(در حاشیه مواضع اخیر اپوزیسیون راست حول سقوط بشار اسد)

دنیا می‌داند که سقوط سیاسی بشار اسد، برآیند دخالت توده‌های مردم در یک جنبش انقلابی نبود؛ دست بدست شدن قدرت سیاسی از بالا در سوریه، بدون لطمه به نهاد دولت، ارتش، و نظام سیاسی و اداری آن مملکت، با اتکاء به مذاکرات و بند و بست‌های پشت پرده، و با زد و بندهای بین‌المللی، چنان آشکار بود که نیازی به گواه ندارد. 

رسانه‌های رسمی این نوع ساقط شدن را "آزادی مردم سوریه" جار زدند و هجوم باندها و دستجات اسلامی مسلح به آخرین تجهیزات نظامی مدرن را با لقب "شورشیان سوری" مونتاژ کردند. آینده‌ سوریه در این سناریوی سقوط با شراکت کثیف‌ترین عناصر سیاه و با دخالت علنی دولت‌های مرتجع منطقه تا هم‌اکنون نفس میلیون‌ها انسان را در سینه حبس کرده است. طولی نکشید که در پس شادی کوتاه مدت مردم سوریه و خلاصی مقطعی از زندان‌ها و سیاه‌چاله‌های حکومت اسد، یک دلهره‌ عظیم اجتماعی از آینده کدر و معلقی که کل جامعه سوریه تحت کنترل نیروها و کنتراهای مرتجع‌تر از اسد به بار آورده است، سر باز کرد. پربیراه نیست که افکار مترقی و انساندوست در جوامع غربی، به نشانه‌ی حمایت از این نوع ساقط شدن‌ها و سرنگونی‌های مخملی که با دیپلماسی پشت پرده قدرت‌های مرتجع جهانی و منطقه‌ای طراحی شده‌اند، عکس‌العملی از خود نشان نداد.

با این حال، قریب به اتفاق اپوزیسیون راست ایران - از رضا پهلوی و سایبری‌های اطرافش تا طیف جمهوری‌خواهان، سازمان مجاهدین و قوم‌پرستان همیشه بازنده "کورد"، و تا حزب حمید تقوایی در جناح به اصطلاح چپ در این کلوپ - همگام با دولت‌های مرتجع جهانی و منطقه‌ای و در رکاب میدیای رسمی این دولت‌ها، دوباره سناریوی آشنای دست بدست شدن قدرت سیاسی در سوریه را سفیدشویی کردند، از آن به عنوان "انقلاب و آزادی" مردم سوریه اسم بردند و به سیاق نتانیاهو به مردم ایران پیام دادند که به‌ زودی این سناریو هم قرار است در ایران پیاده شود.

در میان خیل پیام‌ها به سه پیام "شاخص" می‌پردازیم:

۱- رضا پهلوی به مناسبت "سقوط بشار اسد" مفری یافت تا اعلام کند که ایشان در آینده نزدیک قرار است با کودتای ارتش به نفع "ولیعهد" و با سوار شدن بر تجهیزات نظامی ناتو و اسراٸیل وارد ایران "آزاد" شوند: 

"شمایی که هنوز در کنار رژیم ایستاده‌اید! آینده خود را در آینه سوریه ببینید و هم‌اکنون از آن جدا شوید. امروز به سرنوشت اسد و "مدافعان حرم" او نگاه کنید. آیا جز ویرانی و تحقیر، چیز دیگری از آن ادعاها باقی مانده است؟ راه خود را از جمهوری اسلامی جدا و از این طریق، آینده خود و خانواده‌تان را تضمین کنید... شما نگهبانان این مرز و بوم جاویدید. سرنوشت ایران به دستان شما رقم خواهد خورد. این وظیفه تاریخی ماست که آینده‌ای آزاد و آباد برای کشورمان بسازیم."

جدا از اینکه نسخه‌ی آقای پهلوی چقدر شدنی است اما امکان دست بدست شدن قدرت از بالا به کمک ارتش جمهوری اسلامی، نه فقط گامی برای بزیر کشیدن حکومت توسط یک انقلاب اجتماعی با دخالت وسیع توده‌های مردم نیست، که شکل دادن به یک سناریوی سیاه و حمام خون در جامعه ایران است. جمهوری اسلامی دولت مصر یا بشار اسد نیست که با دخالت ارتش فرو بریزد. نظام "ارتش" در ایران آن جایگاه و مقام را ندارد که با "زور نظامی" آن بشود در بالا به شکل "کلاسیک" مانند آنچه در کودتاهای خونین در آمریکای لاتین رخ داده است، قدرت را دست بدست کرد. نظام ارتش در ایران، سال‌ها پیش در بحبوحه‌ی انقلاب ۵۷، علیرغم توافقات دولت آمریکا با "آیت الله" خمینی برای حفظ همان نقش "کلاسیک" و سرکوب‌گر خود در نظام پادشاهی، منحل شد! مردم انقلابی از دیپلماسی پشت پرده دولت آمریکا و جریان اسلامی به رهبری خمینی برای انتقال "مسالمت‌آمیز" قدرت از بالا با حفظ ارتش و نهادهای سرکوبگر نظام پیشین، عبور کردند و نظام ارتش شاهنشاهی را با اعمال قهر انقلابی خود منحل و تسلیم قیام کردند. سال‌ها طول کشید تا جمهوری اسلامی، این میلیس مسلح مردمی که از انحلال ارتش احساس شعف و پیروزی می‌کرد را سرکوب و به شکست بکشاند؛ ارتش بعد از انقلاب ۵۷ دیگر هیچ‌وقت نتوانست در قامت "کلاسیک" خود کمر راست کند. آنچه تحت نام ارتش بعد از قیام بهمن ۵۷ "بازسازی" و سرهم‌بندی شده است، دیگر نه در قامت ارتش دوران شاهنشاهی است و نه در جایگاه ارتش مصر و سوریه و شیلی است. ارگان نحیفی است که توسط قیام مردم از مشروعیت "کلاسیک" خود افتاد و از سر "ناچاری" تحت نام "ارتش" به گردن نماینده بعدی بورژوازی ایران پس از سرنگونی شاه، یعنی جمهوری اسلامی آویزان شد. شکل‌گیری سپاه و "ناجا" و بسیج و انواع و اقسام باندهای نظامی و دخیل کردن آنها در تمام سطوح نیروهای نظامی و امنیتی برای پُر کردن خلاء "سرکوب مستقیم مردم" بود؛ امری که از عهده ارتش شکست خورده شاهنشاهی خارج بود. 

خود آقای پهلوی و اپوزیسیون راست هم به این نکته واقف‌اند که برای دست بدست کردن قدرت از بالا، توسل به ارتش، بیشتر شبیه پروپاگاند است و نه فقط کاری از پیش نمی‌برد بلکه با سد معبر سپاه بعنوان نیروی ایدٸولوژیک جمهوری اسلامی طرف است؛ با نیرویی که حاضر است بنام "دفاع از میهن" نه فقط ارتش موجود را تماماً فتح کند بلکه جامعه را به خون بکشد؛ تلاش آقای پهلوی برای دامن زدن به تنش میان ارتش و سپاه اگر سفاهت نباشد، قطعاً دشمنی کور با مردمی است که برای سرنگونی کل حاکمیت اسلامی با توسل به نیروی انقلابی خود، به میدان آمده‌اند. تلاشی است برای آتو دادن به دست نیروی ایدٸولوژیک نظام تا بنام "دفاع از میهن" جامعه را وارد یک سناریوی جنگ داخلی و کشتار بی‌وقفه از مردم آزادی‌خواه و انقلابی کند. بازی با کارت "ارتش"، به امید دست بدست کردن قدرت در بالای نظام، بازی با سرنوشت جمهوری اسلامی نیست؛ بازی با زندگی مردم ایران است! جناح دوراندیش و "واقع‌بین" در اپوزیسیون راست، این نکته را بخوبی فهمیده است. بنام حفظ ارتش در واقع به سپاه و "ناجا" چشمک می‌زند و ارزش مصرف تبلیغات در باب "نگهبانان این مرز و بوم جاوید" را می‌داند. آقای پهلوی برای تشکیل قدرت نظامی خود باید تلاش کند مهمتر از ارتش، ارگان‌های ایدٸولوژیک جمهوری اسلامی از جمله سپاه، "ناجا"، بسیج، حشد الشعبی، فاطمیون و زینبیون را در فردای دست بدست شدن قدرت از بالا، همراه خود کند. پاسداری از "میهن" و "ایران همیشه جاوید" بدون تکیه بر این اهرم‌های ایدٸولوژیک برای سرکوب انقلاب مردم در داخل و حمله به همسایگان، ممکن نیست.

بطور خلاصه، نسخه "سرنگونی" آقای پهلوی چیزی جز یارگیری در فردای جنگ میان باندهای نظامی در داخل حکومت نیست. باندها و دستجات نظامی جدا شده از بدنه‌ی حاکمیت که با پشتیبانی دولت آمریکا و ناتو، با رساندن وعده‌ی پول و اسلحه در جنگ بر سر قدرت در بالا، دخالت کنند. پیام ایشان به بخشی از نیروهای نظامی در درون حاکمیت، چیزی جز طراحی یک سناریوی سیاه نیست. هدف اپوزیسیون راست، کوتاه کردن دخالت سیاسی مردم و نیروی اجتماعی شهروندان در تعرض به نهادها و ساختارهای قدرت حاکم است؛ این تمام مضمون "روند گذار مسالمت آمیز" جناب پهلوی و اپوزیسیون راست ایران است! پنهان شدن پشت اعتبار نداشته ارتش ایران، پاشنه آشیل جنبش ناسیونالیسم پرو - غرب در ایران است.

۲- عبدالله مهتدی اعلام کرد که بلحاظ ماهیت، دست‌کمی از "جولانی" و "تحریر الشام" ندارد و هر وقت دولت آمریکا و ناتو اراده کنند، طبق معمول ایشان و باند مسلح‌شان برای به سرانجام رساندن سناریوی قومی - مذهبی کردن جامعه ایران، کفش و کلاه کرده‌اند:

"در مجموع من فکر می‌کنم که جامعۀ جهانی نیز به سود یک دولت غیرمتمرکز فراگیر در سوریه که منافع همۀ اقوام و مذاهب این کشور را تأمین خواهد کرد، تمایل نشان بدهد. وقتی که یک رشته انقلابات مخملین در کشورهای اقمار اتحاد شوروی سابق روی داد، عاقبت خود اتحاد شوروی نیز فروپاشید و از بین رفت. این سرنوشتی است که به احتمال قوی در انتظار رژیم جمهوری اسلامی ایران است."

از آقای مهتدی و قوم‌پرستان کرد انتظار دیگری نمی‌رود. "دولت غیرمتمرکز فراگیر" در واقع اسم بهداشتی پلاتفرم متعفن و چرکین این‌ها یعنی "فدرالیسم قومى" در ایران است. مهتدی در این توهم است که گویا باند مسلح ایشان هم مانند باند "جولانی"، زیر سایه کمک‌های تسلیحاتی ناتو و دول مرتجع منطقه، و با دامن زدن به جنگ‌های کور قومی - مذهبی در ایران، بالاخره بتوانند در کردستان به نان و نوایی برسند؛ می‌خواهند همه "اقوام ایران" در یک کشور فدرال براساس قومیت سازمان پیدا کنند. تجربه یوگسلاوی، بوسنی، چچن، کوسوو، آذربایجان و ارمنستان، همان "رشته انقلابات مخملین" مد نظر جناب مهتدی است که از جنگ اول خلیج در سال ۱۹۹۱ میلادی تا امروز، با آب و تاب انتظار تکرار آن در ایران را می‌کشد. باند مهتدی آرزویشان این است که به چیزی شبیه "ارتش آزادیبخش کوسوو" و "تحریر الشام" تبدیل شوند که پایشان در نفرت قومى - مذهبی و سرشان در آخور دستگاه‌های اطلاعاتى دولت‌های مرتجع بین‌المللی و منطقه‌ای است. واقعا کثیف‌اند! 

یک حقیقت را مردم ایران و مردم کردستان باید به روشنی بدانند: در اظهارات و مواضع عبدالله مهتدی پیرامون "انقلابات مخملین" و "دولت غیرمتمرکز فراگیر"، قساوتی بی‌حد و حصر نسبت به سرنوشت مردم ایران و بی‌درایتی مطلق در قبال مدنیت جامعه موج می‌زند. فدرالیسم قومی و چفت شدن جهالت قوم‌پرستانه با اشتهای دست یافتن احزاب و دستجات قومی به سلطه‌ی سیاسی، درست همچون اسلام سیاسی خمینی، بدون یک تعرض افسارگسیخته به شیرازه مدنیت جامعه و فراهم کردن شرایطی که در آن امکان ابراز وجود اراده‌ی اجتماعی مردم دشوار شود، ناممکن است. تلاش برای حقنه کردن هویت‌های ارتجاعی ملی و قومی بر مردمی که می‌خواهند آزاد و برابر باشند، نمی‌تواند نتیجه دیگری داشته باشد. این مسٸله به ما شهروندان جامعه ایران و به مردم کردستان نشان می‌دهد که باید زمین را زیرپای باندها و دستجات قوم‌پرست و ناسیونالیست داغ نگاه داشت و جامعه و صفوف مبارزات خود را از سموم جهالت و تعصبات قوم‌پرستانه تصفیه کرد.

۳- کانال جدید، گفتگویی با حمید تقوایی در مورد سقوط بشار اسد ترتیب داده است که به طور آشکار باندهای اسلامی دخیل در سقوط بشار اسد را سفیدشویی می‌کند. مجری با آب و تاب می‌پرسد: "دو هفته پیش همه‌جا صحبت از بازگشت اسلامی‌ها و برگشت سوریه به ۱۰ سال پیش بود؛ الان کدهایی مانند: دولت فراگیر، سکولاریسم، حجاب اختیاری و بازشدن می‌خانه‌ها در فضای سیاسی مطرح شده‌اند؛ اتفاقات عجیب و غربی افتاده است؛ آیا می‌توانید تصویری از مختصات دولتی که در سوریه در حال شکل‌گیری است، اراٸه دهید؟"

تقوایی پاسخ می‌دهد: "چند نکته در مورد تحریر الشام هست؛ یکی اینکه خود این‌ها اعلام می‌کنند که از القاعده جدا شدند. بخاطر اینکه یک اختلاف اساسی در استراتژی‌شان بود؛ القاعده و طالبان و داعش ادعای تحولات منطقه‌ای را داشتند؛ الان تحریر الشام می‌گوید که من فقط به سوریه مربوطم و امرم کشور سوریه است و نمی‌خواهم انقلابم را صادر بکنم. جنبه دیگر اینست که چون دولت اسد آن نیروهای سیاسی را نمایندگی می‌کرد که اختناق و سرکوب را بر جامعه حاکم کرده بودند، این‌ها (یعنی تحریر الشام) دیگر نمی‌توانند بعنوان دولت اسد همان راه را بروند؛ ساده نیست که این‌کار را بکنند؛ فرق می‌کند با بازگشت طالبان در افغانستان؛ دولت اسد نماینده و پایگاه نیروهای تروریست اسلامی در سوریه بود و تحریر الشام هرچقدر هم اسلامی باشد اما ناچار است در مقابل دولت اسد خودش را تعریف کند و می‌گوید که من آن راه را ادامه نمی‌دهم؛ برای همین اعلام کرده‌اند که مثلا در پوشش زنان نباید دخالت کرد یا خبرها رسیده که مشروب فروشی‌ها و میکده‌ها باز شده و یا از یک دولت فراگیر صحبت می‌کنند و حرف‌های سازمان ملل را قبول می‌کنند. این‌ها نشان می‌دهد که تحریر الشام برای اینکه نقشی بازی کند ناگزیر است که فاصله بگیرد از آنچه که قبلا در سوریه حاکم بود..."

واقعیت اینست که حمید تقوایی و حواریون‌اش، به هوراکشان تمام تحرکات ارتجاعی در منطقه تبدیل شده‌اند؛  جریانی که در سمت چپ سلطنت‌طلبان و فاشیست‌های آریایی، تابلوی جعلی "کمونیست کارگری" را حمل می‌کند. این موجود راست و پرو - ناتویی، که توسط حمید تقوایی رهبری می‌شود، همانی است که آرزوی سوریه‌ای شدن ایران را از سال‌ها پیش در سر داشت، هوادار ترامپ فاشیست بود، حامی دخالت "انقلابی" ناتو در لیبی بود، طرفدار دولت فاشیست اوکراین در جنگ روسیه و ناتو بود و هست؛ و حالا به تطهیر کثیف‌ترین مهره‌ها و جریانات اسلامی در سوریه مشغول است که تا دو روز پیش حتی در سایت سازمان سیا "تحت پیگرد" بودند و میلیون‌ها دلار جایزه برای شناسایی و دستگیری آنها اختصاص داده بودند. امروز این موجودات اسلامی در یک چشم برهم زدن به مقام دولتمدار و دگراندیش رسیده‌اند. در حقیقت، تفاوتی میان "تحریر الشام" و "اصلاح‌طلبان حکومتی" در ایران نیست؛ هر دو "دگراندیش"، "کارشناس" و دولتمدارند. تفاوتی بین شرکت‌کنندگان "دوخردادی" در کنفرانس برلین با "تحریر الشام" که چپ و راست در میدیای رسانه‌های غربی تطهیر می‌شود، نیست. تفاوتی بین اکبر گنجی‌ها، اشکوری‌ها، جلایی‌پورها و قدیم پاسدارها با جولانی‌ها و قدیم داعشی‌ها و القاعده‌ای‌ها نیست؛ همه از یک جنس‌اند؛ همه خواهان دست بدست شدن قدرت از بالای جامعه و بدون دخالت اجتماعی و اراده انقلابی مردم هستند. 

از نظر آقای تقوایی، کمونیست‌ها مجاز نیستند که اهداف اساسی در پشت تمام جنگ‌ها و تحولات سیاسی را بررسی و افشاء کنند، بلکه باید به شیوه ایشان یعنی "دشمن دشمن من، دوست من است" برخورد کرد. حتی اگر این جنگ یا تحول با دست بدست شدن قدرت به قیمت تایید جریانات فوق ارتجاعی و کشتار میلیونی و به تباهی کشاندن زندگی مردم، به قیمت ناایمن کردن منطقه و رشد میلیتاریسم و قارچ‌های قومی - مذهبی تمام شود. با توجه به تز تقوایی، می‌توان امروز از "آزادسازی سوریه"، سناریویی که حتی طبق گفته‌ها و اظهارات کارشناسان غربی، برای ناایمن کردن بیشتر سوریه ساخته پرداخته شده است، دفاع کرد. چراکه به سیاق تقوایی یکی از اهداف این جنگ تضعیف موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه است.

علاوه بر این، تقوایی در این مصاحبه تلاش می‌کند پرو - ناتویی بودن خود و ارزیابی مثبت‌اش از "دست بدست شدن قدرت در سوریه از بلوک روسیه به امریکا" را بعنوان تضعیف جمهوری اسلامی مخفی کند. استاندارد دوگانه و دو - قطبی روسیه‌ی شیطان و امریکای فرشته را امروز احدی نمی‌خرد، مگر اینکه آگاهانه تصمیم سیاسی گرفته باشد که به شیپورچی ناتو و دولت آمریکا تبدیل شود. این رویکرد دیگر نه فقط ربطی به کمونیسم ندارد بلکه تماماً یک سیاست راست و ضد انسانی است؛ شارلاتانیسمی است که مایه وحشت مردم از کمونیسم و کمونیست‌ها می‌شود. مخاطب کنجکاو حق دارد از جناب تقوایی بپرسد که با این تز پادرهوا، آیا فردا انقلاب آتی ایران را به سمت یک سناریوی سیاه سوق نخواهند داد؟!

مشکل اپوزیسیون راست ایران با همه جناح‌ها و طیف‌های آن، تناقض در جهت‌گیری مبارزه امروز مردم ایران علیه جمهوری اسلامی با اهداف استراتژیک این اپوزیسیون است. مبارزات اجتماعی مردم در ایران، از دیماه ۹۶ تا خیزش سراسری ۱۴۰۱ و تاکنون، جایی به خودنمایی "انقلاب مخملی" آقایان اختصاص نداده است. چفت شدن استراتژی این اپوزیسیون به افق ناتو و "دخالت‌های بشردوستانه"، شبیه آنچه نمونه‌های آن در سوریه، لیبی، عراق، اوکراین و ... اتفاق افتاده است، عملاً مانع اجتماعی شدن سیاست این‌ها در سطوح مختلف جامعه شده است. از منظر مردم آزادی‌خواه ایران، کارگران و زنان و جوانان، این اپوزیسیون راست و پرو - ناتویی با باندها و گانگسترهایی تداعی می‌شود که هدفی جز قیچی کردن دخالت اجتماعی توده‌های مردم در روند سرنگونی کامل ساختار حاکمیت و شیوه‌ی اداره جامعه پس از سرنگونی ندارد. این‌ها شبیه به غول‌هایی با پاهای رُسی‌اند که سست و پوک شده‌اند؛ مدت‌هاست از روند زندگی عادی مردم و مبارزات اجتماعی در ایران بریده‌اند و در حاشیه‌ی سیاست کسب روزی می‌کنند.