بعد از گفتگوی هفته گذشته "دیدار نیوز" با اسماعیل بخشی تحت عنوان "۷ خوان هفت تپه" و بیان گوشه هایی از تجربه گرانبهای مبارزات كارگران هفت تپه از زبان یكی از فعالین معتبر و خوشنام آن، مازیار رازی از "گرایش ماركسیستهای انقلابی ایران" در نوشته ای به تاریخ سوم شهریور ۱۴۰۳ با عنوان "در حاشیه مصاحبه اخیر اسماعیل بخشی"، "اندرزهایی" را در مورد نحوه پیشبرد مبارزات کارگری و نقش رهبران و سخنگویان آن بیان كرده است كه هر انسان فهیم و فعال کارگری را از درجه پرتی و نامربوطی این نصیحت ها و "رهنمودها" به زندگی و مبارزه واقعی در جامعه، انگشت به دهان خواهد کرد.
مازیار رازی در این نوشته ضمن اعلام "سمپاتی" به مبارزات كارگران هفت تپه عملا و رسما دستاوردها و تجربه غنی مبارزات آنها را به نام "علنی كاری و اشتباهات" اسماعیل بخشی و سایر نمایندگان کارگری به سخره گرفته است. ایشان در این متن نكات مختلفی، بیربط یا با ربط، را از انقلاب اكتبر و تجربه "هسته های مخفی" و نقش "آنها" در آن انقلاب تا تجربه كمینترن با حضور لنین و تروتسكی و سلطانزاده را دلبخواهی و با "فاكتهای" نادرست، كنار هم گذشته است تا رهنمودهای شترگاوپلنگی و غیر اجتماعی خود را به عنوان "آموزه" به اسماعیل بخشی و نمایندگان کارگری یادآور شده و از همه عجیب تر امیدوار است مورد "توجه" آنها و سایر رهبران کارگری در ایران قرار بگیرد!
مازیار رازی میگوید: "موضوع مورد نظر ما درسآموزی سیاسی و تشکیلاتی از مبارزات کارگران هفتتپه است"! باید دید "درسهای" سیاسی و تشكیلاتی آقای رازی برای كارگران هفت تپه چیست. ایشان بعد از اینكه به تجربه كارگران هفت تپه و شعار ״خودمان شركت را اداره میكنیم״ به عنوان اقدامی مثبت اشاره میكند در ادامه به انتقادات نامربوط خود به تجربه آنها میپردازد و "اندرزهای حكیمانه" خود را خطاب به اسماعیل بخشی و كارگران هفت تپه بیان میكند و میگوید:
"نکته دوم که در کنار این مسئله قرار دارد و باید از آن نیز درس گرفت این است که افراد هرچقدر هم تیزهوش به فکر همه و با دل و جرأت و غیره باشند نمیتوانند به شکل فردی رهبری جمع را حتی برای مدتی حفظ کنند، چون لطمه میخورند. مشکل هم نیست، خیلی ساده، وزارت اطلاعات رخنه میکند، دستگیر میکند، شنود میگذارد و غیره. میگیرند، همین بلایی که سر اسماعیل بخشی آوردند."
از نظر آقای رازی یكی از ایرادات تجربه اعتراضات کارگران هفت تپه، "رهبری فردی" و مشخصا اسماعیل بخشی است. انسان انگشت به دهان میماند که آقای رازی ادعای "رهبری فردی" در هفت تپه را از پستوی کدام دکان عطاری پیدا کرده و اینطور با اعتماد به نفس بعنوان نقطه ضعف حواله کارگران هفت تپه و رهبران آن میکند. ایشان، که سنتا با پز ״مطلع״ و معلم وارد چنین مباحثی میشود، حضور طیف جدی و وسیع نمایندگان و سخنگویان کارگران هفت تپه در اعتراضات و اعتصابات و این واقعیت که اتفاقا یکی از دستاوردهای برجسته چند سال اعتراض و مبارزه و جدال جدی در هفت تپه، پرورده شدن دهها نماینده و سخنگو و رهبر كارگری است و اشاره اسماعیل بخشی به شکلگیری شبکه نمایندگان بخشهای مختلف را در یک قلمفرسایی غیرماهرانه به رهبری فردی تقلیل میدهد تا تئوری غیر اجتماعی و پا درهوای خود، تئوری مبارزه "اجتماعی" مخفیانه، را به خورد خواننده بدهد!
آقای رازی باید با دقت بیشتری به مصاحبه اسماعیل بخشی و یوسف بهمنی که پس از او از همین كانال مصاحبه ای دارد و وی هم به جنبه های دیگری از تجربه هفت تپه میپردازد، گوش بدهد. به اینکه بهمنی به دقت به این اشاره دارد كه از بخشهای مختلف از ۵ هزار كارگر هفت تپه بیش از ۲۰ نماینده را كارگران انتخاب كردند و این تعداد جمعی را تشكیل دادند و به امورات مبارزاتی در كل جمع پرداختند. ۲۲ نفر نماینده در این مركز و در دل اعتصابات وسیع كارگری دوره ای پر افتخار را پشت سرگذاشتند و امروز تجارب و دستاوردهای این اتحاد از جانب فعالین خوشنام هفت تپه حداقل تا كنون بخشی و بهمنی بیان میشود.
هر کسی که اعتراضات چند ساله هفت تپه را تعقیب کرده باشد نمیتواند این حقیقت ساده که هفت تپه در تمام مبارزات چندین ساله خود به مجامع عمومی كارگری، به تصمیم جمعی كارگران، كه اسماعیل بخشی و نمایندگان کارگری از آن به عنوان "خرد جمعی" نام میبرند، متکی بوده و به صفی از نمایندگان مستقل و رادیکال خود شكل داده است، را انکار کند. برجسته شدن نقش تعدادی از این نمایندگان، از جمله بخشی، عباسی، بهمنی و ... نتیجه طبیعی مبارزه ای اجتماعی، علنی و توده ای است. این واقعیت را با هیچ ادعای دلبخواهی و مریخی و پز دفاع از رهبران و نمایندگان کارگری نمیتوان تخطئه كرد.
مازیار رازی در ادامه اصل مشكل خود با تجربه هفت تپه را در بسته بندی به ظاهر شیك و معقول تحویل میدهد و میگوید:
"... یکی دیگر از درسهای اصلی که پس از این دوره، اسماعیل بخشی نوعی باید بگیرند و ما بهعنوان مدافعان جنبش کارگری باید بگیریم؛ که قبلا بحث نظریش را کردیم و حالا باید در سطح عملی بهکار بست، مسئله لزوم کار تشکیلاتی مخفی ست. احتیاجی نیست رهبران شناخته شوند: چهرهاشان، شماره تلفنشان، آدرسشان و غیره، ابدا لزومی ندارد! در واقع اگر چنین اتفاقی بیفتد اشتباه است؛ چه در آن دوران، چه امروز و چه در آینده. (تاكیدات از من است)
پس یكی دیگر از "انحرافات" در تجربه كارگران و فعالین هفت تپه و "درسهای" آقای رازی برای آنها كه قبلا هم بحث "نظریش" را كرده است، و لابد بخشی ها و بهمنی ها و عباسی های هفت تپه گوششان بدهكار این "نظریه" نبوده، كار علنی و ضرورت پرهیز از آن است! این "كفری" است كه فعالین هفت تپه مرتكب آن شده اند و بهای آنرا هم ظاهرا پرداخت کرده اند!!!
آقای رازی میگوید "احتیاجی نیست رهبران شناخته شوند"، آدرس منزلشان نباید علنی شود، چهره شان نباشد شناخته شود!!! اینکه شبکه سازماندهندگان و رهبران هر اعتصاب یا هر حرکت توده ای باید مخفی باشد اولین تجربه ای است که هر فعال اجتماعی در جامعه دیکتاتور زده ای مانند ایران آموخته است. اما کش دادن این مخفی کاری به مخفی شدن تعدادی از رهبران یک حرکت توده ای، به مخفی کردن امر رهبری و بی هویت کردن رهبری آن فقط به معنی مریخی و غیر اجتماعی دیدن منطق مبارزه اجتماعی و توده ای است. هر کسی که دستی بر آتش دارد به این واقعیت که هر تحرک اعتراضی سازمانیافته متکی به شبکه یا شبکه هایی از فعالین و سازماندهندگان است، واقف است. فقط کسی که به هیچ عنوان دستی بر آتش ندارد میتواند یک اعتصاب کارگری یا هر حرکت توده ای علنی دیگر را تصور کند که رهبر یا رهبران شناخته شده ای ندارد، همه صاحبان و رهبران آن در خانه های تیمی که حتی کسی آدرسش را هم ندارد مشغول رهبری اند. مبارزه اجتماعی سازمان مخفی خود را دارد اما رهبر و سخنگوی غیبی و مخفی ندارد.
فعالین كمونیست در مراكز كارگری و در جمع معلم و هر جنبش اجتماعی طبیعتا محافل، كمیته های كمونیستی و شبكه های خود را دارند. اتحاد كمونیستها به عنوان یك گرایش چه در اشكال اولیه و محفلی و شبكه ها و چه در اشكال پیشرفته آن از كمیته های كمونیستی كارخانه تا احزاب كمونیست بدلیل شرایط پلیسی، مخفی هستند. اما فعال كمونیست و عضو حزب كمونیستی در جامعه و در مبارزات آن و از جمله در مبارزات كارگری، در محلات و مبارزات مردم محروم محل به عنوان رهبر مبارزاتی نه تنها علنی است كه غالبا در صف اول و به عنوان سخنگوی اعتراضات حضور دارد. این پدیده مهم داده جنبش كارگری و داده تاریخ مبارزه طبقاتی است و همیشه ضعیف یا قوی موجود است. مخفی بودن كمیته كمونیستی و یا عضویت رهبر كارگری در حزب كمونیستی به معنی مخفی بودن خودش و حضور و نقش اش در مبارزه روزمره و علنی كارگر و یا زنان و جوانان و اقشار محروم جامعه نیست.
كشفیات آقای رازی و "اعتماد بنفس" كاذب وی در نصیحت رهبران هفت تپه با این "تئوری ها"، شاهكار است! گفته های آقای رازی بیش از هر چیز معرف افكار مریخی، غیر اجتماعی و بیان عدم درك "معلم ما" و گرایش "ماركسیستهای" انقلابی اش از مكانیسم های مبازره طبقاتی و سیاسی در جوامع بشری است. هر آدم پا رو زمینی نوشته آقای رازی را بخواند اولین چیزی كه به ذهنش خطور میكند، مریخی بودن و نا مربوط بودن آن به مباحث به سوخت و ساز زندگی اجتماعی و عدم حتی شناخت اولیه صاحب بحث از زندگی واقعی و اجتماعی و مبارزاتی طبقه كارگر است.
رازی ادامه میدهد:
"خب، بنابراین این، درس اساسی دومیست که ما انتظار داریم اسماعیل بخشی و یا سایر کارگرانی که امروز در زندان هستند، یا بههرحال تحت فشار هستند، بیاموزند و از این تجربهها درس بگیرند. یعنی، دوباره شیوه کار علنی را تکرار نکنند. سازماندهی مخفی باید صورت بگیرد تا دستگیر نشویم، کشته و اخراج نشویم و بتوانیم به مبارزات مان ادامه بدهیم."(تاكیدات از من است)
آقای رازی دوباره مغلطه کاری میکند و سازماندهی مخفی را با مبارزه مخفی یکی میکند تا بتواند "تئوری" مریخی کردن رهبران و نمایندگان کارگری را به خورد خواننده بدهد.
طبق تئوری آقای رازی فعالین هفت تپه باید از فردا هر كدام چفیه ای به سر كنند و از انظار عمومی و حتی کارگران هفت تپه مخفی شوند تا رهبری كارگری مدل مریخی را تامین كنند! در ادامه توقعی را هم در مقابل اسماعیل بخشی گذاشته كه اگر در برنامه های بعدی "آموزه" رازی را در نظر بگیرد و در موردش صحبت كند، نامش برای همیشه در تاریخ مبارزات ثبت خواهد شد!!! عجب رهنمود ماركسیستی!!! انتظار اینکه در برنامه دیگر اسماعیل بخشی با سر و صورت پوشیده توصیه های ایشان را مورد بحث قرار دهد تا اسمش در تاریخ ایران ماندگار شود، در تخیل كودكان هم نمیگنجد.
بر خلاف تصور ذهنی و مریخی آقای رازی، در هیچ كجای دنیا هیچ رهبر عملی واقعی در جنبش كارگری یا هر جنبش اجتماعی دیگر نمیتواند مخفی بماند و مخفی نمی ماند. پروسه رهبر شدن هر فعال اجتماعی در جنبشهای اجتماعی علنی و در دل کشمش و جدال هر روزه است. جدال و کشمکشی که خصلتا علنی است. هیچ کسی با مشی چریكی آقای رازی و در خانه های تیمی او نمیتواند هیچ دو نفری را برای تحرک مبارزاتی و اجتماعی رهبر كند. هسته های مخفی مد نظر آقای رازی كه فكر میكند حلال همه معضلات مبارزه طبقه كارگر و مانع سرکوب اعتراضات و دستگیری و ... است، هسته هایی که قرار است مخفیانه و زیر زمینی رهبر اعتصابات و تجمعات كارگری تولید کند، خیالبافی عجیبی است كه كه در فیلمهای هالیودی هم جایی ندارند.
اعتراض كارگری در مختنق ترین کشورها هم علنی است و این را نه اسماعیل بخشی و فعالین هفت تپه بلكه هر انسان پا رو زمینی و از جمله كودك خانواده كارگری هم میدانند. میدانند امروز اعتصاب است و لابد پدر یا مادر آنها به عنوان فعال و رهبر كارگری در این اعتصاب و تجمع نقش ایفا میكند، صحبت میكند، كارگران را برای عمل معینی تهیج میكند و به شور می آورد. میدانند در مقابل كارفرما و پلیس و نیروی سركوب و تلاش آنها برای ترس و هراس و چند دستگی راه انداختن در صفوف اعتصابیون، فعال هوشیار و آگاه كارگری می ایستد، جواب میدهد و صف اعتصاب و تجمع كارگری را متحد نگه میداد.
آقای رازی که بویی از مبارزه اجتماعی و توده ای نبرده است حتی نیم نگاهی به قدرت واقعی طبقه کارگر، یعنی اتحاد و تشکل آن، ندارد. هفت تپه و به دنبال آن فولاد و ... دقیقا به این نقطه قدرت خود متکی شدند. مجامع عمومی خود را شکل دادند و رهبران و سخنگویان خود را در حفاظ امنیتی خود گرفتند. چندین بار آنها را از چنگ دستگاه سرکوب بیرون کشیدند و با قدرت خود نماینده و رهبر اسیر خود را آزاد کردند. آقای رازی اینها را نمی بیند چون این مکانیزم و این سوخت و ساز مبارزه اجتماعی کارگر در مخیله اش جایی ندارد. خانه تیمی و مخفی شدن رهبران کارگری آلترناتیو مجمع عمومی و حفاظت از رهبران کارگری است.
بدیهی است كه توصیه ها و نصایح و "آموزه و درسهای" آقای رازی در جنبش كارگری و هیچ جنبش اعتراضی واقعی گوش شنوایی پیدا نمیكند و نمیتواند پیدا بكند. رهبر كارگری و اعتراض كارگری علنی است! رهبر و نماینده كارگری جایی انتخاب میشوند، روزی در صف اول راهپیمایی اند و روز دیگر با كارفرما و دولت و... مذاكره میكنند. روزی سخنران تجمع كارگری هستند و روزی طرف مذاكره و گفتگو. نماینده و رهبر کارگری نمیتواند با سر و كله پوشیده رفقای کارگرش را به حرکتی دعوت کند، به مذاكره برود و به عنوان نماینده كارگری که نه اسمش علنی است، نه آدرسی دارد با نماینده کارفرما یا دولت وارد مذاکره شود. بیخود نیست رهنمودهای آفای رازی در میان هیچ حرکت اجتماعی و توده ای گوش شنوایی ندارد. جنبش كارگری در ایران به چنین رهنمودهای "داهیانه" ای احتیاج ندارد و به آن نیم نگاهی هم نمیكند.
مبارزات كارگران هفت تپه در دنیا سمپاتی و حمایته ای وسیعی جلب كرد. امروز اسماعیل بخشی های هفت تپه، عباسی های هفت تپه و بهمنی ها و بسیاری دیگر از كارگران هوشیار و جدی و رادیکال آنها در ایران شخصیت های معتبری اند. فعالین این مركز امروز در جنبش كارگری ایران مورد احترامند، در میان مردم آزادیخواه مورد احترام و اعتمادند و به عنوان رهبران سیاسی جامعه روی آنها حساب میكنند. تصور اینكه كسی فكر كند این موقعیت با هسته های مخفی و "رهبران" مخفی در خانه های تیمی و بی نام و نشان تامین میشود تنها میتواند تراوشات فكری كسانی باشد که با مبارزه و سوخت و ساز مبارزه اجتماعی بیگانه اند.
موقعیتی كه امروز هفت تپه دارد و اعتباری كه فعالین این مركز دارند، اتفاقا مدیون كار جدی آنها، مدیون نمایندگی كردن مطالبات واقعی كارگری، درك توازن قوا و اتكا به خرد جمعی، مدیون رهبران با درایت، به سنگر رفتنها و دخیل کردن كارگران در پروسه اعتصاب و تصمیمگیری و ... است. مدیون هوشیاری نمایندگان کارگری و درك قدرت و توان كارگر متحد، درك منافع كارگری در مقابل بورژوازی و دولتش و پیدا کردن راه پیشروی كارگران در مبارزه خود و تاكتیك درست و ... است. قطعا رهبران کارگری از تجریبات خود درس میگیرند و دور بعدی با درسگیری از این تجربیات جدال خود را پیش خواهند برد. اما مخفی شدن و رهبری نکردن، تحت نام درایت یا دوراندیشی آنهم با پرچم دروغین مارکسیسم، یکی از این درسها نخواهد بود.