متن سخنرانی خالد حاج محمدی در هفته حكمت در كلن
بحث امروز من، ماركسیسم و جهان امروز است. ماركسیسم و جهان امروز یكی از مباحث حكمت است كه به سال ۱۹۹۲ برمیگرد و در این بحث به مسائل زیادی از شكست اتحاد جماهیر شوری ، پیروزی بازار آزاد، موقعیت كمونیسم و ... در دوره معاصر و روندهایی در جریان خواهد پرداخت. اما خود این بحث ماركسیسم و تحولاتی كه در دنیای معاصر اتفاق افتاده است در بسیاری از مباحثات حكمت از تحولات در اروپای شرقی، بحث ارزیابی از تجربه انقلاب بلشویكی در شوروی و شكست آن، بحثهای حكمت در كنگره سوم حزب كمونیست ایران ( اوضاع بین المللی و موقعیت كمونیسم) در سال ۱۹۸۹، در بحث حكمت در كنگره اول حزب كمونیست كارگری ایران ( در پایان یك دوره) در ۱۹۹۴، در سخنرانی حكمت در انجمن ماركس زیر عنوان "آیا پیروزی كمونیسم در ایران ممكن است؟" در سال ۲۰۰۱ و بسیاری از مباحث دیگر نیز آمده است. لذا نكاتی كه اینجا من اشاره میكنم به این مجموعه بحث ها برمیگردد كه تیتر آنرا ماركسیسم و جهان امروز گذاشته ام. لازم است تاكید كنم كه بحث حكمت در این زمینه بسیار مفصل است و من نكاتی را در این فرصت کوتاه اشاره خواهم كرد.
ابتدا لازم میدانم نكته ای در اهمیت معرفی حكمت اشاره كنم. معرفی مباحثات حكمت نیاز جنبش ما است، مستقل از آدمهایی كه با حكمت بوده اند، او را میشناسند و با آثار او آشنایی دارند، جنبش ما، جنبش كمونیستی طبقه كارگر نیاز دارد، نسل جوان این طبقه نیاز دارد تاریخ جنبش خودش را بداند. تا جایی كه به جنبش كمونیستی طبقه كارگر در ایران مربوط است، حكمت فاصله بزرگی كه از انقلاب بلشویكی و شكست آن انقلاب در اواخر دهه ۲۰، از فاصله عمیق طبقاتی كه با شكست انقلاب بلشویكی میان كمونیسم، میان بلشویسم و آنچه در جهان به نام انقلاب بلشویكی و كمونیسم معرفی شد و تسلط پیدا کرد (كمونیسم بورژاوایی) را نشان داد و تاریخ كمونیسم دوره خود را به لنین و ماركس و انقلاب بلشویكی بعد از فاصله ای ۵۰ ساله به هم وصل كرد. حكمت تلاش كرد آنچه به نام كمونیسم و انقلاب بلشویكی بعد از شكست آن انقلاب به جهان معرفی شده بود كه ربطی به كمونیسم نداشت و به نام ماركس و لنین و انقلاب بلشویكها در جهان معرفی و هژمن شده بود را سر جای خودش بگذارد. او تلاش كرد كمونیسم طبقه كارگر، كمونیسم ماركس را از زیر آوار جنبشهای بورژوایی و غیر كارگری با لباس کمونیستی را بیرون بكشد و دوره خود را به دوره ماركس و لنین و انقلاب بلشویكی وصل كند. قبل از حكمت در جامعه ایران و در سطح دنیا آنچه به نام كمونیسم مسلط شده بود و فضا را تسخیر كرده بود، ربطی به كمونیسم و ربطی به ماركس و انقلاب كارگری روسیه نداشت. لذا معرفی و شناساندن حكمت و كمونیسم مد نظر او نیاز جنبش ما و نیاز مبارزه طبقاتی در امروز است. به همین دلیل ما تلاش میكنیم حكمت را معرفی كنیم، آثار و سیاستها و تئوری ها او را بشناسانیم و مشوق خواند كمونیسم معاصر دوره او از زبان خود حكمت باشیم.
نكته دیگری كه لازم میدانم تاكید كنم، متد حكمت است. متد حكمت در تمام مباحثاتش تلاش برای یافتن راه پیشروی جنبش كارگری- كمونیستی است. تلاش برای شناخت دنیا، تفسیر جهان و شناخت روندهایی كه جهان طی میكند، برای حكمت این است كه با این اوضاع، با این حقایق و با این مختصات ، با توازنی كه هست، با موقعیت كمونیسم و كارگر و با موقعیت بورژوازی و جنبشها و احزابش، راه پیشروی جنبش من چگونه است. در نتیجه گفته مشهور ماركس كه میگوید، "فیلسوفان تنها جهان را به شیوه های گوناگون تفسیر كرده اند، مسئله اما بر سر دگرگون كردن جهان است"، برای حكمت هم مباحثاتش تفسیر جهان نیست، شناخت جهان كاپیتالیستی، نقد آن در خدمت كمونیسم و باز كردن راه پیشروی و پیروزی جنبش خودش برای تغییر و دگرگون كردن جهان است. من فكر میكنم هر رهبر سیاسی مستقل از اینكه كمونیست باشد یا بورژوا، همین كار را میكند، میخواهد دنیا را بشاسد تا بتواند مسیر پیشروی جنبش خود ش را تعیین كند. او در بحث آیا پیروزی كمونیسم در ایران ممكن است؟ میگوید:
"اول بگويم که واضح است جوابى که من به اين سؤال ميدهم مثبت است. يعنى ميگويم کمونيسم ميتواند پيروز بشود. چون اگر اينطور نبود اصلا سمينار نميگذاشتم. خوشم نمىآيد از کسانى که کتاب مفصل مينويسند تا بگويند نميشود هيچ کارى کرد. اگر هيچ کارى نميشود کرد اين کار را هم نميکردى و مي رفتى خانه ات ديگر! در نتيجه اگر کسى فکر ميکند هيچ کارى نميشود کرد، به نظر من واضح است که سمينار هم نميگذارد."
بسیاری از مباحثات حكمت در این زمینه به دوره فروپاشی شوری سابق برمیگردد، در نتیجه از نظر زمانی مهر آن دوره را بر خود دارد. اكنون زمان نسبتا زیادی از آن دوره گذشته، روندها مثل زمان حكمت نمانده است و تغییر كرده اند، جهان جلو آمده است و بسیاری فاكتورهایی كه در دوره حكمت روشنگری و توضیح میخواست، اكنون مشهود است و دنیا میداند.
مباحثات حكمت بر سر انقلاب بلشویكی در روسیه و بعلاوه حكمت در بسیاری از مباحثات دیگر خود میگوید كه انقلاب كارگری به معنای كسب قدرت سیاسی و شكست مقاومت ارتجاع برای به عقب برگرداندن تاریخ و شكست طبقه كارگر و بلشویكها انجام گرفت و به این معنا انقلاب بلشویكی پیروز شد. اما بعد از این مرحله و از اواخر دهه بیست به بعد، بلشویكها نتوانستند در عرصه اقتصادی سیمای جامعه را عوض كنند، اقتصاد سوسیالیستی را پیاده، كار مزدی را لغو، مالكیت اشتراكی را بر وسایل تولید اعمال و یا به این سمت بروند. منصور حكمت در بحث ماركسیسم و جهان امروز میگوید:
"بنظر من انقلاب کارگرى ١٩١٧ قادر شد قدرت سياسى را از کف بورژوازى درآورد و بر تلاشهاى مستقيم سياسى و نظامى طبقات حاکمه سرنگون شده در روسيه براى اعاده نظم سياسى کهنه فائق بيايد. اما از اين مرحله به بعد سرنوشت انقلاب کارگرى مستقيما به توانايى و عدم توانايى آن در متحول کردن انقلابى مناسبات اقتصادى موجود و برقرار کردن برنامه اقتصادى سوسياليستى طبقه کارگر گره ميخورد و اينجا بود که انقلاب روسيه از پيشروى باز ماند. دولتى شدن سرمايه و مالکيت دولتى بر وسائل توليد جاى امر اشتراکى کردن و تبديل کل وسائل کار و توليد به دارايى جمعى شهروندان نشست."
بهر صورت وقتی این امر انجام نگرفت، یك سیستم دیگر را دنبال كردند كه كاپیتالیسم بود، یك سرمایه داری تحت كنترل دولت بود. این سیستم كاپیتالیستی تحت كنترل دولت، وقتی این حاكم شد، طی پروسه ای بر كل سیمای این جامعه، از فرهنگ تا همه چیز تاثیر گذاشت و دستاوردهای اولیه طبقه كارگر حتی در خود روسیه به مرور و زیر فشار سیستم كاپیتالیستی پس گرفته شد. كمونیسم ماركس، كمونیسم و بلشویسمی كه لنین رهبرش بود و طبقه كارگر كه ظاهرا پیروز شده بود كم كم به حاشیه رانده شدند و این كمونیسم زیر فشار جنبشهای بورژاویی كه به نام انقلاب بلشویكی و كمونیسم در روسیه قد علم كرده بود، خفه شد. لذا از اواخر دهه بیست به بعد دیگر سیستم بورژوایی و سرمایه داری دولتی پیروز میشود و انقلاب بلشویكی عملا شكست میخورد.
از این تاریخ به بعد ما شاهد انواع شاخه های مختلف كمونیسم بورژوایی هستیم كه به نام ماركس و لنین و انقلاب كارگری در جهان عروج میكنند، كمونیسم روسی، كمونیسم چینی، كمونیسم آلبانی، كمونیسم آمریكای لاتینی، ارو كمونیسم و... كه همگی بدنبال شكست انقلاب بلشویكی هر كدام در دوره ای و در گوشه ای از جهان دست بالا پیدا میکنند .
در مورد فروپاشی شوروی حكمت میگوید كمونیسم ماركس از همان اواخر دهه ۲۰ و رشد سرمایه داری دولتی به نام كمونیسم عملا خفه شده بود و آنچه امروز به نام شكست كمونیسم در ابعاد وسیع تبلیغ میشود ربطی به شكست كمونیسم ندارد و این شكست یك سیستم كاپیتالیستی، شكست سرمایه دولتی در مقابل سیستم بازار آزاد است. سرمایه داری دولتی در شوروی بعد از یك دوره كوتاه رشد در این كشور، نهایتان در مقابل سیستم بازار آزاد شكست خورد و معلوم شد برای نظام كاپیتالیستی بازار آزاد بهتر كار میكند تا سرمایه داری دولتی، مستقل از اینكه در سیستم بازار آزاد هم دولت دخیل است و محدودیتهایی ایجاد میكند و چنین نیست كه همه چیز كاملا آزاد است كه فعلا مورد بحث من نیست.
با شكست سیستم كاپیتالیستی مدل شوروری و سرمایه داری دولتی در مقابل سیستم و مدل بازار آزاد، تا امروز هم تبلیغات علیه كمونیسم در تمام جهان و خصوصا در غرب توسط بلوك پیروز تحت نام اینكه كمونیسم پایان یافت، كمونیسم شكست خورد در جریان است. رفقایی كه این دوره را دیده اند و مثل من سن شان میكشد، میدانند كه در همین اروپا دفاع از كمونیسم جرات میخواست، میگفتند كمونیسم چه؟ تمام شد! چنان تبلیغات و پروپاگاند وسیعی كرده بودند كه مردم باورشان شده بود! و میگفتند دوره كمونیسم پایان یافته است و دوره دمكراسی است. این دوره ما شاهد وسیعترین تعرض از جانب قطب پیروز، از جانب غرب به رهبری آمریكا علیه كمونیسم، علیه امیال انسانی انسانها و علیه طبقه كارگر در بعد جهانی و علیه دستاوردهای بشریت در خود غرب، در اروپا و آمریكا هستیم. در این دوره شاهد رشد ریگانیسم و تاچریسم و حمله وسیع به طبقه كارگر و تلاش برای عقب راندن امیالهای انسانی و پس گرفتن دستاوردهای بشریت هستیم. این دوره چپ عموما و خصوصا كمونیستها زیر فشار بزرگی بودیم و چپ عموما در جهان عقب زده شد. در این دوره و با تفوق بازار آزاد و تعرض وسیع به كمونیسم و هر نوع عدالتخواهی كه با پرچم پیروزی دمكراسی جلو رفت، حكمت اشاره میكند:
"به ازاء هر يک مارکسيست فعال دو هزار مارکسيست "سابق" پيدا خواهيد کرد که به شما ميگويد "اين حرفها فايده ندارد"، که "مارکسيسم و کمونيسم ايده هاى قرن نوزدهم است و شکست خود را در عمل نشان داده است".
آنها نه تنها با پرچم دمكراسی علیه ماركسیسم به میدان آمدند كه حتی از نیت خیر خود برای كمك به بشریت شك میكردند. این دوره ای است كه بخش اعظم نیروهایی كه به نام چپ كار میكردند و خود را سوسیالیسم میدانستند، پرچم دمكراسی را برداشتند. كمونیسم خود را تماما كنار گذاشتند و بعضی از آنها كه هنوز فكر میكردند باید اسمی از سوسیالیسم بیاورند، میگفتند باید دمكراسی را وارد سوسیالیسم كنیم كه سوسیالیسم دمكراتیك بشود. بهر صورت این تحولاتی بود كه در این دوره اتفاق افتاد.
شكست این قطب، شكست قطب كاذبی كه به اسم سوسیالیمسم كار میكرد، تنها شكست این قطب نبود، بلكه بن بست قطب پیروز، بن بست قطب غرب هم بود. "جهان" متمدن به رهبرت غرب و جهان یك قطبی آنها، با شكست قطب مقابل، خود نیز دچار بن بست و بحران هویتی شد. تا آن وقت قطب غرب با آرایش در مقابل اتحاد جماهیر شوری و كلا این قطب، هویت خود را تعریف كرده بود و اما با شكست آن قطب عملا این قطب پیروز نیاز به بازتعریف كل هویت خود داشت. در آن دوره جهان غرب در مقابل شرق خود را تعریف میكرد، غرب "متمدن" در مقابل شرق عقب مانده، در مقابل شرق كمونیسم و "متحجر" خود را سازمان داده بود و هویت خود را تعریف كرده بود و وقتی قطب مقابل نماند اینها دیگر همگی احیتاج با باز تعریف هویت خود بر اساس و مبنای جدیدی داشتند. لذا با این اتفاق خود غرب پیروز هم دچار بحران ایدئولوژیك و هویتی، سیاسی و حتی اقتصادی و نظامی شد و احتیاج به باز تعریف خود داشت. وقتی پیمان نظامی ورشو نمانده است، ناتو و نیاز به آن عملا زیر سوال خواهد رفت.
با این اوضاع و معضلات قطب پیروز، شروع جنگها و قلدری غرب و زبان میلیتاریسم او به رهبری آمریكا، به جلو رانده میشود. حمله به افغانستان و اشغال این كشور، حمله به عراق و كشتار یك میلیون انسان كه نهایتا امریكا خود در آن گیر كرد از جمله این اقدامات است. در عراق گیر كردند و به بن بست رسیدند، در افغانستان جریانی را درست كردند كه نهایتان خودشان به بهانه جنگ با آنها كشور را اشغال كردند و سرانجام افغانستان را به آنها سپردند. در این دوره اقدامات نظامی آمریكا نه علیه روسیه كه علیه به قول خودشان "دیكتاتورها" و با قول صادر كردن دمكراسی برای مردم آن كشورها انجام میگرفت و در حقیقت هدف متقاعد كردن و مجبور كردن متحدین خود در غرب برای قبول رهبری آمریكا و نیاز آنها و تحمیل امریكا و میلیتاریسم او و رهبری او بر اروپا و بقیه متحدین غربی خود بود. جنگ عراق را كه به رهبری بوش و بلر انجام دادند و مملكتی را ویرانه كردند اساسا برای تحمیل رهبری آمریكا به دولتهای غربی و مجبور كردنشان به قبول آمریكا و میلیتاریسم او بود. در این دوره آمریكا و انگلستان بهانه ای درست كردند و داستانی را ساختند كه عراق سلاح كشتار جمعی دارد و كل میدیای غربی و دولتهایش حول این دروغ و برای قبولاندش به مردم بسیج شدند و جنگی را به بشریت تحمیل كردند كه یك میلیون از مردم عراق قربانی گرفت. این كشور شد جای رشد و نمای گروههای قومی و مذهبی و كانگسترهای نظامی كه هنوز هم این مملكت از معضلات و عواقب این حمله رهایی نیافته است.
جهان یك قطبی كه با پرچم پیروزی دمكراسی و پایان كمونیسم عرض اندام كرد، هم زمان با پیروزی پروسه نزول عمرش هم شروع شد. حكمت اشاره میكند كه این قطب با تولدش پروسه پایانش شروع میشود و امروز این پدیده به انتها رسیده است. اینكه در این پروسه و برای حفظ موقعیت از دست رفته چه جنگها و مصیبتهایی را به بشریت تحمیل میكنند، پدیده دیگری است كه حمله به عراق یكی از آنها بود. قتل عام كردن مردم فلسطین توسط اسرائیل و با حمایت آمریكا و دولتهای غربی را نگاه كنید، جنگ در اوكرائین و سرازیر كردن وسیع اسلحه به این كشور را نگاه كنید، تهدیدهای امریكا و تحریكات جنگی این كشور و دولتهای غربی علیرغم عقب نشینی هایی كه به امریكا تحمیل شده است را نگاه كنید، همه اینها برای دفاع از موقعیت از دست رفته و نزول یافه این قطب است و اما این موقعیت محال است برگردد. امروز و در امتداد سیر تحولات آن دوره جهان چند قطبی به امری واقع تبدیل و خود را تحمیل كرده است و برگشتی در این نیست. اما سطح تخاصمات كنونی به كجا می انجامد، روشن نیست، خصوصا با تهدیدات و جنگ طلبی ها غرب و خصوصا آمریكا كه در راس آن و اروپا هم دنبالش افتاده معلوم نیست كه جنگ سومی را شروع میكنند؟ جنگ اتمی شروع میشود و دنیا را وارد دوره ای سیاه تر و خونین تر خواهند كرد یا نه؟
به هر صورت این دوره و تبلیغات وسیع ضد كمونیستی و اعلام پایان نه تنها كمونیسم كه پایان هر نوع عدالتخواهی كارگری، پایان هر نوع امیال برابری طلبانه و انسانی كه كل غرب در بوق كرد، بیان زنده بودن كمونیسم بود. بی شك جنبشهای بورژوایی با پرچم كمونیسم عمرشان پایان یافته است و اما این پایان كمونیسم نیست و تازه فضا برای رشد كمونیسم باز میشود. منصور حكمت در ماركسیم و جهان امروز میگوید:
"ميگويند سوسياليسم شکست خورده تا بتوانند شکستش بدهند، ميگويند کمونيسم پايان يافته تا بتوانند پايانش بدهند. اينها رجزخوانى ها و نعره هاى جنگى بورژوازى است و هرچه گوش خراش تر باشد بيشتر بر زنده بودن کمونيسم بعنوان يک افق بالقوه تهديد کننده کارگرى در جامعه بورژوايى دلالت ميکند."
لذا و به قول حكمت اتفاقا این دال بر زنده بودن كمونیسم است. نمیتوان علیه پدیده ای كه مرده است دنیا را روی سر گذاشت و علیه اش بسیج كرد. لابد این پدیده خطری است، زنده است و تهدیدی جدی برای نظام كاپیتالیستی است.
با گذشت پروسه كوتاهی از پیروزی بازار و دمكراسی غربی و با فرونشست گردوغبار جشن پیروزی و تبلیغات و ادعاهای دروغین فراوان، تعفن نظام كاپیتالیستی، تعفن بازار آزاد و دمكراسی غربی و كل این قطب بیش از هر دوره ای نمایان شد. مستقل از دوره ای دوره ای كوتاه و فشاری كه روی جنبش سوسیالیستی طبقه كارگر گذاشتند، پایان این سوسیالیسم كاذب، زمینه دیدن كمونیسم واقعی را فراهم كرد. پایان جنبشهایی كه در لباس كمونیسم، اصلاحات میخواسند، پایان جنبشهای ضد استعماری و ضد امپریالیستی، پایان جنبشهای ناسیونالیستی در كشورهای رشد نیافته، جنبشهایی كه با پرچم خلقها و حقوق خلقها و... به نام كمونیسم در میدان بودند و از اعتبار كمونیسم در خدمت جنبشهای ناسیونالیستی، بورژوایی و عقب مانده و بخشا ارتجاعی استفاده میكردند، با پایان عمر "كمونیسم" چینی، روسی و ....، تازه واقعا فضایی برای ما باز شد و برای كمونیسم ماركس و كمونیسم طبقه كارگر باز شد. یك دوره ما زیر فشار بودیم و آنهم در دوره فروریزی اتحاد جماهیر شوروری بود، اما امكانی باز شد كه كمونیسم ماركس دیده شود، امكانی باز شد كه كمونیسم طبقه كارگر بتواند خود را نشان دهد و دیده شود.
دوره كنونی بطور واقعی دوره دیگری است و حتی با دوره حكمت فرق میكند. روندهایی كه در دوره منصور حكمت توضیح میداد اكنون خیلی روشن به نتیجه رسیده اند. حكمت در آن دوره اشاره میكند كه بعد از پایان فضای ضد كمونیستی آن دوره، بهترین شرایط برای رشد كمونیسم مهیا میشود. پایان عمر قطبی كه به ناحق خود را كمونیسم معرفی میكرد و قطب مقابل و همه میدیا هم تلاش میكردند به عنوان كمونیسم از آن نام ببرند، تازه امكانی باز میشود كه بشریت كه طبقه كارگر نگاه كند و بگوید راه نجات چیست؟ بلاخره این دنیا را نمیتوان چنین تحمل كرد و راه نجات از آن چه است. امكانی باز میشود كه از جمله به مانیفیست برگشت، به ماركس مراجعه كرد، به تجربه بلشویكها و انقلاب بلشویكی و به تئوری های خود حكمت مراجعه كرد.
دوره ما دوره رشد جنبشهای ملی گرایانه و محلی نیست. میدانم ناسیونالیسم یك پدیده است و میدانم جریاناتی هستند كه روزانه ملی گرایی را باد میزننند. اما با رشد تكنیك و انفورماتیك و در دوره ای كه جهان به هم وصل شده است، در دوره ای كه ماشینی كه در آلمان تولید میشود، بعضی از قطعات آن در چین و بعضی در آمریكا و بعضی در جاهای دیگر تولید شده و كلا شركتهای چند ملیتی و گسترش نظام كاپیتالیستی جهان را به هم تنیده، به همین میزان طبقه كارگر هم در همین ابعاد به هم تنیده شده است. در چنین شرایطی یك طبقه كارگر صنعتی بزرگ كه تولید به وفور در این جهان را تامین میكند و تولید و توزیع در جهان روی دوش او است نیز جهانی شده و به هم وصل شده است. این طبقه هم دیگر در چهار چوب ملی و كشوری محصور نمی ماند، این طبقه هم زمینه اتحاد و همبستگی جهانیش فراهم میشود. و اینها زمینه های رشد كمونیسم این طبقه هم هست و شرایط برای رشد كمونیسم هم آماده میشود.
حكمت در بحثهای كمونیسم كارگری جمله انگلس را در اصول كمونیسم تكرار میكند كه در بسیاری جاهای دیگر هم آماده است و میگوید، "كمونیسم دكترین شرایط رهایی طبقه پرولتاریا است." و باز در توضیح كمونیسم كارگری اشاره به بحث دیگری از ماركس میكند كه این طبقه برای رهایی خودش، ناچار است همه بشریت را آزاد كند و این دو پدیده را در مورد تعریف كمونیسم كارگری میگوید. حكمت در بحثهایش تاكید میكند كه هیچ دوره ای به اندازه امروز(دوره بعد از پایان قطب شوروی و كمونیسم كاذب آن، در دوره خود حكمت) زمینه برای رشد و پذیرش این كمونیسم آماده نبوده است. منصور حكمت در آن دوره دو مانع اصلی كه باعث عدم پیروزی كمونیسم شده را اشاره میكند. میگوید یكی از این موانع شكست انقلاب بلشویكی است و فشاری و تعرضی كه بعد از این ماجرا به كمونیسم كردند.
عامل دیگری را سوسیال دمكراسی در اروپا بیان میكند. سنتی كه در اروپا هژمونی پیدا كرد، چپ پارلمانی كه رشد كرد و سنتی كه نهادینه شد و از این كانال نوعی اصلاح طلبی را به نام كمونیسم جا انداختند و این مانعی جدی در اروپا برای رشد و پیروزی كمونیسم بوده است. چپ اروپا تلاش میكرد از كانال پارلمان و انتخابات پارلمانی قوی شود و به قدرت برسد و این هنوز ماندگار است و سنگینی میكند، هر چند بن بست آنهم مشهود است. اكنون حزب سارا واگن كنشت در آلمان كه حزبش را ساخته است، اگر در جهان و در میان احزاب چپ پارلمانی مقایسه كنید، حزب سارا هنوز به انسانیت نزدیكتر است و هنوز به نسبت بقیه چپ تر است. اما حزب سارا واگن كنشت هم هنوز در همان سنت پارلمانی فعالیت میكند، كه نیروی جمع كند و از كانال پارلمان و دست یافتن به قدرت به اهدافش برسد. اما این امیال حتی اگر تامین شود از چهارچوب نظام كاپیتالیستی فراتر نخواهد رفت. در بحث دمكراسی تعابیر یا واقعیت رفقا اشاره كردند كه قانون اساسی آلمان مال ۷۰- ۸۰ سال پیش است و این مانند قران مسلمانان غیر قابل تغییر است. این اصول پایه ای نظام كاپیتالیستی است و دست نخورده باید بماند و من یا شما سر كار باشیم در چهارچوب آن مجری قانونینم و این چپ از چهارچوب نظام كاپیتالیستی فراتر نخواهد رفت. گفتم امروز دیگر پایان این دوره و پایان اعتماد به احزاب پارلمانی برای تغییر دنیای موجود برای طبقه كارگر هستیم.
امروز میبینیم كه قطب پیروز با دمكراسی غربی و سیستم پارلمانی آن كه اعلام میكردند بازار بر "كمونیسم" پیروز شد، میگفتند این پیروزی غرب متمدن بر شرق عقب مانده است، پیروزی دمكراسی بر كمونیسم ، دیكتاتوری بر تحجر است. اما می بینیم كه این قطب چه تعفنی را به جهانیان تحمیل كرده است و چه تعفنی بار آورده است. در قلب اروپا و علیرغم دستاوردهای بشر، نوجوان طرفدار مردم فلسطین و یا مخالفان كشتار فلسطینی ها توسط اسرائیل را پلیس آلمان دستگیر میكند. تظاهراتها در دفاع از فلسطین ممنوع میشود، منع میشود و بر داشتن پرچم فلسطین جرم میشود. حزب لیبر انگلستان جناح چپ حزبش را به جرم و بهانه آنتی سمتیك تصفیه كرد.
وجود دمكراسی و سطحی از فضای آزاد در غرب یك دستاورد بود و معلوم است خیلی بهتر است از كشوری مانند ایران، عراق،عربستان، افغانستان و بقیه. اما دوره تعرض به این سطح از فضای باز سیاسی در خود غرب هم شروع شده است. این روزها انتخابات فرانسه برای پارلمان اروپا بود. بر اساس آمار خودشان ۴۹ در صد از واجدین شرایط در این انتخابات شركت كردند. حزب دست راستی مارین لوپن بالاترین رای را آوارده است و این بالاترین رای ۱۲ درصد است. اكنون در اروپا در امریكا و...،بسیاری از دولتهای كه سر كارند با را اقلیت سركارند. یك شكاف عمیق میان حاكمین و پایین افتاده. سوسیال دمكراسی نه برای من كمونیسم كه هیچوقت عقیده ای به آن نداشتم، بلكه برای مردم عادی تفاوتش با محافظه كار و راست افراطی معلوم نیست. برای نمونه تفاوتی میان حزب سوسیال دمكرات سوئد و حزب محافظه كار و آن حزب راسیستی معلوم نیست چه چیزی است. حزب كارگر انگلستان و حزب محافظه كار این كشور و آن دیگری تفاوتشان معلوم نیست. میدانم هر كس پرچمی بر میدارد و ادعاهایی میكند و اما واقعا تشخیص فاصله آنها و دیدن تفاوت میان آنها سخت است. اینقدر همگی به راست چرخیده اند كه به هم نزدیك و نزدیكتر شده اند. احزاب چپ پارلمانی هم اینقدر به راست چرخیده اند كه مانند راست و الترا راست شده اند. حزب سبز آلمان مانند یك حزب جنگ طلب و فاشیستی میماند.
اكنون در غرب، در اروپا رابطه طبقه كارگر و دولتها مانند رابطه طبقه كارگر و دولت در ایران و منطقه خاورمیانه شده است. میخواهم بگویم كه بسیاری از مسائل مثل قبل نمانده است، سوسیال دمكراسی خیلی وقت است كه نماینده هیچ امیال انسانی و حتی كوچكترین اصلاحات هم نیست. فاكتورهایی كه حكمت به عنوان موانع رشد كمونیسم اشاره میكند اكنون دیگر اینها هم مثل قبل نمانده اند. پدیده كمونیسم "روسی و چینی و.." كه خود حكمت به آن پرداخته است. سوسیال دمكراسی هم اشاره كردم امروز به چه سرنوشتی دچار شده و این روند از دوره خود حكمت در جریان است. كلا این دوره پایان سوسیال دمكراسی و پایان امید به پارلمانتاریسم به عنوان راهی برای تغییر به نفع طبقه كارگر است.
اكنون مدت مدیدی است كه جنبش تریدیونیستی، جنبش اتحادیه ای كه تاریخا زیر هژمونی سوسیال دمكراسی بود به بن بست خورده. اتحادیه ترانسپورت انگلستان مدت زیادی است از پرداخت پول به حزب لیبر سر باز زده و یكی از رهبرانش در میدان مركزی لندن در اول مه، میگوید سوسیالیسم راه نجات است. میخواهم بگویم كه زمینه آماده شده كه یك بار دیگر كمونیسم از درون طبقه كارگر، در آن جایگاه اجتماعی خودش رشد كند. فكر كنم دنیا برای این آماده است و نفرت ازنظام كاپیتالیستی از هر دوره ای در تاریخ بشر بیشتر است. این نفرت ، نفرت "طبقه متوسط" نیست، نفرت مستعمرات نیست، این نفرت طبقه كارگر است، نفرت پایین جامعه است. این نفرت، نفرت فرزندان طبقه كارگر، نفرت نسل جوان این طبقه و تحصیل كردگان آن از نظام موجود است. طبقه متوسط اكنون نیرویی جدی نیست، در اروپا كه فرق میكند و اما در ایران هم بخش بزرگی از آنان پرت شده اند به صف طبقه كارگر. سرمایه های بزرگ رشد كرده اند. اماری كه یكی دو هفته قبل از رشد سرمایه های بزر گ و سود شركتهای بزرگ اعلام كرده اند، در دنیای كه فقر و محرومیت و گرانی در خود غرب و در اروپای متمدن پشت طبقه كارگر را خم كرده است، ترلیون دلار است! اینها ده هزار شركت نیستند، ده شركتند، پانزده شركتند! فاصله طبقاتی اكنون اینقدر بزرگ و عمیق شده، هر بچه كارگری به حكم شرایط عینی زندگی اش احساس میكند آنهایی كه سر كارند و حاكم اند دشمن او هستند، ضد كارگر هستند.
لذا موانع رشد كمونیسم وآنچه تا كنون سدی محكم در مقابل آن بوده برداشته شده است. بی شك چنین نیست كه در جامعه خودبخود تحولات انقلابی شكل بگیرد و جهان به نفع بشریت قابل تحمل شود. جدالی كه امروز میان طبقه كارگر و بورژوازی به وسعت جهان در جریان است و رنگ خودش را به همه چیز زده، معنی اش این نیست كه پیروزی ما، پیروزی طبقه كارگر در آن مسجل است. میتوانیم شكست بخوریم و دنیا سیاهتر هم بشود. پیروزی حتمی نیست و جهان خودبخود به این سو نمیرود و اینجا نقش كمونیستها، نقش عنصر فعاله و تغییر دهنده و نقش احزاب كمونیستی بسیار مهم است.
جایگاه احزاب كمونیستی در این دوره بسیار مهم است. به قول خود حكمت در غیاب احزاب كمونیستی كه كل تصویر خودش و كل افق خود را در مقابل جامعه قرار بدهد و جامعه مد نظر خود را بیان كند، احزابی كه نقد همه جانبه خود را به جهان موجود و به همه بنیادهای نظام كاپیتالیستی بیان كنند ، مبارزه طبقه كارگر در مقابل نظام كاپیتالیستی از جنبش تریدیونیستی و از رفرم فراتر نمیرود. در چنین دنیایی كمونیست منفرد نمیتواند نقشی جدی ایفا كنند. در نتیجه نقش احزاب كمونیستی هم مهم است و هم فضا برای شكل گیری و برای رشد آنها مهیا تر است. در خود غرب احزاب پارلمانی و چپ غیر كارگری به بن بست رسیده اند و فضا برای رشد احزاب كمونیستی آماده تر شده است.
من تلاش كردم نكاتی از بحثهای منصور حكمت را بیان كنم. وقتی نگاه میكنید و مباحثات اصلی او را می بینی و روندهایی كه حكمت به آن میپردازد، اینقدر روشن و واقعی است كه انگار امروز این بحثها را میكند. انسان برجسته ای مثل منصور حكمت و هر انسان برجسته سیاسی لابد روندها را خواهد دید و اما امروز حقانیت آنچه حكمت بیان كرده است، بسیار ملموس و واقعی است.
بهر صورت و همچنانكه اول بحثم اشاره كردم جنبش ما نیاز دارد كه حكمت و مباحثات او را بداند و ما از سر نیاز جنبش كارگری و كمونیستی برای تبلیغ مباحثات حكمت و برای معرفی و تشویق به خواند آن میكوشیم. مباحثات و تئوری ها و سیاستهایی كه منصور حكمت بیان كرد، ماركسیسم دوره خودش و توضیح تحولات جهان معاصر به عنوان ماركس این دوره است. جنبش ما به شناخت از ماركس و مباحثاتش احتیاج دارد، به خواندن لنین و دانستن تجربه انقلاب بلشویكی و دستاوردهای لنین به عنوان بزرگترین پراتیسین كمونیست احتیاج دارد و به خواندن حكمت و آشنایی به مباحثات او به عنوان یك رهبر ماركسیسم تاریخ معاصر احتیاج دارد. و ما در این زمینه از هیچ كوششی كوتاهی نخواهیم كرد.
از حضور شما دوباره تشكر میكنم.
- این متن بعد از كتبی شدن توسط سخنران ادیت و تدقیق شده است.
۱۵ ژوٸن ۲۰۲۴