یک هفته پس از واقعه، ابراهیم رئیسی هنوز صفحه اول روزنامه ها را بخود اختصاص میدهد. او دست بردار نیست. جالب اینجاست که صفحات اقتصادی رسانه ها دست از سر او بر نمیدارند. ادعا میشود که در دولت او سطح بیکاری به رکورد تک رقمی 8 درصد کاهش یافته است. اما چگونه؟ در کدام صنایع و کدام رشته ای تولیدی؟ کمتر کسی آنرا بخاطر میاورد.
اما بدون تردید رئیسی منشاء دور تازه حمله به طبقه کارگر بود. او و دولت او آرزوی دیرینه بورژوازی ایران در زمینه بازنشستگی را تحقق بخشید و بعلاوه افتخار نخستین دولت در اعمال دستمزد زیر خط فقر در شرایط غیر جنگی را بخود اختصاص داد. اما رئیسی در عرض سه سال بیش از هر فرد و هر دولتی موتور محرک اختیارات بلامانع کارفرما در اخراج کارگران، مبتکر بهره برداری از بیکاران در طرح های «کاریابی»، کاهش یک چهارم از صف برخورداری از بیمه بیکاری فکسنی جاری بود و راه بیکاری کارگران را فراهم ساخت.
او «حرامزاده» در صفوف بورژوازی ایران در حمله به طبقه کارگر است. در جمهور او کارگر در ایران حق تشکل نداشت، حق اعتراض نداشت، نیمه ریاست او اعضای سندیکای شرکت واحد از دسترسی به دارو و درمان و مرخصی محروم ماندند. بی جهت نبود که بورژوازی ایران بموقع او را مجددا (بار اول در ریاست دادگاه های مرگ، بار دوم در سر و سامان بهره کشی و استثمار) کشف کرد و در پاستور جا داد. او نیز بموقع – در زمان بیشترین ضرر و آسیب ممکن علیه کارگر و زحمتکش جامعه - مرد.
میراث او فقط انبوهی ارقام و اعداد بی ربط و بی پایه نیست. میراث او صفی از بورژوازی هر چه خود آگاه، گستاخ و طلبکار است که منافع مشترک خود علیه کارگران را بخوبی میشناسد و از آن بهره میبرد. پلاتفرم پر سر و صدای دولت رئیسی «ایجاد» دست کم یک میلیون شغل در سال بود. از این پلاتفرم چیزی جز زخم های تازه بر پیکر توده کارگر و زحمتکش پیدا نیست. هسته اصلی پدیده ابراهیم رئیسی در چند و چون وعده ها و چگونگی تحقق وعده هایش نبود. کسی چنین انتظاری نداشت. دولت سیزدهم همان جنگی را علیه طبقه کارگر در پیش داشت که دولت قبلی نیمه کاره به ارث گذاشته بود.
ابراهیم رئیسی در پایان عقبه جمهورها در ایران ناجی و صاحب نقشه ، مبتکر ایده های ناشناخته برای بهبود چیزی نبود. اما او شانس آن را داشت که بعنوان یکی از مهندسین گسترش فقر و بیکاری، بدون محاکمه در دادگاه طبقه کارگر ایران و مردم آزادیخواه گورش را گم کند.