اسماعیل بخشی به شیوه ای یحیی سنوار را در چند کلمه توضیح می دهد که می شود گفت، خوب نیست. حتی نمی توانید بگویید درست نیست. خوب نیست. میدانم گفتن این برای خیلیا کفر و گناه کبیره است. اسماعیل بخشی می گوید، این مرد، تا آخرین گلوله جنگید. برای کودکان و نوجوانان فلسطینی به یک قهرمان تبدیل شده است
خیلی ها از این ناراحتند که کسی بگوید او تا آخرین گلوله جنگید. بلکه دوست دارند مثل نتنیاهو بگویند او ترسو بود و خود را در تونل ها مخفی کرده و گروگان ها را دور خودش چیده تا او را نکشیم. ولی دیدیم که او نه در سوراخ موش بود و نه ترسو. در یک ساختمان مسکونی معمولی بدون این که کسی را سپر بلای خودش بکند جنبش اش را رهبری کرد و کشته شد. اسماعیل درست می گوید یحیی سنوار هم، قهرمان جنبش خودش بود. جنبش ملی - اسلامی. اسماعیل بخشی نرسیده این جنبش را تعریف کند. بعدا بیشتر به این موضوع می پردازم.
چند کلمه ای که اسماعیل گفته از نظر حاشیه نشینان تحولات واقعی جهان امروز گناه کبیره است. گفتن این ها یعنی رفتن کنار جمهوری اسلامی! به این راحتی! آدم می ماند که این چه نوع بشری است که شنیدن و گفتن این ها برایش سخت و غیر قابل تحمل است. انگار به ایدولوژیش برخورده و حمله شده است. میگویند "این هم رفت با جمهوری اسلامی". تمام.
من و اسماعیل ها می پرسیم چرا من باید مثل تو فکر کنم؟ چرا اگه مثل تو فکر نکردم کافر شدم و همکار جمهوری اسلامی؟ این چه سنت و روش و معیاری است که تو را قاضی و داور دیگران کرده و با گز بازاری در دست، ادم ها را میسنجی و اسم میگذاری. یا با منی و مثل من فکر می کنی یا شدی طرفدار جمهوری اسلامی! کسانی آرم کمونیسم یا چپ به سینه زده اند و گویا حق دارند دنیا و مافیها را با گز و قیچی آن چیزی که به نام کمونیسم و چپ حمل می کنند، اندازه بگیرند. اندازه گیری دوز چپ یا کمونیست بودن دیگران، مثل یک ترازوی بقالی منفعت شخصی است، خودبزرگ بینی کاذب است.
از طرف دیگر چقدر کیف می کنند و در خلوتشان لذت می برند که سوژه ای یافته اند که، "اها این هم به جمهوری اسلامی پیوست پس یک ضربدر سیاه بزنید روی عکسش". تمام شد و رفت.
ولی شما ها ترسویید . کلمه بهتری از ترسو برایش ندارم. از حقایق می ترسید. می ترسید دشمنتان قوی باشد. می ترسید بگویند سنوار تا اخرین گلوله جنگید. ممکن است کسی هم پیدا شود در بین شما و بگوید اره درست است ولی چرا شما این را میگویید؟ این به نفع جمهوری اسلامی است. خوب من چی بگم به این! مثل این است اگر کسی بگوید ناپلئون جنگجوی بزرگی بود من رگ گردنم کلفت بشود که ای وای او یک جنایتکار جنگ بود!
بعلاوه، مخالفینش اسماعیل بخشی قبل از این که فکر کنند اسماعیل کیست و چگونه فکر می کند ابتدا رگ گردنشان کلفت شده و سنگ تکفیر به او پرتاب کرده اند.
گیریم اسماعیل یک اشتباه سیاسی هم کرده باشد که نکرده. هر کس در زندگی می تواند اشتباه بکند بدون این که کسی حق داشته باشد به تمام زندگی گذشته و حال و آینده اش مهر باطل بزند. تخریب شخصیت کار کسانی است که بویی از انسانیت و معرفت نبرده اند. افراد یا جریانی که بخود اجازه می دهد با یک رهبر و فعال کارگری چنین رفتار کنند، "حتی گیریم رهبر کارگری نه یک انسان معمولی" تنها حقیر و بی جنبه بودن خود را نشان می دهند. تنها کسانی که توهم نقش قاضی و داور و خودبزرگ بینی کاذب دارند، می توانند چاک دهان را بگشایند و هر گونه پرنسیپ و انسانیت را دور بزنند. این سیاست کردن نیست. این لمپنیسم سیاسی است.
دردناک تر زمانی است که از جناح چپ و به نام کمونیسم به جنگ کارگر رفت و مهر باطل بر پیشانیش زد. آدمی که یک ذره عقل داشته باشد با همسایه اش هم اینجور رفتار نمی کند. اما اسماعیل بخشی یک همسایه نیست. او صاحب سنتی در جنبش طبقاتی کارگری است که توانست برای مدت طولانی طبقه کارگر را از طریق هفت تپه در مرکز سیاست ایران قرار دهد. توانست به جنگ نه تنها کارفرما بلکه وزیر و مجلس و دستگاه قضایی برود. توانست بعنوان عضو یک طبقه، کل نظام بورژوایی جمهوری ا سلامی را به چالش بکشد. به کارفرما و دولت گفت شما نمیتوانید و عرضه ندارید هفت تپه را اداره کنید، ما کارگران بلدیم. توانست در مبارزه ی نفس گیر در هفت تپه سنت مبارزه جمعی، وحدت و خرد جمعی را بنیان بگذارد. به طبقه اش نشان داد که مجمع عمومی و شورا ابزار اتحاد سراسری طبقه کارگر است. دستگاه قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی تلاش کرد با بازداشت و زندانی کردن، او را بشکند و تحقیر کند، اما نتوانست. هنوز که هنوز است با وجود خواست همه ی کارگران هفت تپه جرات نکرده است بخشی را به شرکت محل کارش برگرداند. اسماعیل بخشی تا امروز چشم وچراغ مبارزه طبقاتی کارگران است. همانطوری که اسکارگیل دراعتصاب معدنچیان انگلیس بود.
خوب، همانطوری که گفتم در اینجا خلاصه ای از تحولات این دوره و حقایقی که وجود دارند می پردازم. آنطور که هست نه انطور که ما دوست داریم و آرزو می کنیم!
ستم ملی، اسلامگرایی
حماس، حزب الله، حوثی ها، حشد شعبی و...، اجزای یک جنبش واحد ند که اسلام سیاسی نامیده می شود. ریشه ی آن هم جنبش ملی اسلامی در کشورهای عربی و ایران بعد از انقلاب 57 و روی کار امدن جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی بخش بزرگ تر، قدرتمند تر و حامی اصلی سیاسی و تسلیحاتی و بخشا مالی اجزای دیگر است. این اجزا که امروز نیابتی های جمهوری اسلامی نامیده می شوند، در واقع برآمده از تحولات خاورمیانه است. جمهوری اسلامی از این فرصت ها استفاده کرده و با حاتم بخشی از سفره ی مردم ایران توانسته آن ها را در جهت اهداف کثیف و توهم صدارت جهان اسلام، به خدمت بگیرد. اما بر خلاف آنچه که مفسران و تارخ نویسان و سیاسیون کم حافظه می گویند این ها برای جمهوری اسلامی نمی جنگند. هر کدام از این بخش ها اهداف و سیاست ها و روش های معین خود را دارند.
- حوثی ها محصول جنگ داخلی و ترکیبی از عشیره های شیعی زیدی و سنی یمن هستند.
- حشد شعبی و دیگر شعبات سنی و عشیره ای در دولت عراق هم محصول سرنگونی صدام و اشغال عراق توسط امریکا است و وجه مشترک اساسی این ها با جمهوری اسلامی الزاما شیعی گری نیست، ضدیت با امریکا است. - حزب الله هم محصول جنگ داخلی لبنان است.
- شعبات گوناگون قومی و دینی در سوریه هم داستان خودش را دارد که با عروج داعش و اشغال این کشور توسط امریکا و غرب و جمهوری اسلامی عملا هر کدام در خدمت دول منطقه از ایران تا عربستان در آمده اند. - نیروهای سیاه در لیبی هم داستان دیگری دارد که عامل اصل ویرانی این کشور و موقعیت متزلزل کنونی اش امریکا و ناتو است.
- داعش هم، سیاستمداران امریکا اعتراف میکنند که محصول خود امریکا بوده و هنوز پایان نیافته است.
- طالبان هم همه می دانند که توسط امریکا علیه شوروی آن زمان و سرنگونی دولت سکولار طرفدار شوروی تشکیل شد و تا کنون دوام داشته است.
بنا بر این خمیر مایه ی این جنبش ها، قومگرایی، مذهب و دخالت امریکا و متحدین و بعضی از کشورهای عربی منطقه و بالاخره جمهوری اسلامی است.
من نمیخواهم به تک تک اجزای جنبش ارتجاعی ملی- اسلامی منطقه بپردازم و بیشتر بر حماس تاکید دارم که موضوع اصلی بحث من و مرکز جنگ و جدال کنونی منطقه است.
حماس کیست؟
حماس پسرخوانده ی اخوان المسلمین دهه ی ۱۹۲۰ مصر است و به لحاظ ایدئولوژی اسلامی شیعی با جمهوری اسلامی همخوانی ندارد. حماس بلحاظ سیاسی و ایدئولوژی به مصر و دولت و حزب اخوانی اردوغان وابسته است تا جمهوری اسلامی. به همین دلیل حماس برای جمهوری اسلامی از اولویت خاصی که نسبت به حزب الله دارد، برخوردار نبوده و نیست.
حماس راه حل واقعی مردم فلسطین هم نیست. حماس نماینده واقعی منفعت کارگر و زحمتکش غزه و فلسطین نیست. اما برخلاف حرف دل و ارزوی من، حماس در دوران اخیر به تنها جریان یکه تاز در میدان جنگ علیه اسراییل اشغالگر تبدیل شده است.
می گویند سنوار تروریست بود. گیریم که بود. اما فراموش نکنیم که مساله فلسطین و جنبش اش از قبل و زمانی بیش از بیست سالی که سنوار در زندان بود وجود داشت. متهم کردن مردم فلسطین به ترور چیز تازه ای نیست. در نبود توپ و تانک و ارتش و بمب و جت جنگی جز ترور راهی برای مردم فلسطین باقی نگذاشتند. زن و مرد و کودک فلسطینی چند نسل تا امروز (بیش از 75 سال) با دست خالی با اسراییل اشغالگر جنگیدند و کشته شدند و تحقیر شدند و میلیون میلیون آواره گشتند. اسراییل فقط یک راه برایشان باقی گذاشته که بمب بخود ببندند و منفجر کنند.
معمولا جنگ و قتل عام و بمباران و موشک باران و ویران سازی منازل مسکونی خانواده ها و مدارس و بیمارستان ها ترور نامیده نمی شوند. اگر بهشون بگی ترور کوچکشون کردی. ان ها کارهای بزرگ اند!!
شعور بالایی نمیخواهد که ترور هنیه، حسن نصرالله، یحیی سنوار و امثالهم اسلام سیاسی و جنبش دینی شیعی جمهوری اسلامی و سنی وسلفی گری دولت های عربی را از بین نمی برد. هر دوی جنبش ارتجاعی اسلامی ابزار و آلت دست هیولای بزرگتری مثل ناتو و دیگر اتحادیه های نظامی و سیاسی جهان امروزند.
بشریت متمدن جهان امروز در مقابل این توحش و بربریت به سرکردگی ناتو وامریکا فقط یک جواب دارند: "این جنگ ما نیست". شعور بالایی نمی خواهد و لازم هم نیست کمونیست باشی تا بفهمی که ترور امثال سنوارها به نتنیاهو و دولت نژادپرستش هیچ حقانیتی نمی دهد و بهیجوجه جای خوشحالی نیست. اگر اینجور به تحولات این دوره خاورمیانه نگاه کنی باید به نسل کشی نتنیاهو و حزب و دولتش و ویرانی کامل غزه و اکنون هم بیروت و کشتار جمعی و آواره کردن میلیون ها انسان، مدال بدهی چون گویا طرف مقابل حماس و حزب الله است نه ملتی تحت ستم و یک قرن نسل کشی!
جنبش اسلام سیاسی تنها با سرنگونی جمهوری اسلامی خاتمه پیدا می کند. امنیت مردم اسراییل هم تنها با بزیر کشیدن دولت نژادپرست نتنیاهو. کسانی که فکر می کنند با کشتن همه ی اعضای حزب الله و ویران کردن بیروت و کشتن همه ی اعضای حماس و با خاک یکسان کردن غزه که کرده اند و کرانه باختری، اسلام سیاسی از بین می رود، به شدت کودن و در حاشیه ی سیاست جهان امروز ایستاده اند.
به ما می گویند جنبش توده ای ضد آپارتاید و نسل کشی اسراییل، در جهان از امریکا و اروپا تا استرالیا و جهان عرب، اسلامیست ها و طرفداران حماس و حزب الله است. می گویند شرکت نکنید مگر نمی بینید پرچم فلسطین دستشان است! مگر نمی بینید شعار ازادی فلسطین می دهند. از انطرف هم اپوزیسیون مستاصل جمهوری اسلامی منتظرند نتنیاهو با بمب های امریکایی تهران را با خاک یکسان کند و جمهوری اسلامی را بزیر بکشد. ابن دو موضع، دوروی یک سکه اند. این گونه سیاست کردن مفت نمی ارزد هیچی بلکه مضر و سیاه و خطرناک است.
لازم نیست طرفدار سنوار باشی تا از جان و مال و انسانیتت دفاع کنی. کسانی که فکر می کنند با کشتن سنوار جهان خوب می شود، به بایدن ریاکار مدال می دهند و با شادی کردن سران دول اروپایی هم پیاله می شوند.
اما با کشتن هر یک سنواری در درز دیوارهای تخریب شده ی غزه سنوارهای بیشتری متولد می شوند. می گویند سنوار تروریست بود و نتنیاهو هم تروریست است. چه کشف مهم و تشابه جالبی! گیریم سنوار تروریست بوده باشد. اما نتنیاهو فقط تروریست نیست. هیولای جنگ و نسل کشی و وحشت در خاورمیانه است! همچنانکه امریکا و ناتو ابر تروریست جهان امروزند و پرونده کشتار جمعی و با خاک یکسان کردن ویتنام، بغداد، دمشق و طرابلس و کابل ...، زیر بغل دارند. این ابر جنگ طلبان در خدمت منفعت بازار و سرمایه و کنترل جهان بهیچوجه محق نیستند و بشریت نباید به آن ها اجازه دهد که تهران و بیروت را تخریب و یا سنوار و خامنه ای را ترور کنند. حماقت محض است کسی باور کند که با کشتن خامنه ای جمهوری اسلامی تمام می شود. برعکس، نه ترور سنوار مردم فلسطین را نجات و یا از بین می برد و نه ترور خامنه ای اسلام سیاسی و حکومت جمهوری اسلامی را پایان می دهد. نتنیاهو هم می گوید مساله سنوار نیست، حماس باید نابود شود و این قند را در دل اسلام هراس ها آب می کند. دیگر مهم نیست کل یک ملت سلاخی شده و کل نوار غزه با خاک یکسان گردد. مهم این است به زعم ابلهان سیاسیٍ، اسلام تضعیف شود، جمهوری اسلامی کنف گردد...
طرف میگوید: "من خوشحالم، تو چرا خوشحال نیستی. اها خوشحال نیستی چون طرفدار جمهوری اسلامی شدی!" زهی حماقت و بلاهت و جهالت سیاسی....
من به همه ی شما قول می دهم و شرافتم را گرو می گذارم که با به زیر کشیده شدن نتنیاهو و حزب و دولتش و روی کار آمدن دولتی که فقط بپذیرد مردم فلسطین حق دارند کشور خود را داشته باشند و من همه ی شهرک ها را تخلیه می کنم و اسراییل دولت مستقل فلسطین را برسمیت می شناسد...، آن وقت نه سنوار و نه حسن نصرالله اگر هم زنده بودند نمی توانستند سنگی به طرف اسراییل پرتاب کنند. تا چه رسد به موشک و پهباد و بمب...
شماها سوراخ دعا را گم کرده اید. شماها بخشی از جنگ شده اید. کشتن هنیه و نصرالله و سنوار را به خودتان تبریک می گویید و با این کارتان به ریش مردم فلسطین و لبنان و تخریب شهرها و نسل کشی شان می خندید. من از شما می پرسم وجدانا بگویید، می توانید به مردم لبنان و بیروت و غزه و به کودکانی که پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگ هایشان در نسل کشی هفتاد ساله ی اسراییل از بین رفتند و همین امروز همه ی کودکانشان را از زیر اوار ویرانی غزه بیرون نکشیده اند، بگویید خوب شد سنوار کشته شد! او تروریست بود. تقصیر او بود نتنیاهو غزه تان را با خاک یکسان و 20 هزار کودک تان را زیر اوارهایش مدفون کرد!
وجدانا می توانید؟ می توانید ان ها را در شادی خود شریک کنید؟ انها از شما می پذیرند که سنوار نقشه ی حمله به اسراییل کشید و نتنیاهو ناچار شد انتقام بگیرد؟ نه. نمی توانید. شما را لعن و نفرین خواهند کرد. به شما خواهند گفت نسل کشی هفتاد ساله و ویرانی و اوارگی و فرار میلیون ها نفر به کشورهای عربی و تبدیل شدن شان به کارگران کار ارزان و حتی مفت را فراموش کرده اید. شما برای کشته های حمله حماس به اسراییل اشک تمساح می ریزید و به ان بهانه به نتنیاهو مدال افتخار ترور هنیه و سنوار و نصرالله را و تخریب کل غزه و حالا هم بیروت و کشتار جمعی و نسل کشی و آواره کردن میلیون ها فلسطینی می دهید....
طرفداران نتنیاهو و برنامه خاورمیانه جدیدش من نوعی را سرزنش می کنند که فراموش کرده ام اجداد یهودیان در هلوکاست هیتلر کشته شدند! بدون این که بفهمند که هلوکاست چه ربطی به صهیونیسم و نژادپرستی امروز دولت اسراییل دارد. چپ های وطنی هم از طرف دیگر من را طرفدار جمهوری اسلامی می نامند که چرا خط در میان حمله حماس به اسراییل را محکوم نمی کنم...
ولی هیچکدام از طرفین نمی توانید انسانیت را وارونه جلوه دهید!
صورت مساله من با شما در مساله فلسطین و غزه یکی نیست. شما حماس و دولت صهیونیست اسراییل را یکی می دانید. ادعای فریبکارانه ی نتنیاهو را باور کرده اید که با حماس می جنگد نه مردم غزه! با این ادعای بیشرمانه 50 هزار کشته که نزدیک 20 هزار نفرشان کودک هستند، تخریب کامل یک شهر و آواره کردن دو میلیون انسان در باریکه ی غزه و استفاده از مردم غزه بعنوان سپر مرگ برای ورود به تونل ها و منازلی که احتمال حضور افراد حماس می رود...، ممانعت از رسیدن خوراک و دارو به آوارگان غزه و گرسنگی دادن به کودکان و بدون معالجه و دارونگه داشتن ده ها هزار زخمی...، همه و همه حماس بوده و هستند.
این حقایق تکان دهنده هنوز خیلی ها را قانع نکرده و مدعی اند که دولت و ارتش صهیونیست ها و حماس هر دو بد هستند و محکوم! حتی کسانی هستند که میگویند اگر حماس حمله نمی کرد غزه ویران نمی شد!
این که من و شما حماس را دوست نداریم چون جمهوری اسلامی حمایتش می کند، جوان و نوجوان فلسطینی را قانع نمی کند. مردم فلسطین اگر بخواهند که می خواهند با اسراییل اشغالگر و نسل کش بجنگند باید چکار کنند؟ جز این که به حماس بپیوندند و سلاحش را به دست بگیرند. این که حماس نماینده منفعت مردم فلسطین نیست و رهبری قیام های متعدد مردم فلسطین را باید حزب و جریان سکولار و برابری طلب برعهده داشته باشد، حرف قشنگی است، ولی زن و مرد و جوان فلسطینی را قانع نمی کند و منتظر این جریان تخیلی که وجود ندارد نمیماند. نزدیک یک قرن کشتار و نابودی یک ملت و غرق شدن در اتش و خون، این حزب و جریان سالم بوجود نیامده است. صهیونیسم و نژادپرستی و نسل کشی فرصتی برای تحقق ارزوهای ما نگذاشته است.
می گویید نتنیاهو حق دارد بجنگد، بکشد، شهرهای غزه و بیروت و حتی تهران را با خاک یکسان کند. چون جمهوری اسلامی خواهان نابودی اسراییل است. اما در دنیای واقعی سیاست، هیچ عقل سلیمی پروپاگاند یک طرف را بهانه ی نابودی شهرها و مردم طرف دیگر قرار نمی دهد. پر بیراه نیست که می گویند نتنیاهو از حمله حماس خبر داشت و دفاع نکرد تا جنایاتی که انجام می شود بهانه ی رسیدن به هدف پلید نسل کشی اش باشد. کیست نداند که نتنیاهو و دولت و حزبش برای کشیدن جنگ به ایران چه تلاش های کثیفی نکرده و نمی کند.
بلی. صورت مساله مان یکی نیست. صورت مساله ی من اشغال فلسطین نه در یک تک جنگ، بلکه در جنگ و نسل کشی نزدیک به یک قرن است و بیرون کردن مردم از خانه و کاشانه شان و شهرک سازی در دل مناطق اشغالی و کشتن کودکانی که فقط سنگ در دست داشتند و شکنجه و زندان و تحقیر کارگرانی که مثل بردگان از تونل های مرزی هر روز بازرسی و تحقیر می شدند و نهایتا تا امروز که میرود نسل کشی خاتمه یابد و هیولای صهیونیسم از خون کودکان فلسطینی سیرآب شود ...
امروز حامیان اسراییل اشغالگر و جنایتکاران حامی جنگ نسل کشی مثل امریکا و ناتو و غرب جام های شراب شان را به سلامتی قهرمان و برنده ی جنگ توپ و بمب و موشک در مقابل سنگ و کلاشنکف و نارنجک دستی سر میکشند. آره، نسل کشی سیستماتیک در فلسطین و حامیان صهیونیست ها در امریکا و ناتو، صورت مساله من است. من هیچ نقطه اشتراکی به کسانی که در کشتن هنیه و سنوار و حسن نصرالله به ذوق آمده و می گویند نوبت خامنه ای است، ندارم.
کسی نمی تواند با شبیه سازی تاریخ را جعل و وارونه جلوه دهد. شعور بالایی نمی خواهد که عامل بوجود امدن جنبش های ارتجاعی نوع حماس و حزب الله، اشغالگری و آپارتاید و جنوساید حاکمیت بیش از هفتاد ساله ی صهیونیست ها در اسراییل است. نتنیاهو می خواهد به جهان تحمیل کند که دارد با حماس می جنگد. اما حتی از نظر سازمان های بین المللی او یک جنایتکار جنگی معرفی شده و باید دادگاهی و مجازات شود. به نظر من جریاناتی که از راست و چپ، در جریان یک نسل کشی سرسام آور، کشتن رهبران حماس و حزب الله را پیروزی می نامند، حداقل بروند از دادگاه بین المللی لاهه، بیاموزند! ولو هیولاهای سیاسی و نظامی پشت این نهاد در امریکا و غرب و ناتو برای رای این دادگاه تره خرد نمی کنند و برای آن ها نتنیاهو امروز نه یک جنایتکار جنگی بلکه یک قهرمان است!
کلام آخر، از از شما می پرسم فرق چپ و راست وطنی کجا است؟ شازده ی احمق خواهان نه در حرف و ادعای ریاکارانه که می گوید جنگ خوب نیست، اما در عمل مرید صهیونیسم و امریکا و ناتو است و خیال شوم با خاک یک سان کردن تهران را در سر دارد تا ایشان به تخت موروثی سلطنت برگردد و دیگران هم خواهان ترور خامنه ای هستند تا انقلاب بشود. نتیجه ی هر دوی این تصور ابلهانه یکی است: جمهوری اسلامی قوی تر می شود. ولی شما نمی پذیریذ چون ترسو اید. می ترسید بگویید نتنیاهو که هم در داخل بخاطر فساد و دزدی تحت تعقیب و هم بعنوان جنایتکار جنگی باید محاکمه شود مگر این که فورا به یاد بیاورید و بگویید همین آقای جنایتکار حق داشت هنیه را در تهران ترور کند و سنوار را بکشد. مبادا کم بیاورید و بی انصافی کرده باشید! این سیاست کردن نیست. این بلاهت محض است. این ترس است. این هراس از اسلام و اسلام هراسی است که بی معنی است.
فراموش نکنید که جمهوری اسلامی خیلی وقت است عطای اسلام را به لقایش بخشیده و ملی گرایی باب طبع اپوزیسیون بورژوایی و شازده دایی جان ناپلئون را مصادره به مطلوب کرده است. جمهوری اسلامی نه خواهان جنگ است و نه نابودی اسراییل. با صدای بلند و هر روزه میگویند خواهان تعامل و مذاکره و صلح اند و این یک چرخش جدی است و محصول آن تهدیدهای ژنرال نتنیاهو نیست. بر خلاف مفسرین جاهل مدیای فارسی زبان، جمهوری اسلامی از نتنیاهو نترسیده است. از بحران اقتصادی و نارضایتی و جنبش های طبقاتی و اجتماعی ایران هراس دارد. و این جنبش ها را تهدیدات اسراییل که چنین و چنان می کند بوجود نیاورده است. آش جهالت و نفهمی اینقدر شور است که هیچی نشده "دایی جان پهلوی" ما را خاطر جمع می کند که نگران نباشیم در خلا بعد از جنگ اسراییل و سرنگونی جمهوری اسلامی ایشان هستند خلا را با الطاف ملوکانه پر کنند! ادم به این همه بلاهت چه بگوید خوب است. شما بگویید. طبقه کارگر و مردم آگاه ایران به این حماقت می خندند.