترك كرد. غرب علیرغم تمایل به ماندگاری دولت بختیار، كه تازه قدرت را بدست گرفته بود، زمانیکه حفظ این دولت را ناممكن دید در هراس از یك تحول چپ و آزادیخواهانه، با هر مختصاتی، بخصوص وجود شوروی در همسایه گی ایران، همگی پشت جریان اسلامی را به عنوان جریانی ضد كمونیست و آماده تر از دیگران رفتند. سناریو دست بدست کردن قدرت از بالا، و بدون دخالت مردم، اما قیام ۲۲ بهمن این سناریو را بهم زد. مساجد و نمایندگان خمینی مداوما اعلام میکردند که امام فرمان قیام نداده است و مردم را به رفتن به خانه ها دعوت میکردند. با رفتن شاه و ترك ایران و بازگشت خمینی از فرانسه به ایران و پیروزی عملی ارتجاع اسلامی، این جریان تلاش زیادی كرد كه پایان كار و "پیروزی" انقلاب مردم را اعلام و آنها را متقاعد كند كه حالا شاه رفت و پیروزی بدست آمد. رفسنجانی رسما از تلویزیون این پیام را از زبان خمینی اعلام كرد و  قیام را توطئه خواند، از مردم خواستند اسلحه هایی كه بدست آورده بودند تحویل دهند. بهر صورت علیرغم این تلاشها قیام از پایین و بر خلاف میل جریان اسلامی اتفاق افتاد. قیام شد، به پادگانها حمله شد، دفاتر ساواك تسخیر شد و... اما جریان اسلامی نهایتا به كمك دولتهای غربی در توافق با ״ارتش شاهنشاهی״ ادامه انقلاب را سد كردند و به آن تحول پایان دادند.

كمونیست ماهانه: یعنی پس از قیام ۲۲ بهمن به آنچه تحولات ۵۷ و انقلاب ۵۷ گفته میشود پایان دادند و جریان اسلامی حاكم شد؟

خالد حاج محمدی: نه مطلقا! پس از ۲۲ بهمن و سقوط دولت بختیار، تازه شروع كشمكشهای جدی در جنبش همگانی ضد سلطنتی بود كه مطلقا یكدست نبود و اساسا حول سرنگونی شاه و علیه سلطنت پهلوی به میدان آمده بود. پس از قیام این صف همگانی تازه شكافهای درونی اش باز میشد و جنبشها و احزابی كه هر یک با آرمانهای متفاوتی علیه رژیم شاه بودند راه خود را از همدیگر جدا و در مقابل هم قرار میگرفتند. این دوره علیرغم توافقات از بالا و قدرتگیری ضد انقلاب اسلامی، عملا هنوز كسی بر فضای عمومی جامعه كنترلی نداشت. در مراكز كارگری به سرعت شوراهای كارگری شکل گرفتند، تجمعات و اعتراضات كارگری و تلاش برای كنترل بر تولید توسط آنها در جریان بود. حاشیه نشینان در شهرهای بزرگ خصوصا در تهران ساختمانهای خالی دولتی و... را تسخیر و اقامتگاه خود كردند. دانشگاهها به مركز بحث و جدلهای سیاسی تبدیل شد، تجمعات و سخنرانی هایی از جانب طیفهای مختلف از جمله چپها در جریان بود. نهادها، سازمانها و تشكلات توده ای  از جمله  در میان زنان، كارگران، دانشجویان، معلمان  و... تشكیل و شروع به كار كردند. سازمانهای چپ، با هر تبیینی كه از اوضاع داشتند، رشد كردند. كردستان تماما در كنترل مردم و نیروهای سیاسی و خصوصا چپها بود. كومه له تازه علنا اعلام موجودیت كرده بود اما شخصیتهای چپ و كمونیست در كردستان اعتبار بالایی داشتند. حزب دمكرات به عنوان حزب اصلی ناسیونالیست كرد در تحولات آن دوره اساسا نقشی نداشت و او هم بعد از قیام سروكله اش پیدا و دست بكار شدند و دفاتر خود را دایر كرد. 

خلاصه دوره ای پر جنب و جوش و انقلابی شروع شده بود و هنوز جریان اسلامی علیرغم اینكه رسما به قدرت رسیده بود اما امكان اعمال حكومت و كنترل اوضاع را نداشت. از ۲۲ بهمن ۵۷ تا خرداد ۶۰ كلا دوره ای به شدت متحول و پر کشمکش بود. بزرگترین تظاهرات پس از ۲۲ بهمن تظاهرات روز جهانی زن در تهران بود که به ابتکار نیروهای چپ برگزار شد. در این روز دهها هزار نفر با شعار آزادی زن و علیه زمزمه های تعرض جریان اسلامی به حقوق زنان به خیابان آمدند. دانشگاهها صحنه جدال دائمی دانشجویان چپ با فالانژهای حزب اللهی بود. تظاهراتها در دفاع از آزادی بیان در تهران و شهرهای دیگر مداوما در جریان بود. کردستان، ترکمن صحرا صحنه جدال خونین ارتجاع به قدرت رسیده و مردمی بود که برای دفاع از دستاوردهایشان به میدان آمده بودند. تجمعات، اعتراضات و اعتصابهای کارگری دائما در جریان بود. این کشمکش ۳ سال طول کشید و بالاخره با سرکوب خونین و کشتار وحشیانه و اعدامهای وسیع جمهوری اسلامی توانست خود را تثبیت کند و انقلاب را شکست دهد. در این سه سال ما جنگ ایران و عراق را داشتیم که نقشی جدی در عقب راندن مردم و طبقه کارگر ایفا کرد. با شروع حمله عراق به ایران در شهریور ۵۹ سیر تحولات به زیان مردم انقلاب كرده و به نفع جریان اسلامی كاملا چرخید و فضایی بسیار مناسب برای جمهوری اسلامی، جهت سركوب مردم انقلاب كرده، و سد كردن تعمیق آن انقلاب و شكست آن فراهم شد. جنگ نعمت بزرگی برای جمهوری اسلامی شد تا با اتكا به آن و ״دفاع از میهن״ و دفاع از "انقلاب" در مقابل تهاجم خارجی و بسیج مردم به جبهه و... دوره سركوب شدید و تثبیت جمهوری اسلامی شروع شد. عملیاتهای مجاهدین خلق، كه قبلا خود را هوادار خمینی و مدافع نظام معرفی میكرد، مانند منفجر كردن دفتر جمهوری اسلامی در تهران  كه حدود ۷۰  نفر از كادر و رهبران آن از جمله رجایی (رئیس جمهور) و باهنر (نخست وزیر) و چهرهای شاخصی مانند بهشتی (رئیس دیوان عالی كشور)  و.. را به همراه داشت، دست جمهوری اسلامی را در كشتار وسیع و اعدام مخالفان، و اساسا چپها، و حاکم کردن فضای رعب و وحشت و سرکوب باز كرد. از این تاریخ به بعد از حمله همه جانبه به كردستان و نهایتا تسخیر شهرها، تا حمله به دانشگاهها و انقلاب فرهنگی، حمله به زنان، ممنوعیت همه احزاب و سازمانهای سیاسی و حمله به آنها، انحلال و ممنوع كردن شوراها و تشكلهای كارگری، بستن روزنامه های چپ و رادیکال و ... شروع شد و با مختنق کردن فضای جامعه و راه انداختن موج عدامهای دستجمعی جمهوری اسلامی انتقام خود را از انقلاب تحمیل شده به خود گرفت.

كمونیست ماهانه: دوره اخیر ما شاهد تحولات مهمی در ایران بودیم، اعتصابات و اعتراضات كارگری، اعتراضات زنان، معلمین، بازنشستگان، دانشجویان، پرستاران و...، که هر كدام بیان اوضاع كنونی جامعه و كشمكش جمهوری اسلامی با پایین جامعه است. همزمان در سالهای اخیر ما شاهد شورشهای شهری و سراسری از دیماه ۹۶ تا آبان ۹۸ و سرانجام اعتراضات وسیع ۱۴۰۱ پس از قتل حكومتی مهسا امینی بودیم. چه فاكتورهای اصلی در این دوره در مقایسه با دوره انقلاب ۵۷ به نفع جنبش برابری طلبانه تغییر کرده است؟ آیا تكرار انقلابی مانند ۵۷ در این دوره در چشم انداز هست؟

خالد حاج محمدی: زمان هیچ انقلابی را نمیتوان از قبل پیش بینی کرد. انقلاب ۵۷ و بسیاری از انقلابات دیگر در جهان از قبل برای كسی قابل پیش بینی نبود. اینكه جامعه ایران جامعه ای است كه انقلاب و پایین كشیدن بالا به قدرت پایین در روانشناسی مردم جایگاه مهمی دارد یك فاكتور بی بهایت مهم است و ویژگی خاصی به این جامعه داده است. همانطور که انقلاب فرانسه مهر خود را بر روانشناسی مردم فرانسه زده است. از نظر مردم محروم و خصوصا طبقه كارگر در ایران اینكه جمهوری اسلامی را باید انداخت و این راه پایان مشقات است، یك داده و یک امر مسلم است. اما تكرار انقلابی مانند ۵۷، یک انقلاب همگانی و سقوط فوری حکومت و..، به نظرم متصور نیست. اساسا هیچ انقلابی كپی یا تكرار انقلابی دیگر نیست. نه انقلاب اكتبر بلشویكها مانند انقلاب فرانسه بود و نه انقلاب ۵۷ شبیه انقلاب اكتبر و نه انقلاب مصر شبیه انقلاب ایران و فكر كنم انقلاب آتی ایران شبیه هیچكدام نخواهد بود. بهررو هر انقلابی مهر دوره خود و بسیاری فاكتورهای مختلف را بر خود دارد و به اینكه جامعه بر سر كدام مسائل قطبی میشود، بستگی دارد. اینکه نقش جنبشهای سیاسی مختلف و احزاب و جریانات چه خواهد بود و صف بندیها در جامعه چگونه اند و حتی صف بندی های جهانی چگونه اند بر سیر انقلاب و اشكال مختلف تحولات در یك جامعه تاثیر دارند. 

امروز سیمای جهان و به تبع آن جامعه ایران تماما عوض شده است. انقلابات صنعتی، انفورماتیك، ارتباطات و... جهان را تمام به هم وصل كرده است و پدیده سانسور و نقش میدیای رسمی را تماما شكسته است. رسانه های رسمی كه در دوره انقلاب ۵۷ نقش عظیمی در مهندسی افكار داشتند امروز به عنوان مراكز دروغ پراكنی نگاه میشوند. طبقات و جنبشهای سیاسی در ایران از هیچ زاویه ای، چه طبقه كارگر آن و چه بورژوازی ایران و جنبشهای سیاسی و احزاب و جریانات آن، با سال ۵۷ قابل مقایسه نیست. همگی دچار دگرگونی های اساسی شده اند كه پرداختن به آنها در این فرصت ناممكن است. من فقط به چند فاكتور اكتفا میكنم. 
در زمان انقلاب ۵۷ جمعیت ایران چیزی حدود ۳۵ میلیون نفر بود و امروز تقریبا نزدیك به ۹۰ میلیون نفر است. ایران اكنون یكی از كشورهای صنعتی بزرگ در خاورمیانه و حتی در آسیا است. تغییرات نسلی انجام گرفته و نسل امروز در ایران مطلقا خود را بدهكار حاكمیت نمیداند و در انقلاب ۵۷ مستقل از تاثیرات آن متولد نشده است. بر اساس آمارهای مختلف دولتی میزان كارگران در ایران چیزی میان ۱۴ تا ۱۶ میلیون نفر است که با احتساب خانواده كارگری حدود ۶۰ میلیون نفر از جمعیت ایران جمعیت كارگری است. از این میزان بخش قابل توجهی كارگر صنعتی و تحصیل كرده است و به این اعتبار ایران شاید در خاورمیانه بزرگترین و تحصیلکرده ترین پرولتاریای صنعتی را دارد. اگر سالهای ۵۷ بخش زیادی از طبقه كارگر یكی دو دهه بود از روستا كنده شده بود، اكنون بخش بسیار بزرگی از آنها و خصوصا كارگران مراكز صنعتی چندین نسل را پشت سرهم كار و مبارزه كرده اند. این پدیده با وجود انقلاب مشروطه  و تجربیات انقلاب ۵۷ و نقش این طبقه با شوراهایش در آن تحول، دستمایه بسیار بزرگی در تحولات آتی ایران و خطر بزرگی برای سیستم كاپیتالیستی حاكم است. 

بعلاوه كمونیسم در ایران و در میان این طبقه ریشه عمیقی دوانده است، بخش مهمی از فعالین كارگری خود را كمونیست میدانند. از اوایل انقلاب ۵۷ یك جریان كمونیستی در این جامعه عروج كرد كه در نقد كمونیسم موجود از روسی ، چینی و آمریكا لاتینی و... متولد شد و مستقیم به كمونیسم ماركس، به كمون پاریس، به لنین و انقلاب بلشویكی وصل و امتداد آن بود. این رگه معین كه در ابتدا به نام  "اتحاد مبارزان كمونیست" فعالیت میكرد، طی دوره كوتاهی از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷ توجه زیادی به خود جلب و با نقد پایه ای از نظام كاپیتالیستی، با جدلهای جدی سیاسی و تئوریك در چپ ایران دگرگونی های فراوانی را ایجاد و بعلاوه یكی از پایه های اصلی تشكیل بزرگترین حزب كمونیستی در ایران در سال ۱۳۶۱ و در دوره ای شد كه با تعرضات وسیع و كشتارهای خونین جمهوری اسلامی بسیاری از سازمانهای سیاسی چپ منحل شدند. این كمونیسم مستقل از سرنوشت حزب كمونیستی كه ساخت و تحولات چند دهه اخیر در چپ ایران، امروز هم به عنوان یك جریان شناخته شده و یك كمونیسم متفاوت كه حزب حكمتیست(خط رسمی) فقط بخش تحزب یافته آن در قامت یك حزب سیاسی است و هزاران كمونیست و جمع و محافل را در ایران، در جنبش كارگری و در میان نسل جوان، زنان و جنبشهای اعتراضی را دارد، یك پدیده بزرگ و مهم است كه در انقلاب ۵۷ از آن مطلقا در شكل سازمانی موجود نبود. این كمونیسم از اتحاد مبارزان به عنوان اولین سازمان رسمی آن تا امروز در سیاست ایران، در جدالهای مختلف و پروبلماتیكهای سیاسی، تئوریك، چه در ایران و چه در مقیاس جهانی یك پدیده معتبر است كه از جنبش شورایی در جنبش كارگری و شكل گیری محافل كمونیستی تا مراكز تحصیلی، جنبش حق زن و تا مبارزه مسلحانه در كردستان در بیش از یك دهه و با قدرت گیری جمهوری اسلامی و... ایفای نقش كرده است. بسیاری از باورهایی كه امروز سر زبانها افتاده است، از برابری زن و مرد، آزادی بی قید و شرط بیان و ضرورت تحزب كمونیستی طبقه كارگر، تقابل با آپارتاید جنسی در ایران، حقوق كودك، لغو مجازات اعدام، نقد ناسیونالیسم از هر نوع آن، اتوپی بودن بورژوازی ملی و مترقی، ممکن بودن انقلاب سوسیالیستی همین الان، نقد سوسیال دمكراسی، نقد تجربه انقلاب بلشویكی در روسیه، نقد دمكراسی و مذهب و...، نقد پوپولیسم، مسلح كردن زنان در كردستان، و دهها مسئله دیگر همگی گوشه و زوایای كار این جریان و این كمونیسم در تاریخ ایران و بعد از انقلاب ۵۷ است. اینها در جنبش كارگری و در فضای سیاسی ایران و تحولات فكری در این جامعه تاثیرات عمیقی داشته است.

تحولات دوره اخیر مهر طبقه كارگر را خورده است و ما شاهد وسیعترین اعتصابات و اعتراضات كارگری بوده ایم كه مطالبات آن بدلیل رشد این طبقه و بدلیل فضای عمومی جامعه ایران و قطبی شدن كشمكشهای پایین و بالا، تنها به خواستهای افزایش دستمزد، پرداخت حقوق معوقه و... محدود نمانده است. در یك دهه گذشته نه تنها دفاع از برابری زن و مرد، اعتراض علیه مجازات اعدام، علیه زندان و دستگیری و تا نقد نفس سیستم كاپیتالیستی و خواست اداره شورایی جامعه از جانب رهبران و فعالین كارگری طرح و به ترندی در این جنبش شكل داده است. هر جا رهبران و فعالین سوسیالیست كارگری امكان ابراز وجود یافته اند نه تنها مورد استقبال وسیع در جامعه قرار گرفته اند كه به عنوان رهبران سیاسی جامعه اعتبار پیدا كرده اند. بر همین اساس فضای جامعه ایران با هیچ كشوری در منطقه و حتی در جهان قابل قیاس نیست. 

در سالهای اخیر شاهد كشمكشهای جدی سیاسی علیه حاكمیت و علیه همه راه حلهای بورژاویی كه توسط جنبشهای ناسیونالیستی و بورژوایی و احزب و سازمانهای آنها برای جایگزینی جمهوری اسلامی طرح كرده اند، بوده ایم. جامعه در سالهای اخیر بشدت قطبی و پولاریزه شده است و ״ انقلاب همه با همی״ به معنای تکرار تجربه انقلاب ۵۷ در دستور كسی نیست. بی تردید جنبشهای سیاسی مختلف و احزابشان با علم به خواست سرنگونی جمهوری اسلامی از جانب اكثریت بزرگی از مردم ایران، و برای جایگزینی جمهوری اسلامی با آلترناتیوهای خود از چپ و راست فعالند. طبقه كارگر و فعالین و رهبران آن با مبارزات همه جانبه و رادیكال خصوصا در دهه اخیر در این پولاریزاسیون نقش داشته است. امروز برای اكثریت بزرگی از این طبقه و بخش بزرگی از مردم محروم "نه به جمهوری اسلامی" مطلقا دلیل بر نمایندگی کردن اهداف آنها نیست و بسیاری از نیروهای اپوزیسیون از نظر این اكثریت با خود جمهوری اسلامی، از زاویه دشمنی با طبقه كارگر، ضدیت با عدالتخواهی و برابری طلبی، تفاوتی ندارند. بسیاری از راه حلها و آلترناتیوهای آنها برای جایگزینی جمهوری اسلامی به شكل ۵۷، یعنی از بالا، با كمك دولتهای غربی و با اتكا به تخاصمات میان دول ارتجاعی، از جانب طبقه كارگر و بخش زیادی از فعالین و رهبران و الیت آگاه تر در جنبشهای موجود و فعال، مردود اعلام شده است. فاصله جنبش های سیاسی و احزاب آن در اپوزیسیون جمهوری اسلامی و خصوصا فاصله كمونیستها از جنبشها و احزاب بورژاویی از راست ترین تا چپ ترین آنها و تقابل آلترناتیوهای آنها و نقشه و برنامه آنها برای آینده ایران و حتی نوع سرنگونی مد نظر آنها نه تنها با هم متفاوت كه در مقابل هم است. به اعتباری جنبشهای سیاسی و كلا جامعه بسیار خودآگاهتر و از نظر سیاسی بالغ تر از سال ۵۷ است. 

فاكتور دیگر تحولات مهم جهانی است. شما فقط به اعتراضات وسیع و همه جانبه صدهها میلیون انسان در سراسر جهان علیه نسل كشی اسرائیل و در حمایت از مردم فلسطین نگاه كنید كه چگونه فاصله میان طبقه كارگر و مردم متمدن با دولتهای حاكم در خود غرب را بشدت افزایش و بی اعتباری "لیبرال" ترین دولتها و احزاب چپ پارلمانی، سوسیال دمكرات و.. را به نمایش گذاشت. همبستگی ها و حمایتها از اعتراضات انسانی، اعتراضات كارگری برای رفاه و آزادی و حق زن امروز مرزهای ملی را شكسته است. دفاع از اعتراضات رادیكال در ایران در همین دوره به بسیاری از كشورهای منطقه، به اروپا و امریكا كشیده شد و طبقه كارگر و سازمانهای كارگری در غرب در آن نقش قابل توجه ای داشتند. در سطح خود منطقه از افغانستان تا مصر، لبنان، عراق و ... احساس همسرنوشتی با طبقه كارگر در ایران، با جنبش حق زن و حمایت از تحولات انقلابی در ایران بالا است. اینها قبلا قابل رویت نبودند. جهان به هم تنیده شده است و جنبش كارگری در غرب و در منطقه همراه با بن بستهای نظام كاپیتالیستی و بعلاوه نقش مخرب دولتهای "متمدن" غربی و جنگها و ویرانی هایی كه در دنیا و خصوصا خاورمیانه ایجاد كردند، كلا دگرگونهای بزرگی را ایجاد كرده است. این اوضاع شرایطی فراهم كرده است كه هر تحول انقلابی در ایران یك پای آن حمایت بین المللی و حمایت طبقه كارگر جهانی است كه امروز شرایط آن بسیار فراهم تر است. 

كمونیست ماهانه: با این اوصاف، علیرغم اعتراضات وسیع خصوصا در یك دهه اخیر و فاكتورهایی كه شما به ‌آنها اشاره كردید، با شورشهای شهری و رادیكال در دیماه ۹۶، آبان ۹۸ و شهریور ۱۴۰۱، چرا جمهوری اسلامی هنوز بعد ۴۷ سال سر كار مانده است؟

خالدحاج محمدی: سرنگونی جمهوری اسلامی به شیوه ای كه تحولی مثبت در زندگی طبقه كارگر و كلا پایین جامعه ایجاد شود و مردم محروم به مطالباتی كه دارند برسند و حداقل بخشی از امیال آنها تامین و زندگی بهتری داشته باشند در گرو انقلاب از پایین و ایفای نقش طبقه كارگر و كمونیسها است. فاصله زیادی میان سرنگونی جمهوری اسلامی با انقلاب است. جمهوری اسلامی میتواند با یك كودتا، با حمله نظامی غرب، با فروپاشی درونی و... هم عمرش پایان یابد، نوع سرنگونی كه بارها در تاریخ جوامع مختلف اتفاق افتاده و حاكمیت جدید جز ارتجاع خالص چیزی نبوده. در این گونه "انقلابات" كه بخش عمده سازمان و احزاب و جریانات اپوزیسیون بورژوایی ایران، از راست تا چپ، دنبال آن هستند، گاها زندگی مردم به مراتب بدتر از گذشته بوده است. نمونه های آن در عراق، سوریه، افغانستان، لیبی و بسیاری از كشورهای افریقایی اتفاق افتاده است. طبقه كارگر و مردم آزادیخواه ایران تجربه انقلاب ۵۷ را دارند و تحولات چند دهه اخیر در جهان و سرنگونی هایی كه غالبا هم اسم انقلاب بر آنها نهاده اند را دیده اند. با این تجربه تاریخی مردم در ایران از بلوغ سیاسی بالایی برخوردارند و به همین دلیل برای آنها نفس سرنگونی همه چیز و تنها هدف نیست. نوع سرنگونی، نیرویی که قرار است جمهوری اسلامی را سرنگون کند، تضمین اینكه به جامعه خون پاشیده نشود یا وارد دوره ای از جنگها، كشمكشهای قومی و مذهبی با دخالت دولتها و نیروهای ارتجاعی نشود، اینکه ایران میدان بمباران و آوارگی و ویرانی و .... نشود و شیرازه جامعه از هم پاشیده نشود، فاكتورهای جدی در ذهن مردم در ایران هستند. 

طی همین مدت چند ماه اخیر تلاش زیادی از جانب جریانات بورژوایی در اپوزیسیون شد كه سرنگونی جمهوری اسلامی توسط حمله اسرائیل- امریکا و بر مسند قدرت نشستن اپوزیسیون راست بعنوان سرنگونی مورد نظر و مطلوب مردم تبلیغ شود و برای آن نیرو جمع شود، اما جامعه دست رد به سینه آنها زد. یك فاكتور مهم برای طبقه كارگر و بخش آگاه جامعه سرنگونی جمهوری اسلامی به شیوه ای است كه آینده بهتری تضمین شود. این آینده بهتر در گرو وجود نیرویی است كه جامعه و خصوصا طبقه كارگر، زنان، اقشار محروم و معترض از معلم تا بازنشسته و پرستار و مردم آزادیخواه، بتوانند به آن متكی باشند، انتخابش كنند و اعتماد كنند. طبقه كارگر و بخش آگاه جامعه زمانی جنگ آخر را با ارتجاع حاکم آغاز میكند كه احساس كند نه فقط میتواند جمهوری اسلامی را سرنگون کند، که میتواند آینده بهتری را در فردای این سرنگونی تضمین کند و ارتجاع دیگری جای جمهوری اسلامی را نگیرد. این شاید مهمترین درس طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در ایران از انقلاب ۵۷ است. اینکه اولا صرف خواست سرنگونی جمهوری اسلامی نباید مبنای هویت مشترک جنبشهای سیاسی متضاد قرار بگیرد و   دوما ״انقلاب همگانی״ کلاه گشادی است که اپوزیسیون راست میخواهد سر جنبش آزادیخواهانه مردم در ایران بگذارد. این بیان درجه بالایی از خود آگاهی جامعه است.

جمهوری اسلامی میتوانست در هر كدام از تندپیچهایی كه در یك دهه اخیر اتفاق فتاده از جمله اعتراضات وسیع و توده ی ۱۴۰۱، سرنگون شود و كسی نمیتواند پیش بینی كند كه در تند پیچ بعدی این اتفاق نیفتد. اما تا جایی كه به ماندگاری تا كنونی جمهوری اسلامی است، عدم آمادگی لازم در طبقه كارگر و مردم خواهان انقلاب و سرنگونی انقلابی و بویژه عدم آمادگی كمونیستها در تامین این تحول است. ماندگاری جمهوری اسلامی دال بر قدرت این حكومت نیست! مردم آزادیخواه در ایران، طبقه كارگر، زنان، نسل جوان در همین دوره و در فضای جنگی و مخاطره آمیز علیرغم اعدامها و تهدید و دستگیری و پرونده سازی و تلاش در تحمیل دوباره حجاب به زنان، علیرغم پادگانی كردن مراكز اصلی كارگری و استفاده از حربه اخراج و قطع نان خانواده كارگری برای ساكت كردن فعالین آن، نتوانست به اهداف خود برسد و جامعه را ساكت كند. زندانها به كانون اعتراض علیه اعدام و زندان تبدیل شد، آزادی پوشش به جمهوری اسلامی تحمیل شد، طبقه كارگر علیه فقر و بی حقوقی روزانه در اعتراض است و این جمهوری اسلامی است كه مجبور است خود را با شرایط جدیدی كه اعتراضات وسیع و انسانی به او تحمیل كرده است، وفق دهد و تحمل كند.

به همین دلیل، عدم آمادگی کمونیستها در تبدیل شدن به‌ نیرویی که نشان دهد آمادگی کسب قدرت را دارد، الیت سیاسی و آزادیخواه جامعه، فعالین و رهبران هوشیار طبقه كارگر، بخش آگاه و پیشرو جامعه به مقدار زیادی دست به عصا هستند و اینهم درس دیگری است که طبقه کارگر و مردم‌ آزادیخواه از انقلاب ۵۷ گرفته اند. اینکه بدون آمادگی یک نیروی سیاسی چپ و کمونیست برای کسب قدرت، انقلاب آزادیخواهانه شان میتواند دستمایه به قدرت رسیدن ارتجاع دیگری شود. علاوه بر این مردم آزادیخواه در ایران و خصوصا بخش پیشرو آن، جنگها و كشمكشهای جهانی و منطقه ای، جنگ طلبی اسرائیل در منطقه و حمایت همه جانبه دول غربی به رهبری آمریكا از نسل كشی فاشیستهای حاكم در اسرائیل از مردم فلسطین را دنبال میكنند، این فضا و جنگ و جنایت تاثیرات منفی بر اعتراضات اجتماعی در ایران داشته و موقعیت حساسی را ایجاد کرده است. بهرحال این دست به عصا بودن دال بر سكوت و یا عقب نشینی نیست، بلكه تلاش برای قدرتمند كردن و متحد كردن نیروی طبقه كارگر و بخش محروم جامعه به شیوه ای است كه پیروزی تضمین شود. بالاخره رفتن جمهوری اسلامی از كانال یك انقلاب توده ای ملزوماتی دارد، آمادگی نیروهای سیاسی معینی را لازم دارد، نفس نفرت عمومی از جمهوری اسلامی برای سرنگون كردن آن كه آینده بهتری تضمین شود، كافی نیست. رفتن جمهوری اسلامی قدم اول و واقعا شاید ساده ترین بخش قضیه است، جایگزینی آن، اینكه سر مردمی که انقلاب کرده اند كلاه نرود، كسب قدرت توسط مردم و نگهداری آن فاكتورهای بسیار مهم اند. بحث سر تعجیل و عدم تعجیل نیست، باید امكانات و نیروی چنین تحولی انقلابی و رادیكالی آماده باشد و این بیش از هر چیز به ایفای نقش طبقه كارگر و كمونستها و برداشتن موانع نه تنها ذهنی و فكری و سیاسی كه خود مهم هستند، بعلاوه رفع موانع عملی متحد كردن طبقه كارگر و جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه و بسیج و متحد كردن اقشار پایین جامعه حول پرچم رادیکال و برابری طلبانه خود است. 

كمونیست ماهانه: اصولا به نظر شما پیروزی برای كمونیسم در ایران با توجه به وضع چپ ایران و اوضاع پر تنش و مخاطره آمیز خاورمیانه و حتی تنشهای وسیع در جهان ممكن است؟ چه مسائلی اكنون باید بطور جدی در دستور كمونیستها برای جوابگویی به این اوضاع و تضمین پیروزی جبش كارگری و كمونیستی، قرار بگیرد. 

خالد حاج محمدی: تردیدی در این نیست كه نظام كاپیتالیستی در سراسر جهان در بن بست است و بخشی از تنشهای كنونی میان قطب های جهانی، افزایش وسیع هزینه های نظامی، ریختن بنزین بر آتش جنگ در اوكراین و ممانعت از پایان یافتن آن توسط غرب، نسل كشی در فلسطین، حمله به لبنان وسوریه توسط اسرائیل و تهدید ایران به حمله، كشمكشهای بزرگ آمریكا با چین، وضع وخیم اروپا و فروپاشی بزرگترین اقتصاد آن یعنی آلمان، وضع دولت فرانسه، رشد جریانات اولترا راست در اروپا، عروج دوباره ترامپ و..، عواقب این اوضاع است. بورژوازی جهانی و دولتهای حاكم در بزرگترین اقتصادهای جهان، در اینكه این نظام در بحران و بن بست است تردید ندارند و جواب و راه حلی هم در مقابلشان نیست. امروز توحش این نظام و الگوهای تاریخا مورد افتخار لیبرال ترین احزاب سنتی بورژوایی، احزاب "دمكرات و چپ" پارلمانی، در دمكرات ترین كشورهای غربی، با بربریت، خون و جنگ، جنایت و نژادپرستی، با گرانی، فقر، بیكاری و تعرض به ابتدایی ترین دستاوردهای طبقه كارگر و مردم متمدن، خود این كشورها معنی میشود. احزاب "دمكرات" در این كشورها، احزابی كه تاریخا بخش مهمی از طبقه كارگر در اروپا و آمریكا را به دنبال خود میكشیدند و با آن عكس میگرفتند، با احزاب محافظه كار و حتی راست افراطی، احزاب راسیستی، فاشیستی و نژاد پرست، تفاوت قابل مشاهده ای ندارند. شكاف عمیقی میان این احزاب و دول "فخیمه" غربی با طبقه كارگر و پایین جامعه ایجاد شده و رابطه آنها امروز بیش از هر زمانی به رابطه دولتها با طبقه كارگر و مردم محروم در خاورمیانه و آسیاه و افریقا شبیه است. این دوره كه حقیقتا چند دهه است شروع شده است و امروز در انتهای آن است، پایان لیبرالیسم غربی، پایان پارلمانتاریسم به عنوان ابزار دخالت پایین در ذهن مردم، پایان رفاه و حقوق فردی و مدنی و شهروندی در غرب است. تحولات بسیار بزرگی در سطح جهان در جریان است و بن بست نظام موجود امری مسلم است. یك دگردیسی و یك بازبینی عمومی نه تنها در سطح الیت سیاسی و چپ جامعه كه بعلاوه در سطح توده ای در میان طبقه كارگر در جریان است و این که چگونه به این سیكل توحش و بربریت میتوان پایان داد سوال مهمی در مقابل طبقه كارگر و احزاب و جریانات رادیكال و مردم متمدن است. یك رنسانس فكری، سیاسی و فرهنگی در جریان است و نسل كشی دول غربی روی شانه دولت اسرائیل كه به میدان آمدن جنبشی عظیم، انسانی و صلح طلب و ضد دولت اسرائیل در جهان آنرا عمیقا تسریع كرد، در جریان است. این پدیده بار دیگر طبقه كارگر و لزوم انقلابات كارگری، ارجاع به ماركس و جواب سوسیالیستی را نیز به جلو صحنه می آورد. 

ایران و رابطه طبقه كارگر با كمونیسم و جایگاه كمونیسم در این طبقه بدلایل زیای، كه امكان پرداختن به آن نیست، مانند اروپا و آمریكا نیست. كمونیسم در جنبش كارگری ایران نه تنها محبوب و معتبر است كه وزنه است. بعلاوه و همچنانكه گفتم وزن طبقه كارگر و تجارب تاریخی این طبقه، انقلاب مشروطه و انقلاب ۱۳۵۷ كه طبقه كارگر در آن نقش مهمی ایفا كرد، همگی پدیده های مهمی هستند كه در ایران ذهنیت عمومی نه تنها این طبقه بلكه در سطح بسیار وسیعتر و در میان توده مردم هم راه حل انقلابی و انقلاب از پایین و روی دوش طبقه كارگر و اعتبار این طبقه و اعتماد به آن، به كمونیستهایش یك فاكتور مهم و تعیین كننده است. من به موقعیت كمونیستها و پراكندگی موجود و كمبودهای ما و منجمله حزب ما به عنوان بخش تحزب یافته آن واقفم و اگر این کمبودها را نداشتیم بطور قطع تا امروز نه تنها سرنگونی كه انقلاب كارگری در ایران اتفاق افتاده بود.

در مورد چپ كه اشاره كردید، من ضمن احترام برای همه كسانی كه قلبا خواهان رفاه عمومی، پایان استبداد و جامعه ای آزاد تر و انسانی ترند، اما روی این چپ حساب باز نكرده ام و اشاره من به كمونیسم و کمونیستها مطلقا اشاره به احزب و سازمانهای چپ كنونی و آنهایی كه به خود میگویند كمونیست نیست. به نظرم جریانات چپ موجود، با هر نام و زیر هر پرچمی فعالیت میكنند، جناح چپ احزاب ناسیونالیستی مادر در ایران اند و به طبقه کارگر، كمونیسم و جنبش كمونیستی، به ماركس و انقلاب پرولتری و به آرمانهای این انقلاب، ربطی ندارند. متاسفانه این چپ امروز، مستقل از باورها و شعارهایی كه هر زمان نیاز داشته باشند به یادشان می افتد و به آن مراجعه میكنند و از ماركس و لنین و منصور حكمت كد میاورند، در عمل دنباله رو افق احزاب و جریانات راست حول سرنگونی جمهوری اسلامی به هر شكل و با هر نیرویی به عنوان هدف غایی هستند. چپی كه ۱۵ ماه چند میلیون انسان در سرزمین كوچكی به نام غزه با همه امكانات تسلیحات پیشرفته و مخرب دولتهای بزرگ غربی از امریكا و انگلستان و متحدین آنها تا اسرائیل به عنوان بازوی نظامی آنها در خاورمیانه، كشتار شدند و این منطقه ویران شد و غم به ابرو نیاورد، چپی كه رادیكالترین آنها به نام "جنگ حماس و اسرئیل" از این جنایت چشم پوشی كرد، اعلام نگرانی كرد كه حماس تقویت میشود و "سرنگونی" جمهوری اسلامی به عقب می افتد، چپی كه حمایت و شركت در هزاران تجمع و تظاهرات صدها هزار نفره در واشنگتن، پاریس، لندن، برلین و... علیه نسل كشی اسرائیل در فلسطین را عملا تحریم و تقویت حماس نام گذشت، چپی که مانند راست از تروریسم دولتی اسرائیل به بهانه ضدیت با جمهوری اسلامی به شوق آمد، دیگر حتی از حس انسانی و اومانیسم  هم تكانده شده است. این دوره پایان چپ ملی، چپ لیبرال، چپ دمكرات و... در سراسر جهان و از جمله در ایران هم است. كمونیسم باید روی پای خود با گذاشتن كل تصویر از خود و انقلاب كمونیستی و با نقد عمیق و همه جانبه و بی آوانس به جنبشهای راست و ناسیونالیستی موجود در ایران و زیر علم سرنگونی طلبی سخن بگوید. به این اعتبار امروز دفاع ازابتدایی ترین حقوق انسانی، حق زن، حقوق كودك، برابری انسانها، حق شهروندی، حق پناهندگی و حق زندگی برای چند میلیون كارگر و مهاجر افغانستانی در ایران در مقابل جمهوری اسلامی روی دوش طبقه كارگر و كمونیستها است.

به باور من جنبشی كه در ایران در جریان است و جمهوری اسلامی را با تنگناهای بزرگ روبرو كرده است و در اشكال مختلف از كارخانه تا محلات كارگری، از جنبش حق زن تا اعتراض معلم و بازنشسته و دانشجو تا زندانهای جمهوری اسلامی در جریان است و چپ است و افق آزادیخوهانه بر آن حاكم است و كمونیستها در آن فعالند، موقعیت بسیار مناسبی را برای ما ایجاد كرده است كه ایفای نقش كرد، آنرا متحد و هدایت كرد، افق پیروزی آن را در مقابلش قرار داد. 

لذا انقلاب كارگری قطعا ممكن است! ایران از این زاویه یكی از كشورهایی است كه پیروزی كمونیستها و انقلاب كارگری در آن كاملا ممكن است. زمینه مادی آن مهیا است، طبقه كارگر صنعتی بزرگ آن یك فاكتور است، وجود ما و دهها هزار كمونیست در این جامعه یك فاكتور مهم است. وجود جنبشی زنده و رادیكال و توده ای كارگری، دفاع از حقوق زن در ابعدا توده ای، خواست رفاه و آزادی و برابری و مبارزات روزمره و فراوان و سراسری بر سر این مسائل یك فاكتور جدی است. 

موقعت بورژوازی جهانی و نفرت جهانی از سیاستهای ارتجاعی و ضد انسانی آنها، سیر بازبینی باورهای تاكنونی و امید به نظام های دمكراسی غربی و پارلمانتاریسم و احزاب لیبرال و سوسیال دمكرات و چپ پارلمانی در سطح جهان فرو ریخته است و همه اینها به ما میگوید دوره ایفای نقش كمونیسم و احزاب كمونیستی است.

اما تمام این حقایق كه به نظرم واقعی است، به معنای پیروزی تضمین شده ما نیست. این میدان یك جدال وسیع سیاسی، تئوریك، فرهنگی، مبارزاتی و سازمانی است كه باید وارد آن شد. آنچه مهم است وجود نفس این امكان و ماتریال آن است كه باید برای متحد كردن و تامین نیروی آن و خصوصا متحد كردن طبقه كارگر، جنگید.

اجازه بدهید كوتاه به مشكلات این راه هم اشاره كنم. این مسیری هموار نیست! بورژوازی هم تغییرات جدی كرده است و با احزابش از راست تا چپ آن، از پوزیسیون تا اپوزیسیون آن، آگاهانه بشدت ضد كارگر، ضد انقلاب از پایین و ضد كمونیست است. جمهوری اسلامی هم یكی از قدرتها منطقه ای است و نباید قدرت آنرا در خون پاشیدن به هر جنبش و جامعه ای را دست كم گرفت. دولتهای بزرگ جهان هم ساكت ننشسته اند. منطقه خاورمیانه میدان جنگ است، عراق، سوریه، لیبی و افغانستان را به نام دفاع از مردم، همین دولتهای "محترم و دمكرات" ویران كردند. خاورمیانه اكنون بیش از هر زمانی به بشكه باروتی شبیه است. دولت اسرائیل و جنگ طلبی او با حمایت دولتهای غربی و مخاطرات آن و همزمان قدرت جمهوری اسلامی را نباید دست كم گرفت. بخش بزرگی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی خود را هوادار غرب و حتی اسرائیل میدانند و هر كدام به دولتی وصل اند، پول و اسلحه و امكانات زیادی دارند و میدیای بزرگ غربی كمكشان میكند و لانسه میكند. تخاصمات میان اسرائیل و ایران و تلاش آمریكا و متحدین او برای فشار به جمهوری اسلامی برای رام كردنش، استفاده از اپوزیسیون پرو ناتو برای ناامن كردن ایران به نام مبارزه با جمهوری اسلامی و لطمات آن به مبارزات مردم آزادیخواه را نباید دست كم گرفت. هم اكنون تحریمهایی كه غرب اعمال كرده است، بیش هر كس فشار آن پشت طبقه كارگر را خم كرده است و كثیف ترین سلاح علیه این طبقه و بخش محروم جامعه است و جمهوری اسلامی با توجیه آن دامنه فشار اقتصادی به این طبقه و بخش محروم جامعه را همه جانبه افزایش داده است. این جنگی كشنده و مخرب علیه طبقه ما و مردم محروم در ایران است. اینها و بسیاری مشكلات و موانع در راه اند. اما همچنانكه گفتم امكانی موجود است و جامعه ایران تشنه تحولی انقلابی و از پایین و تشنه سرنگونی جمهوری اسلامی با اتكا به نیروی خود است. 

به عقیده من میتوان این دوره را سربلند طی كرد به شرطی كه با نقشه واقع بینانه و دور از شعار و آژیتاسیونهای سطحی، به دور از خودفریبی های رایج در اپوزیسیون و اینكه گویا "همه چیزی فوری و خوب پیش میرود و فردا سرنگونی تامین میشود و ما هم به قدرت میرسیم"، باید واقعبینانه نگاه كرد، نقشه داشت، موانع را دید و راه تقویت و پیشروی جنبش خودمان را هموار كنیم. شانسی بر روی ما كمونیستها باز شده است و فرصتی برای تامین نیرو، جمع كردن نیرویمان و متحد كردن آنها داریم كه باید بیشترین تلاش را كرد. بعلاوه جلب توجه مهمترین و خوشنامترین، آگاهترین فعالین كمونیست در جنبش ما برای یك كاسه كردن نیرویمان و برای هم تصویر و هم نقشه شدن و پراتیك مشترك فاكتوری تعیین كننده است. قطعا این دوره و این فرصت همیشه باز نخواهد ماند و دنیا هم معطل ما نخواهد شد. باید جنبید و شرایط و اوضاع را درك كرد و به استقبال آن رفت.