مقدمه اول: مطلبی که میخوانید متن آپ دیت شده مقاله ای از من است که چهار سال قبل (ژانویه ۲۰۲۰)، تحت عنوان “ سیر سرنگونی جمهوری اسلامی - آیا مردم ایران انتخاب کرده اند” *، با معرفی و  رجوع به یک رویکرد مهم منصور حکمت در مورد سیر جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی، و انتخاب هایی که در مقابل جامعه وجود دارد، نوشته و منتشر شده بود.  

 مقطعی که آن مقاله در آن منتشر شد، بهمن سال ١٣٩٨، یعنی اوج میدان داری جنبش کارگری با قدرت “خرد جمعی” و خواست  “اداره شورایی” بود که نه تنها سراسر جامعه ایران را حول خود متحد کرده بود که انعکاس جهانی وسیعی چه در میدیاهای رسمی و دولتی و چه در رسانه های مردمی یافت و حمایت جهانی عظیمی را به خود جلب کرد.  

از آنجایی که از آن زمان تا امروز فاکتورهای مهمی، بخصوص در صف اپوزیسیون جمهوری اسلامی تغییر کرده است، بخصوص شکست اپوزیسیون راست در تعرض به چپ و تحمیل افق و آرمانهای سناریوهای سیاهی به جامعه، لذا تجدید چاپ همان محتوا و مضمون، با اضافاتی که  بیانگر تغییراتی باشد که طی چهار سال گذشته در این جنبش رخ داده است، ضرورت پیدا کرده است. مطلب سال ۲۰۲۰ را میتوانید در لینکی که در انتهای مطلب میآید پیدا کنید. 

مقدمه دوم: مبنای این نوشته، “پیگیری” و بکارگیری رویکردی است که  منصور حکمت در بحث “مردم باید انتخاب کنند” ** طرح کرده است و تلاشی است برای انطباق آن با شرایط امروز.  خوانندگان میتوانند کل نوشته حکمت  را،  از سایت آرشیو حکمت، مطالعه کنند. 

بحث حکمت تحت عنوان “مردم باید انتخاب کنند”، در مورد سرنگونی جمهوری اسلامی ایران است و جریانات اصلی اپوزیسیون دخیل در آن، و موقعیت و شانس های هریک از این اپوزیسیون ها. بحثی که در دل آن، مناسبات آن اپوزیسیون ها با هم مورد بررسی قرار میگیرد.

اما مهمتر  و شاید جدید ترین تز حکمت،  تصویر شرایطی است که بتوان به اعتبار آن شرایط، بطور ابژکتیو ادعا کرد که مردم در ایران علاوه بر اینکه اعلام کرده اند که  “چه نمی  خواهند”، نشان داده اند که “چه میخواهند” و به این اعتبار “انتخاب”  شان را کرده اند. 

حکمت در آن نوشته میگوید که به حکم آن فاکتورهای ابژکتیو آن مقطع، جامعه میداند چه نمی خواهد (که جمهوری اسلامی است) اما هنوز انتخاب نکرده است که چه میخواهد! 

او در شرایطی این بحث و این”تز” را مطرح میکند که جنبش برای سرنگونی جمهوری اسلامی، یعنی نخواستن جامعه، پس زدن جمهوری اسلامی و مقابله با آن از تمام درزها و شکاف های زندگی کاری و اجتماعی و سیاسی جامعه به بیرون فوران کرده است. جامعه تماما از دوخرداد و حواشی آن عبور کرده است و جمهوری اسلامی تماما بدون حائل در مقابل جنبش برای سرنگونی ش، در مقابل جامعه ای که در همه ابعاد آن را پس میزند، قرار داشت.

آن مطلب در  سال ۱۳۸۰ (۲۰۰۱) ، یعنی بیش از بیست و سه سال پیش نوشته شده است و طبعا فاکتورهای روز خود را دربر دارد. به این معنی که، آن مقطع شرایطی بود که مردم هنوز بشکل امروز در ابعاد و کیفیت امروز، در صحنه جدال “رو در رو” با حاکمیت بر سر “ مرگ و زندگی نظام”   بشکل سراسری و رادیکال در صحنه نبودند. 

جنبش برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران  در موقعیت امروز نبود. دوخرداد مرده بود اما نه جنبش سبزی عروج و افول کرده بود، نه هنوز چپ و کمونیسم کارگری  در دانشگاهها سربلند کرده بود، نه خیزش سالهای بعد، دیماه و آبانماه و تحرکات و میدان داری جنبش کارگری که از هفت تپه و فولاد عروج کرد و نه خیزش انقلابی حق زن، هنوز رخ داده بود. 

در آن شرایط و در آن بحث، حکمت از  تقابل راست و چپ بعنوان دو جنبش (با تاکید مجدد بر جنبش مقدم بر احزاب) و نیروی های اصلی در جنبش برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران، صحبت میکند. دو جنبشی که هریک میخواهد افق و آرمانهای  خود را، هم در سیر سرنگونی و هم پس از آن اعمال کند.  

او در دل این تقابل،  شکل گیری یک”هژمونی جنبشی” در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی را نشان “انتخاب مردم” میداند و بر شاخص هایی بعنوان فاکتورهای اصلی  تشخیص “هژمونی جنبشی”، تاکید میگذارد. 

این فاکتورها و  شاخص ها عبات اند از: 

- “تاثیرات” و “عواقب”  نقطه سازش هایی که راست و ارتجاع در مقابل جامعه و در مقابل جنبش برای سرنگونی میگذارد! 

- توقعات و انتظارات جامعه از خود، زندگی و  آینده ای فارغ از  استبداد و استثمار و ارتجاع! 

- در حاشیه و به تبع این شاخص ها است،  که موضوع مناسبات بین چپ و راست در اپوزیسیون، مقابله و یا  همکاری یا ائتلاف و .. بین آنها و بین جریانات بورژوایی و پرولتری در اپوزیسیون، مورد بحث حکمت قرار میگیرد.

به سوال حکمت بازگردیم، که آیا امروز و پس از ٢٣سال، هنوز جامعه انتخاب نکرده است و باید “انتخاب کند”! 

برای پاسخ به این سوال لازم است که مقدمتا بر مفروضاتی تاکید مجدد گذاشت. جمهوری اسلامی ایران، نه تنها در آستانه فروپاشی، سرنگونی و رفتن است که سیر آن از خیزش انقلابی حق زن در ایران، شروع شده است.  

این روزها تعیین کننده و سرنوشت ساز است. این روزها مسئله و سوال اصلی و بزرگی که برفراز سر مردم در ایران در گشت و گذار است و جهانی را در “انتظار” ، “چشم براه”، “هراس” و “امید” نگاه داشته است،  نه قبول یا انکار “جنبش برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران”، نه مانور تحرکات سیاسی در دو قطبی ساختگی”اصلاحات یا براندازی”، “رژیم چینج یا جنگ”، که چند و چون “مسیر” ،  “راه” و دورنمای چالش هایی ست که در سیر پایان جمهوری اسلامی، در جریان است!

سیر پایان جمهوری اسلامی، مدت ها است که آغاز شده است. سوال بر سر نحوه رفتن، فروپاشی و سرنگونی یا پایان جمهوری اسلامی، است. سوال نحوه عبور از یکی از “معجون” ترین و “دفرمه” ترین و “زشت” ترین محصولات جهانی و “وطنی” بورژوا - امپریالیستی است،  که چهل و چهار سال قبل برای نجات و حفظ نظام کاپیتالیستی ایران از تعرض انقلابی طبقه کارگر و مردم در ایران، به بازار سیاست جهانی عرضه شد. مسئله خلاصی از “معجون” نجات بخش نظام کاپیتالیستی ایران از تعرض طبقه کارگر انقلاب کرده ای است، که چهل و چهار سال پیش در یک انقلاب “همه با هم”ی در دل جنگ سرد، قد علم کرد و با یک قیام مسلحانه کلاسیک،  قدرت حاکم را به زور و قدرت خود،  به زیر کشید.

مسئله پایان / سرنوشت و عاقبت حاکمیت بورژوایی است که در سرکوب انقلاب ۵۷ و  بنام آن انقلاب برای حفظ، بقا و بازسازی نظام کاپیتالیستی ایران، چهل و چهار سال قبل به قدرت رسید و دوام آورد. محصول بورژوا - امپریالیستی سرکوب آن انقلاب عظیم و قیام مسلحانه توده ای،  نمی توانست چیز بهتری از هیولای اسلامی باشد که امروز “زخم خورده”  روی دست خود بورژوازی جهانی هم مانده است. هیولایی که هر روز بقا آن، خطر عروج مجدد طبقه کارگر، آن طبقه ای که “پیشینیان” ش را به زیر کشید را زنده نگاه میدارد، شبح آن همچنان بالای سرش در بپرواز می ماند و آماده به زیر کشیدن حکومت جانشین سلطنت میشود. این بار اما، آزموده تر، مجهز تر، آگاه تر، سازمان یافته تر و با ذخایر عظیمی از تجربه!

مسئله روز،  جنبش های آلترناتیو، در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی ایران، شانس و امکانات هر کدام برای پیشروی است و پرداختن به این مسئله که آیا مردم ایران یکی از این آلترناتیو ها را انتخاب کرده اند! در حال انتخاب کردن هستند!  یا هنوز، چون زمانی که حکمت موضوع را مطرح کرد، این مسئله یک فاکتور نامعلوم و “باز” است.

پاسخ به سوال بالا و اینکه “آیا مردم ایران انتخاب کرده اند”، کلید حل معمای بسیاری از ناروشنی ها در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی و  فاکتور مهمی است در تشخیص تاکتیک های مناسب، برای  هر دو جنبش اصلی راست و چپ.  فاکتور مهمی است در تشخیص اینکه هر یک از جنبش های اصلی در این سیر،  تا چه اندازه شانس و امکان ایفای نقش، هدایت و پیروزی دارند.

به اعتقاد من به حکم داده های عینی به صراحت میتوان گفت که “انتخاب” صورت گرفته است! 

به روشنی میتواند دید که  این انتخاب  یک انتخاب چپ و عدالتخواهی کارگری است. به اعتبار  فاکتورهایی چون: 

یکم،  خصلت و ماهیت توقعات و انتظارات و شکل اعتراضات مردم در ابعاد میلیونی! ماکزیمالیست بودن در عرصه حقوق زنان و برابری جنسی و جنسیتی، متحد و متشکل

دوم، عاقبت نقطه سازش هایی که بورژوازی چه در  حاکمیت و چه در “اپوزیسیون راست پروقدرت های غربی”  مداوما در مقابل مردم ایران در تعرض شان به جمهوری اسلامی ایران قرار داده است، میتوان انتخاب امروز مردم ایران را به روشنی دید.  

“انتخابی” که وهله نخست  یک انتخاب کاملا جنبشی است،  تا حزبی و سازمانی.  اینکه علیه این انتخاب  تحرک ارتجاعی سازمان یابد و ظهور کند، بحران و بحران هایی شکل بگیرد یا نه،  خود رهبری جنبش تا چه اندازه نسبت به موقعیت،  نقش و جایگاه خود “آگاه” باشد یا نباشد و بتواند از آن بهترین استفاده را برای پیشروی بکند یا غفلت کند و فرصت از دست بدهد،  تغییری در واقعیتی که “انتخاب صورت گرفته است” نمی دهد.

 امروز در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی ایران،  این  تنها “نه” به جمهوری اسلامی ایران، “رژیم باید برود” و “جمهوری اسلامی نمی خواهیم”، نیست که خصلت نمای کامل جنبشی است که در میدان است. این خواست اگر بیست و چهار سال پیش، یعنی مقطعی که منصور حکمت به آن رجوع میکند خصلت نمای کامل جنبش برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران و لولای اتحاد محکومین در آن روزها بود، امروز و بخصوص از پس از “خیزش گرسنگان” در دیماه ۱۳۹۶ قدم به قدم و بسرعت توسط میلیونها نفر از آن عبور شده و فرسنگها فراتر رفته است.

امروز معنی و مضمون و محتوای “رژیم برود” و “جمهوری اسلامی نمی خواهیم” و “نه” به کل نظام با همه دسته ها و جناح ها،  “رفاه و شادی و آبادی و امنیت و حق زن و محیط زیست سالم و حرمت و شان انسانی و صلح و مبارزه با فساد و اختلاس و زن آزاری و کودک آزاری و تبعیض و زندان و مستندسازی و شکنجه و .. است. 

این واقعیت را امروز به روشنی میتوان  در هر دم و بازدم مبارزاتی جامعه دید. عبور جامعه از “نه”  به جمهوری اسلامی،  با پرچم “زنده باد” ناتو و ترامپ و تحریم اقتصادی و جنگ و “رژیم چینج” و “رضا شاه روحت شاد” و ... صورت نگرفته است. بلکه با پرچم “آری به مطالبات روشن و شفاف و توقعات انسان امروزی از یک زندگی آزاد و مرفه، برابر و امن، صورت گرفته است و در حال گسترش است. 

نیروهای راست، که ورای دستگاه های تبلیغاتی شان به خوبی واقف اند که در ایران چه چیزی در جریان است،  ریاکارانه و برای گرم نگاه داشتن تنور پروپاگاند خود، تبلیغات ترامپ و آقای رضا پهلوی را نشان میدهند،  که گویا مردم ایران  ابتدا و انتهای  آرمان آزادیخواهانه شان قطب و کعبه و مکه آنها است. این تصور که مردم در ایران آرزو می کنند که شاه  و ملکه ای بالای سر شان بود و آنها را چون گله احشام  به مزارع خوش اب و هوا و میبرد،  یا نگاه شان به دولت آمریکا است که با توسل به تحریم اقتصادی و گرو گرفتن داروی مردم یا با کودتا و عملیات محیرالوقوع و ساختن یک “ژنرال سیسی” از یکی از بازماندگان فرماندهان سپاه قدس و پوشاندن لباس فرمانده”آرتش آریایی” بر پیکر آن مردم ایران را آزاد کند، مضحک تر از آن است که ماهر ترین “پروپاگانیست” های پنتاگون و ناتو هم بتوانند آن را به بازار مغزشویی سیاسی جهانی، عرضه کنند.  این تصویر، نسبت به  واقعیت جامعه ایران، عقب مانده تر از آن است که افراطی ترین و  “کودن ترین” مبلغین بورژوازی غرب هم بتوانند آن را بر سر دکه سیاسی خودشان بیآویزند. ریشه سوختن پی در پی پروژه های هالیوودی این دوره یکی دو ساله، راست نیوپهلویست به رهبری آقای پهلوی، نه کم لطفی اپوزیسیون درونی رژیم و باندهای سپاه و هییت حاکمه آمریکا و .. که جامعه ای است که انتخاب خود را کرده است. انتخاب جنبشی خود را کرده است! میداند چه میخواهد! میداند رفاه و آزادی و امنیت و شادی و صلح میخواهد! تزریق “اکسیرهایی” چون ساواک و “خاندان” به زیرکشیده شده به رگهای نسل جوان متوقع و بلندپرواز در ایران، به سادگی ممکن نیست. این نسل، این طبقه، این معترضین، این زنان، هرچند  در آه و ناله ها و  حسرت پدربزرگ و مادربزرگ هایشان که عکس های سیاه و سفید ملبس به لباس “آدمیزاد” در گذشته را بعنوان نهایت خوشبختی و شادی و زندگی شایسته انسان در ایران در صندوقخانه های گردوخاک گرفته شان مرتب گردگیری میکنند، شریک شوند، اما میدانند چه میخواهند! سانسور و تبعیض و فقر و استثمار و کارکودکان و بی حقوقی افغانستانی و بی حرمتی انسان کارکن را نمی خواهد. مشکل هژمون شدن جنبش راست ایران، این است. این جامعه، جنبشی انتخاب کرده است. این انتخاب چپ، آزادیخواهانه و عدالتخواهانه است.  

مردم اعلام کرده اند که جمهوری اسلامی نمی خواهند! چون استثمار و فقر و استبداد و اختناق و جنگ و نا امنی و زن ستیزی و فساد و دروغگویی و ارتجاع، نمی خواهند. امروز “نه” به جمهوری اسلامی، “آری” به چنین آرمانها، خواست ها و توقعاتی است. این فاکتور کاملا جدیدی در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی است. این فاکتور امروز نشان روشن پیشروی جنبش ما، جنبش محرومین و جنبش برای آزادی و برابری و عدالت اجتماعی، جنبش کارگری، چپ و سوسیالیستی است. 

تنها عکسی از تحرکات اعتراضی در  تهران و سننندج و اهواز و اصفهان و مشهد و شیراز  و دور افتاده ترین و محروم ترین مناطق ایران، خود گویای واقعیت است. اگر بیست و چهار سال پیش صحبت از این بود که سیر امروز آغاز خواهد شد و مردم انتخاب خواهند کرد و این انتخاب در مقابل راست در اپوزیسیون،  چپ، آنتی کاپیتالیستی، کارگری و رادیکال خواهد بود، اکنون بیش از هفت سال است که آغاز شده است و مردم انتخاب خود را کرده اند. 

بعلاوه بخش آگاه تر، فرموله تر و پیشروتر جنبشی که در صحنه است، بارها و بارها در دانشگاهها و مبارزات کارگری و اجتماعی و فرهنگی و هنری و ..  فاصله خود از راست، قوم پرستی و پرژه های سناریو سازی برای دست بدست شدن قدرت از بالای سر جنبشی که در صحنه است، را به انحا مختلف و به زبان های مختلف در شعار ها و مطالبات و سبک و سیاق مبارزه، به روشنی بیان کرده است. فاصله ها را، گاه و بیگاه به فراخور نیاز پیشروی، با راست و طرفدارانش در حاشیه چپ، معلوم کرده است. این هم فاکتور جدید و امروزی است که حکمت در بحث بیست و سه سال قبل بر ضرورت شکل گیری آن،  تاکید دارد. 

فراتر از هر تٓئوری و تفسیری، بر تن جامعه ای که در عمق فقر افسار گسیخته و محرومیت و گرسنگی و بی حقوقی مطلق، گرفتار در گره گاه جدال جنایتکار ترین قدرت های جهانی، ماشه بدست و بمب ساز و بمب انداز، و در دل تراژدی های پی در پی سیل و زلزله و کشتار و جنایات تعمیم یافته ای که  به زندگی ش تحمیل شده است اما تسلیم نشده است، از توقعات بالای انسانی ش عقب ننشسته است، به تغییر به قدرت خود امیدوار است، نمی توان هر جامه ای  پوشاند!

از جامعه ای که در آن از جمله کودکان معلول آن حقوق انسانی خود را می شناسند و مطالبه میکنند! جامعه ای که از مرگ کودکان کار و کولبر در کردستان تکان های شدید میخورد! در جامعه ای که بخش مهمی از کارگران آن تحصیل کرده و  اداره شورایی خواسته است و از قوه قضایئه تا مجلس و دولت و شهردار و استاندار را به حسابرسی کشانده است و  می کشاند! با جنبش حق زن آپارتاید جنسی را تماما فلج کرده است و  حاکمیت اسلام را به زیر تیغ ریشه کن کردن کشانده است،   علیه سرمایه و سرمایه دار و مدافعین و حافظین آن  فریاد میزند!  زن ستیزی و آپارتاید جنسی را محکم عقب میزند! جامعه ای که به محض سرازیر شدن سیل، تمایل و موج انسانی و همبستگی و  کمک رسانی مردمی در آن جاری میشود و  مستقل از حکومت به راه میافتد! جامعه ای که در آن شهروندان میلیونی آن،  درد جامعه را درد خود میدانند و همبستگی سراسری ش خواب همه دشمنان ربوده است!  جامعه ای که علیرغم تباهی و سیاهی که بر سرش ریخته اند نسبت به  تعرض به حق حیوانات و  حمایت از سلامت طبیعت تا بخش های ضعیف تر جامعه حساس است، عدالت اجتماعی و برابری و انسانیت و حرمت انسانی، را می شناسد و  همه آنها را میخواهد، از اعدام و شکنجه و زندان و فقر و اعتیاد و تن فروشی و کلیه و قرنیه فروشی نفرت دارد!  از چنین جامعه ای نمی توان کویر و  دشت برهوت ی ساخت که در آن آقایانی که پول و اسلحه دارند هرآنچه که خواستند در آن بسازند!  رعیت این و آن شوند، به سادگی به خانه بازگردند و اجازه دهند که  “تحصل کردگان” و “نخبگان” مثلا امروز “فرشگردی” فردا با مارک جدید، حول خانواده “ممتاز پوشالی” و شکم سیری که آکروبات بازی آنها حتی با حرمت اعضا خانواده خود رقت انگیز است “متحد” شوند و همه آمال و آرزوهایشان را دو دستی تسلیم و تقدیم کنند! راست ایران نه تنها در این دوره قادر نشد هژمونی جنبشی خود را تحمیل کند، که نتوانست حتی بعنوان یک اپوزیسیون جدی و “موضوعیت دار” در صحنه بماند!  این راست امروز تنها امید و سرمایه اش، نه دادن هیچ وعده سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، که  تعمیم و گسترش جنگ و تخریب بیشتر در خاورمیانه و امید به بالا گرفتن تخاصم و  جنگ غرب با ایران است. 

 این راست قادر نشده است جامعه ایران را به امید کمک بانک جهانی و ناتو برای “حل مشکلات شان” به تسلیم بکشاند. قادر نشد ساکت شان کنند که “پشت او متحد شوند” تا پس از “پیروزی” بر جمهوری اسلامی،  و پس از  دو-سه دهه ریاضت اقتصادی  کشیدن، اقتصاد بازار ازاد در غرب، “انشالله”  سرحال بیاید و نانی هم به سفره مردم در ایران بیفتد. جامعه ایران این راست را عقب زد و نخواست! با توقعات و آرمانها و ارزشهای چپ نخواست. 

توقعات جنبش برای سرنگونی جمهوری اسلامی بسیار بالا تر از این ها است که این نسخه ها جایی برای ابراز وجود پیدا کنند.  حتی اگر ژنرال سیسی از دل سپاه قدس یا دستجات دیگر مسلح نظام، که برچسب و  اتیکت اسلامی آن با شیروخورشید عوض شده است، ظهور کند و سرکوب کند و خون بپاشد، تازه اغاز کار است. قادر به خاموش کردن آتشی که شعله کشیده است نیست. چرا که اولا راه حل اقتصادی برای برون رفت از بن بست و بحران موجود ندارند و ثانیا امکان به سازش کشاندن جنبش عظیمی که در جریان است را هم ندارند. 

ممکن است در شرایط دیگر و در جغرافیای دیگری بتوانند جامعه را به سازش بکشانند! مثلا بر سرحق زبان مادری و خاک اقوم پدری، تحرکی را بتوانند ببرند پشت این و آن نماینده خودگماره قومی و مذهبی، بلوچ و سنتی و کرد و ترک . در ایران اما این کار به سادگی نمی تواند صورت بگیرد. 

در ایران امروز،  هر عقب نشینی تاکتیکی، که دیروز میتوانست کم ضرر باشد و ممکن، دیروز میتوانست نگاه جامعه را برای مدتی به بالا یا به این و آن شکاف بین المللی، منطقه ای، قومی و مذهبی معطوف کند، بخشی از جامعه را به “سازش” بکشاند و برای قدرت حاکم وقتی بخرد، امروز مسيله بعکس است. هر عقب نشینی تاکتیکی کوچک، میتواند روزنه فوران آتشفشان اعتراضی جامعه باشد و شکاف و درزهای کوچک را به سیلاب های خانمان برانداز برایشان تبدیل کند.

امروز نبض کردستان ایران، تنها با تاریخ خودش نمی زند! بعلاوه با تهران و اهواز و جنبش سراسری علیه بی حقوقی زن و فقر و فلاکت و فساد و بی حقوقی همه شهروندان، بیش از هر زمان دیگری هم میزند. 

این عبور از نقطه سازش هایی است که احزاب ناسیونالیست کرد خیال داشتند و دارند که بسازند و در گذشته  در جغرافیاهای دیگر، چون در ترکیه و عراق ساخته اند. نمی توان مردم در ایران را به سازش به حاکمیت تکنوکرات های فرشگردی یا نماینده خودگماره قومی بلوچ چون آقای دوشوکی و نهاد “شترگاوپلنگ” شورای مدیریت دوران گذار و  انواع دولت های در سایه در خارج کشور با مرتبطین شان در شاخه داخل، کشاند. تلاش کردند اما نتوانستند. توازن قوار، برتری و هژمونی جنبش ما، چنین امکانی را امروز در اختیار اپوزیسیون راست  قرار نمی دهد.

توقعات میلیونی و عبور پی در پی از نقطه سازش های مختلف ارتجاع در حاکمیت و در اپوزیسیون، از دوخرداد و خاتمی تا سبز و “رژیم چینج” و جنگ و تحریم و تحرکات در منطقه و بازی با کارت “کورد”  و بازی با انواع پروژه های سناریو سیاه و مضحک راست نیوپهلویست به رهبری رضا پهلوی، جدال علنی و آشکار آن راست با چپ، که بازخورد  وسیع و رادیکال آن توسط جامعه موجب شکست و  بسته شدن همه پروژه های راست شد،.. همه و همه بیانگر انتخابی است که جامعه کرده استو  

خصلت دیگری که به حکم همه این ها،  میتوان انتخاب جامعه را که رفتن تمام و کامل نظام، با استثمار و تبعیض و ارتجاع و دستگاه مذهب  و سپاه و مجلس و زندان و وزارت اطلاعات است، را به روشنی دید.  افق را،  جامعه معلوم کرده است. هژمونی جنبش را، نه رسانه های پشت به قدرت های حاکم و اپوزیسیون راست،  که اعتراضات هرروزه معلوم کرده و مهر آن را بر رویدادها کوبیده است.  

توقعات جامعه، افق چپ، رادیکال و کارگری دست بالا دارد و هژمون است. این هژمونی را پیشروی جنبش ش بوجود آورده است. چه در جنبش کارگری و چه در جنبش حق زن و چه در همه جنبشهای اجتماعی در سراسر ایران و نه هیچ قدرت دیگری، چه داخلی و چه خارجی و چه منطقه ای. هرچند که این برتری هنوز “تثبیت” شده نباشد و “قابل برگشت”  باشد. 

در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی ایران، همانطور که بارها و بارها منصور حکمت در آن مورد به روشنی صحبت کرده است، دو نیروی اصلی، دو بازیگر اصلی وجود دارد. راست و چپ! بورژوایی و پرولتری. این علاوه بر  بعد نظریه و تئوری، واقعیتی است که امروز در هر دم و بازدم مبارزاتی، سیاسی و طبقاتی در جامعه ایران شاهد آن هستیم.

“معجونی” که  چهل و چهار سال قبل توسط بورژوازی غرب به رهبری آمریکا،  در شرایط جنگ سرد و در رقابت و برای مقابله با قطب رقیب “شوروی” و بر محور “کمربند سبز” ضدکمونیستی - اسلامی بعنوان محصول مستقیم خراطی شده پنتاگون، عکس رهبرش در ماه گذاشته و به سکوی قدرت پرتاب شد، امروز به آخر خط رسیده است. 

این معجون، امروز در حال “تبخیر”، “ذوب شدن”، “پایان یافتن” و “مردن” و “به زیر کشیده شدن” است. این بستری که سیر سرنگونی جمهوری اسلامی ایران بر آن جاری است. شرایط امروز و تخاصمات جهانی و نسل کشی دولت نظامی اسراییل از فلسطینیان و مانورهای جمهوری اسلامی حول آن برای خریدن وقت بیشتر برای تداوم بقا نظام، گذرا است. بن بست جمهوری اسلامی در مقابل تعرض جامعه ای که چپ را انتخاب کرده است، حل شدنی نیست. معضلات اقتصادی، سیاسی در ایران، همان معضلاتی که این جامعه چهل و چهار سال قبل برای حل آن بپاخواست و شکست خورد، هنوز لاینحل مانده است. اما بستری که جامعه بر متن آن برای حل آن بپاخواسته است، بستری کاملا متفاوت است. 

بستری که برای پاسخ به همان معضلات چهل و چهار سال قبل نظام کاپیتالیستی ایران، با شرکت همان جنبش های طبقاتی و نیروهای سیاسی و اجتماعی، اما در قامت و موقعیت های کاملا متفاوتی، امروز به سیلاب “خانمان براندازی” برای نظام تبدیل شده است. 

سیلابی که به یک بحران انقلابی در ایران شکل داده است. بحرانی که پشت هر لحظه از “دپرسیون” عظیم جامعه،  پشت هر قطره اشکی که جامعه به خاطر زخم های عمیق و پی در پی که بر پیکرش خورد است میریزد، میتوان گوشه هایی از آن را دید. فشار فقرمطلق و کشتارهای پی در پی در دیماه و آبانماه و مرگ کودکان کار در سرمای کوه های کردستان و سیل و زلزله و حمله موشک های سپاه به هواپیمای مسافربری “خودی”  و کشتار نسلی از دختران و جوانان انقلابی که در خیزش حق زن به میدان آمدند و  ... نشانی از به سازش کشانده شدن محکومین بدست نمی دهد.

امروز سوال و مسئله مهم و تعیین کننده داشتن تصویر روشنی از سناریوهای است که چگونگی پایان جمهوری اسلامی ایران را میتواند بسرانجام برساند. شناخت نیروهای دخیل در آن، دیدن قدرت های تعیین کننده و روند   سناریوهای محتملی است که به حکم  “داده های” عینی روز،  شانس و امکان تبدیل شدن به واقعیت را دارند.

صحبت نه بر سر حجم پروپاگاند و  “آژیتاسیون” طرفداران پادشاهی برای بازگشت به گذشته و تلاش برای دادن تصویری از امکان “احیا”حکومت  سرنگون شده قبلی و میزان فریاد سرودهای “ای ایران” و تعداد پرچم های شیروخورشید دوخته شده است، و  نه تاکید مجددی است بر اهمیت، اعتبار و مقبولیت و موضوعیت “آرمانهای انقلابی”، عدالتخواهانه و آزادیخواهانه کارگری، چپ و کمونیستی ایران در گذشته و امروز! 

صحبت بر سر دیدن شانس ها، فرصت ها، امکانات و ابرازهای پیشروی جنبش های اصلی در صحنه،  برای دخالت در شکل دادن به فردای پس از جمهوری اسلامی ایران است.  و با رجوع به اوضاع جهانی، اوضاع منطقه ای، اوضاع ایران و جنبش های طبقاتی، سیاسی و اجتماعی موجود در صحنه، دیدن روشن دورنماهای ممکن در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی ایران است.

بی تردید نحوه شکل دادن به فردای پس از جمهوری اسلامی ایران،  ریشه در امروز دارد و امر امروز است. “نحوه” رفتن، سرنگونی و پایان جمهوری اسلامی، قدرت و قدرت هایی که این رفتن را ممکن و بنام خود ثبت کنند، بی تردید در شکل و شمایل ایران پسا جمهوری اسلامی، در صف آرایی نیروها در فردای بعد از جمهوری اسلامی،  تعیین کنننده است.

کسانی که غیراز این میگویند، کسانی که بحث در مورد خصوصیات جامعه ای که اکثریت مردم در ایران میخواهند و تلاش برای ساختن آن از امروز را عملی “زودرس” یا “ضداتحاد” و تضیف کننده جنبش برای سرنگونی جمهوری اسلامی میدانند، “راست” یا “چپ”،   یا منفعت مستقیم در ریاکاری و “پنهان کاری” دارند  یا متوهمانه خودفریبی میکنند. 

“بحث”  و شفاف سازی و “جدال قدرت”، “جدال کسب هژمونی” در جنبش سرنگونی و در صف اپوزیسیون جمهوری اسلامی را موکول کردن به  بعد از رفتن جمهوری اسلامی، تلاش نیروهایی است که    اهداف سیاسی، اقتصادی و نظامی و ساختار سیاسی - اقتصادی که برای فردای پس از جمهوری اسلامی ایران را در نظر دارند و میخواهند، پنهان و از دسترس جامعه و انظار عمومی دور میکنند.

مقابله با شفاف سازی و جدال نیروهای دخیل در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی، تلاش کسان و جنبشی است که میخواهند اهداف و آرمانها و نظام سیاسی - اقتصادی شان را، پشت پروپاگاند “همه با همی” دیروز بحث بعد از “مرگ شاه” و امروز بعد از جمهوری اسلامی، پنهان کنند. این تلاش که در یکی دو سال اخیر توسط نیوپهلویست ها به رهبری رضا پهلوی صورت میگرفت، توسط جامعه ایران اقیم ماند. 

 بی تردید تلاش ما  در این جدل، بیرون کشیدن بخش هرچه وسیع تر جامعه از تاثیرات کمپ راست، چه در اپوزیسیون درون حکومتی و چه برون حکومتی، و جلب آنها به پلاتفرم های چپ، رادیکال و کارگری است. این امر هرروزه جنبش راست، در راستای منافع خود او هم هست.

نحوه سرنگونی جمهوری اسلامی ایران، تحرکات نیروها و قدرت ها، شخصیت ها و جریانات سیاسی دخیل در آن، بی تردید امر امروز هر فعال سیاسی، راست یا چپ است و باید هم باشد.  در ایران نه یک جنبش برای سرنگونی، پایان، فروپاشی  و اتمام جمهوری اسلامی، که دو جنبش اصلی با دو پاسخ، دو راه حل، دو آینده، به موازات هم در جریان است.

این علاوه بر جنبه تئوریکی، نظری، و اصولی، امروز امری پراتیکی است،  که در عمل روزمره مبارزاتی در ایران در جریان است. انکار آن، کم لطفی به آن، کاهش اهمیت آن، و .. یا ناشی از منافع مستقیم کسانی است که منفعتی در انکار آن دارند یا ناشی از خام اندیشی سیاسی است که سرزیربرف کردن تنها راه فرارش از مقابله با واقعیت هایی است که او ناتوان از پاسخگویی به آن است.  

دوصف، دو آلترناتیو، دو نیروی طبقاتی و دو قدرت، آینده فردای پس از جمهوری اسلامی را شکل میدهد. یا چپ یا راست! یا چپ با هژمونی گرایش کمونیسی طبقه کارگر، کمونیسم کارگری، صف رادیکال عدالتخواهی و آزادیخواهی، یا راست متکی به دست راستی ترین محافل قدرت جهانی و در راس آنها هیئت حاکمه آمریکا. 

گفته شد که جامعه انتخاب کرده است  و این انتخاب چپ، کارگری، عدالتخواهانه، ضد تبعیض و استبداد و استثمار، است. اما تبدیل این انتخاب به واقعیتی پایدار که باید مهر نهایی خود بر سرنوشت نظام و جامعه را بزند،  ملزومات، شرایط و ابزار معینی میخواهد.

شرایط مطلوب، ممکن و ضروری جنبش ما، از زاویه منافع جنبش ما، کدام است. به اعتقاد من امروز مطلوب ترین و مناسب ترین شرایط و  راه تضمین پیشروی و پیروزی جنبش ما، داشتن دورنمای شکل دادن به یک “قدرت دوگانه” در بخش یا بخش های مهمی از جغرافیای سیاسی و اجتماعی در ایران است. بنحوی که حاکمیت امکان اعمال حاکمیت تمام و کامل نداشته باشد و این عدم امکان را قدرت از پایین تحمیل کرده باشد و نه هیچ قدرت دیگری. 

اعمال اراده و بدست گرفتن هرچه بیشتر کنترل اعتراضات، مبارزات، امنیت، دفاع، حمایت و همبستگی سراسری، از کمک رسانی انسانی تا حمایت از مبارزات بخش های مختلف و سازمان دادن مقاومت و اعتراض و اعتصاب و ... بدست قدرت متشکل خود در شوراهای محل کار و زیست و تحصیل.  و به این ترتیب در یک پروسه،  بسرعت شکل دادن به قدرت دوگانه ای که در دل آن حاکمیت امکان اعمال حاکمیت کامل، بر کل یا بر بخش هایی، نداشته باشد.

کردستان ایران هنگامی که کموینست ها “مناطق آزاد شده” ای تحت کنترل خود داشتند،  در عین حال نفوذ سیاسی -  اجتماعی آنها در شهرهای تماما تحت حاکمیت نظامی و پلیسی حکومت، به مراتب بیش از قدرت رسما حاکم بود. کمونیست ها در مناطق تحت حاکمیت “رسمی” رژیم، اعمال قدرت دوگانه میکردند! سالها اکثر شهرها در کردستان ایران،  روز ها در “کنترل” حکومت و پایگاه های آن بود و شب ها در تسخیر پارتیزان های کمونیست که تمام شهر را پشت سر و حامی خود داشتند و نیروی نظامی حکومت، خود را از انظار و دسترسی آنها دورنگاه میداشتند! 

کردستان ایران تجربه بسیار غنی از اعمال قدرت مستقلانه و اعمال قدرت دوگانه، در عمل دارد. بعلاوه در دوران انقلاب ۵۷  و پش از آن تا قبل از هالوکاست خرداد شصت و انقلاب فرهنگی و کشتار عظیم ناشی از آن، هنگامی که شوراها و انجمن ها و جمعیت های و سازمان های مردمی، در محل های کار و زندگی و  تحصیل (دانشگاهها) و ..  هنوز به تسخیر ارتجاع اسلامی در نیآمده بوده بود، ارتجاع اسلامی تازه به قدرت رسیده عملا فاقد قدرت اعمال حاکیمت کامل بود. هر حرف و ادعا و سیاست و اقدام اجرایی و  .. به سد اعتراض و تشکل های مردمی میخورد و عملا فلج می شد.  از این رو جنبش سیاسی ما، برخلاف چهل سال قبل، گنجیه ای از قدرت و تجربه، نه تنها نظری و سازمانی و تئوریکی،  که عملی دارد. این دستاورها، بخشی از روانشناسی و احساس قدرت جامعه ایران است که نمی تواند به نسل های بعدی منتقل نشده باشد. مستقل از اینکه تا چه اندازه بهای سنگینی در شکست انقلاب چهل و چهار سال قبل ش را تحمل کرده باشد و چه فجایعی بیشتری را تحمل کرده باشد، شورا و سازمان و انجمن و ... ساختن و اعمال قدرت از پایین، جزیی از روانشناسی سیاسی - طبقاتی جامعه ایران است. به این واقعیت، هم بورژوازی در قدرت و هم در اپوزیسیون کاملا واقف اند.

قدرت دوگانه محصول گسترش انواع انجمن ها، نهادها و شوراهای کارگری و‌مردمی است که بالانس قدرت را، به شکلی و در سحطی،  به نفع خود عوض میکنند. بالانس و توازن قدرت نه تنها در عرصه مقاومت و اعتراض که در اعمال کنترل و قدرت!  یک روز هم در شرایطی که توان آن را داشت، با تسخیر صدا و سیما و زندان ها و برپایی قیام، انحلال کامل جمهوری اسلامی را اعلام میکند. بی تردید در این راه، مقابله با تلاش های راست در اپوزیسیون، یا در خود نظام یا بیرون از نظام و در کریدورهای لابی هیيت حاکمه آمریکا، برای قطع این پروسه، قیچی کردن سیر پیشروی جنبش ما و تلاش آنها برای ایجاد یک “خلا قدرت” که بتوانند با آمادگی نظامی، پول و پشت به قدرت های مخرب جهانی، از بالا تلاش کنند که  قدرت را دست بدست کنند، امر جنبش ما است.

شرایط مطلوب، ممکن و ضروری کمپ راست، از زاویه منافع خودش کدام است. به اعتقاد من تلاش برای ایجاد  “خلا قدرت” در خلا حضور جنبش اعتراضی که در میدان است! “خلا قدرت”ی که بهردلیل و به شکلی یا  با خون پاشاندن داخلی در صف حاکمیت، یا خارج از حاکمیت،  بوجود اید. خلا قدرتی که فرصت اعمال اراده مستقیم و متشکل از پایین را سلب کند و پیش از بوجود آمدن نوعی و سطحی از “قدرت دوگانه” ، بتواند اعلام کند که جمهوری اسلامی ایران، “پایان”  یافته است. یعنی تا حد ممکن نهادهای اقتصادی و سیاسی و نظامی آن،  زندان ها و وزارت اطلاعات و وزات خانه های دیگر و نهادهای حکومتی با کنار گذاشتن بخشی از اسلامیت آن، حفظ شده است و مثلا بر آن نام “جمهوری ایرانی”  گذاشته شده است. تا در چنین سناریو فرضی، امروز غیرمحتمل، بلافاصله به کمک سازمان ملل و نهادهای بین المللی، “صندوق رای” برپا کنند و با “رفراندم” دیگری و “اتتخابات آزاد” به دولت های در سایه شان که فی الحال موجود اند، “فانونا” در یک “انتخابات” سریع و در پروسه کوتاهی مشروعیت و مقبولیت دهند.

نام رمز تلاش راست برای ایجاد این سناریو، این است که خطر اغتشاش و آنارشی و بهم خوردن نظم و، “هرکی به هرکی” و  به خطر افتادن “تمامیت ارضی” وجود دارد و باید بسرعت کار حاکمیت را  با حفظ بخش هرچه وسیع تر و عظیم تر دستگاه حاکمیت، زندان ها و وزارت اطلاعات و حفظ ارتش و بدنه و بخش “کمتر منفور” سپاه و .. یکسره کرد.  “انتخابات آزاد” و “رفراندم” و “مجلس موسسان”،  پرچم این نسخه ها است که متحدین خود را در طیف قدرت های جهانی دارد. این پلاتفرم امروز در حال تبلیغ است و به امید اجرا در اطاق های فکری شان در مورد آن به صراحت صحبت میشود. فراخوان شان برای وحدت، فراخوان به سازش کشاندن جامعه،  حول این پلاتفرم و این سناریو است. که اگر در حال حاضر برای اجرای آن اقدام عاجلی انجام نمی دهند، به خاطر هژمونی جنبش ما، جنبش چپ و رادیکالی است که در میدان است و هر تاکتیک اشتباه و زودرس شان میتواند بسرعت ورق را علیه شان برگرداند، و شرایط را برای همگی شان توسط تعرض پایئن غیرقابل پیش ببنی تر و مخاطره آمیزتر کند.  از این رو عامل زمان، وقت و فرصت، امروز از آن “جنبش ما” است که باید بتواند بیشترین پیشروی ممکن در این فرصت کوتاه را داشته باشد.

حزب ما، حزب حکمیتست - خط رسمی در دو سند “منشور سرنگونی جمهوری اسلامی ایران” و “منشور رفاه، آزادی و امنیت”،  از جمله محورهای مقابله با چنین سناریوهایی و راه تضمین پیروزی جنبش مان را بیان کرده است.  

بعلاوه  راه و سیاست ما برای دخالت جنبشی و حزبی مان در کسب قدرت سیاسی، همین امروز و نه فردای پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، سیاستی که  جنبش چپ و کارگری و کمونیستی را میخواهد به قدرت سیاسی نزدیک کند،  در دو سند بنام های  “کنگره سراسری شوراهای مردمی - آلترناتیو مردمی پس از جمهوری اسلامی “ و “اصول پایه قانون اساسی پیشنهادی حزب حکمتیست (خط رسمی) به «کنگره موسس حکومت آتی»، بیان کرده است. 

این اسناد، نه اسنادی برای به قدرت رساندن حزب حکمتیست است و نه اسنادی برای سازمان دادن حکومت کارگری و پیاده کردن نظام سوسیالیستی!

مطالبات این اسناد، به این شکل و یا بهرشکل دیگری،  میتواند موضوع فعالیت هر سازمان، بخش و بخش هایی از جنبشی که در صحنه است، نیروها و سازمان ها و جریانات و شخصیت هایی باشد که در تحقق سناریو راست، ذینفع نیستند و آن را نمی خواهند. مطالبات این اسناد  برای پیشروی جنبش ی است که امروز در صحنه و “هژمون” است. برای  تضمین و تثبیت “هٓژمونی” آن است تا بتواند با  عبور انقلابی جامعه ایران از جمهوری اسلامی، شرایط آزادانه ای (آزاد از خطر و تهدید نهادهای نظامی و امنیتی قدرت حاکم و فارع از فشار فقر و فلاکت مطلق)  برای همه مردم در ایران  بوجود آورد،  تا در آن شرایط بتوانند تا حد ممکن “آزادانه” و “آگاهانه” نظام بعدی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی را انتخاب کنند.

۶ ژوٸن ٢٠٢٤

۱۷ خرداد ١٤٠٣

* با عطف توجه به این واقعیت که حزبی که حکمت در آن بحث به آن اشاره میکند، “حزب کمونیست کارگری” حزبی نیست که امروز “رسما” تحت این عنوان و به این نام،  فعالیت میکند.

** لینک  مطلب اولیه سال ۲۰۲۰

https://hekmatist.com/fa/entesharat/articles-all/seire-sarnegono-jomhori-eslami