(در جواب به نظرات یک رفیق )

رفیق گرامی، من با دقت نوشته شما را خواندم. نخست از اینکه نظرات خود را نوشته‌اید قدردانی ‌می کنم ، بی شک این موضوع کمک خواهد کرد که همدیگر را بیشتر بفهمیم. 

ابتدا می‌خواهم توجه تان را به این نکته جلب کنم که شما حزبمان را سکتاریست و دوگماتیسم می‌بینی و میگویید، نمی‌توانیم یک ذره از نظرات خود کوتاه بیاییم. ما قطعا از نظرات خود کوتاه نمیاییم ولی این هیچ ربطی بە سکتاریسم ندارد و بە این معنا نیست کە تحمل اختلاف نظر نمیکنیم، چیزی كه منظور شماست. اجازه بدهید واقع بینانه به این حکم نظری بیندازیم تا ببینیم چقدر به حقیقت نزدیک است. شما خودتان کادر حزب هستید و در عین حال به چندین مسائل حزب نقد دارید کە شامل (برنامه، اساسنامه، قوانین درون حزبی، خط فکری و سیاسی، پراکتیک و سنت‌های حزب، کمونیسم کارگری، مارکس، لنین، حکمت و ...) و در همین نوشته نیز بخشی از این انتقادات را طرح کرده اید. من از خود شما می‌پرسم، آیا کسی تا به حال هیچ مرزی را برای شما مشخص کرده است که بیش از این اجازه نداری انتقاد بگیری؟ آیا در ابراز نظر و انتقاد از این حزب، هیچ قید و بندی را احساس کرده‌ای؟ اگر مرز و یا قید و بندی وجود دارد، به ما نشان دهید تا بر علیه آن بایستیم. و اگر وجود ندارد، من از خودت می‌پرسم در حالیکه حزب ما آنقدر باز است که کادرهایش می‌توانند همه چیز حزب را نقد کنند، آیا این ناحقی نیست اگر بگوییم این حزب بسته، دوگم و سکتاریست و ... است؟ آیا در میان دیگر احزاب بزرگ و باز، آزادی اظهار نظر و فضا از این بازتر وجود دارد؟ در احزاب سوسیال دموکرات که به عنوان یکی از سنت، جنبش و احزاب باز مشهور شده است، اگر یکی از کادرهای حزب سوسیال دموکرات سوئد تنها بگوید من کمونیست هستم، آگر او را اخراج نكنند، او را چنان منزوی خواهند کرد که نتواند نفس بکشد؟ رفیق عزیز، اینکه ما معتقد هستیم در سمت صحیح و درست ایستاده‌ایم، اینکه معتقد باشیم راه درستی را در پیش گرفته‌ایم و مدافع پیگیر آن هستیم، نه سکتاریسم است و نه دوگماتیسم. بیشک خودت خبر داری که هر کدام از ما انتقادات زیادی از خودمان و تجاربمان داریم، منظورم این است هیچ کس از ما همه چیز خودمان را پرفکت ارزیابی نمی کند و همە انتقادات به عملکرد خودمان داریم. اما طبیعی است کە اگر من راه و هدف خود را واقعی و درست نمی دانستم، حاظر نبودم برایش فعالیت کنم، این در مورد احزاب دیگر هم صدق میكند. 

در مورد نظر من دربارە نویشتە شما، مسائل متفاوتی را مطرح کرده اید که اگر بخواهم در مورد هر کدام از آنها اظهار نظر کنم، وقت بسیاری می‌طلبد که در حال حاظر برای من امکان‌پذیر نیست. به همین دلیل تنها روی چند جنبه اصلی آن خواهم نوشت. نوشته اید که در آن ۵۰۰۰ کلمه‌ای که نوشته‌ام، اگر  تنها ۵۰۰ کلمه آن مثمرثمر باشد، پیروزی بزرگی است. اما رفیق عزیز مشکل من تعداد کلمات شما نیست، مشکل من با متد و شیوه فکر کردن شماست. شما جامعه را همچون میدان جنگ و تخاصم افکار مجرد می‌بینید. شما فکر می‌کنید جامعه میدان جنگ و کشمکش میان کسانی است که از لحاظ فکری خود را کمونیست، ناسیونالیست، اسلامی یا لیبرال و دموکرات و غیره میدانند. به همین دلیل، آنچه که برای شما مبنا شده این است که هیچ افکاری صد در صد غلط و هیچ نظری صد در صد درست نیست و هر خط فکری جنبه های مثبت و جنبه های منفی  دارد، باید در هر چیزی نکات مثبت آنرا گرفت و نکات منفی را خط زد. و در پایان می‌توان بر مبنا این، سنتزی را از میان آنها گرفت و همه جوانب مثبت این جریان های فکری را، حداقل برای مقطعی درهم آمیخت و بر اساس آن تغییر ایجاد کرد. اما این موضعی اشتباه و غیر علمی است. ما به مثابه مارکسیست و ماتریالیست، جهان را از پایه به شکل دیگری می‌بینیم. به نظر ما جامعه میدان کشمکش و تقابل طبقات و جنبش‌های اجتماعی است. این تقابل بر اساس تفکر مجرد نیست بلکه بر اساس  جنگ برای نان و زندگی است. در این جنگ میلیون‌ها نفر از کسانی که افکارشان همچون هم است در مقابل هم و میلیون‌ها نفر دیگر که افکارشان همچون هم نیست، در کنار هم و در یک جبهه قرار می‌گیرند. اجازه بدهید مسئله را کمی ساده‌تر کنیم و با وضعیت کنونی کردستان آن را به محک بگذاریم. دو ماه قبل در شهر پنجوین و در اعتراض به نبود برق و مواد سوختی، اعتصاب و تظاهراتی برگزار شد و اکنون در شهر دربندیخان اعتصاب و تظاهرات برای آب شرب و برق در جریان است. چند ماه قبل‌تر در شهر کلار در اعتراض به نبود و بدی جاده و خیابان تظاهراتی برگزار شد، چند ماه قبل‌تر نیز کارگران محیط بانی برای دریافت حقوق معوقه خود اعتصاب کردند، کارگران فلان کارگاه برای دریافت دستمزد سالانه خود اعتصاب کردند و ... غیره. در این کشمکش ها ده‌ها هزار نفر از این کارگر و زحمتکش که شاید از لحاظ فکری ناسیونالیست یا اسلامی بوده و یا تحت تاثیر این افکار قرار دارند به جنگ و کشمکش با همفکران ناسیونالیست خود رفته‌اند که حاکمیت را در اختیار دارند. حتی از این فراتر اینکه در میان توده معترضین هزاران نفر از اعضا همان احزابی حضور داشتند که اکنون در حاکمیت هستند. به این معنی که نه تنها در مقابل همفکران ناسیونالیست خود ایستاده اند، بلکه حتی در جبهه مقابل رفقای خود که یک دیدگاه فکری و سیاسی و حزبی دارند قرار گرفته اند. برعکس ما هیچ وقت تظاهرات یا اعتصابی را نمی‌بینیم که به اسم اعتصاب کمونیست‌ها یا ناسیونالیست‌ها یا لیبرال‌ها و ... برگزار شده باشد. مسئله کمونیسم این است که ما جنبش آن کارگر و زحمتکشی هستیم که برای نان و زندگی و دستمزد، برای برق و آب و مسکن و.. مجبورند اعتصاب کنند و تظاهرات و یا انقلاب به راه بیاندازند، نه جنبش کسانی که افکارشان همچون ماست. کمونیسم جنبش اعتراضی ضد سیستم سرمایه‌داری طبقه کارگر است و نه جنبش کسانی که قسم خورده‌اند مارکسیست باشند. در این مورد به شما پیشنهاد می کنم کتاب ایدئولوژی آلمانی را مطالعه کنید که این مسئله را بسیار عالی روشن می‌کند. در اولین پاراگراف کتاب (ایدئولوژی آلمانی) مارکس نظرات فیلسوف‌های آن دوره که دنیا را میدان جنگ افکار می‌بینند به همین شیوه مطرح می کند و می نویسد: "انسانها تاکنون همواره تصور نادرستی درباره خود، آنچه هستند و آنچە باید باشند، درست كرده اند. آنان مناسبات خویش را بر حسب تصورشان از خدا، انسان و غیره مدون ساخته اند. محصولات مغزشان بە تدریج از دستشان خارج شدەاست. این خالقان در مقابل مخلوقات خود سر تعظیم و تکریم فرود آورده‌اند. بیاییم آنها را از توهمات و افکار و دگمها و از خیال پردازیی که در زیر یوغ آنان زبون شده‌اند برهانیم، بیاییم علیه این سلطه تصورات به پا خیزیم. لودیک فوئرباخ می گوید: بیایم به آنها بیاموزیم چگونه این خیال پردازی‌ها را به تفکری که شایسته ماهیت انسان است عوض کنند. برونوباور می‌گوید بگذار به انسانها یاد داده شود موضعی نقادانه در مقابل اینها داشته باشند. ماکس شتیرنر می‌گوید بیایید به آنها بیاموزیم چگونه این‌ها را از مخیله خود به دور افکنند و در نتیجه واقعیات كنونی فرو خواهند ریخت".

از دید مارکسیسم و ماتریالیسم نقش افق و جهت فکری و سیاسی در قدم‌های بعدیست و بر آن جنگ و کشمکشی که مدام برای نان و زندگی و معیشت در جریان است تاثیر خواهند گذاشت. برای ما کمونیست‌ها، ناسیونالیزم آن چیزی نیست که شما می گویید، مشکل ما با ناسیونالیسم این نیست که گویا کسی دوست دارد کردستان آباد باشد و پیشرفت کند یا به دولت تبدیل شود و ... خیر مسئله اینها نیست. نقش ناسیونالیسم در وهله اول این است که تلاش میکند صدای کارگر و زحمتکش معترض را خفه کند به این بهانه که شما باید بی‌آبی، بی برقی و عدم معیشت را تحمل کنید بە خاطر این کە تجربه حکومت اقلیم کردستان ما محفوظ بماند. می‌گوید دلیل این مشکلات بورژوازی ملی کرد نیست، بلکه این ملت ستمکار عرب است که پول و ثروت و درمان را قطع کرده، کارگر کرد و بورژوازی کرد برادر هم هستند و هر دو آبادانی کردستان را می‌خواهند. می‌گوید به این نگاه نکنید که اقلیت کرد همچون فرعون زندگی می‌کنند و میلیون‌ها نفر کرد زبان دیگر همچون برده گرسنه هستند، مهم این است که هر دو کردند و برادر همدیگر. اما کارگر کرد و کارگر عرب که هم طبقه ای هستند و منافع مشترکی دارند را به مثابه دشمن به یکدیگر معرفی می کنند. ما می‌گوییم کمترین حس ناسیونالیستی چیزی نیست جز خرافاتی که بورژوازی ملی از آن استفادە می کند برای حفظ نظمی که سرمایه خودش در سایه آن رشد کند و ثروت انباشته کند و کارگر نیز بدبختی بکشد. کوتاه بگویم بدی ناسیونالیسم این است که صف کارگران را متلاشی میکند و استثمار بورژوازی را پنهان ‌میکند. بە همین شیوە بە دین و مذهب نگاه میکنیم. نقد اصلی ما این نیست که دین خرافات است، علم این حقیقت را ثابت کردە، بلکه این است که دین به انسان استثمار شده می‌گوید هرچه را که داری سرنوشت توست و خدا همین اندازه بهت داده و باید شکرگزار باشی و چشم به ملک و مال سرمایه‌دار که خدا به او بخشیده نداشته باشی. همچنین دین بر اساس مبانی خود در میان کارگران "مسلمان"، "یهودی" و "مسیحی" انشقاق ایجاد می کند. بورژوازی مسلمان را برادر کارگر مسلمان و کارگر یهود را به عنوان دشمن کارگر مسلمان معرفی می کند. ...در واقع نقش ناسیونالیسم و مذهب این است که کارگر را در موقعیت استثمار نگه دارد و صفوف و مبارزه اش را دچار چند دستگی کرده و منحرفش کند و از نظام سرمایداری حفاظت کند. سی سال است ناسیونالیسم در کردستان حاکمیت میکند و تجربە خود را آزمایش کردە. این بهترین معیار است برای قضاوت در موردش. ما بە عنوان کمونیست با معیار اجتماعی و طبقاتی با جنبش ضد سرمایداری طبقەای کارگربرخورد خواهیم کرد نە با معیار ایدولوژی گری، بخاطر این کە ایدولوژگری بە طور عام باعث  تفرقە می شود در صفوف کارگران، تحت نام ناسیونالیست و اسلام و لیبرال و حتی کمونیست. به همین دلیل ما کمونیست‌ها به طور عام ضد برخورد ایدئولوژیكی هستیم، چون عموماً برخورد ایدئولوژی تحت نام ناسیونالیسم و اسلام و لیبرال و حتی کمونیسم سبب دو دستگی در صفوف کارگران خواهد شد و هر چقدر هم تلاش کنیم نمی‌توانیم طبقه کارگر را در سطح میلیونی صاحب یك ایدئولوژی کنیم حتی اگر کمونیسم هم باشد. اما می‌ توانیم در سطح میلیونی و فارغ از تفکر و ایدئولوژی آنها را حول منفعت طبقاتی مشترک و پرچم مبارزه برای نان، معیشت آزادی و رهایی از ستم، سازماندهی و متحد کنیم. 

ما زمانیکه از این زاویه و با این متد به اسلام و ناسیونالیسم نگاه ‌کنیم دیگر حتی یک ذره جنبه مثبت ندارند و صددرصد نقشی سلبی و ضد کارگری دارند. بر اساس این متد است که در بحثی کە در پلنوم حزب داشتیم ، گفتم برای ما پایه اجتماعی و اینکه هر جریان و جنبشی به کدام بخش از جامعه مرتبط است، مد نظر ماست نه اینکه تفکر آن چه هست. ما با همه کارگران حتی اگر در تفکر ناسیونالیست، مسلمان، یهودی و لیبرال باشند هم سرنوشت و هم دردهستیم و به یکدیگر نیاز داریم، زیرا از لحاظ اجتماعی در یک طبقه جامعه قرار داریم. اگر فکر هر عیب یا اشتباهی داشتە باشد قابل چارە و تصحیح است. من در نوشته قبلی در جواب به نامه شما نیز به این نکته اشاره کرده ام که دنیا میدان تقابل جنبش‌های اجتماعی است. کشمکش مابین این جنبش‌ها بر اساس تفکر نیست، بلکه برای قدرت و به دست گرفتن سرنوشت جامعه و بدیل اقتصادی برای سازماندهی زندگی اجتماعی است. بی شک هر کدام از آنها صاحب دیدگاه فکری و جهان‌بینی خود هستند که در میدان تفکر و سیاست از افق و اهدافشان دفاع می‌کنند. این جنبش‌ها جدا از خواست و اراده من و شما و یا هر کس دیگری از هم جدا هستند و در برابر همدیگر قرار میگیرند. هر کدامشان می‌خواهند نقشی آن یكی را کمرنگ و خود سرنوشت جامعه را به دست بگیرد. در همان نوشته به آن اشاره کرده‌ام که هر فعال سیاسی باید در نهایت تکلیف خود را روشن کند که فعال کدام جنبش اجتماعی است. برای کدام افق و هدف مبارزه می‌کند؟ شما نمی‌توانید نقش سنتر داشته باشی و وسط هر دو و یا چند جنبش قرار بگیری و بگویی من از هر کدامشان جنبه مثبتش را گرفته و جنبه منفی آنرا کنار می‌گذارم و بر همین اساس یک جنبش سانتر و بینابینی ایجاد می‌کنم این امر امکان ناپذیر نیست. هیچ جنبشی فقط حول افکار خوب شکل نمی گیرد، بلکه حول و بر پایه اجتماعی، افق و اهداف سیاسی و طبقاتی ایجاد می‌شوند. جنبش ما جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر است. ما مثل حزب وجود داشته باشیم یا نه، مارکس وجود داشته باشد یا نه، این جنبش به شکلی واقعی در جامعه سرمایه‌داری وجود دارد.  نقش مارکس و ما کمونیستها و مارکسیستها، سازماندهی و رهبری و متحد کردن این جنبش واقعی و برپایی انقلاب کارگریست. 

سوال دیگری که شما آنرا تکرار می‌کنید این است که می‌گویید: چرا ما در میان هزاران متفکر و فیلسوف و اندیشمند تنها از مارکس دفاع می‌کنیم و فقط مارکس را دروست میدانیم؟ بی شک این امر واقعیت ندارد که ما تنها مارکس را اندیشمند و درست می‌دانیم. قبل از هر چیز باید بگویم کە برای ما علم مبنا است، علم حقیقت دارد و بە مارکسیم و کمونیسم مثل یک علم مینگریم. و بر این باوریم که هر اندیشمندی در میدان خود درست می‌گوید، یکی در بعد فیزیک دیگری در بعد شیمی و یکی هم در بعد ریاضیات و غیره. وقتی بحث مربوط به دانش فیزیک باشد من به نیوتون و انیشتین اشاره خواهم کرد نه مارکس. رفیق عزیز اگر دقت کنی ما جمعی خیرخواه و مصلح اجتماعی نیستیم که مشغول اصلاح جامعه باشیم و به همین منظور در میان متفکران جستجو کنیم و هر چه تفکر و تئوری خوب است را جمع کنیم و از آن سود بگیریم. خیر این امر ما و مشخصه کار ما نیست. ما جنبش طبقه‌ای هستیم که جامعه سرمایه داری بر پایه استثمار آنرا بنیاد گذاشته. این جنبش از مارکس شروع نشده و قبل از این کە مارکس وجود داشته و چیزی گفتە باشد به شیوه‌ای واقعی در میدان بوده. دقیقا مثل آنکە اعتراض و مبارزه برده‌ها بر ضد سیستم برده داری قبل از اسپارتاکوس نیز در میدان بوده است. می‌توانم بگویم هم اکنون میلیون‌ها کارگر در سراسر جهان در حالیکه روزانه در کشمکش و تقابل با سیستم سرمایه‌داری هستند، شاید چیزی از مارکس ندانند و حتی اسمش را هم نشنیده باشند. متد ما از مارکس به جنبش کارگری نمی رسد، بلکه برعکس از جنبش‌ کارگری به مارکس می‌رسد. اکنون اگر از این زاویه به مسئله نگاهی بیندازیم بسیار ساده و روشن می‌شود، طبقه‌ای استثمار شده ناچاراً  و نه به شکلی اختیاری برای ماندن و دفاع از حقوق خود و رهایی از استثمار مبارزە میکند. مارکس آمدە و به شکلی علمی برای چگونگی پیشبرد و به سرانجام رساندن این مبارزه تئوری را تدوین کردە است. هیچ کس قبل از او آنرا به این شیوه علمی انجام نداده است. اگر شما فرد دیگری را سراغ داری که تئوری درست تری برای جنبش ضد سرمایه‌داری طبقه کارگر پایه ریزی کرده، به ما معرفی کن. حتماً بسیار ارزشمند به آن نگاه خواهیم کرد و اگر درست باشد آنرا به دست خواهیم گرفت. البته اینکه می‌گویم کسی دیگر این کار را نکرده منظور پایه اصلی این تئوری علمی است، وگرنه شکی در این نیست که ده‌ها متفکر، رهبر و فعال دیگر این جنبش، چه از لحاظ تئوری و چه از لحاظ عملی این جنبش را تکمیل کرده‌اند که برجسته‌ترین آنها انگلس، لنین، تروتسکی، رزا لوگزامبورگ و ... منصور حکمت و... هستند. در واقع بحث ما این نیست که تنها مارکس متفکر و اندیشمند بوده، بلکه بحث این است کە افتخار تدوین تئوری کمونیسم، همچون یک علم که جنبش ضد سرمایه‌داری طبقه کارگر را برای رهایی از ستم سرمایه رهبری می‌کند، بە مارکس برمیگردد. 

اما در مورد موقعیت مارکس، شما مارکس را با اندیشمندانی در میدانهای دیگری مقایسه می‌کنی و می پرسی چرا در میان همە متفکرین، اندیشمند، تئوریسین و فیلسوفان مارکس را بە شیوە غیر قابل مقایسە برجستە میکنیم؟ چرا تنها او را قبول دارید؟ این حرف شما سخنان ابراهیم علیزاده را به یاد من آورد که در سخنرانی افتتاحیه کنگره حزب (کومه له) مارکس را همچون اندیشمند اجتماعی معرفی کرد و گفت "می‌توان مارکسیسم را علم اجتماعی بنامیم. مارکس دانا بود همچون انشتین، به همین دلیل محق است، همانگونه که عکس مارکس را به دیوار نصب می کنیم، عکسی از انیشتین نیز نصب کنیم." من واقعا نمی‌دانم چه جلوی ابراهیم علیزاده را گرفته تا عکس انشتین را به دیوارش آویزان کند. اگر او مارکس و انشتین را در یک سطح می‌بیند، می تواند عکس هر دو را و همچنین نیوتون و دیگر دانشمندان را هم آویزان کند. اما خود این سخن نشانه این است که علیزاده هنوز دیدگاه درستی از مارکس ندارد. چون مارکس دانا و یک اندیشمند بزرگ بود، اما این برجسته ترین جنبه شخصیت او نیست. مارکس متفکر بود و یک متفکر نابغە، اما این نیز برجسته‌ترین جنبه شخصیت او نیست. مارکس اقتصاددان بسیار توانایی بود، اما باز هم این برجسته‌ترین جنبه شخصیت او نیست، مارکس در فلسفه بسیار توانا بود و بزرگترین فلاسفه و فلسفه‌های دوره خود را نقد کرد و حتی از فلسفه نیز عبور کرد، اما این نیز برجسته‌ترین جنبه او نیست.... آنچه که مارکس را از دیگر اندیشمندان، اقتصاددانان، فلاسفه و متفکرین جدا می‌کند، توانا بودنش نیست، بلکه آنچه مارکس را از اساس از همه جدا می‌کند، اینست که او منتقد، انقلابی و رهبر جنبشی اجتماعی به گستردگی جهان است. منتقد بودن و انقلابی‌ بودن را به هیچ شیوه ای  نمی توان از مارکس و آثارش جدا کرد. جنبه برجسته مارکس این است که از سیستم سرمایه‌داری نقدی عمیق، پایه‌ای و همه جانبه و انقلابی دارد. این تفاوت اصلی مارکس با دیگر اندیشمندان، متفکرین و فیلسوفان بود. اگر این جنبه از شخصیت و تئوری مارکس نمی بود، همچنانكه منصور حیکمت میگوید بی شک "کاپیتال" از لحاظ علمی آنقدر کامل است که در دانشگاه‌ها تدریس شود. اما این جنبه انقلابی باعث شده که نه تنها آثار مارکس مثل آثار بقیە دانشمندان در دانشگاه ها تدریس نشود، بلکه حتی از انتشار آثارش ممانعت و یا سانسور و حذف ‌شود. و کرور کرور پول خرج خنثی کردن نقش انتقادی مارکس می‌شود. کسی که مارکس را هم سطح انشتین می‌بیند، نمی‌تواند این را نیز روشن کند که چرا، هم بخش بزرگی ازآثارش به تمامی زبانهای دنیا ترجمه شده است و هم خروارها نوشته و کتاب بر علیه و یا در دفاع از مارکس نوشته شده است. هر جامعه ای را نگاه کنید چندین حزب و سازمان و جریان سیاسی مختلف را می بینید که به حق یا به نا حق خود را با مارکس تداعی می کند، در حالیکه این پدیده در رابطه با انشتین و هیچ دانا و دانشمند دیگری اصلا صادق نیست. سبب اینکه میلیون‌ها کتاب در مورد مارکس نوشته شده این است که او رهبر جنبشی اجتماعی به گستردگی دنیاست و هیچ جامعه‌ای را نمی یابی که کم یا زیاد تاثیرات مارکس را به خود ندیده باشد. 

اگر این دلیلی باشد که ما مارکس و مارکسیسم را به عنوان سرچشمه تئوری کمونیسم کارگری می‌دانیم، آیا به این معناست که ما غیر از مارکسیسم به خواندن آثار دیگر متفکران و دیگر مکاتب فکری نیاز نداریم؟ خیر! بی شک خواندن تمامی مکاتب حتی آن‌هایی که بر علیه کمونیسم و علیه مارکس نوشته شده‌اند ضروریست. چه برای اینکه از آنها کمک بگیریم و استفاده کنیم و چه اینکه بر علیه شان بجنگیم.

حال اگر از این زاویه یکبار دیگر به مسئله کار مشترک و آنچه تو آنرا وحدت می نامید، نگاهی بیندازیم، مسئله روشن‌تر می‌شود. ما با تمام گرایشات و جریانات درون جنبش کارگری و دیگر بخش‌های این جنبش، نه تنها کار مشترک انجام خواهیم داد، بلکه حتی برای بزرگترین و گسترده ترین وحدت درون این جنبش تلاش خواهیم کرد. تمامی بخشها و جریانات درون این جنبش هر شیوه ای که فکر کنند؛ مارکسیست و کمونیست باشند یا سندیکالیست و رفرمیست و آنارشیست ما بی قید و شرط تلاش می‌کنیم بر اساس طبقاتی متحد و منسجم شوند. بی شک از همین زاویه نیز تمامی آن جریانات، گروه و احزابی که خود را چپ و کمونیست می‌ نامند، حتی اگر اختلاف نظری با ما داشته باشند، اما اگر از لحاظ اجتماعی به جنبش ضد سرمایه‌داری طبقه کارگر متعلق باشند، ما با همان معیار تلاش می کنیم که با آنها ارتباط گرفته و کار مشترک و حتی بیشتر از آن انجام دهیم. این بدان معنا نیست کە از نظر فکری و سیاسی بە چالش نخواهیم کشید. با آنها کار مشترک میکنیم و با آنها بحث و جدل میکنیم و سعی میکنیم دیدگاه کمونیستی خود را در جنبش کارگری مسلط کنیم. اما اگر آنها بخشی از جنبش ما نباشند، دیگر مهم نیست که چگونه فکر می کنند و حتی اگر خود را کمونیست ۲۴ عیار بدانند، ما همچون جنبشی متفاوت با آنها برخورد خواهیم کرد و با همان معیاری که در بحث "صف مستقل طبقاتی و کار مشترک" به آن اشاره کرده ام، با آنها آماده کار مشترک خواهیم بود. به همین دلیل است که من به چهار حالت اشاره کردم که جنبش ما به شیوه‌ای درست و اصولی به آن قدم گذاشته است، که این موارد بیشتر بە ابتکار ما برای کار مشترک با دیگر جریانات خارج از جنبش ما بوده است، تاکیدم بر کار مشترک با جنبش های دیگر است. وگرنه ما با سازمانهای کارگری و توده ای در عراق و کردستان و در سطح جهانی، صدها بار کار مشترک انجام داده‌ایم و با تمامی توان برای ایجاد اتحاد طبقاتی تلاش کرده‌ایم. بر همین اساس نیز اینطور نیست که ما حزب و جنبشی باشیم که در هیچ کجا چیزی همچون ما موجود نباشد. خیر، جنبش ما یک جنبش جهانی است و در تمام سطح دنیا در میدان است. جنبش ما همان جنبش جلیقه زردهای فرانسه، معادن بریتانیا  و نفت و پتروشیمی ایران و غیره  است. من به هیچ شیوه ای با آن چهار رهبر کمونیزم کارگری موافق نیستم که شما میگوید گویا گفته‌اند ما حزبی هستیم که در تمام دنیا کسی را نمی شناسیم و نمی بینیم که مثل ما باشد. این یک دیدگاه بسیار نادرست و ایدئولوژیک و فکر مجرد است برای کمونیسم و نه ماتریالیسی و نه اجتماعی  است. برعکس، من می‌گویم هیچ کشور و جامعه‌ای را نمی یابی که جنبش ما در آنجا موجود نباشد. اینکه در هر کشوری جنبش ما در چه موقعیتی است و آیا سازمانیافته و متحد و قدرتمند است و حزب و سازمانهای مختلف قدرتمندی دارد یا نه؟ اینکه از لحاظ فکری و سیاسی چگونه خود را فرموله کرده؟ چه اندازه پیشروی یا عقب نشینی کرده یا چه موانع و محدودیتی دارد؟ این موضوع دیگری است. اما می‌توانم بگویم بدون استثنا جنبش ما در تمامی جوامع موجود است. البته جای تعجب نیست که ما از لحاظ فکری با جریاناتی کە خود را کمونیسم می نامند، تفاوت داریم، دلیلش ساده است و عبارت است از اینکه جریان ما پس از ده‌ها سال و حضور و دست بالا داشتن انواع کمونیسم بورژوازی، به شکل ترندی کارگری و لنینی از کمونیسم در این منطقه خود را فرموله کرده و در قالب چند حزب کمونیستی خود را برجسته کرده است. این ورژن از کمونیسم برای اینکه بتواند در سطح جهانی احزاب خود را ایجاد کند، باید مسبب یک تجربه موفق در یکی از کشورهایی که در آن فعال هستند شوند. این در سطح جهانی توجه طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی را به خود جلب می کند و ده ها حزب بر مبنای همین ورژن از کمونیسم ایجاد خواهد شد.

بنابراین معیار ما برای اینکه احزاب و جریانات را بر اساس آن بسنجیم اینست که به کدام جنبش اجتماعی تعلق دارند. اگر جریانات چپ در جهان عرب خود را مارکسیست و سوسیالیست می نامند اما هدف و افق آنها تنها به نجات فلسطین زیر دست صهیونیسم ختم می شود، دیگر بخشی از جنبش ناسیونالیسم عربی هستند. اگر جریانات و احزابی در کشورهای آمریکای لاتین خود را کمونیست می نامند و برای رهایی از امپریالیسم مبارزه کرده‌اند، ما آنها را همچون جنبش ضد امپریالیستی و رهایی بخش وطنی می‌شناسیم. اگر حزب شیوعی(توده)  عراق خود را کمونیست می نامد و اما هدفش را به "وطنی آزاد و مردمی خوشبخت" محدود کرده است، ما آنرا همچون جنبش ناسیونال - رفرمیست می‌شناسیم. این‌ جریانات هر اسمی هم که داشته باشند بخشی از آن جنبش‌اند و با جنبش ما یعنی "جنبش ضد سرمایه‌داری طبقه کارگر" که هدفش برپا کردن جامعه ای سوسیالیستی و بدون استثمار است، تفاوت دارد. مسئله اصلی اینست که این جنبش‌ها برای اهداف متفاوتی مبارزه می‌کنند. بر همین معیار اهداف، افق و راه و خط سیاسی و تاکتیکی متفاوتی با همدیگر دارند. بنابراین باید حزب و صفوفشان نیز متفاوت باشد. ما نمی‌توانیم با حزب ناسیونالیستی یا ضد امپریالیستی برای سوسیالیسم مبارزه کنیم. من که هدفم سوسیالیسم است نمی‌توانم با حزب شیوعی(توده)  که هدفش اصلاح وضع موجود است متحد شوم. فعلاً بحث بر سر این نیست که آنها خوب یا بد هستند، بحث این نیست که هر جریانی جوانب مثبت یا منفی در افکارش وجود دارد یا نه، بلکه بحث بر سر این است که آنها جنبشهای متفاوت و برای هدفی متفاوت تشکیل شده اند و مبارزه می کنند. آیا این به این معناست که در حزب شیوعی(توده)  هیچ انسان کمونیستی وجود ندارد؟ شاید موجود و حتی زیاد هم موجود باشد، اما خصلت سیاسی و اجتماعی یک حزب بر اساس اینکه اعضایش چگونه فکر می‌کنند ارزیابی نمیشود، بلکه بر پایه اجتماعی جنبشش، افق و اهداف  و برنامه و خط سیاسی و تاکتیک و استراتیژی آن حزب  سنجیده می شود. تمامی افرادی که به این حزب پیوسته اند، افکار شخصیشان هرچه باشد، برای هدفی مبارزه می‌کنند که حزب برای خود مشخص کرده است. آیا این به این معناست که آنها به دروغ خودشان کمونیست نام نهاده اند؟ حتی موضوع درغ گویی افراد هم نیست، بلکه مسئله اینست که کمونیسم از یک مجرای تاریخی کاربردی اجتماعی متفاوت تری پیدا کرده است. مثلاً پس از شکست انقلاب کارگری در شوروی در عوض تغییر انقلابی زیربنای اقتصادی سرمایه‌داری به اقتصاد سوسیالیستی، سوسیالیسم همچون سرمایه‌داری دولتی و پیشرفت صنعتی تعریف می شد. همین امر هم در سطح سیاسی، سنتی را ایجاد و فرموله کرد و یک اردوگاه سوسیالیستی جهانی و صدها حزب با اسم کمونیستی و بر همان دیدگاه و سنت تشکیل شدند. حزب شیوعی(توده) عراق حزبی برآمده از اردوگاه شوروی بود. همان دیدگاه شوروی را نسبت به سوسیالیسم داشت. به همین دلیل به جای لغو کار مزدی و لغو مالکیت خصوصی هدف خود را به "وطنی آزاد و مردم خوشبخت" مشخص کرده است. از دید او سوسیالیسم همین است. کمونیسم چینی نیز به همین شکل، کمونیسم اروپایی به شکل دیگری و.... به این شیوه چندین نوع کمونیسم بورژوایی شکل گرفتند. این کمونیسم‌های بورژوایی که هر کدامشان متعلق به جنبشی اجتماعی خاصی بوده و با جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر تفاوت دارند. بنابرین نمی‌توان بە صرف این که خود را کمونیسم می‌نامند، با جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر متحد و یکی شوند. زیرا پایه اجتماعی، هدف، افق، خط، ابزار، سیاست و تاکتیک آنها با همدیگر تفاوت دارد.

به چند نکته نیز در مورد جریان عبدالله مهتدی اشاره کنم.  رفیق عزیز! با معیارهای شما تمامی احزاب موجود هرکدام نقاط مثبتی دارند. اگر مثلا سکولار بودن معیار باشد، سپاه فاشیست و سرکوبگر ترکیه از عبدالله مهتدی  سکولارتر است اما این‌ها معیار نیستند. جریان مهتدی در واقع یک باند فالانژ قوم پرست و فدرالیست است که برای تسویه حساب سازمانی با رفقای ده‌ها ساله خود، دست به ترور زد، اگر چه خوشبختانه موفق نشد. این جریان که نزد شما دارای نقاط مثبت است، در میان تمام چپهای ایران بایکوت شده و جریانات چپ حاشیه ای نیز، حاظر نیستند با آنها نشست داشته باشند. به همین دلیل در بحثم نیز اشاره کردم که اگر نشست و کار مشترک با این جریان سیاست حزب باشد و در دستور کار قرار می داد، برای من قابل قبول نبود. در واقع کار با این باند یک جرم سیاسی است. همانطور که گفتم این باند بایکوت شده است، و نباید ما تبدیل به کانال و مسبب بازگشت دوباره این باند به صفوف احزاب چپ شویم. بە همین خاطر من حق به تمام کسانی که همان اوایل از این موضوع انتقاد گرفتند میدهم. اما کسانی که بعد از روشنگری و اطلاعیه حزب در این رابطه، باز هم انگار هیچ روشنگری از جانب ما ندیده باشند، حرفهای خود را تکرار کردند، این دیگر نقد نیست، بلکه پروپاگاند است. سیاست یا پراتیک حزبی مورد انتقاد قرار می گیرد که انكار کرده باشد نه اینکه خودش آن را رد کرده است. 

در پایان در مورد برنامه یک دنیای بهتر نکته ای را بیان کنم، شما گفته اید که این برنامه سی (۳۰) سال پیش نوشته شده است و هنوز حاظر نیستید یک کلمه از آنرا عوض کنید. این حرف واقعیت ندارد، کنگره قبل‌ قراری را در دستور کار خود گذاشت و هیئتی را برای بررسی دوباره و تغییرات لازم تشکیل داد. این هیئت هر جایی که لازم دانسته می شد تغییراتی در آن داد و تغیرات کمی هم نبود. حال اگر شما فکر می‌کنید این برنامه به دستکاری بیشتری نیاز دارد، می توانی آنرا به شکل نوشتاری پیشنهاد داده و در اختیار حزب قرار دهی تا در دستور جلسان کنگره آتی حزب مورد بررسی قرار بگیرد و تغییرات مورد نظر وارد شود.

۲۱ مارس ۲۰۲۴

اصل نوشته به زبان کردی است. با تشكر از رفیق آسو سهامی كه آنرا به زبان فارسی ترجمه كرده است.