همیشه بعنوان یک اصل گفته می شود که سلاح کارگر اتحاد و تشکیلات است. این درست. اما قبل از این که این اتفاق بیفتد یا به نظر من این اتفاق نمی افتد مگر اینکه طبقه کارگر به کمونیسم بعنوان سلاح مبارزه و جنبش اجتماعی خود مجهز شده باشد.
در غیبت کمونیسم، طبقه کارگر از نظر ایدئولوژیک، طبقاتی و روحی و روانی خلع سلاح است. تا این برطرف نشود، از اتحاد و سازمان و تشکل واقعی و تحزب کارگری خبری نیست و اگر باشد ابزار دست بورژوازی و در کنترل او است. خلع سلاح ایدئولوژیک به این معنی است که کمونیسم ابزار مبارزه طبقه کارگر نیست. بدون این سلاح، مبارزات کارگری از کوچک ترین تا بزرگ ترین آن ولو دستاورد و منفعتی کوچک و موقتی گیرش بیاید اما پیروز نمی شود. و هردستاوردی قابل بازپس گیری است.
کمونیسم جنبش اجتماعی طبقه کارگر و ابزار مبارزه او است. طبقه کارگر بدون کمونیسم مادام العمر مزدبگیر باقی می ماند. نسل اندر نسل تباه می شود، تحقیر می شود و با دستمزد ناچیز و بیکاری و تباهی جسم و روح و فحشا و اعتیاد و بی خانمانی بسر خواهد برد. کار مزدی بردگی محض است. این تازه وقتی است که کارگر شاغل است و مزدی می گیرد. وقتی بیکار می شود و بیمه بیکاری ندارد، دیگر فراتر از بردگی است و اسمی برایش نمیتوان پیدا کرد. دستفروشی، دزدی، دوره گردی، تن فروشی، اعتیاد، خودکشی ...، هیچکدام هنوز موقعیت کارگر بیکار و خانواده اش را توضیح نمی دهد. کارگر بیکار و خانواده اش در حاشیه جامعه هم نیست، اصلا از چرخه جامعه خارج است. هر کاری بکند، هنوز جوابگوی موقعیت غیر انسانی که به آن تحمیل شده است، نیست. کارگر بیکار و خانواده اش در مقابل طبقه سرمایه دار حاکم، هر کاری بکند مجاز است. حق دارد دزدی کند، درب انبارهای سرمایه داران را بشکند و غارت کند، بخروشد، عصیان کند، شورش کند، دست به اسلحه ببرد... هر کاری!
همیشه گفته می شود طبقه کارگر چیزی ندارد از دست بدهد جز زنجیرهای دست و پایش. شاید کارگر شاغل بگوید فعلا من شغلی و مزدی دارم و از گرسنگی نمی میرم. اما کارگر بیکار این را هم ندارد. همه چیزش را از او گرفته اند، شغلش، مزدش، حرمتش، شرافتش، عزتش، نان سفره اش. شیره جانش را گرفته اند. اگر نیرویی برایش باقی مانده باشد، اگر بازویش هنوز توان کار دارد و می تواند روی پا بایستد ان را هم از او نمی خرند. جامعه سرمایه داری با برسمیت شناختن لشکر بیکاران بعنوان تضمین نیروی ذخیره کار پشت درب کارخانه ها و شرکتهایش، حکم مرگ بیکاران را صادر کرده است. یک مرگ تدریجی و طاقت فرسا.
وقتی کمونیسم ابزار مبارزه کارگر شاغل و بیکار نیست. در نتیجه کارگران شاغل دست به کلاه خود می گیرند و به موقعیت فعلی شان رضایت می دهند. و باز در نتیجه، لشکر بیکاران جزو طبقه کارگر محسوب نمی شود. در غیاب کمونیسم، کارگر متفرق، نامتحد، صنفی، نامربوط به همدیگر و تنها است.
زمانی که طبقه کارگر به نیروی خود آگاه نیست، خود را به مثابه طبقه نگاه نمی کند، خود را این و آن صنف می داند، بین شاغل و بیکار دیواری قرار می گیرد و از هم جدایشان می کند، زمانی که هر تک کارگری و هر صنف و بخش کارگری و شاغل و بیکار خود را عضوی از ارتش کار ندانند، هر تلاشی در این و آن صنف وبخش در همان محدوده باقی می ماند و هیچگاه نمی تواند تعرضی را سازمان دهد. کارگر پراکنده و صنفی، قدرت تعرض ندارد. اعتصابات وسیع و مکرر چند دهه اخیر در ایران نشاندهنده این وضعیت است. هیچ بخش کارگری از کارگران بغل دست خود که اعتصاب کرده اند خبر ندارد یا اگر خبر دارد آن را به خودش مربوط نمی داند. هیچگونه همبستگی طبقاتی بین اصناف و بخشهای مختلف کارگری بوجود نمی آید. وقتی کارگران خود را عضوی از خانواده چند ده میلیونی ارتش کار نمی دانند، بهم نامربوط می شوند و هر کدام جداگانه اگر تلاشی هم بکنند یا به ثمر نمی رسد و یا با هر اندازه دستاورد، تا تعرض بعدی سرمایه داران عقب می نشیند...
وقتی کمونیسم ابزار مبارزه طبقه کارگر نیست، وقتی کارگران خود را عضوی از ارتش عظیم طبقه خود نمی دانند، روحیه ای برای مبارزه رادیکال و پیروزمند باقی نمی ماند.
هر فداکاری فردی یا یک صنف در اینجا و آنجا هم دردی را درمان نمی کند. کارگر پراکنده و صنفی و بی روحیه حتی وقتی مبارزه می کند، عصبانیتش و اعتراضش را زیر لفافه الله اکبر و دعای کمیل و پرچم سیاه امام حسین مخفی می کند. به این و آن مقام دولتی و مذهبی پناه می برد تا جوابی و حقی بگیرند. از نظر کارگر بی روحیه، حق دادنی است گرفتنی نیست. دولت و سرمایه ومذهب باید به کارگر مستضعف و فقیر بیچاره کمک کنند. دستمزدش را به موقع بدهند و اگر بیکار است گوشه ای از شهر را برای جمع شدن شان اختصاص دهند تا هر روز منتظر شوند، کسی بیاید یا شرکتی بیاید و برای چند ساعت و یا چند روز انها را بخرد. برای کارگر بیکار با این روحیه بیمه بیکاری رویا است.
هر چند نفر چماق بدست لباس شخصی یا بسیج و نیروی انتظامی می تواند چند صد کارگر اعتصابی را لت و پار کند و به سر کار بفرستد ولو پرچم سیاه امام حسین را هم برافراشته باشند. کارگر پرچمدار امام حسین نمی داند وقتی پای منفعت سرمایه به میان می آید، سرمایه دار و دولتش هیچ دین و مذهب و امام حسینی به رسمیت نمی شناسد. تنها قدرت کارگر متحد و آگاه و یک پارچه است که سرمایه داران و دولت را به کرنش در مقابل کارگر عصبانی و معترض و متحد می کشاند و تنها قدرت میلیونی کارگر بیکار عصبانی و معترض و شورشی و متعرض است که پایه های نظام بیکار و تباه کننده کارگران و خانواده هایشان را می لرزاند...
طبقه کارگری که به نیروی خود به مثابه طبقه میلیونی و ارتش میلیونی و خانواده میلیونی با خود و خانواده و همسرانشان آگاه باشد، کمونیسم را ابزار مبارزه خود قرار دهد و بجای بدهکاری به دولت و سرمایه داران، طلبکار و صاحب جامعه بداند، به خودش اعتماد داشته و حرمت و عزتش را پاس بدارد، هر عضو خانواده کارگری خود را نه مستضعف و درجه دوم و پست در جامعه بلکه صاحب جامعه و گرداننده چرخ های جامعه بداند، آن زمان است که اتحاد و تشکل و تحزب امر فوری اش می شود و روحیه و توان تعرض را خواهد داشت.
وظیفه کارگران کمونیست بازگرداندان اراده و اختیار به توده هرچه وسیع تری از طبقه کارگر است. این عین کمونیسم است. بدون این طبقه کارگر بجایی نمی رسد. بدون این اراده و اختیار و اعتماد بخود و خودآگاهی و آگاه به نیروی ارتش خود، طبقه کارگر همچنان برده مزدی، بیکار و پرت شده از صحنه جامعه به تاریکی محض و فساد وتباهی خانواده های کارگری، باقی می ماند.
از نظر من قبل از صحبت از اهمیت و ضرورت هر گونه اتحاد و تشکل و سازمان کارگری، کارگران کمونیست در دل همین اعتصابات و مبارزات و عصبانیت های کارگر شاغل و بیکار و اعتراضات روزمره، می توانند و باید وسیع ترین کارگران شاغل و بیکار را به موقعیت طبقاتی خود آگاه کنند. باید هر کارگری بداند که کارگر بدهکار کسی نیست. کارگر طلبکار و صاحب جامعه است. کارگر را از جامعه حذف کنید هیچ سنگی روی سنگ باقی نمی ماند. اگر ارتش و بسیچ و پاسداران و حزب الله و وکلا و وزرا و قضات و همه ی درجه داران و عالیجنابان دولتی و سرمایه داران خصوصی را منحل کنی هیچ اتفاقی نمی افتد و جامعه می چرخد. نفت استخراج می شود، ماشین ها تولید می گردند، نان از تنورها در می آید، بیمارستان ها کار می کنند، مدارس کار می کنند و جامعه سرجای خود باقی است. جامعه را سرمایه ی سرمایه داران و عقل دولت و پارلمان و زور ارتش و پاسداران...، نمی چرخاند. با عقل و بازو و توان و نیروی طبقه کارگر است که جامعه کار می کند و می چرخد. این را هر کارگری باید بداند. و اگر می داند باید خود را متعلق به این ارتش کار بداند و به هیچ نهاد دولتی و بنگاه سرمایه داری اعتماد نکند. وقتی کارگر کار می کند و جامعه را می چرخاند پس می تواند مدیریتش را هم بکند. می تواند انقلاب کارگریش را انجام دهد. کار مزدی را لغو کند و پدیده شوم و لکه ننگ بیکاری و فساد و فحشا را از زندگیِ جامعه پاک کند.
زمانی که طبقه کارگر به خودآگاهی طبقاتی و به کمونیسم بعنوان ابزار مبارزه خود دست یافت، روحیه ی مدعی قدرت شدن را هم خواهد یافت و برای سرمایه داران و دولتشان روحیه ای باقی نمی گذارد. این دو باید جایشان را عوض کنند. طبقه سرمایه دار مدعی و با روحیه به طبقه ای بی خاصیت و زیر ضرب تعرض طبقه کارگر تبدیل می شود و روحیه اش را باخته و توان ایستادگی در مقابل ارتش متحد طبقه کارگر و انقلاب کارگری را نخواهد داشت.
طبقه کارگر اروپایی چندین دهه اتحاد وتشکل و حتی تحزب به نام خود داشته است. ولی کمونیسم ابزار مبارزه اش نبوده، هر عضو و صنف وبخش کارگری خود را عضو یک طبقه و ارتش کار ندانسته و از روحیه تعرض برای تغییر جامعه و ا نقلاب کارگری و برچیدن نظام سرمایه داری و لغو بردگی مزدی و پایه گذاری سوسیالیسم و کمونیسم ...، برخوردار نبوده است.. تا زمانی که طبقه کارگر به سلاح کمونیسم مجهز نشود، درب جوامع بشری بر همین پاشنه می چرخد.
هر اندازه اعتراض و اعتصاب و ایجاد انجمن و سندیکا و غیره، بدون کمونیسم طبقه کارگر شاغل وبیکار را از موقعیت ضعیف و فرودست و متفرق و بی روحیه کنونی نجات نمی دهد. مبارزه طبقاتی مادام العمر، مسالمت آمیز و برای گرفتن حقی اینجا و آنجا نیست. کمونیسم و انقلاب کارگری مال آینده نیست. طلبکاری و مدعی قدرت شدن از جانب طبقه کارگر امری مربوط به آینده نیست. مال همین امروز است. بدون این خودآگاهی و افق، هر تلاشی برای متحد شدن و اعتراض و اعتصاب، سرنوشتی بهتر از آنچه که تا حال داشته نخواهد داشت. اگر می خواهیم دستمزد بیشتری بگِیریم که باید بگیریم، اگر میخواهیم همه بیکاران بیمه بیکاری بگیرند که باید بگیرند، باید به کمونیسم بعنوان ابزار مبارزه طبقه کارگر مسلح شویم.
طبقه کارگرایران می داند چه می خواهد، میداند شورا چیست، اتحادیه چیست. مطالبات اقتصادیش چيست، قانون کارش چيست، کنترل کارگری یعنی چه، نمی خواهد جنبش کارگری زیر پرچم بورژوازی برود... به این اعتبار این طبقه به کمونیسم بعنوان ابزار مبارزه و استقلال طبقاتی و جنبش اجتماعی خود بسیار نزدیک است!