جنبش مقاومت جهانی
پاک سازی قومی و نسل کشی یکصد روزه دولت اسرائیل از مردم غزه که همچنان ادامه دارد، برخلاف تصور اولیه ابلهانه و از سر دستپاچگی رسانه های تبلیغاتی قدرت های غربی حامی این فاجعه و در راس آنها آمریکا مبنی بر کنترل و «مدیریت» آن، برخلاف «شادباش» گفتن های حماس و حامیان منطقه ای آن پس از حمله حماس و «بزرگنمایی» از توان «نیروی های مقاومت» و نابودی قریب الوقوع «رژیم صهیونیستی»، تماما از کنترل همگی آنها خارج شد. از پیش معلوم بود که نه حمله حماس و نه انتقامجویی جمعی کابینه نظامی اسرائیل و رها کردن افسار کامل جنبش نژادپرستانه یهودی در اسرائیل و جهان، نقش تعیین کننده ای در عاقبت حمام خونی که براه افتاده است ندارند.
با آغاز حمله نظامی اسرائیل و بمباران مردم غزه، علیرغم تکاپوی رسانه ها و دستگاه های پروپاگاند سنتی قدرت های غربی در پوشاندن لباس «امنیت اسرائیل» بر تن این قتل عام، موتور محرکه یکی از بزرگترین جدال های سیاسی قرن در سطح جهان، هم در بالا و میان «ابرقدرت» های جهانی و هم در پایین و در جدال شهروندان جهان با مسببین فاجعه غزه و علیه حکومت های خودی، به حرکت درآمد. با این نسل کشی، جدال های جهانی هم از نظر خصلت صف بندی های سیاسی- طبقاتی در سطح جهان و هم از نظر دامنه گستردگی آن، وارد سطح دیگر و تعیین کننده ای شد. جدال های جهانی که حل معضل تاریخی فلسطین و مداوای زخم عظیم پاک سازی نژادی که در جریان است، تنها یکی از ارکان، و نه رکن اصلی و محوری، آن است.
این نه جنگی بر سر «آزادی گروگانهای اسرائیلی»، «محو» حماس و تامین «امنیت اسرائیل» است و نه بر سر»پیروزی حماس» و «محو اسرائیل»! نه قتل عام سیستماتیک مردم فلسطین «امنیت» اسرائیل را تامین میکند و نه عملیات «طوفان الاقصی» حماس و «نیروهای مقاومت» «رژیم صهیونیستی» را به زیر میکشد و «اسرائیل را محو» و مردم فلسطین را صاحب سرزمینی میکند.
این ها نه دلیل و ریشه واقعی جنگ اسرائیل با مردم عزه، که تبلیغات جنگی است. سرنخ کلیدی جنگ اسرائیل با مردم غزه و مردم فلسطین را سه ماه پس از شروع این پاک سازی میتوان، بیرون از خاورمیانه، از دریچه هدیه سال نو «ناتو» به جهانیان و در قدم اول به اروپایی ها، به روشنی دید.
روز پنجشنبه ۱۹ ژانویه (۲۹ دی) ناتو اعلام کرد که از هفته آینده رزمایشی به مدت چند ماه و با حضور ۹۰ هزار نظامی را آغاز میکند که بزرگترین رزمایش نظامی خود از زمان جنگ سرد بدین سو است. فرماندهان شان با افتخار میگویند «این رزمایش نشان میدهد ناتو میتواند عملیات پیچیده چند حوزهای را در طول چندین ماه و در طول هزاران کیلومتر، از شمال تا مرکز و شرق اروپا و در هر شرایطی انجام دهد.» و آن را یک «شبیهسازی از سناریوی درگیری قریبالوقوع با یک دشمن تقریبا همسطح» توصیف کرده اند.
ادعای «ناظران» مبنی بر اینکه «هدف عمده این تمرین گسترده نظامی، منصرف کردن روسیه از هدف قرار دادن یک کشور عضو این ائتلاف نظامی است» پوچ و بخشی از تبلیغات جنگی است. تبین ژورنالیست های سطحی مبنی بر اینکه «جنگ جهانی سوم» میان قدرت های اتمی و ارتش های بزرگ و «هم سطح» جهان، آمریکا و اروپا و چین و روسیه و هند و ..در حال شکل گیری است، هم بخشی از تبلیغات جنگی، «روغن کاری» دستگاههای ارعاب جمعی میلیتاریسم است.
هدف آمریکا، در تمام دوران پس از جنگ سرد و در سی سال گذشته و امروز، همان است که در ابتدا بود! حفظ اقتدار و سرکردگی آمریکا بعنوان «تک ابَر-قدرت جهان و کلانتر خودگمارده بينالمللى که، ترور و ارعاب را در يک مقياس ميليونى رسماً جاى جنگ نشانده است.»! «جنگی» که با حمله روسیه به اوکراین، از خاورمیانه و جغرافیاهایی که در آنها یکی پس از دیگری»امپراطوری های شر» کشف و مردم فقر و استبداد زده آنها در مقیاس میلیونی بمباران و قربانی شدند، به جغرافیای اصلی معضل، یعنی غرب شیفت کرد. با این شیفت، روند بسرانجام رساندن معضل «حفظ اقتدار آمریکا» بخصوص در بعد نظامی و سیاسی، در اروپا و آمریکا رسما آغاز شد.
این جدال در بالا، رنگ خود را به همه جدال های قدرت های بورژوایی در سراسر جهان زده است. مسابقه تسلیحاتی و ارعابی که همراه خود، در کنار کشورهای «متمدن» مسلح به سلاح های اتمی، انواع و اقسام قدرت های مخرب بزرگ و کوچک، محلی و منطقه ای، قومی و مذهبی، گانگسترهای مختلف، همگی مسلح به موشک و پیشرفته ترین سلاح های کشتار جمعی، امثال طالبان و داعش و ارتجاع اسلامی میلیتاریزه شده، را متولد کرد. این میلیتاریسم تعمیم یافته به جهان، رویش انواع قارچ های قومی و مذهبی بومی مسلح به بمب و موشک، همه محصول جانبی استراتژی آمریکا است. دیگر هیچ کشوری و ارتشی با هیچ کشور و ارتشی «جنگ» نمی کند!
امروز همه چیز و همه کس «هدف نظامی» است! فروریختن بمب و موشک و راکت بر سر منازل مسکونی و شهرها و کشتن همه اعضا خانواده ها، در مقیاس غزه و قتل عام بیست و پنچ هزار نفره یا چند صدنفره و چندده نفره، گسیل باندها و دستجات مسلح به «نیابت» از قدرت های حاکم برای خون پاشاندن به جوامع مختلف در اقصی نقاط جهان، به استیصال کشاندن جوانان و «بستن بمب به خود» و کشتار مردم غیرنظامی، شیوه حل و فصل جدال در جهان بورژوایی است که بر صندلی هژمونی نظامی، سیاسی و اخلاقی آن، قدرت مطلق آمریکا و غرب نشسته است.
حجم و سرعت افزایش بودجه های نظامی و تولید و خرید و فروش و بکارگیری پیشرفته ترین سلاح های کشتار جمعی در این منجلاب میلیتاریستی که آمریکا براه انداخته است، طی سالهای بعد از جنگ سرد سرسام آور است. مژده میدهند که در مقابل تهدیدات ناتو «روسیه قصد دارد هزینه های نظامی خود را در سال ۲۰۲۴ نزدیک به ۷۰ درصد افزایش دهد»! یا «اقتصاد آلمان» آسیب دیده است و ارتش روسیه «سرحال» تر است و «اقتصاد» آن «بهتر» شده است. از منظر طبقه کارگر و مردم تحت انقیاد این قدرت ها، عواقب هم رشد اقتصادی و هم رکود آن، هم افزایش بودجه نظامی و هم تبلیغات حول آن، تماما بر سر آنها خراب میشود و فقر و ترس و ناسیونالیسم را جایگزین خوش بینی به آینده بهتر برای آنها میکند. به این وجه از تقابل های جهانی باید در فرصت دیگری پرداخت.
آمریکا، از «طلوع» تا «غروب» نظم نوین جهان یک قطبی، یک سیاست و یک استراتژی را دنبال کرده و میکند. استراتژی که رکن اصلی آن میلیتاریسم است. با پیروزی غرب بر شرق و در جهان یک قطبی، امروز رسانه های منتقد سطحی میلیتاریسم امریکا و افسار گسیختگی ناتو و نسل کشی دولت اسرائیل، مژده میدهند که نگران نباشید روسیه قدرت نظامی خود را گسترش داده است، کره شمالی «قدرت اتمی مهمی» است و چین از نظر نظامی در شرف رسیدن به مقامی هم سطح با آمریکا است. راه پایان دادن به جهنمی که در غزه برپا است و جهانیان سی سال است در باطلاق آن دست و پا میزنند، را در انتظار «برنده شدن» یکی از این قدرت ها میدانند! در مورد «سرور» شدن هریک و یا همگی این قدرت ها، حقایق را باید از مردم تحت حاکمیت آنها پرسید! از طبقه کارگر، زنان، جوانان، کودکان پرسید و شرایط کار و زندگی جهنمی که اکثریت مردم زحمتکش در انقیادشان در آن بسر میبرند را دید تا گوشه کوچکی از تصویری از افق پیروزی هریک از آنها داشت!
واقعیت این است که نسل کشی در غزه حلقه ای، و یکی از مهمترین حلقه ها در به سرانجام رساندن یک معضل جهانی است، معضل غروب «جهان یک قطبی» و تولد نظم نوین دیگری. نظم نوینی که یا انسانی کمونیستی- سوسیالیستی است و یا بورژوایی و دور دیگری از مسابقات تحمیل فقر و فلاکت و جنگ و تخریب و عقب ماندگی، مذهب زدگی و ملی گرایی و فاشیسم و راسیسم و .. در لباس جدید «جهان چند قطبی»!
رکن اصلی و محوری این جدال که ریشه و سرانجام حل آن در غرب است، چگونگی غروب «نظم نوین جهان یک قطبی» و مشخصات طلوع یک نظم نوین جهانی دیگری است! جدالی که میتواند در راستای منافع عمومی بشریت روی کره خاکی، کوتاه مدت باشد و یا در راستای منافع کمپ های متعدد بورژوازی جهانی، رقبا و شرکا کوچک و بزرگ، دهه ها به بهایی سنگینی برای بشریت، به طول بیانجامد. به این جوانب لازم است در مطالب دیگری پرداخت.
امروز از منظر «نسل زد»، وعده پایان میلیتاریسم به بشریت صلح طلب، «پدربزرگ و مادربزرگ» های این نسل، طی توافقاتی بین آمریکا و شوروی در دوران جنگ سرد، وعده رفتن جهان به سوی یک «خلع سلاح اتمی» توسط توافقات از بالا، «خوش باوری» و شوخی تاریخی آزاردهنده ای است.
در منجلاب عروج و افول «نظم نوین جهانی»، سه نسل را تحت بمباران تبلیغاتی قرار دادند که گویا آرزوی داشتن جهانی نسبتا از نظر نظامی «باثبات» و «آرمانخواهی» زیادی است! «پادرهوا» و «رویا» است! چه رسد به عدالت خواهی سوسیالیستی! توسط
موسسات متعدد سیاسی، تحقیقاتی، هنری و اجتماعی، در ذهن نسلی که امروز به جدالشان آمده است، نجوا کردند که دنیای «مدرن» دنیای «رئال پولیتیک» و نه آرمان و اعتقادات انسانی محکم است! گفتند که قبول و منطبق کردن خود با هرآنچه که قدرت بالا دست «میدهد» عین «واقع بینی» است و شرط بقا انسان مدرن!
این نسل پیش از نسل کشی اسرائیل در غزه، از اعتراضات علیه فقر و بیکاری و سیاست های ریاضت اقتصادی و میلیتاریسم تا مخالفت با دولت های خودی و احزاب پارلمانی، اروپا و آمریکا را زیر پای جنبش های کارگری و ساختار شکنانه خود، به لرزه درآورده بود. دفاع از مردم فلسطین و خشم و نفرت از کشتارکودکان و تخریب همه نشانه های زندگی در غزه، بر این بستر بشریت را در ابعاد دیگری، نه چون دهه های قبل «صلح طلب» با تقاضای «اعتدال» از بالا، که در صف یک تعرض وسیع برای مهار میلیتاریسم و ماشین کشتار با تکیه به قدرت مردمی، به میدان آورده است.
این فاجعه عظیم انسانی که برخلاف سربه دیوار کوبیدن های تبلیغاتی و سیاسی اتحادیه اروپا و آمریکا برای محبوس نگاه داشتن آن در چهارچوب خاورمیانه و معادلات جنگ قدرت در منطقه، برخلاف تلاش عبث دولت نظامی اسرائیل برای کشاندن پای ناتو برای دخالت نظامی گسترده تر، نه آنطور که متحدین اسرائیل در آمریکا و اروپا میخواستند در چهاردیواری خاورمیانه محبوس ماند و نه آنطور که اسرائیل میخواست به جنگ نظامی میان قدرت های بزرگ تر دامن زد. عملیات های ایذایی دستجات و گروه ها و دولت های مختلف در منطقه و مقابله های محلی و میلیتاریستی جهانی با آن، با تمام هزینه ها و مخاطرات آن برای مردم و قربانیان آن، نه حلقه ای در کشاندن پای ناتو و قدرت های نظامی بزرگ جهان به این جدال است و نه اقدامی در دفاع از مردم فلسطین و کوتاه کردن دست ماشین کشتار اسرائیل.
این عملیات ها و تقابل ها، با تمام عواقب هولناک انسانی و تخریبی، تنها و تنها برای تغییر توازن قوا و مذاکره و معامله و سهم خواهی بورژوازی جهانی و منطقه ای، در «جهان چند قطبی» است. آنهم در شرایطی که کمپ بورژوازی غرب، اروپا و آمریکا، از همیشه شکننده تر و حامل شکاف های عمیقی است. به این وجه از تحرکات هم لازم است جداگانه پرداخت.
به جنبش مقاومت جهانی که امروز در صحنه است و تفاوت آن با جنبش های دیگر بازگردیم.
شرایطی که مردم جهان علیه این نسل کشی بپاخواستند، پیچیده تر از شرایطی است که جهانیان در ابعاد میلیونی در اعتراض به بمباران عراق و حمایت از فراریان جنگی از سوریه و عراق و لیبی و ... بپاخواستند. هرچند که تمام جنبش های اعتراض جهانی به میلیتاریسم غرب، طی سی سال گذشته و پس از پایان جنگ سرد، مقاومت در مقابل روند طلوع و بلوغ خونین «نظم نوین جهانی» به رهبری آمریکا برای حفظ موقعیت یگانه قدرت آن، بود. تمام آن مقاومت ها و اعتراضات در مقابل اعتراض جاری علیه نسل کشی اسرائیل، گذشته سپری شده طلوع و بلوغ یک قطب جهانی میلیتاریسم غرب به رهبری آمریکا بود که در هر دم و باز دم خود رقبای بیشتری را در سطح جهانی و منطقه ای و محلی تا دندان مسلح کرد.
متاخیرترین میراث تبعیض در جهان دوقطبی و در دوران پایان جنگ سرد، لغو سیستم آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی در دهه ٩٠ میلادی بود. تبعیضی که اعتراض به آن، دهه ها پشت به یک جنبش جهانی عظیم اعتراضی، اساسا تحت تاثیر گرایشات سوسیالیستی، آنهم نه فقط در شرق که بخصوص در غرب، داشت. لغو سیستم آپارتاید نژادی اما در غیبت و ضعف تاریخی کمونیسم و سوسیالیسمی صورت گرفت، که هنوز از خراب شدن بار شکست شوروی خلاص نشده و «کمر راست» نکرده بود. در آن شرایط سیستم آپارتاید نژادی، توانست به رهبری غرب، «به سهولت» به پایان برسد بدون اینکه صف بندی های مهمی را در جهان تغییر داده باشد. بدون اینکه خطر کمونیسم و سوسیالیسم بالفعل وجود داشته باشد. لغو آپارتاید نژادی همزمان است با حمله به عراق و تخریب و قریب سیزده سال تحریم اقتصادی آن، روزهای طلوع نظم نوین جهانی و اوج آن.
در شرایط جنگ سرد و وجود قطبی که بنام سوسیالیسم شناخته می شد، وجود کمپ جهانی که مستقل از حقایق سیاسی و اقتصادی متناقض آن کمپ، با عدالت اجتماعی و علیه تبعیض و استثمار تداعی می شد، اعتراض به و یا حمایت از تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی را به یکی از محورهای صف بندی های جهانی تبدیل کرده بود. تبعیضی که با شکست بلوک شرق، روی دست آمریکا مانده بود و با توافقات با کنگره ملی آفریقا و بورژوازی آفریقای جنوبی، به پایان رسید. سی سال بعد، معضل فلسطین و امکان بقا ناتو، شرایط دیگری را دارد.
بورژوازی غرب و آمریکا، پس از پیروزی در جنگ سرد و با نشستن بر کرسی ریاست جهان یک قطبی، توانست گریبان خود را وصله نچسپ حفظ « یک سیستم آپارتاید نژادی» در جهان مدرن، در «انزوا» از جنبش جهانی ضدتبعیض رها کند. توانست آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی را لغو کند، بدون اینکه کمتر فرجه ای به گسترش جنبش های ضدتبعیض و عدالتخواهانه جهانی داده باشد.
حل معضل امروز، خلاصی جهان از ظلم و تبعیض تاریخی علیه مردم فلسطین، اما در حضور و با دخالت جهانیان، با شرکت بشریت متمدن در خود غرب و بخصوص با زنده شدن خطر رشد و عروج کمونیسم و سوسیالیسم در خود جوامع غربی، انجام میگیرد.
طی سی سال منجلاب نظم نوین جهانی، در فلسفه و ایدیولوژی و فرهنگ و هنر و سیاست، تلاش کردند که در ذهنیت شهروندان جهان این تصور که، «آینده همیشه از گذشته بهتر است» و باید بهتر باشد و «امید به یک دنیای بهتر» که موتور محرکه انسان کارکن است را تحت عنوان افکار «قدیمی» و «رویاهایی» مربوط به گذشتگان، بکشند! امروز و در شرایط غروب هیولا جهان یک قطبی، بیش از هرچیز این ذهنیت است که زنده شده است.
اسرائیل، سنگر آخر مقاومت جهان یک قطبی است. جنبش مقاومتی که در صحنه است، در این شرایط و در پیوند با جنبش های اعتراضی که در همه کشورهای علیه حکومت ها جاری است، عروج کرده است. تعرض به دستآوردهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه جنبش های کارگری و سوسیالیستی و پیشرو در غرب، مقاومت در کشورهای غربی را از چهاردیوار پارلمانها به جنبش های ساختار شکنانه کشانده بود.
قتل عام در غزه، علیرغم سانسورها و پروپاگاندهای سنتی غرب در حمایت از دولت اسرائیل و مجوز تاریخی که این قدرت ها، به بهانه هالوکاست به دولت اسرائیل برای انجام هرنوع عملیات نظامی، تروریستی و اقتصادی علیه مردم فلسطین و هردولت مخالف آن دادند، علیرغم بستن در دهان هر معترضی در غرب که اندکی منتقد سیاست های دست راستی ها در اسرائیل بود، علیرغم رنگین نگاه داشـن کارنوال های حمایتی فرهنگی و هنری غرب در نشاندن اسرائیل بر کرسی های مرتفع ایدئولوژیکی برتری غرب بر شرق و دادن مدال «متمدن ترین»، «پیشروترین» و «دمکرات ترین» دولت خاورمیانه و الگوی برتری «غرب» بر «شرق»، بیش از همه توسط مردم در جوامع غربی افشا شد.
مجوز جهانی اعتراض و نقد اخلاقی، سیاسی، ایدیولوژیکی به فاشیسم یهودی در اسراییل، توسط بشریت متمدن صادر شد و با گسترش آن بلافاصله تبلیغات و مواضع ارتجاع اسلامی و قومی علیه اسراییل را که در جهان یک قطبی میدان دار بود، به حاشیه راند و از میدان بدر کرد.
مردم معترضی که در غرب که اعتماد و باور به دولت ها و احزاب پارلمانی شان را تماما و پیش از سرباز کردن دوباره مسئله فلسطین و نسل کشی اسرائیل از مردم غزه از دست داده بودند، درد مردم غزه را درد خود دانستند! در ادامه اعتراضات و اعتصابات چند ساله شان علیه فقر و فساد و ریاکاری، دروغ های تاریخی و بزرگ «دمکراسی غربی»، معضل فلسطین را معضل خود کردند و بلافاصله جنگ قدرت در ابعاد و سطوح دیگری در سراسر جهان و میان نیروهای متعدد با منافع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی متضاد، هم در بالا و میان قدرت های حاکم و هم در پایین میان شهروندان جهان، تعمیم یافت.
در جهان پساجنگ سرد به رهبری آمریکا، در تمام سی سال گذشته و در دنیایی اشباع شده از جهنم دخالت های میلیتاریستی این بزرگترین زرادخانه جهانی، طی جنگ ها و تقابل های مخرب نظامی، تروریستی و اقتصادی میان طیف وسیعی از قدرت های محلی، منطقه ای و گانگسترهای بین المللی، تا کنون هیچ رویدادی به اندازه این نسل کشی چهره جهان را تغییر نداده است.
طی سی سال گذشته هیچ جنگ نظامی و اقتصادی و تقابل میلیتاریستی و تروریستی کوچک یا بزرگ، قادر نبوده است که جهانی را نه در حرف که در عمل حول یک نسل کشی، پاک سازی قومی، تبعیض و بی عدالتی، قطبی کند و آن را به چهارچوب نوینی در شکل گیری صف بندی های سیاسی در همه کشورها تبدیل کند. از سازمان ملل و شورای امنیت تا کمسیون های مختلف آن، تا پارلمانها و مجالس و بنگاههای حکومتی به مجموعه زیرضربی تبدیل شده است و آشفته! این را نه رقابت های فی مابین که اساسا پایین به آنها تحمیل کرده است.
قتل عام بیش از بیست و پنج هزار نفر از مردم غزه که بیش از ده هزار آنها کودکان و نوزادان بودند، مجروح شدن بیش از ٩٠هزار نفر، مفقود شدن هزاران تن دیگر زیر آوار بمبارانها، انهدام تمام زیرساخت ها و بخش اعظم مناطق مسکونی و محل های کار و زندگی و تحصیل و بیمارستانها، فرار و آوارگی میلیونی طی یکصد روز، برخلاف انتظار هیئت های حاکمه در غرب، آمریکا و اروپا، ... در خلوت حضور بشریت متمدن و یا در حضور بشریت متمدن اما مستاصل و مسالمت جو در غرب، صورت نگرفت.
پیروزی بشریت متمدن، در گرو دست بالا پیدا کردن یک جنبش کمونیستی کارگری، سوسیالیستی در وهله اول در غرب است. شرایط برای شکل گیری کمپی کمونیستی- سوسیالیستی فراهم است. ملزومات شکل گیری آن اما باید روشن شود.
عروج رسمی فاشیسمی شکست خورده!
صف بندی های جهانی
میگویند مردمان قرون وسطی عجیبترین، پوچترین و حیرتانگیزترین باورها و سنتهای اجتماعی تاریخ بشر و مخوف ترین فنون شکنجه را خلق کردند. «عوامی» که در این دوران بهدنیا میآمدند، چیزی جز تیره روزی نصیب شان نمیشد. غذاها در این دوران بد مزه و تکراری و همهچیز کثیف بود. جز شوالیه ها و نجیب زادگان، اکثر مردم نیز دسته دسته همچون مگس می مُردند.
صاحبین این ادعا، درکی از جهان مدرن کاپیتالیستی در عظیم ترین قله رشد علم و آگاهی، تولید و تکنولوژی و ثروتی که بشر قادر به خلق آن است را ندیده بودند، تا تصویر نزدیک به حقیقتی از»حیرت انگیز ترن» باورها، «کثیف» ترین شرایط زندگی و «مخوف ترین فنون شکنجه» در «تاریخ بشر» داشته باشند.
در دوران پسا قرون وسطی، کسی تصوری از بزرگترین اردوگاه های مرگ نازی (آشویتس) و بزرگترین زندان روباز جهان (غزه)، زیر دست «شوالیه» ها و «نجیب زادگان» پنج و شش قرن بعد از آن، نداشت! کسی تصوری از ابعاد و فنون شکنجه کش کردن، نه در «مسابقات» تن به تن گلادیاتورها یا «مصلوب» کردن های چند ده و چند صدنفره، که میلیونی و جمعی در بمبارانها یا اطاق های گاز و اردوگاههای مرگ آنهم در حق کودکان و نوزادان نداشت!
از تریبون های خود شان بشنویم: «یورو نیوز» ٦ فوریه امسال در گزارشی با تیتر»زندگی در میان مردگان، آورههای غزه به دنبال سرپناهی در گورستان» نوشت: «فلسطینیهای زیادی به دنبال حمله نظامی اسرائیل به غزه، آواره شدهاند و حالا با برپا کردن چادرهایی در میان سنگ قبرهای گورستانی در رفح، آخرین مکان نسبتا امن این منطقه، سرپناهی برای خود ساختهاند.»
حدود چهار ماه است که بیش از دومیلیون فلسطینی محبوس و گرفتار در غزه را از همه طرف می زنند! گوشه کوچکی از ابعاد و اشکال مخوف کشتار و شکنجه کش کردن هایی که در «اردوگاه مرگ» عزه جریان دارد را از زبان یکی از «نجیب زادگان» این دنیای مدرن بشنویم.
سناتور «جف مرکلی» از حزب دمکرات آمریکا، در سخنرانی ٣١ ژانویه خود در سنا این کشور، علاوه بر آمار و ارقام هولناک، تصویر «زنده»، از نزدیک و دلخراشی از گوشه هایی از آنچه که او به آن «بحران انسانی در غزه» میگوید، داد.
او گفت که «پرسپکتیوی» از ابعاد فاجعه از این قرار است که، اگر بخشی از آن ٢٦ هزار فلسطینی غیرنظامی که در غزه کشته شدند، یعنی اگر تنها هیجده هزار آنها که کودکان و زنان اند، ایستاده دست هایشان را بهم میدادند، دیواری به طول ٢١ کیلومتر تشکیل میشد که عبور از آنها برای هرکسی که تنها یک دقیقه در مقابل هر تک کودک و زن صرف کند، بیش از سیصد ساعت، یعنی ١٢ شبانه روز طول میکشد!
و نتیجه گیری کرد که: «.. ایالات متحده باید به همدستی ما در این فاجعه انسانی پایان دهد»... ما باید از اکتفا کردن به درخواست از دولت نتانیاهو خاتمه دهیم و با استفاده از دارایی هایی که در اختیار داریم، کشتی ها و هواپیماها و ... برای ارسال مستقیم حجم عظیمی از کمک های بشر دوستانه به غزه، تغییر جهت دهیم! «ما باید شجاعانه و سریع عمل کنیم». «ایالات متحده باید همین الان اقدام کند.»
٧ فوریه ، یک هفته بعد از این سخنرانی، مذاکرات بلینکن در اسرائیل و کرانه باختری درباره «طرح آتشبس» بار دیگر شروع شد و همزمان و در همین روز اعلام شد که «سازمان ملل برای بازنگری در عملکرد آژانس «آنروا» کمیته مستقل بینالمللی تشکیل میدهد»! به این مسئله در ادامه پرداخته خواهد شد.
فشار آقای مرکلی و تعدادی از سناتورها در آمریکا به بایدن برای «قبول مسئولیت» یعنی تشخیص موقعیت بحرانی هیئت حاکمه آمریکا و سرعت بخشیدن به «تغییر ریل» در سیاست خارجی آمریکا در حمایت بی قید و شرط از دولت نظامی اسرائیل و شخص نتانیاهو، فاصله گرفتن از یکی از «شوالیه» های ماهر و ممتاز شان در میدان انتقام جویی و «تنبیه عوام»، بی تردید نشان تغییری است. تغییر در تاکتیک تا به امروز دولت آمریکا، نه سیاستی در
جهت «رساندن فلسطینیان به سرزمین هایشان» است و نه طرحی در «تامین امنیت» آنها و منطقه.
شعار طرفداری از «طرح دو دولت فلسطینی و اسرائیل» از جانب آنها، تنها «فرار به جلو» با پرچم سفید تسلیم است. پرچمی که گاه و بیگاه بر اثر فشار پایین و «عوام» بر دستان این و آن «نجیب زاده» بلند می شود، تا فرصتی برای تجدید قوا پیدا کنند. این شعار و طرح از جانب مسئولین و مسببین راه اندازی آشویتس امروز در غزه، در بهترین حالت و خوش بینانه ترین سناریو، دادن سرزمینی به فلسطینیان و قرار دادن نه یک دولت، که جمع فاسدی بالای سرشان تحت عنوان «دولت اقلیم فلسطینی» است. نسخه سیاه و غیرممکنی که نسخه سفید آن در کردستان عراق در حال حاضر زیر فشار جنبش اعتراضی به سختی ایستادگی میکند.
از نقطه نظر منافع ساختار سیاسی در آمریکا، بی تردید تغییر ریل و گره نزدن سرنوشت خود به کشتی در حال غرق فاشیسم یهودی در اسرائیل، تنها برگه عبور از بحران شکست فاشیسم نوپایی است که مطلقا به هیچ قانون و مقررات و توافقی، حتی میان دوستان خود، هم پایبند نیست. ناچارند فاشیسم شکست خورده ای که به بهای سازمان دادن آشویتس غزه، قمار مرگ و زندگی ش را میکند، مهار کنند.
«جهنم سازی» ارتش و دولت نظامی راست گرا اسرائیل در غزه، که قریب چهار ماه است در مقابل چشمان جهانیان رخ میدهد، تبدیل سراسر غزه به اردوگاههای مرگ و قتل عام همه نشانه های زندگی در آن، به صف بندی های مهمی در جهان شکل داده است.
توپخانه جهانی اعتراضی علیه این نسل کشی که یک روز و یک لحظه مردم غزه را تنها نگذاشت، یک قطب این صف بندی است. صفی که تا امروز با تعرض مردم در کشورهای غربی به دولت هایشان در حمایت از اسرائیل و با بحرانی کردن فضای سیاسی جوامع غربی، بعنوان تنها حامی مردم فلسطین قد علم کرده است. فشار آن موجب فاصله گرفتن دهها و دهها شخصیت سیاسی و پارلمانی در غرب و اعلام مخالفت کشورهای مختلف شده است. رفت و آمد «میانجی» ها و پروسه های «میانجیگری» و مذاکرات و .. برای برقراری «آتش بس» و وعده های کمک رسانی و ..، تماما برای کم کردن فشار این قطب است و نه حل معضل فلسطین! با این وجود از منظر قربانیان جهنمی که در غزه بدستان «اشراف» و «نجیب زادگان» امروز ساخته شده است، عقب نشینی های سیاسی تحمیل شده قطب مردمی، هنوز نتوانسته است «نوری در انتهای تونل» تاریک وحشت زندگی در آنجا، را روشن کند.
علیرغم تلاطم های سخت بین شهروندان جهان علیه اسرائیل و آمریکا بعنوان شریک و متحد نسل کشی در غزه، علیرغم جنبش جهانی اعتراضات مردمی و عقب نشینی های پی در پی سیاسی و شکست های اخلاقی و ایدئولوژیک بورژوازی غرب، بعنوان حامی تاریخی فاشیسم نوخاسته در اسرائیل، علیرغم رقابت انواع دولت ها در سطح جهانی و تحرک انواع قدرت ها و جریانات و باند های قومی و مذهبی در منطقه، برای کسانی که قربانی این نسل کشی شده اند و در صف قربانی شدن بیشتر هستند، «نقشه راهی» برای پایان دادن به مصائب شان و فراهم کردن شرایطی از حداقل زندگی امن و انسانی، در افق دیده نمی شود. کیس طرح شکایت در دادگاه لاهه علیه اسرائیل و نتایج و عواقب آن، تصویر کاملی از سازمان ملل، همه نهادها و ارگانها و قدرت های آن و روند متلاشی شدن عملی این سازمان توسط «برجسته ترین» اعضا آن، میدهد.
کشیده شدن پرونده شکایت از اسرائیل به خاطر نسل کشی در غزه به دادگاه لاهه توسط آفریقای جنوبی و حکم این دادگاه، که یکی از ارکان سازمان ملل است، تا امروز یکی از مهم ترین عقب نشینی هایی بوده است که از نظر اخلاقی به ارتجاع امپریالیستی غرب تحمیل شد است. هرچند تاجایی که به کاهش مصائب مردم غزه و فلسطین باز میگردد، نتایح عملی آن تماما معکوس بوده است.
حکم این دادگاه، نتایج اجرای حکم و برخورد سازمان ملل و همه ارکان و نهاد های آن به کیس نسل کشی در غزه، به نحو مشمئز کننده ای ریاکاری و استاندارد دوگانه همه نهاد ها و کمسیون ها و زیر کمسیون های «اشراف و نجیب زادگان» جهان کاپیتالیستی نشسته بر مسند قدرت در سازمان ملل، و در عین حال «تلاشی» نظم جهانی «به زور برقرار شده» شان را منعکس میکند. هرچه باشد این ها از اعقاب شان در قرون وسطی، در ریاکاری «ماهرتر» و در جدال چند قرن با «عوام» سر به طغیان گذاشته، «کارآزموده» تر شده اند.
این عقب نشینی در مقابل فشار پایین بود که کیس نسل کشی دولت اسرائیل را سرانجام به دادگاه کشاند. حکم ۲۶ ژانویه این دادگاه که تنها بر صلاحیت دادگاه در بررسی این کیس تاکید کرد و بر آن «صحه گذاشت»، تاجایی که به بالا برمیگردد، فاقد کمترین معنی عملی، «دستور» و اهرم فشاری است. این حکم حتی «فرمان» آتش بس موقتی و بشردوستانه را هم صادر نکرد! حکمی که تنها متهم را به «رعایت انصاف» و «اعتدال» حواله داده است. نوشته شده است که این حکم «اسرائیل را به اتخاذ تدابیر بیشتر برای حفاظت از جان فلسطینیها موظف کرده» و از اسرائیل خواسته است «تا اقدامات لازم را برای جلوگیری از نسلکشی و مجازات مرتکبان انجام دهد». «دستوری» که توسط اسرائیل، آمریکا و طیفی از بزرگترین قدرت های مالی و نظامی و سیاسی جهان، با تعرضی عملی و خشن علیه قربانیان، پاسخ گرفت.
بلافاصله پس از حکم این دادگاه، علاوه بر اسرائیل، تعداد بیشتر و تعیین کننده تری شیر آب و نان زندگی در غزه را بر روی قربانیان محبوس در «آشویتس غزه» بستند. بهانه ای یک شبه کشف شد! بهانه شکایت اسرائیل در مورد همکاری تعداد انگشت شماری از کارکنان سازمان ملل در نهاد «اونروا» با حماس و متهم شدن ۱۲ کارکن، از میان ١٣ هزار کارمند این نهاد در نوار غزه و کمپ های آوارگان فلسطینی، بود. سازمان ملل بلافاصله نه تنها آن ۱۲ کارمند را به خاطر «ظن» اسرائیل اخراج کرد که بعلاوه پذیرفت که بزرگترین منابع مالی «اونروا» که توسط آمریکا، بریتانیا، آلمان، ایتالیا، استرالیا و کانادا، تامین می شد به این بهانه قطع و به حالت تعلیق درآید!
یورونیوز نوشت که: «کمیسر کل اونروا ..هشدار داد که آژانس به احتمال زیاد مجبور خواهد شد تا پایان فوریه امسال، اگر بودجه به حالت تعلیق باقی بماند عملیات خود را در غزه و کل منطقه متوقف کند». بدنبال توصیه های دادگاه به اسرائیل که تضمن کند که کمتر بکشد، باز هم یورو نیوز نوشت: «اول فوریه نیروهای ویژه اسرائیل با لباس مبدل به بیمارستانی در کرانه باختری حمله کردند و ۳ نفر را کشتند»! و پنجم فوریه « کمیسر آژانس «اونروا»، هدف قرار گرفتن یک کاروان مواد غذایی توسط اسرائیل در غزه را محکوم کرد.» او گفت» «بهرغم ارسال اطلاعیههایی درباره آنها و هماهنگی همه حرکتهایشان، همچنان در غزه مورد هدف قرار میگیرند.» و البته در این میان «کلانتر بزرگ»، آمریکا، ادعا میکند که «میخواهد خود راسا کمک رسانی به غزه را بعهده بگیرد» تا شاید در انتخابات پیش رو شانس حزب حاکم بالا تر رود و در صف رقبای در کمین قدرت، هیچ نیرویی امکان بازی با این کارت تبلیغاتی را نداشته باشد.
قطع عملی تمام فعالیت ها و کمک های «آژانس سازمان ملل برای امدادرسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطینی»، که بیش از هفتاد سال قبل بدنبال بیرون کردن مردم فلسطین از سرزمین هایشان و محبوس کردن انها در ارودگاهها و محدوده های تعیین شده براه افتاده بود، رفتن سربازان اسرائیلی با لباس مبدل به سراغ بیماران روی تخت بیمارستانها برای اعدام و کشتن آنها، حمله به کاروان مواد غدایی سازمان ملل که از هزاران مانع اداری و نظامی و .. رد شده اند، تنها و تنها نوک کوه یخی را به نمایش میگذارد که نام آن «سازمان ملل» است. نهادی که با تمام قوانین و مقررات و نهادهای قضایی، سیاسی، اجتماعی و نظامی خود، در حال ذوب شدن و در شرف فروپاشی است. فروپاشی که فی الحال میدان را تماما برای همگان، برای هرنوع رقابت و تغییر توازن قدرت، به هر شکل و شیوه و ابزاری، باز کرده است.
قربانی کردن غزه و مردم فلسطین و میلیتاریستی کردن بیشتر خاورمیانه و جهان، برای بورژوازی غرب برگه بازی حفظ موقعیت رو به زوال شان است! و برای رقبای اصلی در قدرت جهانی، مخالف و معترض و میانجیگر و ..، مرگ یا زندگی غزه از نظر اخلاقی و انسانی از معنا تهی است! این دخالت ها تنها و تنها برای بالا بردن وزن خود در مذاکرات و معاملات در تغییر توازن قوا در صحنه و در نظمی است که در آن این سازمان ملل، مضحکه ای بیش نیست!
پایان دادن به فاجعه غزه در بالا راه حلی ندارد! چه در میان جنایتکاران صف مقدم این حمام خون و چه در میان قدرت های بزرگ و «مخالف»، راه برون رفتی ندارد! تبلیغات جنگی و پروپاگاند ارتجاع اسلامی در مورد قدرت «محور مقاومت» و توان «گرو» گرفتن تعدادی از افراد نظامی و غیر نظامی اسرائیلی و یا قدرت ضربات موشک های حوثی ها به کشتی های تجاری و ... بعنوان راهی برای پایان دادن به این جهنم، شوخی تلخی است!
عقب نشینی سیاسی آمریکا و بورژوازی غرب و فشار به «شوالیه های» یهودی نژادپرست خود در هیئت حاکمه اسرائیل برای «قبول آتش بس» تنها و تنها برای کاهش فشار خرد کننده پایین، چه در اسرائیل و منطقه و چه در کشورهای غربی و بخصوص آمریکا، بیش از هرچیز تاکتیکی در خدمت بقا خودشان است. فاشیسم «نورسته» در اسرائیل مرده بدنیا آمده است!
انتخابات آمریکا در راه است و نتیجه نامعلوم آن ساختار سیاسی در این کشور را از آنچه که هست شکننده تر میکند. حزب دمکرات آمریکا باید بتواند تا پیش از انتخابات برگه ای رو کند! دولت نظامی نتانیاهو قادر به ساکت نگاه داشتن مردم اسرائیل نیست که سراغ سیاست فعال برای «آزادی گروگانها» و بازپس گیری آنها از حماس را میگیرند و در انتهای تونل قتل عام بیش از یکصد روزه دولت شان در غزه نوری نمی بینند. در انتخابات بعدی در بریتانیا، مردم هر دو حزب اصلی پارلمانی، چه حزب کارگر و چه محافظه کار را در کنار هم و باند مفت خوری میدانند که قابل اعتماد نیستند! آلمان در تب اعتصابات سراسری برای افزایش دستمزدها، به سر میبرد و احزاب سنتی اعتبار خود را از دست داده اند!
پایان دادن به فاجعه غزه که امروز گره گاه بقا و نحوه بقا جهان مدرن کاپیتالیستی است، که در آن ارتجاع میلیتاریستی، نژاد پرستی، ناسیونالیسم و مذهب و قوم پرستی سراسر جهان را به منجلابی عفونی تبدیل کرده است، تنها و تنها کار جنبش کارگری و سوسیالیستی، بخصوص در غرب است که با یک دستورالعمل مستقلانه کارگری کمونیستی پا به میدان بگذارد.
تباهی پایان قرون بیست و آغاز بیست و یک، باید تمام شود. آینده گان بی تردید در فردای پشت سر گذاشته شدن آن، نام درخوری در کنار قرون وسطی، به این دوران خواهند داد. بشریت مترقی، در پایان این دوره، دیوار ٢١ کیلومتری انسانی که هر لحظه و در غیاب آتش بس و با ادامه این منجلاب کاپیتالیستی در غزه یا نقطه دیگری در جهان، به طول آن افزوده میشود، را در کنار گورهای بی نام و نشان و کوره های آدم سوزی، از خاطر نخواهند برد. شوالیه این میدان، نه در سنا آمریکا نه در مجلس خبرگان و دفتر حماس و حوثی، که در صف جنبش کمونیستی و کارگری جهانی است.
بهم ریختن نظم پیشین جهانی که در آن آمریکا تک ابرقدرتی بود که معادلات سیاسی اقتصادی جهان بورژوایی را با اهرم میلیتاریسم تعمیم یافته به سراسر جهان تعیین میکرد، به نقطه مهمی در سیر پایان خود رسیده است. پایان نظم جهان بورژوایی که بیش از بیست سال است بهم ریخته است، در حالی صورت میگیرد که دورنمای هیچ نظم دیگری در چهارچوب یک جهان کاپیتالیستی که بتواند حداقلی از توازن و ثبات در صف بورژوازی جهانی ایجاد کند، وجود ندارد.
صف بندی های محلی و منطقه ای، توافقات، ایتلاف ها و اتحادهای سیاسی و اقتصادی و نظامی چون «بریکس» و ... .. تنها نشان بلوک بندی های سیاسی است که هر لحظه بنا به تغییر تاکتیک یکی از قدرت های بزرگ یا کوچک جهانی میتواند بهم بخورد! کاپیتالیسم جهانی که در آن اقتصاد و سرمایه «حرف اول و آخر را میزند» در عملکرد روزانه چنان درهم تنیده است که نه بورژوازی غرب و نه چین و «بریکس»، نه تنها بدون هم قادر به بقا نیستند که تضعیف بیش از حد یکی، تضعیف جملگی شان است.
مضافا اینکه در صف بورژوازی جهانی، هیچیک از قدرت های بزرگ و یا کوچک و محلی و منطقه ای قادر به پرکردن خلا ایدیولوژیکی که پس از پایان جنگ سرد گریبانگیر بورژوازی جهانی است، نیستند. جهانیان ماحصل عملکرد سه دهه آخرین آرمان بورژوازی جهانی یعنی «بازار آزاد» را تجربه کرده اند. منجلابی که بر سر بشریت خراب شد است، محصول رها شدن لگام کامل آن نوع از «آزادی» است. به موازات آن شهروندان «آزاد ترین» جوامع بورژوایی پوچی «دمکراسی پارلمانی» را هم در زندگی دو نسل تجربه کرده اند و به آن توهمی ندارند.
اما تصور اینکه جهانیان پس از عبور از»رویای آمریکایی» و الگوی زندگی در «غرب» به «شرق» و یا از «جهان اول» به «جهان سوم» شیفت کنند، از شرایط کار و زندگی در چین و روسیه و هند و برزیل و ایران و عربستان سعودی و قطر و آفریقای جنوبی و ترکیه و پاکستان، برای خود تصویر و چهارچوبی از آرمان «یک دنیای بهتر» بسازند، پوچ تر از آن است که بتوان آن را جدی گرفت.
تغییرات بزرگ آرمانها و ایدیولوژی های بزرگ و زیرورو کننده میخواهد! انتخاب «بین بد و بدتر» در تاریخ هرگز موتور محرکه مبارزه طبقاتی نه بین برده و برده دار و نه بین پرولتاریا و بورژوازی نبوده و نیست.
در هردو جنگ جهانی اول و دوم برای تغییر نظام جهانی، یک قطب جدال، با آرمان بین المللی سوسیالیسم و کمونیسم و «آزادی و برابری برای همگان»، به حرکت در امده بود. در اولی شبح مارکسیسم و واقعیت بلشویسم، اروپا را کانون انقلابات کارگری کرده بود. در دومی، سوسیالیسم و آرمان عدالت اجتماعی اروپا را تسخیر کرده بود، بدون اینکه خود اتحاد جماهیر شوروی که راس این قطب شناخته می شد، دیگریک دولت پرولتری باشد! شرایطی که در آن، بورژوازی غرب در تقابل ناچار شد سوسیال دمکراسی را به صف کند و در مقابل رشد کمویسم ، بنام سوسیالیسم سد ببندد. همان سوسیال دمکراسی که با پیروزی بورژوازی جهانی در متحقق کردن ارمان «بازار آزاد»، داعیه های عدالتخواهانه و برابری طلبانه خود که تنها در رقابت با کمونیسم و سوسیالیسم
کارگری موضوعیت داشت را نه تنها بایگانی کرد که امروز در عملکرد سیاسی راست سنتی پارلمانی در غرب فرسنگ ها از سوسیال دمکراسی «چپ» تر است.
امروز در قطب مقابل، در کمپ بورژوازی جهانی جز فاشیسم های «محلی»، قومی و مذهبی، که از جمله امکان ابراز وجود خود را در غزه نشان داد، آرمان سراسری وجود ندارد. خلا ایدیولوژیکی بورژوازی جهانی را نمی توان با قمارهای باخت باختی چون نسل کشی در غزه و تخریب دهها خاورمیانه دیگر و آرمانهای قومی و مذهبی، پرکرد.
در قطب بشریت جهانی قربانی مصایب کاپیتالیسم اما، سوسیالیسم و کمونیسم در غرب و جایی که متولد شد، دوباره پرطرفدار شده و درحال ایستادن روی پاهای خود است. اگر جنبش های کارگری در آمریکا و کشورهای اروپایی از موقعیت ممتاز خود استفاده کنند و «بتوانند یک بلوک کارگری قوی و بی ابهام در آمریکا و فرانسه و انگلستان ایجاد کنند «. امری که « نه بر مبنای اندیشه های تردیونیونی و در چهارچوب احزاب پارلمانی» که تنها میتواند بر مبنای یک پلاتفرم فراملی، کمونیستی و انترناسیونالیستی صورت بگیرد. یک بار دیگر در تاریخ بشرمتمدن، شانس، فرصت و امکان تغییر نظم جهانی در راستای منافع بشریت فراهم شده است. جهان بار دیگر میتواند با انقلابات کارگری مقاومت نظام گندیده کاپیتالیستی را درهم بشکند و نظم نوینی که در آن سوسیالیسم قطب تعیین کننده آن است را جایگزین نظم کهن کند.
گزینه های «برون رفت از بن بست»
غروب نظم نوین جهانی میتواند خونین نباشد اگر قدرت مردمی که در سراسر جهان، بخصوص در اروپا و آمریکا، در میدان است، در صحنه بماند، موانع پیشروی اش را از پیش پا بردارد و راه شکل دادن به یک بلوک قوی و مردمی انترناسیونال کمونیستی- کارگری، را بار کند. این تنها جنبش و قدرتی است که میتواند، در منجلابی که بورژوازی جهانی به رهبری آمریکا بیش از سه دهه است بر سر جهانیان خراب کرده است و زمین حاصلخیزی برای رشد و نمو باندهای بین المللی جنایی و جنگی و انواع ویروس های قومی و مذهبی بوجود آورده است، ورق را برگرداند. نه تنها به جنایاتی که امروز در غزه در جریان است پایان دهد، نه تنها به این سیکل جنایت و کشتار و فقر و بی حقوقی و سرکوب افسار گسیخته در سراسر جهان، که تمام قدرت های حاکم، شرقی یا غربی، بزرگ یا کوچک، مذهبی یا ملی و .. در آن شریک و ذینفع اند، برای همیشه پایان دهد که بنیادهای آینده روشنی برای کره خاکی را پایه ریزی کند.
بدنبال گسترش دامنه اعتراضات مردمی از اروپا و امریکا، تا افریقا و خاورمیانه علیه نسل کشی اسرائیل در غزه، به دانشگاهها در آمریکا فرانسه، استرالیا، ایتالیا و تسخیر دانشگاهها توسط نسل جوان، رسانه های لیبرال در خود جوامع غربی خبر از «جدی» بودن این اعتراضات و مقایسه آن با اعتراضات علیه جنگ ویتنام میدهند! و نسبت به قطبی شدن سراسر کشورها و پیامدهایی چون «جنگ داخلی» در آمریکا و ... . هشدار میدهند.
هر میزان که برخی از این تبیین ها اغراق آمیز بنظر آید مانع از آن نیست که حقایقی که «هراس» این رسانه ها را برانگیخته است و آنها را به «هشدار» دادن های مکرر کشانده است، پنهان بماند. معلوم شد که در کیس نسل کشی در غزه، سیاستمدارن و قانون گذاران و نهادهای قدرت در این جوامع بیش از حد بر کنترل شان بر «افکار عمومی» و قدرت شان در نابود کردن «ته مانده» ای از وجدان بشری در جوامع خودشان، حساب باز کرده بودند.
تقابل محکم و رادیکال بخش بزرگی از جوامع غربی، در آمریکا، انگستان، فرانسه و آلمان و ... با قدرت های حاکم، بر سر مسئله فلسطین و فجایعی که بنام منافع آنها در جهان صورت میگیرد، راه نشان میدهد! این اعتراضات بسیار از تحرکات سرنوشت ساز علیه جنگ ویتنام که ماشین جنگی آمریکا را از کار انداخت، از اعتراضات ممتد به دخالت های مخرب آمریکا در اینجا و آنجا و علیه کودتاه های پی در پی آن در امریکای لاتین و سایر کشورهای، فراتر است.
مقایسه «مو به مو» آن با جنبش علیه جنگ ویتنام، مانع آن میشود که وجوه دیگر و تعیین کننده تری از خیزش های اعتراضی که امروز حول مسئله فلسطین در این جوامع سرباز کرده است، دیده شود. این جنبش های اعتراضی، تنها علیه سیاست های خارجی و میلیتاریسم قدرت حاکم در آمریکا، نیست. این اعتراضات شروع تعمیق بحران های سیاسی در غرب است که کل ساختارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ایدئولوژیکی این جوامع را هدف قرار داده است. اعتراضاتی که منشا بحران های سیاسی در جوامع غربی، در اروپا و آمریکا است که نه تنها علیه میلیتاریسم بورژوازی خودی است که بعلاوه محور یک حسابرسی تاریخی، چه در سیاست خارجی و چه در سیاست داخلی، از قدرت هایی است که گفته میشود «منتخب مردم» هستند و مشروعیت شان را از صندوق های رای هر چهار سال یک بار گرفته اند.
این جنبش علاوه بر خواست توقف فوری ماشین کشتار جمعی ارتش اسرائیل در غزه، جانیانی که در کاخ سفید و دفتر نتانیاهو و صندلی های نهادهایی چون ناتو و .. نشسته اند را به زیر تیغ محاکمه سیاسی و فرهنگی و ایدئولوژیکی کشانده است. مردمی که در اعتراضات شان علیه نسل کشی در اسرائیل بعلاوه در مقابل حمله راست افراطی در جوامع خودشان هم ایستاده اند. علیه تحمیل فقر و بیکاری و سرکوب آزادی های سیاسی، حمله به دستآوردهای تاریخی جامعه در مورد حق زنان، دستآوردهای طبقه کارگر، حقوق اقلیت های مختلف، آزادی عقیده و بیان و تشکل و اعتصاب و اعتراض و ... در یک سنگر و جبهه اعتراضی اند. ناسیونالیسم و صهیونیسم و نژادپرستی و استاندارد دوگانه و ایدئولوژی «فقر سهم اکثریت بی سرمایه و کارکن و رفاه» سهم اقلیت ممتاز»، این ایدئولوژی ارتجاعی که تاریخا به زور نژاد پرستی و مذهب و پول و رسانه و پلیس و هالیود، بشریت متمدن در غرب را بیش از یک قرن در تنگنا قرار داده بود و به حاشیه رانده بود، در حمایت از فلسطین امروز آماج حملات این جنبش اعتراضی است.
برای دیدن سیمای مترقی، پیشرو جنبشی که امروز در غرب و بخصوص در آمریکا در میدان است، مقایسه ای میتواند این واقعیت را شفاف تر در مقابل چشمان قرار دهد. تنها تصور کنید که در جامعه ایران، در بطن جدال های جامعه بر سر معیشت و علیه خفقان، جنبش اعتراضی مردمی، پلیس و دادگاه و مجلسیان و مقام معظم و .. را به خاطر تعرضی که به افغانستانی تبارهای ایرانی میکنند یا آدم کشی هایش در عراق و ..، در ابعاد هزاران نفره در خیابانها به پاسخگویی و محاکمه بکشانند و رای به رفتن شان بدهند! پیشرو، مترقی، انترناسیونالیستی بودن این اعتراضات، نه به خاطر فقط عواطف قلبی بخشی از جامعه، که بعلاوه و مهمتر به خاطر موجودیت مادی آن در زمین سفت، در خیابانها و محل های کار و میدیای اجتماعی که آن را منعکس میکند، است.
ما همیشه میگفتیم که غرب، برخلاف تصویری که میدیای دست راستی در غرب میدهند، تنها کانون ارتجاع نیست! کانون حمل میراث تجربیات تاریخی جنبش کارگری، انقلابات ترقیخواهانه، آزادیخواهانه و برابری طلبانه ای است که از جمله مشکلات قدرت های حاکم بر آنها، ناتوانی در بازپس گرفتن دستآوردهایی است که تاریخا در غرب بدست آمده است.
رسانه های لیبرال در غرب هراس شان واقعی است. دو قطب در غرب، در آمریکا و اروپا، راست افراطی و فاشیسم و نژادپرستی و جنگ طلبی و ... با ترقیخواهی مردمی، آزادیخواهی، چپ و سوسیالیستی، در مقابل هم جنگ نهایی خود را خواهند کرد. این جنگ فی الحال در جریان است. جنگی که در آن شیوخ کپک زده جهان عرب، ارتجاع اسلامی، ارتجاع یهودی و صهیونیسم در آن، نه تنها بازیگر اصلی نیستند که خود بازنده پیروزی قطب چپ اند.
امروز بشریت مترقی در خیابانهای نیویورک و واشنگتن و پاریس و لندن و برلین، و از اروپا تا آفریقا و خاورمیانه و ... نه تنها علیه فقری که بر سر جامعه خودشان خراب شده است، بعلاوه برای تغییرات بنیادین به میدان آمده است. این جنبش بستر شکل گیری تحرکات کارگری است که چهارچوب ها و محدودیت های تاریخی تریدیونیسم در غرب را پشت سرخواهد گذاشت! دمکراسی پارلمانی و تمام قوانین و مقررات سیاسی و اقتصادی و نظامی حافظ نظام کاپیتالیستی را زیر ضرب قرار داده است. اگر سازمان ملل و توافقات بین المللی بین خود قدرت های بورژوایی برباد رفته و بی مصرف و بی خاصیت شده است، این خلا میتواند به قدرت این جنبش با قوانین و مقررات و نهادهای بین الملی و کشوری جدید، سوسیالیستی و انترناسیونالیستی، پرشود.
این تنها شانس و سیری است که میتواند پایان جهان یک قطبی و سقوط امپراطوری سلطه آمریکا و غرب بر جهان را به نفع بشریت، کم درد ترکند. سیری که در عین حال برای همه کشورها و جوامع دیگر، همچون دوره انقلابات صنعتی و کمون پاریس و جنبش های سوسیالیستی، راه پیشروی طبقه کارگر و بشریت محروم در دورافتاده ترین وبی حقوق ترین بخش های جهان را هم هموار می کند. ایران، خاورمیانه، امریکای لاتین و .. جغرافیاهایی که تاریخی از انقلابات و شورش های مردمی دارند، در وهله اول بیش از همه از پیشروی این جنبش بهرمند و تقویت میشوند. این روند میتواند بطور موازی و همزمان در غرب و در جوامعی که در آن مبارزات مردمی با یک پرچم چپ و کارگری به سطح بالایی از تقابل با قدرت حاکمه رسیده است، چون ایران و برخی کشورهای دیگر در خاورمیانه و آفریقا و آمریکا لاتین، پیشروی کند. تدوین یک استراتژی کمونیستی و کارگری در جهان و در هر کشور، گسترش نفود احزاب کمونیستی که قادر به «جا به جا کردن» قدرت در جامعه خود و در جامعه جهانی بر این محور هستند، بی تردید شرط پیروزی این جنبش است.
تا جایی که به تخاصمات در بالا و میان قدرت های بزرگ حاکم بر جهان برمیگردد، جنگ روسیه در اوکراین و مسئله فلسطین که نسل کشی و جنایات دولت اسرائیل در غزه تنها یک اپیزود از آن است، دو «کریدور» خروج دردناک و خون آلود جهان یک قطبی از بن بستی تاریخی است که بیش از سه دهه است که گریبانگیرش است. دو مسیر خروج از بن بست و ناتوانی حل معضلات کاپیتالیسم در «مهد تمدن» و «جهان آزاد» شده ای است که پس از فروپاشی بلوک شرق و پایان جنگ سرد، قرار بود پایان تاریخ و پایان خطر سوسیالیسم باشد. در این گذرگاه تاریخی، تعیین تکیلف سرنوشت اوکراین و فلسطین، نه هدف که تنها ابزاری است در راه به سرانجام رساندن معضلات پایه ای تری که نظم جهان کاپیتالیستی با آن دست و پنجه نرم میکند.
نحوه به سرانجام رسیدن آن معضلات پایه ای است که معلوم میکند جهانیان، از غزه تا اوکراین و در سراسر کره خاکی، کم و بیش و برای دهه ها، در چه شرایطی کار و زندگی خواهند کرد. چگونکی عبور جهان از این دو کریدور، دو آلترناتیو و دو راه «برون رفت»، دو نوع پاسخ در مورد آینده ای که قرار است جهانیان برای دوره ای طولانی در آن زندگی کنند، را مقابل جهانیان میگذارد.
برای حل معضل فلسطین (بعلاوه بقاء اسرائیل) و معضل اوکراین (بعلاوه بقاء ناتو) دو راه حل و دو پاسخ وجود دارد. پاسخ بالا، جنگ و مذاکرات و معاملات و گسترش مسابقه میلیتاریستی و افزایش بودجه های نظامی و زورآزمایی های در میدان جنگ های نظامی و اقتصادی و ...است که امروز بن بست خود را در مقابل جهانیان به نمایش گذاشته است. سوال این است که آیا پایین، جنبش مردم معترض مترقی که بپاخواسته اند، طبقه کارگری که برای حل معضل فلسطین در غرب پا به میدان گذاشته است، جنبش عظیمی که در سراسر جهان سوت دیگر بس است را به صدا درآورده است، چگونه میتواند جنبش اعتراضی اش را به سوی راه حل های خود پیش ببرد.
٢ مه ٢٠٢٤