در حاشیه انتخابات در فرانسه و بریتانیا


نتیجه انتخابات مجلس ملی فرانسه، در یکشنبه هفتم ژوییه در دور دوم، نه تنها حزب مارین لوپن، "اپوزیسیون" راست افراطی "اجتماع ملی"، که پیش بینی میشد بسرعت به قدرت نزدیک میشود، را عقب زد که بعلاوه "حزب در قدرت" و  ائتلاف نیروهای هوادار رئیس جمهور را هم شکست داد.

گفته میشود که این شکست که توسط آرا بالا ائتلاف گستردۀ نیروهای چپ به نام "جبهۀ مردمی جدید" صورت گرفت، ائتلافی که کمتر از یک ماه از شکل گیری آن میگذشت، شوک عظیمی نه تنها بر فرانسه که بر اروپا وارد کرد. شوکی که بی تردید ناشی از تصویری است که رسانه های رسمی از فرانسه و همه جوامع میدهند. معلوم شد که مردم از احزاب پارلمانی سنتی چپ تر، عدالتخواه تر، برابری طلب تر، آزادیخواه تر و "انقلابی تر" اند.

در "موفقیت" مارین لوپن، حزب راست افراطی "اجتماع ملی" در انتخابات چند هفته گذشته پارلمان اروپا،  گفتیم که حمایت تنها ۱۲ درصد مردم فرانسه از حزب مارین لوپن برای گرفتن کرسی در پارلمان اروپا،  و عروج و افول  الیت سیاسی پارلمانی را بعنوان عروج و افول چپ و راست در جامعه قالب کردن، هنر این رسانه ها است. امروز همه اذعان دارند که بخش اعظم مردم در جوامع غربی از قدرت ها و احزاب حاکم پارلمانی، فعال تر، چپ تر، منصف تر و رادیکال تر اند.

در انتخابات مجلس ملی فرانسه، که توسط ماکرون، رئیس جمهور، فراخوان زودرس آن داده شد، که ماکرون برای استفاده از هراس از فاشیسم برای محکم کردن پایه های قدرت راست میانه آن را فراخوانده بود و ناظرین آن را قماری آشکار نامیدند، جامعه فرانسه هم حزب حاکم را به زیر کشید و هم راست افراطی و راست میانه را. هرچند موقتی، همه راست را به حاشیه راند. 

اگر در این میان چیز شکوهمندی وجود داشته باشد، بدون اینکه در موفقیت در انتخابات فرانسه اغراق کرد، این واقعیت است که حزب حاکم راست میانه، نه توسط راست افراطی که توسط چپ و با پرچم چپ به زیر کشیده شد و در فرانسه رسما نسیمی از سرود انترناسیونال، کمون پاریس و انقلابات سوسیالیستی وزیده شد. بدون اینکه الزاما چپ ترین حزب ائتلاف پیروز شده باشد، بدون اینکه کسی در بالا و پارلمان برنامه اقتصادی سوسیالیستی داشته باشد، و بدون اینکه خطر راست افراطی در بلند مدت، بنحو تعیین کننده ای کم شده باشد. رویداهای آتی در فرانسه و اروپا و آمریکا، و شیفت از این "موفقیت" نسبی و ناپایدار به موفقیت های بزرگ تری، که خارج از پارلمان و در تقابل های سیاسی - طبقاتی در جامعه صورت میگیرد و بازتاب آن را میتوان در بالا از امروز مشاهده کرد، معلوم خواهد کرد که کمپ چپ، کارگری و کمونیستی با آلترناتیو سوسیالیستی، چه پیشروی هایی خواهد کرد.  

در مورد انتخابات در فرانسه، حقایق پس از این انتخابات، وضعیت درهم ریخته پارلمان و آرایش قدرت سیاسی و جدال های جدی تری که در راه است، امروز دیگر بر همگان عیان است. رسانه های راست با رجوع به تاریخ شکل گیری چنین ائتلاف هایی در بحران های سیاسی فرانسه، جنگ ها و شورش ها و انقلابات و تغییرات بزرگی که در تاریخ فرانسه رخ داد،  همگان را از خطر انقلاب، عروج چپ، کارگری و سوسیالیستی می ترسانند! و رسانه های منصف تر و چپ تر، به استقبال جدال های پیش رو میروند و امید به رشد چپ و چپ گرایی و بازگشت آن به اروپا، را واقعی میدانند.  

 این رسانه ها از جمله نوشتند که: "ژان لوک ملانشون از رهبران چپ، در اولین سخنرانی خود پس از انتخابات با اشاره به حزب راست افراطی، اعلام کرد که مردم فرانسه "بدترین راه‌حل" را کنار زدند! "

"غافلگیری در انتخابات فرانسه؛ ائتلاف احزاب چپ برنده شد، نخست وزیر استعفا کرد! " نوشتند که: "فرانسویان با تشکیل "جبهۀ نجات جمهوری" از افتادن کشورشان به دست راست افراطی جلوگیری کردند"!  ""مکرونیسم مُرد"؛ پس از شوک انتخابات فرانسه، نبرد واقعی قدرت آغاز می‌شود!"

جالب تر از همه خبرنگار بی‌بی‌سی در پاریس است که میگوید: سیلویا کافمن، ستون‌نویس روزنامه لوموند به من گفت: "هنوز خیلی چیزها روشن نیست. ما می‌دانیم که چه کسی باخت، اما نمی‌دانیم چه کسی برنده شده. آیا می‌توانیم هنر سازش را که برای ما بسیار غیرمعمول است بیاموزیم؟ هیچ‌کس نمی‌داند. نشانه‌ها (تا الان) لزوما مثبت نیستند. "

و خود میافزاید که: "خطرات بن‌بست برای خود فرانسه، برای نظم قانون اساسی این کشور، برای ثبات اروپا و حتی برای جنگ اوکراین علیه تجاوز روسیه جدی است."

بریس تنتوریر، تحلیلگر و معاون مدیر اجرایی ایپسوس، اما معتقد است که حزب ماکرون "سقوط عظیم" را تجربه کرده است.  بازنده بزرگ «ماکرونیسم» است! و اکثریتی وجود ندارد!

نوشتند که: "مارین لوپن، رهبر حزب "اجتماع ملی"، علیرغم این شکست نسبت به آینده ابراز خوشبینی کرد و گفت که "حرکت رو به رشد" این جریان همچنان ادامه دارد و "پیروزی صرفا به تعویق افتاده است"

رافائل گلوکسمن، رهبر حزب سوسالیست فرانسه که در ائتلاف پیروز انتخابات حاضر است، در واکنش به نتایج گفت: «ما جلو هستیم، اما در یک پارلمان تقسیم‌شده خواهیم بود"!

انتخابات در فرانسه، پرده های توهم به قدرت نهادهای حاکم، قدرت کنترل رسانه های رسمی و در یک کلام قدرت ساختار سیاسی در مهار شهروندان، در مغزشویی آنها و در جلب اعتماد آنها و به حاشیه راندن و در حاشیه نگاه داشتن آنها، را بار دیگر کنار زد. شوک و بهت و تعجب از دخالت پایین، این دخالت چه چپ باشد چه راست، دخالت ساختارشکنانه ای که از آمریکا تا اروپا در  جریان است، سنتی که جهانیان دهه ها است آن را تنها و تنها در جوامع فقر زده و استبداد زده ای چون ایران و عراق و ترکیه و ..شاهد  بوده اند، خبر از یک بیداری انقلابی در غرب میدهد!  

بیداری که معضل فلسطین و دفاع از آزادی مردم فلسطین نقش جدی در آن داشته است و دارد. برخلاف تصویر محافل قدرت و میدیای رسمی آنان، که گویا نسل کشی مردم فلسطین توسط دولت اسرائیل، ادامه موشک باران و کشتار مردم بیگناه در نوار غزه، خواست پایان دادن به این نسل کشی و محاکمه نتانیاهو به جرم جنایت علیه بشریت و شرکت قدرتهای غربی در این جنایت، در این انتخابتها غایب بود! مسئله فلسطین و پایان دادن به نسل کشی آنها، یکی از چالش های مهم چه در انتخابتها و چه در فردای این انتخابات ها است. چالشی که فشار آن بی تردید این نهاد ها را بیش از پیش با بحران ها و بن بست های مهمی روبرو خواهد کرد!

تغییرات بزرگ و مهمی در اروپا و جوامع غربی در جریان است. تغییراتی که شانس دخالت نیروهای چپ، سوسیالیستی، انترناسیونالیستی و کارگری، برای ایفای نقش های تاریخی را بیش از پیش بالا تر برده است. باید به پیشواز این تغییرات رفت.

انتخابات در بریتانیا

انتخاباتب در بریتانیا، در فضایی قطبی شده که بیش از اینکه حول دو قطب شکل گرفته باشد، حول مقابله اکثر شهروندان علیه حزب حاکم، حزب محافظه کار، شکل گرفت، به پایان رسید. برخلاف فرانسه در بریتانیا قدرت بین دو حزب اصلی پارلمانی، حزب محافظه کار و حزب کارگر (که تفاوت چندانی با راست میانه در حزب محافظه کار ندارد و رسانه ها رهبر آن را "ماکرون" انگیس می نامند) دست بدست شد.  حزب کارگر پس از ١٤ سال برنده انتخابات اعلام شد و رهبر آن استامر، بر صندلی نخست وزیری با کابینه ای ضعیف و پارلمانی تکه پاره و چند جبهه ای، نشست. 

در این انتخابات، اکثریت اعظم شهروندانی که از حاکمیت حزب محافظه کار که طی چهار سال اخیر چهار نخست وزیر و رهبر عوض کرد و قادر نشد به کمترین وعده های خود عمل کند به تنگ آمده بودند، مردمی که گسترش افسار گسیخته فقر و بی افقی نسبت به آینده را با اعتصاب های مداوم بخش های کلیدی خدمات، چون ترانسپورت و بهداشت و .. عقب زده بودند، تصمیم گرفتند که حزب محافظه کار را نه تنها به زیر بکشند که آن را به مرز انحلال و تلاشی برسانند. امری که بزرگترین ضربه به ساختار سیاسی سنتی و تاریخی در بریتانیا است.

بر این بستر، حزب کارگر، علیرغم از دست دادن چند کرسی به نفع حامیان مردم فلسطین، توانست بخش اعظم کرسی های پارلمان را از آن خود کند، بدون اینکه از نظر سیاسی پیروز این انتخابات محسوب شود. نتیجه این انتخابات نه بالارفتن آرا حزب کارگر که شکستن بیسابقه آرا حزب محافظه کار و تقسیم آن میان احزاب دیگر بود. رسانه  های راست و بستر اصلی در انگلیس "نفسی به راحتی کشیدند" و نوشتند که در این وضعیت، "بریتانیا ناگهان به فانوس دریایی ثبات در اروپا تبدیل شد" در حالیکه امروز  "فرانسه است که  در آشفتگی بسر میبرد"!. چرا که سرانجام یک حزب پارلمانی قادر شد که "نظام" و "ثبات" را حفظ کند و سایر کشورهای اروپایی و غربی باید از انگلیس "بیآموزند"!

تحلیل گران واقع بین تر اما نوشتند که: "نظام سیاسی و پارلمانی بریتانیا بر روی زمین سیالی ایستاده است! "هیچ کس در کاخ نخست وزیری خواهان بررسی زمین لرزانی که بر آن ایستاده اند، نیست"! صحبت از بریتانیا به عنوان  یک "آبادی با ثبات در کویر بی ثباتی" جوامع غربی، از انتقال منظم قدرت در مادر همه پارلمان ها، برای بعضی ها خوشایندتر است تا رویارویی با واقعیات! با این حال، این واقعیت که این انتخابات عمومی به ما نشان می دهد که چشم انداز هم برای دولت و هم برای اپوزیسیون رسمی روز به روز حاد تر و بحرانی تر میشود، قابل پرده پوشی نیست!

مساله رویارویی دولت بریتانیا تحت حاکمیت حزب لیبر، با اعتصابات و توقعات طبقه کارگر و جامعه برای سهم بری بیشتر از منابع مالی و دسترسی به رفاه و مسکن و بهداشت و .. رویارویی با  فاجعه نسل کشی ارتش اسرائیل در غزه، رویارویی این دولت با فشار های ناتو برای افرایش سهم میلیاردها دلاری این کشور در هزینه های نظامی ناتو و تلاش آمریکا برای گسترش مسابقه تسلیحاتی و میلیتاریسم، به بهانه جنگ روسیه در اوکراین، در حالی که فشار فقر و نارضایتی از سیاست های داخلی و خارجی یک رکن شکست حزب محافظه کار بود، بیش از پیش شکاف و جدال در بالا را گسترش خواهد داد. سردرگمی در روزهای اول کابینه دولت جدید بریتانیا و دورنمای خداحافطی با "کویر آبادی ثبات" در برهوت  بی ثباتی نظام های پارلمانی در غرب، بسرعت مشاهده میشود.

اینکه در فرانسه و بریتانیا و بدنبال آن در آمریکا و آلمان، جدال های سیاسی- طبقاتی به کدام سو میرود را نمی توان تنها و تنها با معیار و شاخص پارلمانهایی که زیر فشار پایین هر روز بحرانی تر میشود، قضاوت کرد. آن سوی این جدال ها، میلیونها شهروندی است که آماده اند از همه احزاب پارلمانی و نهادهای سنتی قدرت در غرب، عبور کنند و خود سرنوشت خود را رقم بزنند. بر این بستر، رشد ساختار شکنی، انقلابی، آزادیخواهانه و برابری طلبانه سوسیالیستی کمونیستی، کاملا نه تنها محتمل است که ممکن و مطلوب است. اروپا و آمریکا سنت و  تاریخی از پیشروترین انقلابات و مخرب ترین جنگ ها را دارند. بخش اعظم تحلیلگران شانس عروج انقلابات را، هرچند از آن بعنوان شورش و نآرامی و "هرج و مرج" نام ببرند یا نه، بسیار بالا میدانند. تکرار جنگ جهانی دیگری چون دو جنگ جهانی قبلی، نه ممکن است و نه برای هیچ یک از قدرت های مخرب، مطلوب! تکرار انقلابات پیشرو، این بار سوسیالیستی تر و کمونیستی تر و کارگری تر، اما ممکن، متحمل و برای اکثریت مردمی که امروز فعالانه در صحنه جدال های سیاسی هستند، بسیار مطلوب است. 

انتخابات در آمریکا در راه است! نارضایتی عمومی از تاثیرات مخرب هزینه های هنگفت امریکا در جنگ اوکراین بر زندگی میلیونها انسان در امریکا، در کنار جنبش عظیم علیه نسل کشی مردم فلسطین توسط دولت اسرائیل تحت حمایت بی چون و چرای بایدن، منجر به بی ثباتی سیاسی در امریکا شده است. نشست اخیر ناتو و داعیه های توخالی بایدن و وعده های "سرخرمن" به زلنسکی برای پذیرفته شدن در ناتو و کشاندن پای ناتو به جنگ با روسیه، ادامه حمایت از نسل کشی دولت اسرائیل و بی آلترناتیوی حزب دمکرات، شانس عروج  مجدد ترامپ، میتواند نوع دیگری از چپ، رادیکال و سوسیالیستی را به زور پایین به بالا تحمیل کند. باید آن را دنبال کرد.  
۱۱ ژوٸیه ۲۰۲۴