تحولاتی همه جانبه در سطح جهان در جریان است. توازن قدیمی و قطب بندیهای جهانی و منطقه ای آن، دوستی ها و دشمنی ها كلا در دو سه دهه گذشته دستخوش تحولات و دگرگونی های جدی شده اند. این تحولات و به هم خوردن توازن و بالانس قدیمی، تلاش و كشمكشهای جدیدی را برای تعیین حوزه نفوذ و دامنه اقتدار دولتهای مختلف دامن زده است. این اوضاع تاثیرات مستقیم خود را بر صف بندیها نه فقط در سطح قدرتهای جهانی و منطقه ای كه بعلاوه به رابطه احزاب و جریانات مختلف بورژوایی با دولتهای حاكم در سطح منطقه و ایران زده است. ناسیونالیسم كرد و احزاب و سازمانی این جنبش نیز مستقیما تحت تاثیر این وضعیت قرار گرفته اند و هر یک پرچم امید خود را به یكی از دولتهای متخاصم در منطقه بسته اند. امروز رابطه این نیروها با دولتها وارد فاز جدید و خطرناكی شده و ظرفیت طیفی از این نیروها در ایفای نقش نیروی نیابتی شدت یافته است. این تغییر فاز، مخاطراتی را به همره دارد و نیاز به هوشیاری ما کمونیستها و مردم آزادیخواه دارد. مسئله ای كه مورد بحث این نوشته است.
احزاب و جریانات ناسیونالیست كرد تاریخا در شكاف میان دولتهای منطقه زیسته اند و جنگ و آشتی این دولتها با هم تاثیرات بزرگ و گاها تعیین كننده در رابطه این احزاب با این دولتها، دوستی و دشمنی احزاب ناسیونالیست کرد با هم و سرنوشت سیاسی آنها داشته است. استراتژی، افق و آرمان ناسیونالیسم کرد و احزاب اصلی این جنبش توافق با دولت مركزی و شركت در قدرت است. بر همین اساس ״جنگ برای مذاكره״ و ״مذاكره برای توافق بر سر سهم از دولت مركزی״ سیاست سنتی احزاب و سازمانهای این جنبش در طول تاریخ شان است. آنها این امیال را با سوءاستفاده از وجود ستمگری ملی، با پرچم "حقوق مردم كرد" و به نام "نمایندگی" مردم كرد زبان پیش میبرند.
طی چند دهه اخیر و برمتن تحولات منطقه ای، به راه انداختن جنگهای نیابتی به سیاست پایدار دولتها چه در سطح جهانی و چه در منطقه تبدیل شده است. شكستهای مکرر سیاستهای میلیتاریستی دول غربی و خصوصا آمریكا، بویژه بعد از حمله به عراق و افغانستان و شكست آنها، تجدید نظر در نوع دخالت در كشورهای دیگر را در دول غربی به همراه داشت. تلاش برای به راه انداختن جنگهای نیابتی، سازمان دادن و مجهز كردن نیروهای محلی و استفاده از آنها در جنگ به جای سربازان امریكایی، امروز یك سیاست پایدار آمریكا و بسیاری از كشورهای غربی است. این سیاست در خاورمیانه بطور جدی در تحولات "بهار عربی" در سوریه و لیبی با سازمان دادن انواع دارودسته های مذهبی، قومی و كانگسترهای نظامی دنبال شد. ارتش آزاد سوریه متشكل از جبهه النصر و داعش و دهها گروه تولید شده و سازمان یافته نتیجه آن بود. در این دوره جنگهای نیابتی و بحران سازی و سازمان دادن انواع نیروهای مذهبی و قومی و ارتجاعی در خاورمیانه از جانب دولتهای منطقه از ایران تا قطر، عربستان، تركیه، اسرائیل و ... نیز دنبال شد. سیاستی که در اشكال متنوعی منجمله سازمان دادن و تجهیز كردن نیروهای اپوزیسیون دولت رقیب، سازمان دادن دستجات آدمكش و كانگسترهای نظامی، اجیر كردن نیرو برای آنها، آموزش و مسلح كردن آنها به تجهیزات نظامی مدرن یا ماموریت جاسوسی و ترور، عملیات انتحاری و بمبگذاری پیش رفته است.
جمهوری اسلامی نیز با سرمایه گذاری بر نفرت عمومی مردم منطقه از میلیتاریسم غرب، از تاثیرات مخرب و ویران کننده اشغال و بمباران و ویرانی افغانستان، عراق، سوریه و... توسط امریکا و متحدین آن، از فرصت استفاده كرد و نیروهای ارتجاعی و مذهبی متحد خود را در بسیاری از این كشورها، كه به عنوان نیروی نیابتی ایران از آنها اسم میبرند، سازمان داده است. بویژه امروز جنایات اسرائیل در غزه مستمسکی شده تا جمهوری اسلامی ریاكارانه به نام "دفاع" از مردم فلسطین بر نفرت به حق مردم منطقه، خصوصا در دنیای عرب، از اسرائیل سرمایه گذاری كرده و تلاش جدی برای سازمان دادن نیروهای مذهبی و... در دستور خود قرار دهد. "حشد الشعبی"، "سپاه بدر"، "عصائب اهل الحق"، "انصارالله یمن" و "حزب الله لبنان" تنها بخشی از نیروهایی است كه اكنون همراه ایران، علیه اسرائیل و دول غربی در منطقه فعال اند.
در این دوره و بر متن تخاصمات آمریكا و دول غربی با چین و روسیه، تبدیل عملی جنگ اوكراین به جنگ ناتو با روسیه و نقش نیابتی دولت زلنسكی در این جنگ، و با گسترش روابط سیاسی و اقتصادی ایران با قطب چین و روسیه، تلاش دول غربی علیه ایران افزایش یافته است. همزمان دولت اسرائیل سیاست دامن زدن به جنگهای بیشتر در منطقه را بعنوان تنها راه برون رفت خود از بن بست، کشتار در نوار غزه که منجر به نفرتی عمومی و جهانی علیه این دولت و بی اعتباری کامل آن چه در سطح جهان و چه در سطح داخلی شده است، برای بهبود موقعیت تضعیف شده خود در جهان، در پیش گرفته است. حزب الله و جمهوری اسلامی دو نیرویی هستند که اسرائیل تلاش میکند به هر قیمتی پای شان را به جنگ بکشد. بمباران جنوب لبنان، بمباران های متعدد سوریه، ترور و کشتن فرماندهان سپاه و ... همه و همه تحریکات جنگی دولت اسرائیل برای تبدیل شکست و بن بست و بی آبرویی خود در نسل کشی در غزه به جنگی گسترده در خاورمیانه و کشیدن پای دول غربی به منطقه و در گیری مستقیم آنها با ایران است.
اقدامات اخیر دولت اسرائیل در ایران و منطقه علیه جمهوری اسلامی و نهایتا حمله به كنسولگری این كشور در دمشق و موشك باران اسرائیل توسط جمهوری اسلامی، سطح این تخاصمات را بسیار بالا برده است. تلاش جدی اسرائیل برای مقابله با ایران در هر سطح مقدور و ممكن، تحریكات جنگی و تلاش برای ناامن كردن ایران و كمك به گروههای قومی، مذهبی و سرمایه گذاری روی اپوزیسیون راست و ارتجاعی ایران به كمك دولت امریكا و متحدین غربی خود و نهادهای امنیتی، واقعیت انكار نا پذیری است. ایران متقابلا از هیچ تلاشی علیه اسرائیل كوتاهی نكرده است و اكنون جریانات اسلامی متحد ایران در منطقه كه به عنوان "محور مقاومت" از آن اسم میبرند علیه اسرائیل و دولتهای غربی حامی او در این زمینه فعالند.
بر متن این اوضاع باید این واقعیت و این مخاطره را که جریانات فكستنی و باندهای کانگستری میتوانند با اتکا به امکانات مالی، میدیایی و تسلیحات نظامی پیشرفته ای که دولتهای منطقه یا جهانی در اختیارشان قرار میدهند، با اتکا به آموزشهای ویژه بمب گذاری و ترور و...، به نیرویی با توانایی نظامی بالا و مخربی تبدیل شوند و زندگی و مبارزه مردم را به تباهی بکشانند، بسیار جدی گرفت.
ناسیونالیسم كرد در ایران
احزاب ناسیونالیست كرد طی چند دهه گذشته و بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری، به قطب پیروز به رهبری آمریكا تغییر جهت پیدا كردند و تلاش برای جلب توجه این قطب در دستور شان قرار گرفت. بطور ویژه احزاب ناسیونالیست در کردستان ایران طی چند دهه گذشته و بخصوص پس از حمله امریکا به عراق و ویرانی کامل بنیادهای آن كشور و كشتار وسیع و میلیونی مردم و به نان و نوایی رسیدن احزاب "کردی" در کردستان عراق، تمام امید و افق خود را به دخالتهای سیاسی و نظامی غرب، به رهبری آمریكا، گره زدند و تخاصمات غرب با ایران قطب نمای حركت شان را تعیین كرده است.
در دنیای میلیتاریزه شده، سیاست ״جنگ مذاکره-توافق״ احزاب ناسیونالیست کرد معنای جدیدی به خود گرفت. اینبار امید بستن به جنگ و کشمکش غرب با جمهوری اسلامی و تضعیف آن، زمینه مذاکره با جمهوری اسلامی و امتیازگیری از آن، سیاست این احزاب شد. بی دلیل نیست که احزاب ناسیونالیست كرد هر زمان احساس كرده اند زمینه برای توافق با جمهوری اسلامی مهیا است، وارد مذاكره مخفیانه و دور از چشم مردم با جمهوری اسلامی شده و حاضر شده اند با كسب امتیازاتی به توافق برسند، و هر زمان روزنه مذاکره و توافق با جمهوری اسلامی كور شده است، دوز پرو امریكایی و امید به دخالت نظامی این قطب افزایش پیدا کرده است.
طی دو سه دهه اخیر، خصوصا در سالهای گذشته و بر متن تخاصمات جهانی و منطقه ای، احزاب و سازمانهای ناسیونالیست كرد در سطح منطقه، ایران، عراق، تركیه و سوریه، هریک بر اساس منافع ویژه خود وارد روابطی نزدیك با بسیاری از دول مرتجع شده اند. دامنه این روابط با گذشت زمان روز بروز بیشتر و عملا استقلال سیاسی و عملی آنها كمتر و كمتر شده است. محدودیتهای ایجاد شده برای نیروهای این جنبش، بویژه نیروی نظامی آنها که در سنت ناسیونالیسم کرد تعیین کننده و محوری است، دور افتادن آنها از مرزها، بعنوان ״منطقه فعالیت״ (غیر از احزاب ناسیونالیست كرد عراق كه عملا در حاكمیت شریك اند)، بن بستها و استیصال ناشی از تغییرات در روابط دولتهای منطقه و باز یا بسته شدن شکافهای منطقه ای و جهانی و سیاست چشم دوختن به این شکافها، از طرفی و از طرف دیگر سیاست ״جدید״ سرمایه گذاری دولتهای منطقه روی اپوزیسیون برای دخالت و موشدوانی و استفاده ابزاری از آنها به عنوان اهرم فشار در تخاصمات خود، زمینه درغلطیدن احزاب اصلی ناسیونالیسم كرد به میدانی خطرناك و خارج شدن از دایره احزاب سیاسی و تبدیل آنها به نیروهای نیابتی و بازیچه دست دولتها را فراهم كرده است.
فشارهای جمهوری اسلامی طی چند سال اخیر و توافقات آن با دولت عراق و اقلیم كردستان برای محدود كردن و حتی خلع سلاح نیروهای اپوزیسیون كرد در كردستان عراق، بمبارانهای مكرر اردوگاههای بخش زیادی از این جریانات، ترور فعالین و اعضا آنها در كردستان عراق، نا امن کردن کردستان عراق به عنوان محل استقرار این نیروها، روابط نزدیك اتحادیه میهنی با دولت ایران و رابطه نزدیك جریان بارزانی با غرب و تركیه در قطب بندی های منطقه ای، موقعیت اپوزیسیون كرد مستقر در كردستان عراق را با محدودیت و مشكلات جدی روبرو كرده است. این اوضاع خطر اقدامات ماجراجویانه، از سر استیصال، از جانب احزاب و گروههای ناسیونالیست كرد و بعلاوه تن دادن آنها به همكاری با دولتهایی متخاصم با ایران را افزایش داده است.
حزب دمكرات كردستان ایران چند سال پیش پروژه ای به اسم "راسان" را در دستور گذاشت و چندین واحد نظامی خود را به مناطق مرزی داخل ایران فرستاد كه به گفته خود مبارزه مسلحانه را "زنده" نگهدارند. این سیاست حزب دمكرات و ماجراجویی نظامی آن بیان کامل استیصال و درماندگی سیاسی رهبری این حزب بود. اقدام این حزب در میدان نظامی با تلفات انسانی و نابودی چند واحد نظامی آنها و در عرصه سیاسی با عدم استقبال جامعه، شكست و بی آبرویی این حزب و از نظر اجتماعی ایجاد ناامنی برای مردم كردستان بود و شكست خورد. مسئله و مولفه مهم این است که این پروژه در دوره ای انجام گرفت كه حزب دمكرات، به دنبال بی نتیجه ماندن مذاکرات و توافقات با جمهوری اسلامی و از دستور خارج شدن حمله نظامی امریکا به ایران و بسته شدن این دریچه، در شکافهای منطقه ای وارد روابط نزدیك با عربستان و كشورهای متخاصم با ایران شده بود. "راسان" در حقیقت پروژه توافق شده و معامله ای میان رهبری وقت حزب دمكرات و دولت عربستان، بر سر نا امن کردن کردستان برای جمهوری اسلامی و کسب امتیازاتی از عربستان و... بود. حزب دمکرات برای کنار زدن رقبای دیگر خود و نشان دادن مطلوبیت خود به قدرتهای منطقه و جهانی، در سناریوهای ارتجاعی آنان در ایران، باید ״قدرت״ خود در کردستان را ثابت میکرد. برای حزب دمکرات ״راسان״ سیاستی در این چارچوب و با این هدف بود و برای عربستان نشان دادن قدرت خود در استفاده از اپوزیسیون بورژوایی به جمهوری اسلامی! رهبری وقت حزب دمکرات ابایی از اعلام اینکه یکی از اهداف این پروژه ״نا امن کردن کردستان برای جمهوری اسلامی است״ نداشت. سیاستی شکست خورده که دودش به چشم مردم رفت و دست جمهوری اسلامی را در میلیتاریزه كردن كردستان باز كرد و به مبارزات مردم محروم علیه جمهوری اسلامی لطمه زد.
جریان زحمتكشان عبدالله مهتدی، به عنوان نیروی حاشیه حزب اصلی ناسیونالیست کرد (حزب دمکرات)، با توجه به ظرفیت ضد اجتماعی و فاشیستی خود عنصر سناریو سیاهی است که آماده اجیر شدن و معامله و بند و بست با هر دولتی است. راه انداختن پروژه مشابه ״راسان״ در توافق با عربستان، روابط آنها با سایر قدرتهای ارتجاعی و فاشیستی منطقه با هدف نا امن کردن ایران یا کشاندن ایران به جنگی منطقه ای همه و همه بخشی از پرونده سیاه این باند است.
در حال حاضر تمام احزاب و سازمان و گروههای ناسیونالیستی كرد، میان دو قطب تقسیم شده اند، پ ك ك و متحدین او در قطب جمهوری اسلامی و بقیه در تلاش نزدیكی و جلب توجه آمریكا و متحدین او در منطقه اند و قطب نمای خود را با سیاست این بلوک تنظیم كرده اند.
حزب كارگران كردستان (پ.ك.ك) و این تحولات
پ ك ك به عنوان یكی از نیروهای اصلی جنبش ناسیونالیسم كرد در منطقه، که در دوره ای با جنگ در كوبانی و مقابله با داعش، اعتباری برای خود كسب كرده بود، امروز با مشكلات زیادی دست و پنجه نرم میكند. تحولات دوره اخیر در منطقه برای پ ك ك و شاخه های مختلف آن در ایران و سوریه مشكلات جدی فراهم كرده است.
موقعیت دولت سوریه و بشار اسد با دخالتهای روسیه و عقب نشینی های تحمیل شده به آمریكا در خاورمیانه، بسوی تحكیم شدن پیش میرود. تلاش روسیه برای متقاعد كردن تركیه به عقب نشینی از سوریه، كه با چراغ سبز اردوغان همراه شد، و همزمان خواست اردوغان مبنی بر بیرون راندن پ ك ك و متحدین او از سوریه، و اعلام آمادگی اخیر رئیس جمهور تركیه برای دیدار با بشار اسد و بهبود روابط دو كشور، عملا نیروهای متحد پ ك ك در سوریه،"حزب اتحاد دمكراتیك كردستان سوریه"(پ.ی.د)، را در موقعیت نامناسب و وخیمی قرار میدهد. بخصوص که این حزب چندین سال است زیر فرماندهی آمریكا در سوریه فعالیت میکنند. توافقات تركیه و سوریه عملا ادامه فعالیت آنرا، چه زیر رهبری نیروهای امریكا و چه بدون آن، تاریكتر میکند. "حزب اتحاد دمكراتیك كردستان سوریه" در دوره حمله نظامی غرب به سوریه، وارد جنگی جدی با دولت بشار اسد نشد و در توافقی اعلام نشده با دولت مركزی بخشهایی از كردستان سوریه را تحت كنترل خود در آورد. رابطه این حزب با دولت سوریه هیچگاه مانند رابطه دولت ترکیه و پ ک ک یا جمهوری اسلامی و احزاب کرد در ایران، مسلحانه و خصومت آمیز نبوده است. این حزب هیچگاه، حتی در دوره جنگ در سوریه، سیاست سرنگونی دولت مرکزی سوریه را نداشته است. سیاست و شعار ״خودمدیریتی دمکراتیک״ که از جانب این نیرو مطرح شده و میشود با پیش فرض وجود دولت مرکزی، بشار اسد، و تحویل گرفتن مدیریت کردستان سوریه توسط این جریان است. با توجه به این مولفه ها احتمال اینكه این حزب به دامن سوریه بازگردد كم نیست. مستقل از این احتمال، روند اوضاع و نزدیکی دولت ترکیه و سوریه عملا محدودیتهایی برای نیروهای پ ك ك در سطح منطقه ایجاد خواهد شد.
وضعیت پ ک ک در کردستان عراق هم تعریفی ندارد. در كردستان عراق با توجه به نقش همه جانبه تر دولت مركزی و دخالتهای دولت تركیه و لشكر كشی به این منطقه، به بهانه حضور پ ك ك در آنجا، عملا پ ك ك را بیش از هر زمانی زیر فشار قرار گرفته است. دولت مركزی عراق بخشا به كمك ایران در تلاش است حاكمیت خود بر كل عراق را اعمال و احزاب حاكم بر كردستان عراق را وادار به قبول رهبری و اتوریته دولت مركزی کند و به این ترتیب دولت اقلیم و احزاب ناسیونالیست كرد استقلال نسبی و ضعیف تا كنونی خود را از دست خواهند داد. در نتیجه كردستان عراق هم به عنوان امكانی برای پ ك ك قابل اتكا نیست. بخصوص که ناسیونالیستهای كرد در كردستان عراق و خصوصا جریان بارزانی، که در بلوکبندی های منطقه ای متحد دولت ترکیه است، خواهان ریشه كن كردن پ ك ك در كردستان عراق است.
این اوضاع و آینده تاریك پ ك ك و استراتژی زندگی در شکافهای منطقه، این جریان را بیش از همیشه به آغوش جمهوری اسلامی سوق داده است. پ ك ك امروز عملا و رسما به بلندگوی تبلیغاتی جمهوری اسلامی تبدیل شده است. شكاف ایران و تركیه و اتكای پ ك ك به ایران تا سطحی رفته است كه پ ك ك عملا به یكی از نیروهای مدافع ایران در منطقه تبدیل شده است. امروز همگان به این واقعیت که این نیرو بیش از هر زمانی خود را با سیاستهای جمهوری اسلامی در سطح منطقه چفت كرده است و تمام شاخه های پ ک ک، از پژاک تا..... ابزاری در خدمت جدال پ ك ك علیه دولت تركیه اند واقف اند و بیهوده نیست که بخشی از مردم این جریان را بعنوان نیروی نیابتی ایران در منطقه میشناسند.
محدودیتهای تحمیل شده به پ ك ك و شاخه های آن، كاهش دامنه مانور این جریان در تركیه، تبدیل قندیل به تنها مكان زیست نیروهای آن و نیاز این نیرو به جمهوری اسلامی عملا پ ك ك را تماما در بلوک ایران قرار داده است. پ ك ك با توجیه و زیر پرچم ضدیت و دشمنی با تركیه، عملا حامی جمهوری اسلامی شده است. دفاع پ ك ك و شعبات آن از جمهوری اسلامی تاریخی طولانی دارد. اما دامنه آن امروز به جایی رسیده است كه این نیرو از حامی جمهوری اسلامی، به یكی از حامیان اسلام نوع شیعه تبدیل شده و گاها از نیروهای خود جمهوری اسلامی سبقت گرفته است. پیام تسلیت شعبات مختلف پ ك ك تحت نام "كنفدرالیسم جوامع كردستان" برای مرگ رئیسی و همراهان او و ادای احترام به آنها، تملق گویی و چاپلوسی تهوع آور شان برای جمهوری اسلامی، برای اسلام شیعه و "امان حسین" به عنوان "مظهر عدالت"، مرز هر نوع بی پرنسیبی و نوکر منشی را در نوردیده است. امروز این جریان از دید مردم در ایران و خصوصا مردم كردستان رسما به عنوان همكار جمهوری اسلامی شناخته میشود.
پژاك، به عنوان شاخه ایرانی پ ك ك، مدتها است که مطلقا به عنوان نیروی اپوزیسیون ایران شناخته نمیشود و تحت هژمونی پ ك ك و منطبق با سیاستهای ماکرو تر و منطقه ای ״حزب مادر״ هر روز سیاستی را در پیش میگیرد و عملا به فرقه ای بی پرنسیب و باند سیاهی تبدیل شده است. این وضعیت و سیاستهای پرو جمهوری اسلامی پ ك ك و شاخه های آن در منطقه، در نیروهای این جریان، حتی در میان هواداران ساده لوح و ناسیونالیست دو آتشه آن، خصوصا در ایران تناقض ها و معضلات هویتی جدی را دامن زده است.
پ ك ك و شاخه های ایرانی آن، پژاک، امروز در ایران و در ذهنیت جامعه بدرست به عنوان یك تهدید علیه مبارزات مردم آزادیخواه در كردستان شناخته میشود.
امروز برخلاف دوره ای که مسئله کرد ظاهرا در بورس قدرتهای غربی بود و دریچه امیدی را به روی احزاب ناسیونالیست کرد باز کرده بود، برخلاف دوره ای که تشکیل دولت کردی زیر سایه حمله نظامی امریکا سناریویی برای به قدرت رسیدن بود، برخلاف دوره ای که مقاومت در کوبانی سرمایه ای برای کسب اعتبار و اتوریته برای شاخه ای از ناسیونالیسم کرد در منطقه بود، با محدود شدن شکافهای منطقه و از دستور خارج شدن حمله نظامی امریکا به ایران و ...، ناسیونالیسم کرد افق و آینده روشنی را در برابر خود نمی بیند.
این محدودیتها در کنار بن بستها و شکستهای سیاسی و بسته شدن افق مذاکره و توافق با دولتهای مرکزی، نیاز به بقا را به یک معضل جدی تبدیل کرده است. معضلی که احزاب این جنبش را به پذیرش هر شرایطی از طرف هر قدرتی سوق داده است. بخصوص که با تشدید کشمکش میان ایران و اسرائیل و سرمایه گذاری طرفین روی نیروهای متحد یا نزدیک به خود، هزینه كردن و سرمایه گذاری دول منطقه و قدرتهای جهانی روی اپوزیسیون بورژوایی ایران، تلاش برای استفاده از اپوزیسیون كرد و احزاب و سازمانهای آن در تخاصمات خود با جمهوری اسلامی كاملا مشهود است.
بعلاوه احزاب ناسیونالیست كرد نیازمند تنش و کشمکش و ... در منطقه اند. این تنش، کشمکش و شکافها است که زمینه مناسب ادامه حیات آنها را فراهم میکند و از نظر آنها دریچه ای برای سهیم شدن در قدرت است. طرفیت تبدیل شدن به مهره ایجاد تنش به هر قیمتی، بخصوص که روزنه های دیگر بسته شده اند جواب به این نیاز، است.
این اوضاع و بالا رفتن این پتانسیل ارتجاعی در احزاب اصلی ناسیونالیسم کرد و باندهای حاشیه آن، مانند باند زحمتکشان، تاثیرات مخرب خود را بر کل نیروهای ناسیونالیست کرد منجمله جناح چپ ناسیونالیسم کرد گذاشته است. سکوت در مقابل ظرفیتهای ارتجاعی احزاب راست ناسیونالیسم کرد در منطقه از دولت اقلیم تا حزب دمكرات و پ ک ک، سمپاتی به پ ک ک و شاخه ایرانی آن و مشروعیت دادن به آن بعنوان نیرویی در جبهه و بلوک مردم آزادیخواه در جدال خود با جمهوری اسلامی از نظر جناپ چپ این جنبش، همه و همه نشانه های تاثیرات این اوضاع بر جناح چپ ناسیونالیسم کرد در ایران است.
تشخیص اوضاع امروز منطقه، سیاست قدرتهای منطقه ای و جهانی در تقابل با هم، نقش احزاب بورژوایی و پتانسیل های ارتجاعی آنان شرط اولیه بستن سد در مقابل سناریوهای ارتجاعی و مهره ها و عاملین آن است.
كردستان و نقش آن در آینده این نیروها
جامعه ایران تحولات جدی را از سر گذرانده است. مدتها است جنبشی سراسری برای رفاه و آزادی و برابری، علیه مذهب و قوانین اسلامی، علیه زن ستیزی و مرد سالاری و برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران در جریان است. كارگران، زنان و نسل جوان و اقشار زحمتكش در كردستان بخش در هم تنیده این جنبش سراسری هستند. اعتصابات كارگری، اعتراضات زنان، معلم، بازنشسته، پرستار و نسل جوان با پرچم برابری، رفاه عمومی و آزادی، دیوارهای نفاق قومی و مذهبی و ... را در هم شكسته است. همین حقیقت نقش جریانات اولترا راست، آریایی، نقش جریاناتی كه روی نفاق ملی، قومی، مذهبی و... سرمایه گذاری میكنند را تضعیف كرده است. جمهوری اسلامی زیر منگنه این جنبش است و هر خیزشی از نوع ۱۴۰۱ كابوس مرگ را در مقابل بورژوازی ایران و حكومتش و در مقابل ارتجاع محلی و منطقه ای و در مقابل اپوزیسیون راست و ضد كارگری قرار میدهد.
علیرغم این حقایق احزاب ناسیونالیستی، از ناسیونالیستهای ایرانی تا کرد و ...، با اتكا به امكانات مالی و میدیایی كه در اختیار دارند، تلاش زیادی میکنند که هر نوع عرق ملی و فرهنگ ملی را به نفوذ سیاسی خود و مطلوبیت سیاستها و آلترناتیوهای خود ترجمه کنند. تلاش میكنند برای اهداف و استراتژی خود و از جمله جلب اعتماد محافل و دول متخاصم با ایران جهت اتكا به آنها، نشان دهند كه نفوذ اجتماعی دارند و نیرویی قابل توجه اند. احزاب کردی از این قاعده مستثنی نیستند. بی دلیل نیست که در شرایطی که مردم در کردستان ایران به روشنی دست رد به سینه سناریوی قومی و ملی کردن مبارزه خود علیه جمهوری اسلامی زدند و با اعتراض و مبارزه خود اعلام کردند سنندج، مریوان، سقز و مهاباد و بوکان به تهران و شیراز، رشت و خوزستان و آبادان و اصفهان وصل است، احزاب کردی دست به دامن لباس کردی، موزیک کردی و زبان کردی، بعنوان هویت خود و مقبولیت خود در کردستان شدند. زمانیکه مردم در کردستان این سناریو را که ״خیزش ۱۴۰۱ محصول ״کار و فعالیت شبانه روزی״ احزاب کردی است و خیزشی ״کوردستانی״ است״ را سوزاندند و اجازه ندادند احزاب کردی اعتراض آنها را دستمایه امتیازگیری از جمهوری اسلامی و کسب اعتبار در محافل غربی و اپوزیسیون راست بورژوایی کنند، احزاب کردی دوباره دست به دامن موزیک کردی و جشنهای نوروز رسمی و دولتی و لباس کردی شدند و آنرا نشانه نفوذ و اتوریته سیاسی خود قلمداد کردند.
با توجه واقعیات جامعه ایران و تحولات مهم آن، گروههای حاشیه ای، ضد اجتماعی و باند سیاهی از نوع شیعه تا سنی، نژاد پرستان آریایی تا قوم پرستان، سلفی تا جندال اسلام، مجاهد تا آریایی های فاشیست، پژاك و "حزب پاك" حسین یزدان پناه تا باند زحمتكشان عبدالله مهتدی و... در تبدیل شدن به نیرویی جدی شانسی ندارند. اوضاع كنونی ایران جای رشد ویروسهای قومی و نژادی و مذهبی نیست. زمین و محیط مناسب رشد چنین ویروسهایی نه جنبش رادیکال و انقلابی مردم که به حاشیه رانده شدن این جنبش و دست بالا پیداکردن سناریوهای ارتجاعی قدرتهای مرتجع منطقه ای یا جهانی است. سناریوهایی که متکی به ظرفیت باند سیاهی و ارتجاعی چنین نیروهایی است.
تا امروز اوضاع ایران و فضای آزادیخواهانه كنونی آن، نفوذ و اعتبار کمونیسم و آرمانهای برابری طلبانه آن در کردستان، مانعی جدی در مقابل احزاب اصلی ناسیونالیست كرد برای تبدیل به ابزار دست دولتهای منطقه بوده است.
امروز سیاستهای ارتجاعی قدرتهای جهانی و منطقه ای، از به ارمغان آوردن دمکراسی با بمب خوشه ای، تحریم اقتصادی و ״دخالت بشردوستانه״ با اتکا به جبهه النصر و داعش و ... تا سرهم بندی کردن آلترناتیوهای ارتجاعی بعنوان نماینده مردم و قومی و مذهبی کردن مبارزه مردم آزادیخواه برای آزادی، رفاه و امنیت یا راه انداختن هرج و مرج سازمان یافته، از جنگ نیابتی تا نا امن کردن فضا و دامن زدن به ترور، بمب گذاری و ... در میان توده میلیونی مردم در منطقه خریداری ندارد.
مردم در ایران و در منطقه نقش مخرب دخالت دولتهای مرتجع، ویرانی چندین كشور و چند میلیون كشته و دهها میلیون آواره، در نتیجه این دخالتها و به نام رهایی آنها در منطقه، را با چشما خود دیده و تجربه کرده اند. تخصمات دولتهای منطقه و ظرفیت ارتجاعی آنها، توحش و بربریت شان از چشم جامعه پوشیده نیست و این فاكتوری جدی و قابل اتكا است.
اما علیرغم این واقعیات برای نیروهایی که زمینه رشد و قوی شدن و ایفای نقش خود را نه در جامعه و در دل جنبشهای انقلابی آن که در بازی در زمین قدرتهای جهانی و منطقه ای، شکافهای آنان یافته اند، آنهم در دوره ای که چنین نیروهایی کماکان ابزار تسویه حسابهای سیاسی و کشمکشهای این قدرتها است، هنوز امکان ایفای نقش مخرب وجود دارد. بویژه که جنبش آزادیخواهانه مردم ایران برای، آزادی، رفاه و جامعه ای انسانی نه تنها برای جمهوری اسلامی بلكه برای دولتهای منطقه و قدرتهای جهانی تهدیدی جدی است و لذا تلاش این ارتجاع برای دخالت علیه تحولات انقلابی را نباید دست كم گرفت. بازیگران چنین دخالتی، علاوه بر حكومت ایران، در صورت امکان، بخشهای كنده شده از جمهوری اسلامی و نیروهایی اند كه هم اكنون به نام ضدیت با رژیم عملا در جبهه این ارتجاع و مشخصا پرو امریكایی و پرو اسرائیلی قرار گرفته اند. یکی از شروط ممکن شدن این دخالت و عملی شدن این سناریوی ارتجاعی، عدم حضور قوی و سازمان یافته ما کمونیستها و طبقه کارگر است. نیروهایی كه امروز در نقش نیروهای نیابتی با هر دولت ارتجاعی همكاری میكنند، نیروهایی كه افق و آرمان خود را به دخالت دولتها و خصوصا امریكا و متحدین او گره زده اند، همراه دستجات خود جمهوری اسلامی و انواع كنده شده های آنها، بازیگران این سناریوی خونین و سیاه اند.
جامعه ایران با تاریخچه دو انقلاب گذشته خود، با وجود یک طبقه کارگر چند ده میلیونی، با وجود یک گرایش قوی کمونیستی در آن، بویژه در طبقه کارگر، بیشترین شانس و امکان را برای مقابله با چنین سناریوها و بازیگران آن دارد. همین واقعیت تا امروز مانع موشدوانی های قدرتهای ارتجاعی، تحمیل جنگ، آلترناتیو سازی های كارتنی و همزمان مانع سوء استفاده جمهوری اسلامی از اوضاع به نفع خود و تحمیل کردن فضای سرکوب و رعب و وحشت شده است.
با توجه به روند اوضاع و پیوستن احزاب ناسیونالیست، ایرانی یا کرد و ...، به بلوکهای ارتجاعی و پتانسیل آنها در وارد شدن به میدان جنگ نیابتی، امروز بیش از هر زمانی نیازمند نه فقط هوشیاری و تشخیص که آمادگی اجتماعی کمونیستها در مقابل این سناریوها و بازیگران آن است.
امروز احزاب ناسیونالیست کرد بیشتر از هر زمانی از پایه اجتماعی خود فاصله گرفته اند. شاید فقط عقب مانده ترین بخشهای حاشیه جامعه هنوز به "میلیتانتیسم" این احزاب بویژه پ ک ک و پژاک، با نگاه مثبت مینگرند. ریزش درونی در این احزاب، بویژه پژاک و پ ک ک، در جریان است. با هر چاپلوسی و پرو رژیمی شدن این جریان بخشهای بیشتری از نیروهای آن با تناقض روبرو میشوند. متوجه کردن هرچه بیشتر نیروهای جوان متوهم به این جریان، نشان دادن واقعیات و ریشه های چنین سیاستهای ارتجاعی از طرف این جریان به نام دفاع از ״منافع کورد״، کمک به این نیروی متوهم در فاصله گرفتن سیاسی و عملی از این جریانات یکی از وظایف ما کمونیستها است. وظیفه ای که بدون نقد روشن، ریشه ای و بنیادی از سیاستهای ارتجاعی این نیروها ممکن نیست.
فضای ضد رژیمی حاکم بر بخش عمده اپوزیسیون چپ در ایران، ریشه ملی و مذهبی این جنبش یکی از دلایل اصلی کم بود فشار سیاسی از طرف نیروهای سیاسی بر احزاب ناسیونالیست کرد و آذری و عرب و ... (ملل تحت ستم) است. این فضا همزمان زمینه را برای به راست چرخیدن جناح چپ ناسیونالیسم کرد، مانند کومه له ها، شده است. نقد این اپوزیسیون، نشان دادن ریشه های این چپ ناسیونالیسم و دلایل امتیاز دادن های سیاسی آنان به هر نیرو و حتی باند ناسیونالیست، مانند مهتدی، پژاک، پاك و ... به راست چرخیدن بیشتر این جناح چپ را نه غیر ممکن اما سخت تر خواهد کرد. تبدیل شدن کمونیسم به یک موجودیت اجتماعی قوی، موثر تنها اهرم فشار جدی روی این احزاب و تنها امکان جامعه برای بستن سدی قوی در مقابل هر سناریوی ارتجاعی برای آینده خود است.
سد بستن در مقابل توطئه های جمهوری اسلامی علیه مبارزات آزادیخواهانه طبقه كارگر و زنان و اقشار محروم به بهانه همكاری احزاب و گروههای راست و ناسیونالیست با دولتهای از جنس خود جمهوری اسلامی، پرونده سازی امنیتی برای فعالین كارگری، فعالین جنبش حق زن و فعالین سیاسی و اجتماعی تحت نام "همكاری" با این جریانات و این دولت و آن دولت، كاری كه اكنون تشدید شده است، پدیده جدی است. در كردستان در همین چند سال صدها انسان آزادیخواه و حق طلب با پرونده سازی های جعلی مبنی بر همكاری با این و آن جریان پرو امریكایی و اسرائیلی، با پرونده داشتن اسلحه و هزار ادعای مهندسی شده دیگر دستگیر و تهدید شده اند. این ابزار را باید از دست جمهوری اسلامی گرفت.
بعلاوه همكاری احزاب و گروههای ناسیونالیستی و... با دول مرتجع تحت هر نام و با هر توجیهی قرار گرفتن در صف دشمنان طبقه كارگر و اقشار محروم جامعه است و باید به همین عنوان نگاه شود. تلاش برای آگاهگری، مقابله با سیاستهای ارتجاعی ناسیونالیستها چه در همگرای آنها با جمهوری اسلامی و چه با دولتهای متخاصم با ایران از اسرائیل تا امریكا، وظیفه هر جریان سیاسی سالم، متمدن و انسان دوست است. نوع نگاه و برخورد به این مسئله پدیده ای جدی در ارزیابی مردم آزادیخواه از جایگاه سیاسی این نیروها است. تلاش برای افشای چنین اعمالی و تلاش برای واكسنه كردن فضای عمومی جامعه از اینگونه سیاست های ارتجاعی، بخشی از نیاز جنبش اعتراض و آزادیخواهان در ایران و كردستان است.
جنبش اعتراضی و آزادیخواهانه در كردستان به عنوان بخشی از یك جنبش سراسری، در جریان است و مهر خود را بر تحولات این جامعه زده است. مهم ترین فاكتور و مسئله چه برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و چه برای تضمین آینده ای روشن و تامین زندگی آزاد و مرفه، در گرو تقویت این جنبش است. طبقه كارگر و زنان در كردستان در تاریخ ۴۶ سال گذشته نه تنها علیه جمهوری اسلامی و بورژوازی حاكم بر ایران جنگیده اند، همزمان علیه اپوزیسیون جمهوری اسلامی، سیاستهای ضد كارگری آنها، فرهنگ قومی و مذهبی و مردسالارانه و ضد زن آنها، علیه زورگویی و گردنه گیری آنها نیز ایستاده اند. این جنبش ها در كردستان تاریخی طولانی زیر هدایت و رهبری كمونیستها پیش رفته است. به هر میزان بتوانیم سطح خود آگاهی طبقه كارگر و زنان و نسل جوان و بخش محروم را بالا ببریم، به هر میزان نقد آنها از دنیای كنونی و سیستم حاكم و ظالمانه نظام كاپیتالیستی را عمیق و همه جانبه كنیم، به هر میزان نقد آنها از ماهیت ارتجاعی نیروهای ضد كارگر در اپوزیسیون و سیاست و افق آنها را تعمیق كنیم، به همان میزان مخاطرات در سیر تحولات آتی را كم كرده ایم. تضمین آینده ای بهتر، انسانی تر، مرفه تر و آزادتر،در گروه تقویت موقعیت كمونیستها در جنبش كارگری، در جنبش حق زن و میان نسل جوان و در اعتراضات آزادیخواهانه ای است كه امروز در جریان است.