اتفاقی که در رابطه با تشکل توده ای کارگران در سال های اخیر افتاده و بالغ بر ۵۰۰۰ کارگر هفت تپه ان را به اجرا و عمل گذاشتند،  نقطه عطفی در جنبش کارگری ایران است. اما این تحول به اصطلاح از آسمان بی ابر اتفاق نیفتاد. 

از انقلاب ۵۷ و شوراهای کارگری آن زمان و تا امروز جنبش شورایی در ایران نامی آشنا و شکلی از اتحاد کارگری برای طبقه کارگر ایران است. بعلاوه کمونیسم ایران و بویژه کمونیسم کارگری در چهار دهه ی اخیر نقش مهمی در رابطه با اتحاد طبقاتی کارگران در جنبش مجمع عمومی داشته و دارد. جنبش مجامع عمومی و شوراهای کارگری به این شکل و امروز در میان طبقه کارگر بار دیگر سر بر آورده و چشم انداز تحولی در جنبش طبقه کارگر است. 

در این تحول و در مقابل آن ما شاهد مقابله ی گرایش رفرمیستی و سندیکالیستی چه در قالب جریانات سیاسی و چه منفردین متوهم هستیم. گرایش راست در جنبش کارگری با اشاره به اتحادیه های کارگری و تاریخ این جنبش در سطح بین المللی میخواهد این تحول را کم رنگ جلوه داده و حتی انکار کنند.

تجارب عینی سنت سندیکایی و اتحادیه در جهان بیحاصلی این جنبش و تبدیل شدن به ابزار جناحی از بورژوازی به نام کارگر را نشان می دهد. این فاکت است، تحلیل نیست. در ایران هم علیرغم تلاش فعالین جنبش اتحادیه و سندیکا و بهایی که دادند، اتحادیه های موجود نه توانستند گسترش یابند و نه خود را حفظ  و ادامه کاریشان را تامین کنند.

تجربه اتحادیه های هفت تپه و شرکت واحد این حقیقت را به ما میگویند. استبداد در ایران تنها جنبه ای از ممانعت در مقابل سندیکا است. ماهیت و عملکرد جنبش سندیکایی، بوروکراسی و عدم اتکا به پایین، رهبری اتحادیه های موجود را از بدنه کارگری دور کرده و امکان سرکوب را برای حاکمیت بورژوایی فراهم نموده است.

در مقابل ما سالانه صدها اعتصاب و اعتراض کارگری بخش های مختلف و برای خواستهای معین داریم که عموما بر تحرکات جمعی و نوعی مجمع عمومی تعریف نشده تاکید داشته اند.

سندیکالیست ها نمی توانند الگویی از اتحادیه های قدرتمند و یا هنری از اتحادیه های موجود را به طبقه کارگر نشان دهند. علاوه بر سرکوب اما دلایل دیگری تعیین کننده اند و آن شیوه و الگوی بوروکراتیک سندیکایی است که  به توده کارگران اتکا نداشته و نتوانسته یا نخواسته توده وسیع کارگران به میدان بیایند. چرا که قرار بر این است که هیات مدیره های اتحادیه به نیابت توده های کارگر و برای چند سال تا انتخاب هیات جدید و یا ابقای هیات قبلی منفعت کارگران را نمایندگی کنند و دیدیم که همین هیات مدیره ها خودشان هم بدون حامی سرکوب و زندانی شدند. اگر در همه ی این سال ها سندیکای شرکت واحد و هفت تپه و کانون های معلمان  به نیروی توده ی وسیع کارگران و معلمان اتکا داشتند، الان جای دیگری می بودیم.

اگر دولت می فهمید با دستگیری اعضای هیات مدیره ها توده کارگران برای آزادیشان تجمع و اعتراض و اعتصاب می کنند، هر گز دست به این کار نمی زد!  جمهوری اسلامی فشار اتحادیه های موجود را احساس نمی کند و حتی دیده نشده که رژیم اعلام کند  کارگران نمی توانند سندیکا داشته باشند.

حتی اخیرا می بینیم دولت به نوعی از سندیکا در مقابل جنبش  مجامع عمومی کارگری و شوراخواهیی دفاع می کند. تلاش شان را در هفت تپه هم دیدیم. گفتند هفت تپه سندیکا دارد و شورا رسمیت ندارد. گفتند شورا کمونیستی است!

در رابطه با هفت تپه آنچه که به این مبارزه اهمیت داد، این نبود که این صنعت برای دولت وبورژوازی حیاتی بود، برعکس حتی بود و نبودش برایشان تفاوتی نداشت. بورژواهای عمامه دار و یا در لباس نظامی در سپاه پاسداران کرور کرور شکر ارازن تر از تولید محلی به بازار آوردند.  اهمیت این مبارزه در شکل متحد توده کارگران در مجامع عمومی بود. دیدیم که چطور کل حاکمیت از بالا تا پایین برای تسلیم کردن و به شکست کشاندن اعتصابات هفت تپه از تعقیب و دستگیری تا تفرقه در صفوف کارگران و حتی گفتن این که هفت تپه سندیکا دارد و کارگران شورا نمی خواهند...، مایه گذاشتند.

 

دوقطبی شورا، سندیکا

با وجود بیحاصلی جنبش سندیکالیستی و اتحادیه ای، باید تلاش سندیکالیست ها برای بزرگ جلوه دادن جنبش سندیکایی و تحریف تاریخی نقش این جنبش و انکار یا حاشیه ای کردن جنبش مجمع عمومی کارگری را  به رسمیت شناخت. این جدالی واقعی است که در طول تاریخ تا به امروز در جنبش سوسیالیستی کارگری و جنبش رفرمیستی وجود داشته است. این را نمی توان انکار کرد. زمانی که به بیش از یک صد سال اخیر بر می گردد، اتحادیه ابزار طبقه کارگر در مقابل سرمایه داران بود. اما زمانی که لیبرالیسم و رفرمیسم و بویژه سوسیال دمکراسی پرچمش را در مقابل سوسیالیسم کارگری بر افراشت، طبقه کارگر متشکل در اتحادیه های بزرگ و میلیونی به ابزار جناحی از بورژوازی برای دمکراسی و رفاه و ابزار احزاب بورژوایی سوسیال دمکرات، برای کسب قدرت، تبدیل شدند. امروز می بینیم که دستاوردهای طبقه کارگر که در طول چند دهه مبارزات و اعتصابات و جدال با بورژوازی حاکم، بدست آمده را یکی پس از دیگر پس گرفته و میگیرند.

جنبش شورایی نه تنها ابزاری رادیکال و مبارز برای کسب رفاه و آزادی و بهبودی درسطح معیشت طبقه کارگر و زحمتکشان است، ابزار کسب قدرت کارگران در شرایط اعتلای سیاسی و برای ایجاد حکومت کارگران و مردم هم هست.

از نظر جنبش کارگری و کمونیستی حتی اگر سوسیال دمکراسی به تعهدات اولیه اش وفادار می ماند و همینطور طبقه کارگر خرد خرد به رفاهیاتی دست می یافت باز نقد ما بر این جنبش سر جایش بود.

ما پنهان و فراموش نمی کنیم که جنبش سندیکایی نهایت آرمان و هدفش حاصل شدن رفرمی برای طبقه کارگر و جامعه است. (اگر چه این کار هم در دهه های اخیر به تدریج از  دستوراحزاب سوسیال دمکرات و کارگردر کشورهای دیگر و اتحادیه های کارگری وابسته به این احزاب خارج شده است). بنا به این واقعیت های غیر قابل انکار، جنبش سندیکایی و اتحادیه های کارگری جهان امروز شکل اتحاد مطلوب و رادیکال طبقه کارگر نیست.

تقدیس این جنبش، تحریف تاریخ آن از گذشته تا امروز و بعنوان آلترناتیو جنبش شورایی قلمداد کردن، دشمنی با طبقه کارگر است. از نظر من جنبش سندیکالیستی بعنوان راه حل مطلوب امروز طبقه کارگر، نگاه به عقب است. جنبش اتحادیه ای بیش از نیم قرن اخیر هیچ شباهتی با دوره های اولیه در زمان مارکس و لنین  ندارد. امروز عملا در مهد دمکراسی و سوسیال دمکراسی هم اتحادیه و سندیکا خاصیت خود را از دست داده است. رهبران جنبش سندیکایی در ارگانهای دولتی و قدرت و حاکمیت ادغام شده اند. رییس سازمان مرکزی کارگران سوئد، "LO"، برای مدتی نخست وزیر سوید بود. حتی در بعضی کشورها مثل امریکا و دوره ترامپ و در انگلستان و سوئد، کارگران به حزب راست و فاشیستی رای میدهند. چرا که این حزب، مخالف کارگران مهاجر است که گویا جا را به طبقه کارگر کشور خود تنگ کرده و عامل بیکاری شان شده است!

جنبش راست سندیکا و اتحادیه های کارگری امروز با وجودی که شاهد بازپس گیری دستاوردهای مبارزات کارگری توسط بورژوازی است، عملا مانعی بر سر راه جنبش رادیکال شورایی و سوسیالیتی طبقه کارگر برای انقلاب کارگری و لغو کار مزدی است. آیا طبقه کارگر باید صد سال دیگر در چنبره ی رفرمی که مدت ها است سوت پایانش را خود رفرمیست ها زده اند باقی بماند!

در شرایط ایران جنبش  سندیکا و اتحادیه کارگری، هیچوقت آنطور که در غرب هست، پا نگرفت.  این را فعالین راستین اتحادیه های موجود اذعان دارند. با وجود این هستند اقلیتی که می خواهند کارگران را از جنبش  مجامع عمومی و شورای کارگری نمونه هفت تپه باز داشته و کارگران را به دالان تاریک سندیکا حواله دهند. این ظلم بزرگی است به طبقه کارگر و فعالین کارگری که نباید به ان تن دهند. اگر چه غول مجامع عمومی کارگری را دیگر نمی توان به شیشه برگرداند.

مخالفین مجمع عمومی و شوراخواهی می گویند: "مجمع عمومی تشکل نیست، پایدار نیست، موردی است...!"

زمانی بخشی از همین ها که خود را فعال کارگری معرفی می کنند و امروز به نفی و انکارمجمع عمومی برخاسته اند، جمع خود را تحت نام کمیته ها و انجمن ها و اتحادیه و غیره تشکیل دادند و آن ها را تشکل کارگری نام نهادند، ما آن هارا ازمعرفی خود تحت عنوان تشکل کارگری و یا برای ایجاد تشکل کارگری از بیرون طبقه برحذر داشتیم. ما بعهده گرفتن نقش نیابتی کارگران در بیرون از محل کار و زیست طبقه را نادرست دانسته و تلاش کردیم توجه  فعالین واقعی کارگران را به تبلیغ و ترویج و سازماندهی جنبش مجامع عمومی و شوراهای کارگری جلب کنیم. متاسفانه با وجود مشاهدات عینی و عظمت مجامع عمومی کارگری هنوز بخشی از کسانی که خود را فعال کارگری می نامند، در مقابل جنبش مجامع عمومی و شوراهای کارگری گارد گرفته اند. همین ها در اوایل می گفتند مجمع عمومی درست بشو نیست، مگر می شود همه ی کارگران را یک جا جمع کرد...، حالا که مجمع عمومی آن هم در یک مرکز بزرگ چند هزار نفر کارگر، درست شده می گویند، "تشکل نیست"!!

مجمع عمومی و سنت شورایی هفت تپه مثل ریختن آب در لانه ی مورچه ها است. مخالفین یا منکرین جنبش مجامع عمومی کارگری به عناوین مختلف هنوز حاضر نیستند جنبش مجامع عمومی را به رسمیت بشناسند. میگویند سندیکا تشکل پایدار است و مجمع عمومی تشکل نیست، تجمع است و موردی است. حتی بعضی ها پا را فراتر گذاشته و می گویند مجمع عمومی و شوراخواهی، سندیکای هفت تپه را منحل کرده است! می گویند مجمع عمومی در هفت تپه بخاطر فقر وفلاکت به کارگران تحمیل شده است. میگویند همانطوری که رژیم با سندیکا مخالف است، شورا را هم نمی گذارند شکل بگیرد، یا شورا مال دوره ی اعتلا و انقلابی است...

سندیکالیست ها نمی خواهند بپذیرند که ما با دو جنبش متفاوت به لحاظ محتوا و اهداف و هم به لحاظ شیوه و الگوی سازمانی در طبقه کارگر مواجهیم. بحث بر سر دو جنبش متفاوت است. بحث بر سر مطلوبیت یکی و نامطلوب بودن دیگری نیست. این دوجنبش در میان طبقه کارگر نه تنها در ایران بلکه درجهان و نه تنها در این دوره بلکه در همه ی دوران تاریخ جنبش کارگری وجود داشته است. جنبش سندیکالیستی در تعریف خود سندیکالیست ها برای ایجاد رفاه و دمکراسی است. ما هم این را می پذیریم و آن را در سنت و الگوی پارلمانتاریسم بورژوایی می دانیم.

اما طبقه کارگر ایران شاهد یک جنبش توده ای اتحادیه ای و سندیکایی رفرمیستی  نبوده و نیست. چرا که اساسا  رفرم در جمهوری اسلامی چه در بعد اقتصادی و چه سیاسی ممکن نبوده و نیست. به همین دلیل و به دلیل سترونی شکل اتحادیه ای تشکل کارگری و جدایی رهبری طولانی مدت با بدنه کارگری و عدم اتکا به توده های کارگر، ما شاهد تاثیر و نقش جدی این جنبش در طبقه کارگر نیستیم.

اما جنبش مجامع عمومی در عمل نشان داده است که حضور و دخالت و تصمیم گیری جمعی همه ی کارگران، غیر قابل سرکوب و یا تعطیل کردن است. اگر قرار است این جنبش ممنوع شود باید همه ی کارگران را از کارخانه بیرون کنند، چرا که همه عضو مجمع عمومی و شورای کارخانه اند و با دستگیری یک یا چند فعال، این جنبش تعطیل نمی شود، مجمع عمومی کارگری همیشه در دسترس است و هر زمان لازم شد چه برای کسب خواسته ها وچه تعرض کارفرما و دولت به فعالین، مجمع بر پا می شود!

کارگری که می گوید "ما شورای کارگری ۵۰۰۰ نفره داریم". این یک شعار نیست، بیان یک واقعیت است. سندیکالیست ها، لیبرال ها و رفرمیست ها نمی خواهند این حقیقت را بفهمند و بپذیرند و این واقعیت عینی و آشکار را انکار می کنند.

 مجمع عمومی هفت تپه در مخالفت یا تقابل با اتحادیه تشکیل نشده است. مجمع عمومی شکل ارتقا یافته، توده ای، قدرتمند و همیشه در دسترس کارگران است. در مجامع عمومی کارگری که همه ی کارگران عضو هستند، در همان حال همه ی گرایشات دیگر را از جمله سندیکالیست ها را در درون خود دارد. اما در نهایت تصمیمات و ایده ها و نقشه و تاکتیک ها را، مجمع عمومی تصویب می کند، نه هیات مدیره اتحادیه، اگر موجود باشد. تصمیمات مجمع عمومی را  نمایندگان متخب مجمع اجرا می کنند. نمایندگانی که  در مجمع بعدی که یک هفته یا یک ماه بعد تشکیل می شود، ممکن است عوض شوند، یا همان نمایندگان قبلی ابقا گردند. رهبری در جنبش مجامع  عمومی کارگری، اساسا فعالینی هستند که مجری تصمیمات مجمع عمومی اند.

کسانی که به هر بهانه ای،  در مجمع عمومی شرکت نکنند، تیر به پای خود میزنند. هر چند خوشبختانه  در تجربه ی هفت تپه و امثال  ان علیرغم کارشکنی های از درون و بیرون از طرف دولت و کارفرما، این اتفاق نیفتاده و مجمع عمومی توانسته است کلیه کارگران را در بر بگیرد. در همین تجربه می بینیم که مجمع است  تعیین می کند در اعتصاب چه کارگرانی بدلیل شرایط و نیاز فصلی تولید شکر، در حالیکه کارخانه بی صاحب بود و کارگران خودرا صاحب آن می دانستند، هنوز باید سر کار بروند. قدرت و خاصیت مجمع عمومی نشان داده است که هفت تپه با بخش های متفاوت کار مثل کشاورزی، تولید، خدمات، کارگران پیمانی و فصلی و غیره، همگی و هر کارگر یک رای توانستند متحد ومتشکل در مجمع عمومی جای بگیرند.

کسانی که سنت و جنبش رادیکال کارگری را با این تعریف دلبخواهی که "مجمع عمومی تشکل نیست" یا "موردی است" و یا "مال دوره اعتلا  است"...، معرفی می کنند، عملا چشمان خود را بر یک واقعیت تاریخی درجنبش کارگری ایران می بندند. مجمع عمومی پایه ی هر گونه تشکل کارگری است. مجمع نمایندگان منتخب و برخاسته از مجامع عمومی مجری تصمیمات مجمع است و کنگره نمایندگان شوراهای کارگری و مردمی ارگان آلترناتیو کارگری قدرت سیاسی در مقابل بورژوازی است. مجمع عمومی کارگری تنها جای حرف و بحث مطالبات نیست، کارگران در مجمع خود می توانند از هرچیزمربوط به جامعه حرف بزنند، مثل برابری زن و مرد، حقوق کودک، آزادی زندانیان سیاسی و... مجمع عمومی ظرف قابل اتکایی برای دخالت کارگران در سیاست است. اگر سندیکالیست ها کارگران را در محدوده صنفی و مطالبات صنفی نگه می دارند، مجامع عمومی و شوراهای کارگری محل ابراز وجود سیاسی طبقه کارگراست. طبقه کارگر مجموعه ای از اصناف نیست، یک طبقه واحد با اهداف و سیاست و آرمان های طبقاتی اند. طبقه ای که سرنوشت جامعه را در تحولات سیاسی تعیین می کند.

در تاریخ حداقل نیم قرن اخیر اتحادیه های کارگری بزرگ درجهان اگر افق قدرت سیاسی را داشتند می توانستند قدرت را از بورژوازی بگیرند. اما این اتفاق نیفتاد و در اوج قدرت و کثرت اتحادیه ها به سیاهی لشکر احزاب سیاسی به نام کارگر یا سوسیال دمکرات با همان اهداف و برنامه بورژوازی تبدیل شدند. اتفاق نیفتاد چون اتحادیه فقط برای رفرم و چانه زنی با سرمایه داران تشکیل شده است. اتفاق نیفتاد چون طبقه کارگر حزب سیاسی و کمونیستی خود را برای رهبری جنبش کارگری و کسب قدرت، لغو کار مزدی و ایجاد جامعه سوسیالیستی نداشته است. اتفاق نیفتاد چون اتحادیه های کارگری بعنوان شعبه ای از یک حزب بورژوایی خود را تعریف کرده و می کنند... 

آیا اتحادیه های موجود مانعی در جنبش کارگری است؟

جواب این سوال قطعا "نه" است. در شرایط ایران سنت سندیکالیستی و رفرمیستی آنطور که در غرب و کشورهای دیگر وجود داشت، در میان طبقه کارگر وجود ندارد. اساسا حکام ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب 57 قابلیت انجام رفرم نداشته و ندارند. در نتیجه مخالفت با اتحادیه در ایران معنی ندارد.  در بعد سیاسی هم حتی جناحی از خودی های بورژوازی توان اصلاحات نداشتند. با وجود این و در چنین شرایطی مبارزه برای هر مطالبه ی کوچک و بزرگ از قبیل افزایش دستمزد، بیمه ها، امنیت شغلی، قراردادهای رسمی و غیره چه توسط اتحادیه کارگری و یا هر جنبش و تشکل دیگری قابل دفاع است. به این دلایل ما از مبارزه کارگران متشکل در سندیکا دفاع کرده و در مقابل تعرض به فعالین و  نمایندگان اتحادیه بیشترین تلاش را به انجام رسانده ایم. ما خواهان انحلال هیچ تشکل یا اتحادیه کارگری ولو فقط برای یک خواسته معین کارگران تشکیل شود، نیستیم. ما در جریان حمله به کارگران شرکت واحد و از جمله اسانلو و حتی تعرضاتی که از درون به او می شد، مقابله کردیم. در حالی که او یک سندیکالیست بود و هنوز هم هست اما از نوع بد آن. ما با هر گونه اتحاد و تشکل  کارگری مستقل از رژیم و با ادعا و تلاش برای بهبودی در سطح معیشت کارگران، مخالف نیستیم.

ما در طول این دهه ها گفتیم اگر کارگران خشتی از اتحاد را روی هم بگذارند ما بر نمیداریم. ولی پنهان نمی کنیم که ما مبلغ و سازمانده جنبش سندیکایی نیستیم. ما جنبش سندیکالیستی را یک جنبش در طبقه کارگر با تاریخ و سنت هایش برسمیت می شناسیم. اما خود، فعال این جنبش نیستیم. ما فعال جنبش شورایی کارگران و مردم هستیم. جنبشی که از جانب بخش هایی از طبقه کارگر پایه هایش در مجامع عمومی کارگری گذاشته شده است. قبلا اگر می گفتیم مجمع عمومی چنین و چنان است و طبقه کارگر و فعالین کارگری را به سازمان دادن مجامع عمومی کارگری تشویق می کردیم، می گفتند مجمع عمومی شما ذهنی است و خیالباف هستید!! حالا که مجامع عمومی باچنان قدرتی که در هفت تپه دیدیم سازمان یافته است، نمی گویند مجمع عمومی نمی شود، میگویند تشکل نیست!؟

کسانی که به نام فعال کارگری یا کارگر دوستی، پشت دو اتحادیه کارگری که عملا کاری نمی توانند بکنند مخفی شده اند، در واقع سیاست راست و اصلاح طلبانه شان را به نام کارگر نمایندگی می کنند و به نام کارگر و مخفی شدن پشت کارگر، جنبش رادیکال و سوسیالیستی طبقه کارگر، جنبش مجامع عمومی و شوراهای کارگری را تخطئه می کنند. کسانی که به نام کارگر و دوست  کارگر، طبقه کارگر را از دست بردن به قدت خود که در جمع شان و در مجامع عمومی و شوراهایشان هست، باز می دارند، یا ابهام درست می کنند، دوست کارگر نیستند.

سنت راست  در جنبش کارگری و مخالفت با جنبش مجامع عمومی، نباید هیچ فعال کارگری واقعی را دچار ابهام کند. بقول یک فعال کارگری، "بابا  جان ما به اتحادیه شما دشمنی نداریم و کاری نداریم، چرا شما دو پا را در  یک کفش کردید و به مجامع عمومی ما روی خوش نشان نمی دهید!" . من هم همین را میگویم!

اضافه کنم که جبنش مجامع عمومی و شوراهای کارگری تکلیفش با رفرمیست ها و سندیکالیست ها روشن است،

اما هستند کسانی که مدافع مجمع عمومی و شورا هستند، ولی میگویند در شرایط اختناق سندیکا را نمیگذارند، پس  مجمع عمومی خوب است. گویا برپایی جنبش مجمع عمومی از سر ناچاری است! با در میان طیف متزلزل سنت اتحادیه ای هم هستند که میگویند هر دو خوبند. یا می گویند اتحادیه ها هم مجمع عمومی دارند! گویا جنبش مجامع عمومی منظم همان نشست هر چند سال یک بار  برای انتخاب هیات مدیره است. ما در هفت تپه شاهد جنبش مجمع عمومی بودیم. مجمعی که هر بار برای اعتصاب، برای خواستها، انتخاب هیات برای مذاکره، برای تعطیل نکردن کار در بخشهایی از شرکت، برای آزادی دستگیر شدگان و برای تعیین تاکتیک های مبارزه از قبیل رفتن به شهر و... برپا می شد. هیچ تصمیمی سر خود و از جانب هیچ نماینده ای بدون تایید مجمع گرفته نمی شود.

فعالین جنبش مجامع عمومی و شورایی و کارگران کمونیست صریح و بدون اما و اگر از جنبش مجمع عمومی دفاع می کنند و کل طبقه کارگر را به این روش دخالت توده ای فرا می خوانند. مجمع عمومی تشکیلات پایه، پایدارتر از هر تشکل تا کنونی، آسان و در دسترس، غیر قابل کنترل و سرکوب از جانب دشمن و جنبشی است که طبقه کارگر را به مکان واقعی قدرتش می برد. قدرت توده ای کارگران چه برای رفاه و بهبودی در سطح معیشت و چه برای قدم نهادن به تحولات اجتماعی و مدعی قدرت در شرایط انقلابی در ایران. جنبش مجامع عمومی کارگری پایه ی حاکمیت شورایی در ایران است. جنبش شورایی علاوه بر این که قدرت کارگران در مبارزات جاری را تثبیت می کند، یک افق روشن در استراتژی کارگری و کمونیستی برای کسب قدرت توسط طبقه کارگر و حزب سیاسی اش است.

 

جنبش مجمع عمومی و شوراهای کارگری آلترناتیو اتحادیه نیست. گویا چون اتحادیه ممنوع است پس کارگران از سر ناچاری در مجمع عمومی مطالباتشان را پی می گیرند. ما گفتیم که می توان اتحادیه را به مجمع عمومی و اراده توده کارگران متکی کرد و این ادامه کاری اتحادیه را تضمین می کند اما اتحادیه را به شورا تبدیل نمی کند. نباید دراین باره  توهم داشت.

سندیکا و اتحادیه سنت ریشه دار در جنبش کارگری است. ضبط و ربط خودش را دارد. اگر در سنت سندیکایی توده کارگران در مجمع عمومی تصمیم به انجام کاری یا مطالبه ای بگیرند و نمایندگانی تعیین کنند، دیگر سندیکا نیست، شورا است. اما مجمع عمومی در سندیکا و اتحادیه جز برای انتخاب هیات مدیره و هر چند سال یک بارنیست. با وجود این اگر اتحادیه فعالی باشد که مطالبات کارگران را نمایندگی کند، کارگران کمونیست در آن عضو می شوند و شرکت می کنند. با این هدف که به درجه ای رادیکالیسم را و مراجعه به توده کارگران را به اتحادیه بقبولانند. این تا حدودی تضمین می کند که اتحادیه به درجه ای رادیکال شده و به سازش و مماشات با کارفرما کشیده نشود.  حتی می توان تلاش کرد که برای تصمیمات مهم مثلا شروع اعتصاب یا پایان دادن به آن و از این قبیل مجمع عمومی کارگران تشکیل شوند.

با وجود این تاکید می کنم، سندیکایی که متکی به مجمع عمومی باشد دیگر سندیکا نیست. نه تاریخا اینجور بوده و نه در آینده این اتفاق می افتد. اما رادیکالیزه کردن سندیکا با زور کمونیست ها و جلوگیری از تفرقه در صفوف کارگران و فراخوان مجمع عمومی در تصمیمات مهم، امکان پذیر است. تا زمانی که کارگران پیشرو و کمونیست زورشان برای برگزاری مجامع عمومی منظم و سنت شورایی اتحاد کارگری برسد.

ما برای طبقه کارگر جنبش مجمع عمومی و سنت شورایی را داریم. اگر در میان بخش های پراکنده کارگران مثل کارگران فصلی امکان تشکیل مجمع عمومی نیست، هیات های نمایندگی منتخب کارگران تا انجا که امکان جمع شدنشان هست کارسازاست. حتی اگر نام این را سندیکا هم بگذارند اشکالی نیست. اینجا دیگر مساله اجبار به دلیل پراکندگی وسیع این طیف کارگری وجود دارد.

نهایتا جنبش مجمع عمومی و شوراخواهی باید آنقدر صدایش رسا و محکم باشد که گوش فلک را کر و کمر بورژوازی را خم کند. ما هنوز در این باره کم گفتیم. اگر قبلا مجمع عمومی هنوزعملا  رسم و سنت کارگران نبود، امروز دیگر صدایش بلند و پرقدرت است و نباید گذاشت روی این صدا پارازیت جنبش های راست و بورژوایی بیفتد.     

 

شعار "آزادی، برابری، حکومت کارگری"

طبقه کارگر در جریان مبارزه طبقاتی و اجتماعی شعارهای متعددی با مضمون رفاه و آزادی را مطرح می کند. مثل "نان، کار،آزادی"، "ازادی، رفاه و امنیت"، "دستمزد مکفی"، لغو پیمانکاری ها"، "قراردادهای ثابت"، "برابری زن و مرد"، "لغو اعدام"، "آزادی زندانیان سیاسی"، آزادی تشکل مستقل کارگری و غیره.  این ها شعارهای تاکتیکی طبقه کارگر در مبارزه با کارفرما و دولت است. این ها مطالبات فوری طبقه کارگر و جامعه هستند. 

اما طبقه کارگر یک شعار اصلی و استراتژیک هم دارد که بدون آن افق پیروزیش ناروشن است. این شعار "آزادی، برابری، حکومت کارگری" است. این شعار جنبش کمونیستی طبقه کارگر است. جنبشی که مبارزه طبقاتیش به ابزارها و شعارهای خود چون "جنبش مجمع عمومی و شوراهای کارگری"، شعار "آزادی، برابری، حکومت کارگری" و  تشکیل "حزب کمونیست کارگران" متکی است. جنبشی که مدعی قدرت سیاسی و پایان دادن به کار مزدی و بردگی مزدی طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه  است. به این معنی طبقه کارگر در دل مبارزه ی اقتصادی و سیاسی و طبقاتی و تعطیل ناپذیر خود تصویر روشن و قاطعی به خود و جامعه و دشمن طبقاتیش می دهد. تصویر طبقه ای که قدرت سیاسی را در دستور دارد که بدون آن جدال و کشمکش های طبقه کارگر می تواند سال ها و دهه ها طول بکشد.

تصویری که بورژوازی و حاکمیتش از طبقه کارگر دارد این است که این طبقه را می تواند با افزایش ناچیز دستمزد سالی یک بار و یا سرکوب و تهدید در موقعیت برده وار خودش نگه دارد. ترس بورژوازی از طبقه کارگر زمانی است که این طبقه فراتر از مطالبات فوری جاری، نگاه به قدرت داشته باشد و سراغ ساختن ابزارهای قدرت برود. صاحب جنبش مجمع  عمومی و شوراهای کارگری بشود. شعار "آزادی، برابری، حکومت کارگری" بدهد و پایه های حزب سیاسی قدرت را در درون خود بگذارد.

ترس بورژوازی در قدرت این است که طبقه کارگر از مطالبات جاری پا را فراتر گذاشته و مدعی قدرت شود. اگر طبقه کارگر این تصویر را به بورژوازی بدهد، شکی نیست حکام بورژوازی در مقابل طبقه کارگر مدعی؛ دست و پایش را جمع کرده و دیگر نتواند در مقابل خواستهای فوری کارگران طفره برود و خود را ناچار به پذیرفتن و تسلیم شدن در مقابل این خواستها شود. طبقه کارگر بهر درجه به جنبش مجمع عمومی، طرح شعار "آزادی، برابری، حکومت کارگری، و پایه گذاری حزب در درون خود نزدیک شده و پیشروی کند به همان اندازه بورژوازی حاکم را در مقابل خود به عقب نشینی از تبعیض و تشدید استثمار و سرپیچی از تحقق مطالبات فوری کارگران وادار می کند. در چنین شرایطی مبارزه طبقاتی به درجه بالایی از توازن قوا به نفع طبقه کارگر می رسد. تحقق این  درجه از آگاهی و آمادگی و اتحاد در جنبش مجمع عمومی و افق آلترناتیو شورایی و قدرت سیاسی طبقه، بر عهده ی کارگران کمونیست و رهبران عملی کارگران است.  

باید تاکید کنم که طبقه کارگر بدون جنبش مجمع عمومی، بدون کمونیسم و حزب کمونیست خود و بدون شعار "آزادی، برابری، حکومت کارگری"، حتی در تحقق شعارهای تاکتیکی متعدد و مکرر کم تر موفق می شود و چه بسا مبارزه اقتصادی طبقه برای تحقق مطالباتش  سال ها و دهه ها طول بکشد. 

کلام آخر، امروز دیگر جنبش مجمع عمومی باید برای بخش بزرگی از کارگران و فعالین کارگری راهی  آشنا و عملی باشد. این جنبش، یک تک مجمع عمومی یا اجتماع سالانه کارگران برای شنیدن بیلان سود سرمایه داران و یا رتق و فتق امور کارخانه نیست. این یک جنبش است. جنبش مجمع عمومی سنگر دایم، تعطیل ناپذیر و مدام در دسترس همه کارگران در مراکز بزرگ و کوچک کارگری است.  سنگری است که  منتظر اجازه و اساسنامه و آیین نامه نیست. جایی است که کارگران در آن میایستند و نه تنها اجازه هیچ تعرضی را به سطح معیشت خودشان نمیدهند بلکه از طریق آن  و با انتخاب نمایندگان در همین مجامع عمومی و فرستادنشان به جلو صحنه،  برای بهبود شرایط کار و سطح معیشتشان دست به تعرض و پیشروی میزنند.

کارفرما و دولت نميتوانند مجمع عمومي منظم كارگران را تعطيل كنند. نميتوانند مانع حضور كارگران و دخالت مداوم در مسايل كارو معيشتشان بشوند. مجمع نمایندگان منتخب مجامع عمومی درمدت معین و برای مطالبه یا مطالبات معین منافع کارگران متشکل در مجمع عمومی را نمایندگی می کنند. جنبش مجمع عمومی، اساس و پایه  شوراهای کارگری برای ایجاد حکومت کارگری است. تامین این اتحاد و تشکل  بر عهده کارگران چپ و سوسیالیست افتاده است تا ضمن مبارزه ولو در مقاطعی  دفاعی امروز برای گرفتن دستمزدهای معوقه کارگران، افقشان را که برچیدن نظام سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم است گم نمیکنند، ضرورت و فوریت حزب کمونیستی برای قدرت سیاسی را میشناسند و طبقه کارگر را در این مسیر هدایت میکنند.

انکار، بی توجهی به جنبش مجمع عمومی کارگری و روی خوش نشان ندادن بخشی از گرایشات درون و بیرون طبقه كارگر به این جنبش، قبل از اینکه به مخالفتشان با گرایش رادیکال و سوسیالیست درون طبقه کارگر مربوط شود به عدم درکشان از مکانیزم مبارزه و اتحاد کارگر بر میگردد. هر رفرمیست یا سندیکالیست که از جنبش مجامع عمومی کارگری روی برگرداند حتی برای مبارزه  برای همان تشکل و  حداقل رفرمی که به آن معتقد است، جدی نیست.

جنبش مجمع عمومی تشکل است. مادر همه تشکلها است. محل قدرت نمایی و ابراز وجود  توده کارگر است. به کارگر قدرت و اعتماد بنفس میدهد. امکان دخالت در سرنوشتش را میدهد. راه دخالت کردن را نشان میدهد. کارگر منفرد را از انزوا در میاورد،  قوی میکند. مشکل و معضل پراکندگیش را حل میکند. صدای کارگر را رساتر میکند. از جنبش مجمع عمومی کارگری نمایندگیهای مختلف کارگری در میاید. شوراهای کارگری پایدار در می آید. این راه ما است.

تحزب گریزی بخشی از افراد و جریانات کارگر کارگری، خیانت به طبقه کارگر است. طبقه کارگر بدون حزب سیاسی  و ستاد رهبری کننده ، در هر تحولی از جمله انقلاب و قیام و سرنگونی سرش بی کلاه می ماند

جدال واقعی در جنبش کارگری و کمونیستی ایران از قدیم و تاکنون بر سر دو قطبی شورا و سندیکا یا این و آن شعار کارگری نیست، بلکه بر سر تفاوت های پایه ای دو جنبش رفرمیستی و سوسیالیستی در میان طبقه کارگر است. باید این را به رسمیت شناخت و سنت، سیاست، تاکتیک ها و  ماهیت آن ها را به آگاهی طبقه کارگر، تبدیل کرد.

به امید روزی که کنگره سراسری نمایندگان مجامع عمومی و شوراهای کارگران و مردم زحمتکش بر ویرانه های نظام سرمایه دارانه و بردگی مزدی و استبداد سیاسی برپا شود.