از نظر کمونیسم و طبقه کارگر جهان، اولا زمینه ها و اهداف و سیاست های واقعی پشت جنگ و تخاصم پایان ناپذیر خاورمیانه باید روشن باشد. دوما باید به روشنی گفت که پاسخ به این وضعیت چیست!
ریشه و زمینه های بحران خاورمیانه
اگر بخواهیم به ریشه موضوع خاورمیانه و کشمکش های این منطقه نگاه کنیم، مساله تشکیل دولت اسراییل و اشغال  فلسطین تنها موجب تخاصمات نظامی بین اسراییل و کشورهای منطقه نبوده بلکه فراتر از آن باعث شد به مدت چند دهه این کشورها از رشد اقتصادی و تکنولوژی، رشد نهادهای سیاسی و اداری جامعه مدنی و رشد فکری و فرهنگی منطبق با فرهنگ غرب و جهان متمدن و مدرن،  لیبرال و  سکولار، عقب بمانند. در طرف مقابل دول غرب و امریکا به دلیل مساله فلسطین و اتحاد استراتژیک اش با اسراییل در دل یک قطب بندی جهانی و در دوران جنگ سرد، نقش مخربی در خاورمیانه و کشیدن دیواری دور این منطقه بعنوان  یک منطقه ممنوعه، بى ثبات، خصمانه و مخاطره آمیز، مردمان این بخش جهان را از پیشرفت های متمدنانه و حتی ادغام در نظام جهانی سرمایه داری خود جز بهره گیری از منابع نفت این منطقه بی بهره کردند. 
علاوه مساله فلسطین در عروج اسلام سیاسی نقش مهم وموثری داشته است. اسلام سیاسى در دل این شرایط سیاه عروج کرد. شکست انقلاب ۵۷ و تشکیل جمهوری اسلامی به عروج اسلام سیاسی و متعاقبا گروه ها و سازمان های مذهبی فوق ارتجاعی و تروریستی چون طالبان، القاعده، داعش، حزب الله، جهاد اسلامی، حوثی ها و غیره انجامید. 
انقلابات بهار عربی می رفت تا اخرین ضربه را بر پیکر ناسیونالیسم عرب و حکومت های عشیره ای و مذهبی بزند. اما دخالت های امریکا و غرب این حرکت اجتماعی انقلابی را متوقف کرد. لیبی، عراق وسوریه به خون کشیده شدند و مصر با کودتای ارتش خفه شد. انقلابات بهار عربی ولو شکست خوردند اما این حرکت تاریخی در واقع آخرین میخ بر تابوت مدعیان سنتی سرکردگی جهان عرب از قبیل صدام حسین، قذافی، پادشاهی اردن و عربستان، جانشینان عبدالناصر در مصر و حافظ اسد در سوریه بود. جنگ امریکا و متحدینش در عراق، لیبی و سوریه به بهانه داعش، این کشورها را بیشتر از پیش از پیشرفت و مدنیت و فرهنگ و سیاست متمدنانه ی جهان امروز محروم کرد. عراق به شیوخ وعشایر و قبایل سپرده شد، لیبی اسیر نیروهای سیاه داخلی و دخالتهای خارجی گردید. سوریه تحت الحمایه روسیه و جمهوری اسلامی قرار گرفت. لبنان عرصه جولان حزب الله به نیابت از جمهوری اسلامی گردید. در یمن ارتجاع سیاه حوثی ها سایه انداخت و بقیه بین غرب و شرق “چین” بعنوان اعضای درجه دوم و حاشیه این کمپ ها در نوسان اند.  
اما این وضعیت در دراز مدت قابل دوام نیست. اتحادیه عرب و زمزمه ناتوی عربی و دعوت از بشار اسد برای پیوستن مجدد به این اتحادیه، دورنمای تغییراتی جدی در این منطقه است. اتحادیه عرب نمی تواند تاریخ ناسیونالیسم عرب را تکرار کند. رابطه ناسیونالیسم عرب و مساله فلسطین که عملا بیخاصیت شده، فقط در سطح حرف و پروپاگاند  خواهد ماند. در جهان عرب امروز کسی مدعی سرکردگی نیست. بورژوازی ناسیونالیست عرب انتخاب خود را کرده است و آن ادغام در بازار جهانی اقتصاد، سیاست، میلیتاریسم و حتی فرهنگ است. 
 در این چشم انداز، جمهوری اسلامی هم مثل سابق قادر به حفظ نیروهای مزدور نیابتی اش نخواهد بود. استفاده ابزاری از مساله فلسطین برای جمهوری اسلام هم پایان خواهد پذیرفت.
در چنین شرایطی انتظار می رود خاورمیانه کمر راست کرده و نیروهای مترقی و رادیکال عروج کنند. باید دید. 
مساله فلسطین
بر خلاف تحلیلگران بورژوایی و پروصهیونیست ها، بحران کنونی خاورمیانه با حمله حماس به اسراییل آغاز نشده است. این حمله باعث شد تا دیگ انتقام ضد فلسطینی و آپارتاید نتنیاهو بجوش بیاید و نسل کشی اش را این بار به صبعانه ترین شکل ادامه دهد. در نتیجه ی این فاشیسم آشکار، امروز از غزه فقط تلی خاک و ویرانه ای باقی مانده است. بیش از سی هزار کشته و ۸۰ هزار زخمی که بخش بزرگی را کودکان فلسطینی هستند مهر یک جنایت جنگی و نسل کشی را بر پیشانی دولت نژادپرست اسراییل و حامیانش زده است. 
اما کشمکش های کنونی خاورمیانه فقط به جنگ حماس و اسراییل محدود نشده است. جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتی اش در منطقه هم در پوشش ریاکارانه ی دفاع از فلسطین اما در واقع بخاطر خصومت دیرینه و شعار نابودی اسراییل در این جنگ و جدال منطقه ای مشارکت دارند. حملات نمایشی متقابل اسراییل و جمهوری اسلامی نشان داد که این دو توان سازماندهی یک جنگ تمام عیار و مستقیم علیه همدیگر را ندارند. 
امروز ناسیونالیسم عرب و دولت های عربی منطقه با وجود غرو لندهای طرفداری از فلسطین و علیه اسراییل اما نیروهای موثری در پایان دادن به سناریوی اشغال فلسطین و بویژه نسل کشی اخیر در غزه و فلسطین توسط اسراییل نیستند. 
 اسراییل هم که از آغاز با ایدئولوژی صهیونیستی و آپارتاید و اشغال بعنوان دولت تشکیل شد، در واقع نه بعنوان همزیستی با مردم فلسطین بلکه با اشغال مستمر این سرزمین و بیرون راندن و قتل عام ساکنانش، به حیات خود مثل یک دمل سرطانی و چرکین ادامه داده است.
جمهوری اسلامی بظاهر به نام دفاع از مردم فلسطین، برای حفظ مشروعیت دینی و سیاسی و اقتصادیش از طرفی و تداوم حاکمیت نامشروع و تحت فشار جنبش های طبقاتی و اجتماعی در ایران، بهره برده و با ایجاد نیروهای نیابتی گسترده از یمن تا لبنان و سوریه و عراق به نیروی نظامی یکه تاز و اشاعه دهنده ی ایدئولوژی اسلامی و تروریسم در منطقه تبدیل شده است. 
بعنوان  چشم انداز هنوز می توان گفت تا زمانی که مساله فلسطین حل نشود و مردم این بخش از جهان به یک صلح پایدار و تشکیل دولت مستقل خود نرسند، این کشمکش ها ادامه دارد.
اما مساله فلسطین چگونه حل می شود؟ آیا تشکیل دولت مستقل فلسطین ممکن است؟ با نگاهی به این جغرافیای لت و پار شده، این راه حل “منطقی”، ناممکن به نظر می رسد. زمانی قرار شد دولت یکپارچه فلسطین درست شود. انتخاباتی انجام و حماس در غزه برنده شد. محمود عباس نپذیرفت و جنگی در گرفت و فلسطین دو شقه و چند شقه شد. اسراییل هم از فرصت استفاده کرد و حماس را علیه  بخش دیگر که دولت خودگردان فلسطین نامیده می شود، تقویت کرد.
امروز سوال این است که دولت مستقل فلسطین را که میخواهد درست کند؟ کارگران و مردم گرسنه و آواره ی فلسطین یا سازمان فتح یاسر عرفات دیروز و محمود عباس و اسماعیل هنیه ی امروز؟ هیچکدام، به نظر من.
این مردم هم از داخل و هم از خارج توسط اسراییل محاصره و به نابودی کشانده شده اند. در داخل فلسطین هم درست زمانی که در انتفاضه ها و قیام ها کودکان و  نوجوانان علیه نظامیان اشغالگر اسراییل فقط سنگ در دست داشتند و می جنگیدند، از آن طرف یاسر عرفات و همپالگی های خلفش، پول های نوکری حکام کشورهای عربی و جمهوری اسلامی را به جیب می زدند.  
واقعیت این است که فلسطین راه حل حماس و فتح “تشکیلات خودگردان” کنونی را ندارد. متحد کردن این مردم زیر یک پرچم و سیاست عادلانه و آزاد و برابر کار این سازمان های ارتجاعی و فاسد نیست. چه نیرویی می تواند یا میخواهد اسراییل را و شهرک های یهودی نشین را از فلسطین اشغالی  برچیند؟ این دمل چرکین باز خونریزی خواهد کرد. قاعدتا انتظار می رفت سازمان ملل و حقوق بشر و دول متمدن غرب و امریکا، اسراییل را مهار کنند و شهرک های یهودی نشینش را برچینند. اما این از ماهیت دولت ها و نهادهای کارتنی بین المللی بر نمی آید و ساخته نیست.  
افکار عمومی بین المللی و طبقه کارگر جهانی هم قادر به تاثیر گذاری تعیین کننده در این شرایط نیست. تظاهرات ها و اعتراضات ده ها هزار نفری در کشورهای اروپایی و عربی هم فاقد سیاست روشن و چشم انداز هستند. سیاست درست و انسانی حل مساله، ایستادن زیر پرچم حماس یا محمود عباس نیست. نیروی سومی در فلسطین باید وجود داشته باشد و به میدان بیاید و خواهان خلع سلاح هر دو تشکیلات حاکم بر سرنوشت مردم فلسطین شود، خواهان عدم دخالت جمهوری اسلامی تحت نام دفاع ریاکارانه از مردم فلسطین و ماهی گرفتن از آب گلالود گردد. و خود با اتکا به آگاهی بخشی به مردم ستمدیده ی فلسطین دولت مستقل خود را برپا ساخته و نیروهای مترقی و متمدن جهان و متعهد به انسانیت را به کمک طلبد. 
شانس دیگری هم وجود دارد که طبقه کارگر و نیروهای سوسیالیست و آزادیخواه در اسراییل دولت نژادپرست را به زیر کشیده و از مردم فلسطین، نه حماس و محمود عباس بخواهند که فارغ از ملیت و قومیت و نژاد و زبان بعنوان شهروند متساوی الحقوق در کشوری واحد و آزاد و برابر زندگی کنند. تشکیل دولت مستقل فلسطین از پایین و توسط رهبران کارگری و مردم از طرفی و ساقط کردن دولت نژادپرست حزب نتنیاهو و روی کار آمدن دولتی مردمی  غیرمتعصب و انساندوست از طرف دیگر راه حل پایان مساله فلسطین و همزیستی و همبستگی مردم فلسطین و اسراییل چه به عنوان دو دولت مستقل و چه یک کشور واحد است. اگر بخواهیم این آرزو نباشد جهان متمدن باید برای این خواست بپا خیزد و بعنوان نیروی فشار عظیمی برای حل مساله فلسطین به میدان بیاید. 
امروز و تا زمانی که دولت فاشیست نتنیاهو سر کار است، موضوعی فوری و عاجل در دستور جوامع بشری جهان است. و آن قطع فوری جنگ و عقب نشینی اسراییل از غزه و پرداخت غرامت بازسازی غزه ویران شده است. این فوری و عاجل است. جنبش های ضد جنگ بویژه در دانشگاه های امریکا و اروپا و افکار عمومی بین المللی شانس خاتمه دادن به این تراژدی نسل کشی است. 
غرب و امریکای ایستاده پشت اسراییل، نه این که نمی توانند بلکه نمی خواهند جنگ و نسل کشی در غزه را خاتمه دهند. دیپلماسی ریاکار دولت بایدن خواهان پایان جنگ نیست. این سیاست کثیف و رذیلانه  تصرف رفح را البته به شیوه نرم و ملایم می خواهد. امروز مهار دولت فاشیست و نژادپرست نتنیاهو درنسل کشی غزه خود یک پیروزی است. پیروزی نه به معنای حل مساله فلسطین هنوز، بلکه به معنای پایان کشتار و قحطی و گرسنگی و ویرانگری بیشتراست. در این سناریوی سیاه، نجات جان حتی یک کودک از له شدن زیر بمب های اسراییل و سنگ و آجر ساختمان های ویران شده، خود یک پیروزی است. نخواستن و یا ناتوانی تحقق این حداقل نجات جان کودکان و گرسنگان  غزه ای، برای جهان و بشریت متمدن یک ننگ است. این ننگ فقط بر پیشانی دولت نژادپرست نتنیاهو نیست بلکه بار مسوولیت سنگینی بر پشت انسانیت در جهان است.   
خاورمیانه ی بدون جمهوری اسلامی
از دیدگاه کمونیسم و طبقه کارگر جهان، جنگ دولت های بورژوایی، در یک قرن اخیر ذره ای عدالت در آن وجود ندارد و برای نان و آزادی و عدالت بشر نبوده و نیستند. گذشته از جنگ های جهانی، جنگ برای تصرف کشورها و منابع و زمین و آب و غیره، حتی جنگ های استقلال طلبانه و ملی و دفاع از مرز و کشور و غیره هم عدالتی بهمراه نیاورده اند. جنگ علیه تبعیض نژادی افریقای جنوبی را نگاه کنید. چه شد؟ تبعیض نژادی شکل کریهش به درجه ای از بین رفت. اما فرزندان همان سیاه پوستانی که در جنگ کشته شدند، هنوز برده ی حکام سیاه جدید و سفید قدیمی اند. جنگ ایران و عراق را که برد و که باخت؟ سربازان و مردم ایران و عراق که اکثرشان کارگران و زحمتکشان بیکار بودند بعنوان گوشت دم توپ بورژوازی دو کشور، بازنده ی این جنگ شدند. با وجود و تداوم میلیتاریسم امریکا و غرب و ناتو در جهان و منطقه، با وجود صهیونیسم افسار گسیخته ی حکام اسراییل، با وجود اسلام سیاسی و تروریسم دولتی جمهوری اسلامی، شعار صلح و همزیستی در جهان و منطقه شعاری ریاکارانه، توخالی و پوچ است. جدال های نظامی و سیاسی و اقتصادی و رقابت بر سر قدرت و ثروت ذاتی نظام سرمایه و سود است. 
امروزه مخالفت با هر گونه میلیتاریسم و جنگ و ترور در جهان و منطقه بخاطر اهداف سیاسی و اقتصادی پلید و تبعات ویرانگرش برای مردم، یک امر و وظیفه اساسی بشریت متمدن جهان است.
برای کمونیسم و طبقه کارگر ایران، خاورمیانه بدون جمهوری اسلامی، نه تنها رهایی اکثریت جامعه ما از شر و نکبت و مصائب این نظام، بلکه گام مهمی در تغییر توازن قوا و معادلات به نفع کارگران و زحمتکشان  منطقه است. راه جلوگیری از جنگ و تروریسم اسلامی برای ما مردم ایران انقلاب است. انقلاب از پایین و ساختن جامعه ی آزاد و سوسیالیستی. چاره دیگری نیست. هیچ نیرویی نمیتواند جمهوری اسلامی را وادار به تعطیل کردن نیروهای نیابتی، یهودی ستیزی و امریکایی ستیزی، تمدن ستیزی، زن ستیزی و ضد کارگر و ضد بشر بکند. نمیشود، غیر ممکن است.
برخلاف جنگ طلبان اپوزیسیون بورژوایی، حتی یک جمهوری اسلامی ادغام شده  در اردوى جهانى کاپیتالیسم غربى و پذیرفتن 
نوعی از فرهنگ و تمدن و مدرنیسم بورژوایى، برای مردم ایران یک دستاورد بود. مبارزه ی طبقاتی و اجتماعی و آزادیخواهانه و برابری طلبانه با رژیمی که به درجه ای به عرف و سنت های دمکراتیک جهان امروز پایبند باشد، آسان تر می بود تا با یک نظام استبدادی دینی و سیاسی و نظامی مثل جمهوری اسلامی. 
اما این رژیم فضای نظامی و تروریسم را بعنوان یکى از اشکال بقاء خود و اسلام سیاسىش در منطقه انتخاب کرده است. به گونه ای که  تروریسم اسلامى تا سال ها پس از پیروزى ما بر جمهوری اسلامی،  در منطقه همچنان ادامه خواهد داشت و برچیدن گروه هاى ترور اسلامى در منطقه از جمله در افغانستان، سوریه، عراق، لبنان، یمن و... زمان بیشتری می خواهد. تنها پیروزی سیاسی بشریت بر اسلام سیاسی است که می تواند گروه های ترور اسلامی را برچیند. پاسخ واقعى به ارتجاع مذهبى و تروریسمش فقط از سوسیالیسم بر می آید.
طبقه کارگر و مردم آزادیخواه ایران چند دهه است با نظام استبدادی سرمایه و دین درگیر جدال و کشمکش طبقاتی و اجتماعی و آزادیخواهانه است. جنبش هایی که ابزار توهم به اصلاح رژیم را از دست اپوزیسیون داخلی و خارجی جمهوری اسلامی گرفته و سرنگونی تمام و کمال این نظام را در دستور دارند. پیروزی ما بر این رژیم و خاورمیانه ی بدون جمهوری اسلامی، خدمت بزرگی به مردم ستمدیده ی منطقه و ضربه مهمی بر پیکر میلیتاریسم امریکا و غرب و بشارتی به جهان آزاد و برابر است. 
جمهوری اسلامی در مقابل جدال طبقاتی و اجتماعی مردم ایران، بارها پوست انداخته و سیاست عوض کرده و می کند. خیزش های اجتماعی پشت سر هم، جمهوری اسلامی را به عقب نشینی هایی وادار کرده است. بعلاوه فشار از پایین توده های کارگر و زحمتکش و زنان و جوانان ایران جمهوری اسلامی را به مماشات و سازش و “نرمش های قهرمانانه” با آن چیزی که دشمنان خارجی می نامد نیازمند کرده و می کند. جمهوری اسلامی می داند که امریکا و غرب و حتی اسراییل، بقای این رژیم را بر انقلاب از پایین مردم ایران ترجیح می دهند. ما هم به این واقعیت واقفیم. اما این واقعیت برای اپوزیسیون بورژوایی مثل جام زهر است که باید بنوشند. چرا که تنها شانس شراکتشان درقدرت و ثروت با تغییراتی از بالا در جمهوری اسلامی به کمک فشارهای اقتصادی و تحریم و تهدیدات از نوع اسراییلی است. تهدیداتی که مدت ها است امریکا و غرب از آن فاصله گرفته اند و به دنبال رام کردن جمهوری اسلامی و ادغام این رژیم در سیستم کاپیتالیستی خود هستند.  
آیا این سیاست ها و تمهیدات و زیگزاگ ها، خاورمیانه را به سوی صلح و ثبات و بدون جنگ و تخاصم می برد؟ پاسخ قطعی به این سوال خاورمیانه ی بدون جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی است. خاورمیانه بدون جمهوری اسلامی ضربه ای کاری به صهیونیسم و نژادپرستی حکام اسراییل است.
تبلیغات و تمهیدات ضد صهیونیستی جمهوری اسلامی، نه تنها حکام نژادپرست اسراییل را تضعیف نمی کند بلکه بهانه ای همیشگی برای تداوم نسل کشی در فلسطین و غزه است. انگار دو نظام ایدئولوژیک دینی جمهوری اسلامی و اسراییل با هم پیمان بسته اند برای بقای خود، خاورمیانه را در کثافت و لجنزار اهداف و سیاستهای ضد بشری خود نگه دارند. خاورمیانه ی بدون جمهوری اسلامی در دستان طبقه کارگر و مردم آزادیخواه ایران است. 
شعار و اهداف بشریت متمدن امروز، مهار میلیتاریسم غرب و امریکا و سلطه ی اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی و جنوساید اسراییلی است. در این جدال جهانی بشریت،  ما کمونیست ها و طبقه کارگر آگاه ایران برای خاتمه دادن به حاکمیت جمهوری اسلامی از طریق  انقلاب از پایین توده های عظیم کارگران و زنان و جوانان و برقراری جامعه ای آزاد و برابر نقش و وظایف سنگین و تعیین کننده ای بر عهده  داریم.
کثیف ترین و بی شرمانه ترین ادعای بورژوازی حاکم دنیا این است که برای فریب توده های زحمتکش و حفظ بقای نظام بردگی مزدی و استثمار و تبعیض و نابرابری، می گویند انقلاب خشونت است. جنگ میشود. مردم کشته میشوند. اما این فقط یک نقاب فریبکارانه ی صلح طلبی در مقابل انقلاب از پایین کارگران و زحمتکشان است. وقتی نوبت انقلاب مردم می رسد، بورژوازی سازماندهنده ی جنگ های جهانی و استعماری و منطقه ای و صلیبی و اسلامی، برای ما صلح طلب میشوند. مردم ستمدیده را نصیحت می کنند که با حکومت هایتان بسازید و حکام هم کمی برای مردم دل بسوزانند و رحم کنند. اصلاحات کنند. برای دفاع از وطن و مرزها سرباز ما و میهن بشوید و بجنگید. کشته شدید شهید و قهرمان وطن بورژوایی ما هستید! 
اما انقلاب جنگ نیست. انقلاب از پایین مردم برای تغییر بد به خوب، زشت به زیبا، فقر به رفاه و تبعیض به برابری است... انقلابات دمکراتیک و آزادیخواهانه و انقلابات سوسیالیستی در جهان هدفی جز این نداشته و ندارند. زمانی انقلاب به قهر تبدیل می شود که حکام سرمایه داری به سوی مردم شلیک می کنند و از کشته پشته میسازند. در این صورت برای بزیر کشیدن قوه قهریه شان انقلاب به قهر نیاز دارد.  
جامعه ای که ما میسازیم با کسی سر جنگ ندارد. به ارتش حرفه ای و بمب و اتم و غیره نیاز ندارد. این خوشخیالی یا صلح طلبی افسانه ای مسیح نیست.  تصور کنید در ایران آزاد و سوسیالیستی که طبقه تولیدکننده و کارکنان جامعه صاحب همه چیز جامعه اند، کسی بالاسر ندارند، کسی امتیازی بیشتر از کس دیگر ندارد. همه به یکسان و برابر از داشته ها و تولیدات جامعه بهرمند میشوند...، خوب آن وقت یک کشور ۸۰ -۹۰ میلیونی مسلح را کدام ارتش قوی دنیا میتواند بیاید و اشغالش کند. اگر بیایند و ما را با بمب و موشک هایشان تهدید کنند با ۵۰-۶۰ میلیون انسان مسلح و مبارز طرفند. هر جا پا بگذارند با آتش خشم ده ها میلیونی مردمانی مواجه می شوند که از کشور سوسیالیستی شان دفاع می کنند. تجربه جنگ امریکا و متحدینش علیه مردم ویتنام این را ثابت کرده است. ما فقط اینجور میتوانیم به میلیتاریسم و ترور و فضای جنگی و سرکوب مردم در ایران خاتمه دهیم. ما در دفاع از خود همچنین طبقه کارگر و مردم صلح طلب، آزادیخواه و انساندوست دنیا را در کنار خود داریم. ما از این طریق می توانیم صلح واقعی را به مردم جهان نشان دهیم. و ما از این طریق شاهد جنبش های عظیم جهانی ضد جنگ و برای صلح و آزادی و برابری خواهیم بود. در نظام های طبقاتی جهان امروز امید صلح داشتن توهمی بیش نیست. چرا که ریشه ی همه ی جنگ ها و ستم و تبعیض و نابرابری در ماهیت این نظام تبهکار و ضد انسانی است.
ما با جنگ مخالفیم. بخاطر خود جنگ و اهداف پلید و تبعات ویرانگرش برای مردم. ماهیت همه ی جنگ های جهان کاپیتالیستی امروز ضد مردمی و برای تصرف قدرت و ثروت است. راه ما شعار ما و اهداف ما برای خاتمه دادن به جنگ های صلیبی و اسلامی و شیعی و سنی و اقتصادی و غیره انقلاب از پایین مردم و برقراری جامعه ای آزاد و برابر است. جنگ ما با جمهوری اسلامی جنگی برای صلح، برای عدالت و برای آزادی و برابری است. جهان متمدن و ضد جنگ در این جدال علیه ترور و سرکوب جمهوری اسلامی کنار ما است. ما از جنبش ضد جنگ در جهان استقبال می کنیم. این جنبش را بخشی از مبارزه خود برای فائق آمدن بر کانون های اصلی بحران و جنگ در خاورمیانه یعنی صهیونیسم اسراییل و دیکتاتوری دینی و کاپیتالیستی جمهوری اسلامی می دانیم. این پاسخی واقعى به میلیتاریسم ناتو و آپارتاید صهیونیست ها و استبداد و ارتجاع مذهبی جمهوری اسلامی است.
تنها راه جلوگیری و خاتمه دادن به جنگ و ترور جمهوری اسلامی برای ما مردم ایران، انقلاب است. انقلاب از پایین و ساختن جامعه ی آزاد و سوسیالیستی. چاره دیگری  نیست. هیچ نیرویی نمیتواند جمهوری اسلامی را به تعطیل کردن نیروهای نیابتی و محور مقاومت و خاتمه دادن به سیاستهای کثیف یهودی ستیزی، غرب ستیزی و تمدن ستیزی، زن ستیزی و ضد یت با کارگر و زن و انسانیت وادارکند. نمیشود. غیر ممکن است. 
تا جمهوری اسلامی هست، جنگ و فضای جنگی تمام نمی شود جمهوری اسلامی هم اسلامش و هم حکومتش با این روش ها سر کار است. سرنوشت جمهوری اسلامی را نه تحریم ها، ساخت و پاخت ها و مانورها و تهدیدات توخالی بورژوازی حاکم بین المللی، بلکه انقلاب توده ای و از پایین طبقه کارگر و کمونیسم اش در پیشاپیش جنبش های اجتماعی و انقلابی زنان برابری طلب، جوانان و توده های مردم آزادیخواه در ایران تعیین میکند. جنبش طبقاتی – اجتماعی جاری ما می رود تا سرنوشت جمهوری اسلامی را رقم بزند. 
انقلاب آتی ایران چهره ی خاورمیانه را در ضرب اول تغییر می دهد. کاری که در انقلابات بهار عربی به انجام نرسید! 
اردیبهشت ۱۴۰۳- مه ۲۰۲۴