طبق رسانه های شهر سنندج در تاریخ ۵ دی ماه ۱۴۰۳ در محله نایسر یک خانم ۲۷ ساله به اسم غزاله حدودی، دارای یک فرزند ۱۱ ساله، توسط مردی که از او خواستگاری کرده و جواب رد شنیده بود، به آتش کشیده شده که متاسفانه پس از دو روز بستری در بیمارستان با سوختگی ۶۰ درصدی جان باخت. با جان باختن این خانم، فرد دیگری به آمار قربانیان قتل های ناموسی و زن کشی اضافه شد که هر ساله جان ده ها زن را در ایران میگیرد.

هم چنین در تاریخ ۱۸ دی ماه ۱۴۰۳ در حادثه هولناک دیگری در ایلام، زهرا شهبازی ، زن ۳۲ ساله و مادرک دو کودک، توسط همسرش با سلاح گرم به قتل رسید.

بر اساس آمارهای رسمی در دو سال گذشته ۱۶۵ مورد  قتل ناموسی زنان در نقاط مختلف ایران رخ داده است. یعنی بطور متوسط هر چهار روز یک زن به دست مردان خانواده خود کشته شده اند. بر اساس همین آمار منتشر شده،استان های خوزستان، کردستان، کرمان، کرمانشاه، ایلام، لرستان، سیستان و بلوچستان، فارس،آذربایجان شرقی و اردبیل بیشترین آمار قتل های ناموسی را در ایران دارند.

قتل های ناموسی پدیده ای رایج در ایران تبدیل شده است، در یک تقسیم بندی کلی قتل های ناموسی را می توان به دو دسته درون خانوادگی و برون خانوادکی تقسیم کرد. قتل های درون خانوادگی شامل به قتل رساندن فرد یا افرادی از اعضای خانواده توسط سایر اعضای همان خانواده، به تنهایی یا با مشارکت افراد دیگراست. قتل های برون خانوادگی قتل هایی هستند که با انگیزه انتقام جویی از متجاوزان به "نوامیس" و توسط فرد مورد تجاوز قرارگرفته یا خانواده او انجام می شود. قربانیان قتل های ناموسی درون خانوادگی معمولا دختران ازدواج نکرده ای هستند که توسط پدر یا برادرشان به قتل می رسند یا زنان متاهلی که توسط شوهر، برادر، پدر یا دیگر بستگان خود به قتل می رسند. این نوع قتل ها که به "قتل به خاطر شرف" هم معروف است، به دلایلی همچون سر پیچی کردن از ازدواج های اجباری،  ممانعت از اینکه زنی همسر آینده اش را انتخاب کند، برقراری روابط عاشقانه، ״خیانت״ به همسر،"زنا" و فرار از خانه که رفتارهای "ضد ناموسی"، "بی عفتی"، "بد نامی" و"فضاحت" تلقی می شوند، اتفاق می افتد. افرادی که مرتکب قتل ناموسی می شوند می خواهند با ریختن خون، آنچه را که یک "ننگ" می پندارند، پاک کنند.

به قتل رساندن انسانهای بی دفاع فقط به حکم جنسیت زن بودن آنقدر تکان دهنده است که هر وجدان بیداری را به این عمل شنیع توجه داده و هر قلبی را به درد می آورد. اما این سئوال را هم پیش روی ما میگذارد، که ما تا کی شاهد هر روزه این جنایات هولناک و گرفتن حق حیات از انسان هایی باشیم، که فقط جرم شان زن بودن است؟ قتل های ناموسی یکی از وحشیانه ترین و قدیمی ترین انواع خشونت علیه زنان است که به دست مردان خانواده، پدر، همسر، برادر، فرزند وبه طور کلی مردی، گاها با همکاری زنانی، از خویشاوندان به انگیزه "حفظ ناموس"می انجامد و زن به خاطر جنسیتش به قتل می رسد. کلماتی چون "ناموس"، "شرف"، "حجب"، "حیا"، "عفت"، "شرم"، "آبرو" و "پاکدامنی" مفاهیمی هستند که در زبان و و فرهنگ ایران و کشورهایی که حکومت های اسلامی در آن حاکم اند، اساسا در مورد زنان بکار گرفته میشوند. قوانین زن ستیز اسلام و نظام سرمایه داری حاکم بر جهان بویژه در کشورهای اسلامی با نهادینه کردن این مفاهیم و استفاده از آن، زنان را به سلاخی میکشند. در مقابل ״غیرت״، ״شرف״ و "ناموس داشتن" صفت های مردانه تلقی می شوند. واژه ی ״غیرت״ در فرهنگ سنتی جامعه "ناموس پرستی" تعریف شده و منظور از ناموس نیز سکسوالیته زنان و دختران خانواده هستند که مایملک مردان می باشند. در نتیجه مردان به عنوان مالک باید همیشه مراقب ملک خود باشند تا غیرت، عزت و مردانگی شان زیر سئوال نرفته و محفوظ بماند. 

خشونت خانوادگی انعکاسی از خشونت در جامعه و معرف موقعیت زنان و جایگاه اجتماعی شان در آن جامعه است . جایگاه مرد در ساختار اقتصادی خانواده و انعکاس آن در فرهنگ و سنت های ناشی از آن که به مرد موقعیت رئیس خانواده داده شده است ، شرایطی را به وجود آورده که برتری مرد بر زن نهادینه شده و در چنین موقعیتی وجود خشونت در واکنش، بستر چالش ها و نا هنجاری هایی که در جامعه و خانواده وجود دارد یک امر طبیعی محسوب می شود.

مذهب چه به صورت ابزاری در دست بورژوازی برای تحمیق مردم ، چه به شکل نهادینه شدن ارزشهای عقب مانده و اساسا ضد زن آن در خانواده و قوانین حکومتی بویژه در کشورهای اسلام زده ای مانند ایران  و چه به صورت امر خصوصی اما ریاکارانه در کشورهای مترقی و پیشرفته در زندگی فردی و اجتماعی انسان ها نقشی مخرب و بازدارنده بازی می کنند، در چنین مناسباتی است که زنان در خانواده و در جامعه بوسیله قوانین ارتجائی مرد سالارانه و مذهبی سرکوب و مورد ستم و خشونت قرار می گیرند و قربانی قتلهای ناموسی میشوند. این جنایات فقط ریشه در مذهب و افکار و آراء ارتجایی ندارد، بلکه ریشه این جنایات را باید در مناسبات اقتصادی و مالکیت خصوصی نظام سرمایه داری جستجو کرد که سنتها، ارزشهای عقب مانده ای مانند ارزشهای مذهبی و مذهب را در خدمت منافع خود به کار میگیرد و آنها را تقویت میکند. از جمله سنت عقب مانده ای که مرد را مالک زن و زن را ناموس مرد به حساب می آورد. 

ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی در ایران مجوزی است برای قتل های ناموسی توسط شوهر و گاهی برادر و پدر، طبق این ماده قانون مجازات اسلامی "هر گاه مرد همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد، می تواند در همان حال آنان را به قتل برساند". این قانونی کردن قتل زنان توسط همسر، قانونی کردن جنایت علیه زنان در جمهوری اسلامی را باید در کنار تلاش سازمانیافته نهادهای ارتجاع مذهبی در دامن زدن به قوانین، ارزشها و سنتهای ضد زن عهد عتیق و قرون وسطایی اسلام گذاشت تا به دلایل گسترش قتلهای ناموسی در مناطقی که هنوز فرهنگ سنتی در آنها رایج است شد، پی برد.

ریشه خشونت علیه زنان را باید در مناسباتی دید که زنان را بنا به جنسیت زن بودن، فرودست و شهروند درجه دوم می شمارد. خشونت علیه زنان  جا ومکان خاصی نمی شناسد. زنان در خانه، خیابان و یا محل کار با انواع خشونت روبرو و از امنیت جانی محروم اند. خشونت علیه زنان با وجود ادعای دولت ها و نهاد های بین المللی مبتنی بر کاهش آن همچنان پدیده یی گسترده و اشکار و شنیع است. زنان جهان با تفاوت هایی در کشورهای مختلف، اماج خشونت فیزیکی، روحی و روانی، خانگی، اقتصادی، جنسی، ناموسی و خشونت حقوقی و کلامی قرار می گیرند. قربانیان سرکوب دولتی، ضرب و شتم در جامعه و خانواده، تحقیر و قتل های ناموسی هم هستند.
در کشورهای پیشرفته به یمن مبارزات جنبش های اجتماعی رادیکال و سوسیالیستی، زنان از آزادی های فردی برخورداراند.اما در کشورهای با ساختار سیاسی دیکتاتوری -مذهبی زنان حتی از این حقوق هم محروم هستند. خشونت علیه زنان پدیده یی جهانی است، چنانکه در سرمایه داری غربی به شکلی و در کشورهای اسلام زده به اشکال خشن تری اعمال می شود.

دولت سرکوب، ترور، زندان و شکنجه و اعدام جمهوری اسلامی در ایران در حدود چهل و شش سال است که خشونت سیستماتیک را بر علیه زنان در مناسبات حاکم بر جامعه نهادینه نموده است. جمهوری اسلامی هم به مثابه رژیم مدافع بربریت سرمایه داری و هم به مثابه رژیمی که مذهب را نیز به ابزاری برای تشدید این مناسبات ضد انسانی تبدیل نموده است، کارنامه هولناکی را در ارتباط با زن ستیزی با خود حمل می کند، این رژیم با بهره گیری از مذهب، به مثابه ابزار ایدئولوژیک، و با یاری گرفتن از فرهنگ عقب مانده مرد سالارانه، تبعیض و نابرابری های  جنسیتی و خشونت بر زنان را قانونیت و رسمیت بخشیده است. 

در راستای این زن ستیزی و قتل های ناموسی ، زنان و مردان آزدیخواه جامعه ، نهاد ها و تشکل های  مدنی هیچ وقت دست از مبارزه علیه این فرهنگ مرد سالارانه نکشیده اند و مرعوب این خشونت سیستماتیک بر علیه زنان  نشده اند، همواره به شیوه های مختلف اعتراض هایی را در جامعه پیش برده اند و اخرین نمود از این دسته از اعتراضات ، اعتراض به قتل غزاله حدودی در شهر سنندج بود و به درستی دولت جمهوری اسلامی را مسبب اصلی این نوع قتل ها خطاب قرار دادند . اکثریت جامعه هیچگاه نسبت به این مسئله بی تفاوت نبوده ، چه به شکل آشکار و چه پنهان در مقابل فرهنگ زن ستیزی و خشنونت علیه زنان اعتراض خود را نشان داده اند . 

قتل های ناموسی فقط مختص به ایران نمی باشد، هر چند در جمهوری اسلامی با بکار گیری قوانین ارتجایی اسلامی و ضد زن ابعاد آن وحشتناک می باشد، خشنونت و آزار جنسی و قتل های ناموسی در سراسر جهان همچنان قربانی میگیرد. ریشه مشترک تمام این قتل ها و تسلط بر بدن زن و زن را بعنوان ملک مردان حساب کردن باید در نظام سرمایه داری جستجو کرد، در نظامی که انواع نابرابری های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی اساس آنرا تشکیل داده است هیچ امیدی به ریشه کندن این مسئله نمی تواند داشت ، تا زمانی این نظام نابرابر و وارونه بر جاست این مسئله به حیات خود ادامه خواهد داد. البته شدت و ضف این نوع قتل ها در کشورهای مختلف دنیا را می توان مشاهد کرد آن هم به دلیل مبارزه زنان و مردان آزدیخواه آن جوامع که توانسته اند قوانینی در حمایت از زنان و بر علیه مرد سالاری به حاکمان آن جوامع تحمیل کنند و زنان بتوانند تا حدوی در زیر سایه این قوانین حفاظت شوند.

گزارش جدیدی از سازمان ملل که اخیرا انتشار یافته نشان می دهد که در یک دهه گذشته هیچ بهبودی در سطح انگاره های ذهنی، باورها و تعصبات نسبت به زنان حاصل نشده، به طوری که تقریبا از هر ۱۰ مرد و زن در جهان ۹ نفر هم چنان دارای این تعصبات هستند. یکی از دریافت های تکان دهنده در ارتباط با خشونت علیه زنان و دختران در گزارش آن است که هنوز ۲۵ درصد معتقدند کتک زدن زن توسط مرد موجه است. بدون شک زن کشی که به عنوان قتل عمدی با انگیزه های مرتبط با جنسیت تعریف میشود، محدود به قتل های ناموسی نیست. در امریکای شمالی و اروپا نیز آمارهای زن کشی یا قتل های مرتبط با جنسیت تکان دهنده است. در انگستان هر سه روز یک زن به دست یک شریک مرد سابق یا فعلی کشته میشود. در امریکا هر روز سه زن کشته می شود و داده های اتحادیه اروپا نیز نشان می دهد که زن کشی  در سال ۲۰۲۰ سبب قتل ۴۰۰ زن در لهستان ،۱۱۷ زن در آلمان و ۱۰۲ در ایتالیا بوده است. 

در یک آمار کلی آسیا با حدود ۱۷ هزار و ۸۰۰ قربانی ، بیشترین تعداد قتل های زن و همسر و خانواده را به ثبت رسانده ، به دنبال آن ۱۷ هزار و ۴۰۰ زن در افریقا ، ۷ هزار و ۵۰۰ تن در قاره ی امریکا، ۲ هزار و ۵۰۰ نفر در اروپا و ۳۰۰ نفر در اقیانوسیه کشته شده اند. لازم به یادآوری است که میزان واقعی زن کشی بسیار بالاتر است، در حالی که آمارهای ارائه شده به طرز وحشتناکی بسیار بالا است، فقط به اصطلاح این فقط نوک یخ است. بسیاری از قربانیان زن کشی و بویژه قتل های ناموسی هنوز شمارش نشده باقی می مانند و یا تحت عنوان بیماریو خود کشی ثبت می شوند.

در نظام سرمایه داری زنان علاوه بر اینکه یک بار مثل مردان هم طبقه یی خود و در کنار آنها تحت استثمار و مورد ستم های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ناشی از سیستم اقتصادی حاکم بر جامعه صبقاتی قرار می گیرند (ستم طبقاتی)، یک بار هم صرفا به خاطر زن بودنشان مورد ستم قرار می گیرند (ستم جنسیتی)، اگر یک زن، کارگر است علاوه بر این که  همانند کارگر مرد از طرف سرمایه دار استثمار می شود، به خاطر زن بودنش هم مورد استثمار قرار می گیرد، به این معنی که مزد کمتری به او داده می شود، یعنی استثمارش شدیدتر از مرد هم طبقه یی اش می باشد و در ضمن اینکه زن کارگر در محیط کارخانه و واحد تولیدی صرفا به خاطر زن بودنش به اشکال مختلف به خصوص از طرف کارفرمای خود مورد تحقیر و آزار و اذیت جنسی و خشونت قرار می گیرد، حتی از طرف همکاران مرد خود نیز از تحقیر و توهین مصون نمی باشد.

سیستم سرمایه داری همواره ستم و خشونت بر زنان و مرد سالاری را به عناوین مختلف در جامعه باز تولید و تشدید می کند، مبارزه بر علیه خشونت بر زنان ، نمی تواند از مبارزه طبقاتی با سیستم سرمایه داری و بدون دست بردن به ریشه های تاریخی ستم کشی این نظام جدا باشد. اگر چه رهایی کل زنان زمانی تضمین خواهد شد، که مالکیت و روابط کالایی در جامعه خاتمه داده شود ولی مبارزه علیه اشکال خشونت بر زنان می بایست امری دائمی و متشکل در بطن همین مناسبات کنونی باشد.