نامه یکی از اعضا جبهه متحد كارگری در دفاع از مردم فلسطین از نوار غزه
آتشبس به مرحله اجرا درآمده است، با این حال من همچنان سکوت کردهام، در ابراز آنچه در درونم میجوشد مردد بودهام، گویی واژهها از بیان شدن میترسند، یا واقعیت هنوز ما را میآزماید و در لبهی انتظارات و احتمالات نگه میدارد.
نتوانستم چیزی بنویسم تا زمانی که رسماً مطمئن شدم، تا وقتی که باور کردم غرش جنگ، هرچند به طور موقت، خاموش شده است.
اما خودِ سکوت سنگینی بر سینهام گذاشته بود! گویی هر لحظهای که در این روزهای طولانی گذشت، گریهای را میطلبد. گریهای که درد و امید، غم و آرامش، خستگی و رویای رهایی را حمل میکرد.
امروز، بدون خجالت، گریه میکنیم! برای ترسهایمان گریه میکنیم، برای از دست دادههایمان، برای خودمان که در روزهای گذشته خورد شدهایم.
آتشبس آمد، گویی نسیمی است آرام در میان طوفان. و هنوز از خود میپرسم: آیا روح میتواند باور کند که این سکوت واقعی است؟ یا تنها آرامشی پیش از طوفانی دیگر است؟ این تردید بزرگتر از من بود، گویی قلبم از گشوده شدن به امید میترسید، از بیمِ ناامیدی دوباره!
هر لحظه از ۴۷۰ روز گذشته بر ما زخمهایی حک کرده که هرگز پاک نمیشوند. به ما آموخته است که اندوههایمان را پشت چهرههای استوار پنهان کنیم. اما امروز، با آتشبس، احساس کردم زمان آن رسیده که گریه کنیم. نه گریه ضعف، بلکه گریه دردی که راهی برای خروج پیدا نکرده است؛ گریه برای از دست رفتهها و گریه برای خستگیای که در اعماق جانمان انباشته شده و به کوهی بدل شده است.
یکشنبه ۱۹ ژانویه ۲۰۲۵