در روزهای پایان شهریور و تنها در یک شب، شنبه شب ۳۱ شهریور، انفجار در دو تونل معدن زغالسنگ معدنجو در طبس جان بیش از ۵۰ کارگر را گرفت. کشتار کارگران در محیط های ناامن در ساخت و ساز، پتروشیمی ها، معادن و...، در ایران امری عادی و روزمره است . از نظر وزیر کار دولت پزشکیان، انفجار معدن طبس یک حادثه است و مدیرعامل و هیات مدیره ی شرکت بیتقصیر اند! اما کارگران می گویند معادن فاقد ایمنی و ابزار و وسایل مناسب کار هستند. کارگران می گویند در این معدن آژیر مرکزی خراب بوده یا اصلا وجود نداشته و حتی یک سنسور تشخیص گاز متان نداریم. کارگران از وزیر تبهکار سرمایه داران می پرسند، چرا سیستم تهویه معدن خراب بوده و عوامل موثر در احتراق برطرف نشده است؟ چرا تجهیزات داخل معدن ضد انفجار نبودهاند؟ چرا با این عمق حفاری، سیستم زه کشی در این معدن نصب نشده؟ چرا گازسنجی انجام نشده است؟ چرا...؟
حادثه معدن طبس، یک حلقه از زنجیره ی متصل و دردناکِ مرگِ کارگران معادن در اثر بی ارزش بودن جان کارگر از نظر صاحبان معادن و عدم قبول مسئولیت در قبال امن سازی این محیط خطرناک کار است. برای صاحبان معادن جان انسان مهم نیست، مهم این است با سرعت تولیدٍ، میزان بهرهوری هر چه بیشتر و بیشتر باشد
انتشار گاز متان و زیر آوار رفتنِ تنهای خسته و رنجوری که به امید دریافت مزدی ناکافی برای گذران خانواده به عمق ۷۰۰ متری زمین فرستاده می شوند، شبیه فرستادن سربازان جوان و نوجوانان به میدان های مین در جنگ ایران و عراق است. کفشهای کهنه و پارهی مانده بر پای پیکر بیجان کارگر معدن حکایت از این شباهت هولناک و فاجعه ی انسانی دارد که درجایی فرماندهان نظامی جوانان را به میدان های مین روانه کرده و در اینجا صاحبان معدن کارگران را بدون تجهیزات ایمنی به عمق تونل ها می فرستند.
آیا طبقه کارگر تماشاچی و ناظر کشتار دستجمعی همسرنوشنان خود است؟
اجازه بدهید از خود بپرسیم که آیا طبقه کارگر از شرایط کار و زندگی همسرنوشتان خود با خبر و آگاه است؟:
- آیا می دانید، دولت بخشنامه ی اخذ گواهی صلاحیت ایمنی پیمانکاران را از قانون برگزاری مناقصه های پیمانی معادن حذف کرده است! و اختیار جان کارگران را به دست پیمانکاران تبهکاری که اساسا سپاهیان خامنه ای هستند، بدون هیچگونه نظارت و قبول مسوولیت حفظ ایمنی کارگران، سپرده است! در حال حاضر بیش از ۶۰ معدن در گلستان وجود دارد که بیش از ۲۰۰۰ نفر در این معادن مشغول به کار هستند و این معادن همچون معدنجو شرایط ناامن و خطرناکی برای کارگران دارد.
- آیا می دانید، که بیشترین معادن در مناطق فقیر و محروم مثل کرمان، خراسان، گرگان، بلوچستان، سمنان، دامغان و آذربایجان قرار دارد و ساکنان گرسنه و محتاج این مناطق مجبورند تن به کاری بدهند که اگر امروز و فردا زیر آوار دفن نشوند. بیماری و عمر کوتاه در انتظارشان است.
- آیا می دانید، احمقی به عنوان نماینده طبس در مجلس شورای اسلامی گفته است سنوات ارفاقی شغل معدن را از یک سال و نیم به دو سال تغییر دهید! این ابله فکر می کند می تواند جان بیش از پنجاه کارگر و اینده هزاران کارگر معدن را با چندرقاز نیم سال سنوات انهم از جیب بیمه دهندگان بخرد. شایسته است به صورت پلید این بیشرف تف کرد.
- آیا می دانید، عواقب و آسیب های ناشی از افزایش سرعت بهره برداری و سود مالی در بخش معادن، بر دوش کار ارزان و خطر بیماری و مرگ کارگران است؟
آیا می دانید، انفجارهای متوالی و مشابه در معادن مناطق محروم رخ میدهد به دلیل مشابه معدن طبس هیچ وقت مورد بررسی و حسابرسی و چاره جویی از طرف صاحبان معادن و دولت قرار نمی گیرد!
- آیا می دانید، که وجود قراردادهای موقت کار در تمام کارگاهها و ترس از اخراج یا تمدید نشدن قراردادهای موقت است که سبب میشود کارگران از هرگونه اعتراض و انتقاد به نقایص موجود یا گزارش کردن این نقایص به بازرسان کار خودداری کنند.
- آیا می دانید، در دنیای متمدن، کارگران معدن بدون سالم سازی و استاندارد سازی و با تکنولوژی های پیشرفته در معادن کار نمی کنند و ساعت کار در معادن بسیار کم تر از سایر بخش ها است. در حالی که صاحبان معادن ایران کارگران را با دستمزد ناچیز، اجبار کار شبانه و اضافه کاری روانه ی تونل های مرگ می کنند.
- آیا می دانید، محجوب بعنوان رییس خانه کارگر را به طبس فرستادند تا قضیه مرگ ده ها کارگر معدنجو را فیصله دهد و او این فاجعه ی انسانی را به "رحمت خداوند برای رفتگان و صبر و اجر برای بازماندگان و شفا برای مجروحان"، حواله کرد و پیروز مند به کرسی مجلس اش برگشت. می دانید که سکوت دردناک بیش از هزار کارگر معدن در طبس در مقابل مرگ همکارانشان بدلیل نبود تشکل مستقل شان است؟
اگر طبقه کارگر خود را یک طبقه واحد و همسرنوشت طبقاتی نگاه کند آنوقت اگر لحاف از روی کارگری بیفتد را می فهمد و آن را می پوشاند. بورژوازی ایران برای مرگ یکی از اعضایش آنهم در کشور دیگر " حسن نصرالله در لبنان" چند روز عزای عمومی اعلام کرد، اما طبقه کارگر برای ده ها تن از اعضای خانواده ی کارگریش زنگ کارخانه ها و مراکز کاری را برای یک دقیقه هم شده به صدا در نیاورد! و دیدیم که چگونه مصیبت و فاجعه ی معدنجو بدون دخالت و عکس العمل طبقه کارگر، در فضای جنگ و میلیتاریسم و غرش بمب ها و موشک ها گم وحتی فراموش شد!
دلیل این خلا و فقدان، بطور قطع بی تفا وتی طبقه کارگر به جان و زندگی هم طبقه ای هایش نیست. دلیلش همانطوری که در سکوت دردناک کارگران معدن در طبس دیدیم، نبود تشکل مستقل کارگری است. اگر کارگران معدنجو متشکل بودند. اگر همه جمع می شدند و مجمع عمومی خود را داشتند،
- امثال محجوب نمی توانست بیاید و کدخدامنشی کند و کارگران را به رحمت خدا حواله کرده و وعده ی خیریه به خانواده کارگران جانباخته بدهد! اگر کارگران در مجمع عمومی، به خرد جمعی شان متکی بودند، محجوب را با اردنگی به مجلس اسلامیش می فرستادند.
- برای ادامه ی کار در معدن شرایط کامل امنیت محیط کار و قرارداد دایم کار و حذف اضافه کاری و دستمزدی که با شرایط سخت کار معدن متناسب باشد درخواست می کردند.
- کارفرما و صاحب معدن را به پرداخت غرامت کامل به خانواده های کارگران جانباخته مجبور و متعهد میکردند.
- به کارگران همه ی معادن کشور پیام می فرستادند که بدون تضمین ایمنی محیط کار، بدون دستمزد مکفی و قرارداد ثابت کار، وارد تونل های مرگ معادن نشوند...
اگر طبقه کارگر به جنبش مجمع عمومی اش متکی بود، اگر خود را بعنوان یک طبقه می شناخت نه اصناف جدا ا ز همدیگر؛ اجازه نمی داد مبارزه طبقاتی و سیاسی اش علیه سرمایه داران و کارفرماها و دولت فاسدشان، تحت تاثیر جنگ و فضای جنگی به حاشیه رانده شود. مرگ حتی یک نفر از هم طبقه ای های کارگران، دردناک و زخمی ماندنی است، اما درد پراکندگی و درماندگی طبقه میلیونی کارگران در پاسخ به شرایط مرگبار کار و زندگی زیر خط فقر، زخم عمیق تر و درد سنگین تری است. در فضای تفرقه و پراکندگی صفوف طبقه کارگر صدای اسماعیل بخشی چهره ی سرشناس جنبش کارگری و درخواست اعتراض طبقه اش بهر شکل ممکن در فضا گم نمی شد.
کارگران، رفقا!
بخود بیایید و ببینید و بپذیرید که ادامه شرایط فلاکتبار اقتصادی و مرگ و میر کارگران از گرسنگی و فقر و در حوادث دردناک محیط کار، قابل قبول نیست. از بورژوازی بیاموزیم که، نه در یک کشور بلکه در ابعاد منطقه ای و بین المللی هم چگونه پشت همدیگر هستند و هوای همدیگر را دارند. چرا که بورژوازی می فهمد یک طبقه است و ادامه ی حیاتش بدون این همبستگی و وحدت طبقاتی ممکن نیست.
طبقه کارگر هم باید به مثابه ی یک طبقه در برابر دشمن طبقاتی خود ظاهر شود. وگرنه بخواهی نخواهی طبقه ی ما در مقابل وحشیگری نظام سرمایه و سرمایه داران و حکام شان برده ای بیش نیست. و در جنگ هایشان قربانی و گوشت دم توپ صاحبان قدرت و ثروت هستند.
طبقه کارگری که به نیروی خود به مثابه طبقه میلیونی و ارتش میلیونی و خانواده میلیونی با خود و خانواده و همسرانشان آگاه باشد، کمونیسم را ابزار مبارزه خود قرار دهد و بجای بدهکاری به دولت و سرمایه داران، طلبکار و صاحب جامعه بداند، به خودش اعتماد داشته و حرمت و عزتش را پاس بدارد، هر عضو خانواده کارگری خود را نه مستضعف و درجه دوم و پست در جامعه بلکه صاحب جامعه و گرداننده چرخ های جامعه بداند، آن زمان است که اتحاد و تشکل و تحزب امر فوری اش می شود و روحیه و توان تعرض را خواهد داشت.
وظیفه کارگران کمونیست بازگرداندان اراده و اختیار به توده هرچه وسیع تری از طبقه کارگر است. این عین کمونیسم است. بدون این، طبقه کارگر بجایی نمی رسد. بدون این، اراده و اختیار و اعتماد بخود و خودآگاهی و آگاه به نیروی ارتش خود، طبقه کارگر همچنان برده مزدی، بیکار و پرت شده از صحنه جامعه در تاریکی محض و فساد وتباهی خانواده های کارگری، باقی می ماند.
زمانی که طبقه کارگر به خودآگاهی طبقاتی و به کمونیسم بعنوان ابزار مبارزه خود دست یافت، روحیه ی مدعی قدرت شدن را هم خواهد یافت و برای سرمایه داران و دولتشان روحیه ای باقی نمی گذارد. این دو باید جایشان را عوض کنند. طبقه سرمایه دار مدعی و با روحیه به طبقه ای بی خاصیت و زیر ضرب تعرض طبقه کارگر تبدیل شده، روحیه اش را باخته و توان ایستادگی در مقابل ارتش متحد طبقه کارگر و انقلاب کارگری را نداشته باشد.
طبقه کارگر به برداشتن یک گام بلند برای تحقق مطالباتش و آرمانش نیاز دارد و آن جنبش مجمع عمومی منظم و پایدار کارگری است. این سکوی پرتاب طبقه به جلو و کسب دستاوردهای پی در پی است. این تبدیل طبقه کارگر به یک طبقه واحد هم برای تغییر شرایط کار و زندگی خود و هم پشتوانه ی مستحکمی برای هدایت و تقویت جنبش های ازادیخواهانه ی زنان، جوانان و دیگر زحمتکشان است. جمهوری اسلامی بسیار شکننده تر از همیشه است، میشود فشار آورد، میشود به تسلیمش واداشت و میشود مطالباتی را به کرسی نشاند و مدام به عقب نشینی اش واداشت. اُفت روحیه در رژیم و نیروهایش و در سیستم حکومتیش که دست و پا می زنند تا مردم را ساکت نگه دارند، برای دوست و دشمن غیر قابل انکار است. تعرض توده ای و اجتماعی به رژیم آغاز شده است و مطالبات اقتصادی وسیاسی با صدای بلند بیان می گردند.
وقتی زنگ های کارخانه ها یکی پس از دیگری برای برگزاری مجمع عمومی به صدا در بیایند، نوید توازن قوای جدیدی به نفع طبقه و جامعه و خواست ها و ارمان های آزادی و برابری است. بدون حضور قدرتمند و یکپارچه و متحد شما جنبش های دیگر اجتماعی و هر تحرک ازادیخواهانه ای با مصائب فراوانی روبرو خواهد شد. اعمال قدرت شما در مجامع عمومی منظم و پایدار، رمز پیروزی کل جامعه است. پیشروی و پیروزی طبقه کارگر، پیروزی کل جامعه است! جامعه به شما چشم دوخته است.a