كمونیست ماهانه: قطعنامه ״كمونیستها و تحولات انقلابی״ در ایران مصوبه كنگره ۱۱ حزب است كه به مسائل مختلفی، از توازن قوای كنونی و موقعیت جمهوری اسلامی تا صف بندی نیروهای سیاسی در ایران و موقعیت كمونیستها و آینده این تحولات و وظایفی كه بر دوش كمونیستها می افتد، پرداخته است. شما پیشنهاد دهنده این قطعنامه و معرف آن در کنگره بودید، به عنوان اولین سوال، توازن قوای كنونی میان جمهوری اسلامی و طبقه كارگر و مردم آزادیخواه را پس از جنبش اعتراضی ۱۴۰۱ تا امروز چگونه میبیند؟ 
خالد حاج محمدی: جامعه ایران در یك دهه اخیر تحولاتی جدی را از سر گذرانده است. وسیعترین اعتصابات كارگری با پرچم رفاه و برابری و اداره شورایی، بر جریانات لیبرال درون و بیرون حكومتی، جریانات رفرمیسم، تشكلهای زرد حكومتی و ... مهر باطل زد. جدال نسل جوان، زنان و اقشار محروم جامعه برای آزادی زن، آزادی های سیاسی، در دفاع از حرمت انسان و علیه استبداد و بی حقوقی در كنار جنبش كارگری این جامعه را شخم زد و جدال با حاكمیت را وارد یك روردرویی آشكار با پولاریزاسیونی عمیق كرد. 
خیزش انقلابی ۱۴۰۱ هر چند نتوانست با جمهوری اسلامی تعیین تكلیف كند، اما دستاوردهای بزرگی داشت و رابطه طبقه كارگر و مردم آزادیخواه با جمهوری اسلامی را به نسبت قبل از شهریور ۱۴۰۱ به نفع پایین جامعه تغییر داد. بالا رفتن جایگاه طبقه كارگر و چشم امید بستن به نقش این طبقه در تحولات آتی، توده ای شدن و سمپاتی جلب كردن آلترناتیو اداره شورای در طبقه كارگر و اقشار محروم، بالا رفتن حرمت زن و عقب راندن فضای اسلامی و مردسالاری و قوانین مذهبی، تحمیل دو فاكتوی پوشش اختیاری، تحمیل حق تجمع، اعتراض و انتقاد و ناكارآمد شدن تهدید و سركوب و زندان و نا امن
شدن حتی زندانها برای جمهوری اسلامی، همگی دستاوردهایی است كه پس گرفتن آنها و برگرداندن عقربه ساعت به عقب، چیزی كه حاكمیت برایش میكوشد، در این توازن كار ساده ای نیست. اینها همراه سمپاتی وسیع طبقه كارگر و مردم متمدن جهان و منطقه خاورمیانه، به تحولات انقلابی در ایرن همگی ما را در موقعیت بهتری در جدال آتی با بورژوازی ایران عموما و جمهوری اسلامی خصوصا قرار داده است.
تاثیرات این تحولات در صفوف حاكمیت و ترس و نگرانی عمیق آنها و مجبور شدن به تقبل عقب نشینی هایی هر چند تاكتیكی همراه با تشتت و جدال در میان بالایی ها، ریزش در صفوف حاكمیت و پیوستن هر روزه عده ای از آنها به اپوزیسیون درون و بیرون حكومتی، تاثیرات این تحولات و توازن جدید است. این جدال ادامه دارد و قطعا جمهوری اسلامی میكوشد موقعیت خود را بهبود و از تعرض به مردم آزادیخواه یك دقیقه كوتاهی نكند و غیر از این راهی ندارد. 
اكنون صف بندی پایین و بالا بسیار شفاف تر از هر زمانی و بی توهمتر از هر دوره ای است. ما اكنون با حاكمیتی ضعیف تر و طبقه كارگر و مردم آزادیخواه معترض تر، آگاهتر و با اعتماد به نفس تر روبرو هستیم و این دستاوردی بزرگ است. توحش بورژوازی ایران و حكومتش از هر زاویه ای چه فضای پلیسی و امنیتی و تهدید و زندان و اعدام و چه تعرض اقتصادی به طبقه كارگر و گسترش دامنه فقر و گرسنگی و همزمان تبلیغات جنگی با توجه به اوضاع منطقه و تخاصمات در خاورمیانه، بالا است. اما به همان اندازه ایستادن نه گفتن و شلنج كردن جسورانه، اعتماد بن نفس حق طلبی و به سخره گرفتن همه تهدیدات و خط و نشان كشیدنها و اعلام علنی نفرت و نخواستن بسیار بالا و ستودنی است. جنگی به وسعت جامعه در جریان است و طرفین این جدال در دشمنی با هم تردیدی ندارند و هر كدام شكست دیگری را تنها راه نجات خود میداند. 
بالایی ها و راستش كل ارتجاع ضد كارگری، از حاكمیت تا اپوزیسیون، از قدرت یك جنبش رادیكال و از خطر آن، از خطر طبقه كارگر و كمونیستهای آن و ایفای نقش رهبری تحولات آتی از جانب این صف، میترسند و این برای همه آنها یك كابوس واقعی است. این همه تلاش حاكمیت برای به رخ كشیدن قدرت نظامی، منطقه ای و تسلیحاتی خود به همین دلیل است. این مدت و در دل فضای پرتنش در منطقه، جمهوری اسلامی در جواب حمله اسرائیل به كنسولگی ایران در سوریه، با حملات وسیع موشكی به این كشور، تلاش كرد به اسرائیل و متحدین غربی او نشان دهد كه میتواند اسرائیل را بزنیم. این ماجرا بعلاوه و بیش از این امكانی به جمهوری اسلامی داد تا در مقابل مردم و برای عقب راندن و ناامید كردن آنها نمایش قدرتی بدهد. این فرصتی شد تا ضمن به رخ كشیدن توان نظامی خود به طبقه كارگر و مردم آزادیخواه، همزمان تعرضی را در همین راستا با حمله به زنان، دستگیری و تهدید و اعدامهای گسترده علیه آنها سازمان دهد. اینها همراه با تعرض وسیع به معیشت مردم، با گرانی، بیكاری، فقر مطلق طبقه كارگر حتی در بخش صنعتی و پر سود جامعه، تلاش برای تحمیل استیصال به طبقه كارگر و اقشار محروم و ... پدیده های كوچكی نیستند. اما این اقدامات مستقل از تاثیرات مخرب آن، جامعه را مرعوب نكرد، طبقه كارگر و زنان و نسل جوان و اقشار محروم را مرعوب نكرد و تنها دشمنی و نفرت از هر دو سو هم پایین جامعه و هم حاكمیت را علیه هم تعمیق كرد.
با همه این اوضاع جدال طبقه كارگر، نسل جوان، زنان، اقشار محروم، معلم، بازنشسته، پرستار و... برای رهایی و آزادی، عدالت اجتماعی، علیه استثمار و بی حقوقی و فاصله عمیق طبقاتی به وسعت جامعه ادامه دارد. هیچ دوره ای در تاریخ ۴۵ سال گذشته صف بندی طبقات، كارگر و اقشار محروم در مقابل بورژوازی ایران و حكومتش به اندازه امروز شفاف و روشن و بی توهم در مقابل هم قرار نگرفته اند. 
 
كمونیست ماهانه: قطعنامه كنگره به موقعیت سه نیرو و جنبش اصلی یكی در حاكمیت و دو نیرو راست و كمونیستها در اپوزیسیون اشاره دارد و میگوید این نیروها هنوز "امکان زدن مهر خود بر تحولات آتی و سرنوشت جامعه را دارند"، لطفا مقداری این مسئله را باز كنید، كه چرا و چگونه؟
خالد حاج محمدی: ابتدا تاكید كنم نفس نفرت از جمهوری اسلامی برای سرنگونی كافی نیست. در ۷ سال اخیر علاوه بر اعتصابات و اعتراضات كارگری و اقشار مختلف مردم محروم، شاهد طغیانهای بزرگ و بر حق دیماه ۹۶، آبان ۹۸ و سرانجام وسیعترین اعتراضات در شهریور ۱۴۰۱ بودیم. تمام این خیزشها مستقل از تفاوتها در دامنه توده ای آن و سطح سازمانیافتگی و... همگی اعتراضاتی بر حق و رادیكال و انسانی بودند. هر كدام از اینها پله ای جمهوری اسلامی را به مرگ نزدیكتر كردند و در هر كشوری چنین اعتراضاتی ممكن است حكومتی را ساقط كند. خیزش ۱۴۰۱ رادیكال بود، انسانی بود، پرچم انسانی ترین مطالبات از آزادی زن تا رفاه عمومی، عدالت و برابری را در دست داشت و یك همگرایی و همبستگی سراسری به وسعت ایران را تشكیل داد كه همه مرزهای ملی، قومی، مذهبی و جنسی و... را در هم شكست. این پدیده ای عظیم و قابل ستایش بود و بعلاوه این جنبش چپ بود و بیان آمادگی جامعه برای انتخاب چپ بود و جامعه در مطالبه و افق و امیالش چپ را انتخاب كرده بود. اما طبقه كارگر و كمونیستهای این طبقه و حزب ما به عنوان بخش متحزب آن، امادگی لازم برای به پیروزی رساندن آن را نداشتیم. این ضعف ما كمونیستها و حزب ما بود كه به دلایل فاصله از یك حزب اجتماعی با نفوذ، با سازماندهی بخشی فعال و موثر طبقه كارگر و مردم آزادیخواه بتوانیم تحولات ۱۴۰۱ را به یك تحول انقلابی ثوق دهیم و با جمهوری اسلامی تعیین تكلیف كنیم. 
اما این جنبش مستقل از ضعف و كمبودهای ما كمونیستها، بیان زمینه مادی و عینی رشد كمونیسم و اعتبار آن در طبقه كارگر و در جامعه ایران است. این مهمترین مولفه یا بهترین زمینه را برای اینکه یک جریان کمونیستی بتواند روی روند اوضاع تاثیر بگذارد و جنبش آزادیخواهانه مردم را به پیروزی برساند، است. این زمینه هنوز فراهم و مهیا است. این بزرگترین امکان برای قدرتگیری ما و طبقه کارگر و بزرگترین نقطه ضعف بورژوازی، چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون است. قطعنامه روی این امکان و شناخت از آن بعنوان نقطه قدرت کمونیسم تاکید میکند.
اما مولفه های دیگر را نباید ندیده گرفت. اینکه فضای سیاسی هیچ جامعه ای در خلا نمیماند و اگر نیرویی راست یا چپ این خلا را پر نكند و طیف قابل توجهی از مردم معترض را پشت خود جمع نكند و انتخابش نكنند، جمهوری اسلامی میتواند علیرغم همه اعتراض ها و نارضایتی ها باقی ماند. اگر نیرویی راست یا كمونیست به عنوان رهبر در بعد اجتماعی و توده ای جایگاه مهمی كسب نكند و به وزنه ای جدی و سنگین و قابل انتخاب تبدیل نشود و در یك كلام اگر یك آلترناتیو قابل قبول و قابل اتكا برای مردم معترض شكل نگیرد، جمهوری اسلامی مستقل از هر عقب نشینی از سراجبار، هنوز ممكن است و میتواند به حاکمیت خود ادامه دهد.
ضمنا جمهوری اسلامی میتواند در یكی از این خیزشها هم سرنگون شود و جامعه وارد دوره ای از كشمكش و جنگ و تلاطمات شود و انواع سناریوهای دیگری سرنوشت مردم ایران را رقم بزند. بعلاوه جمهوری اسلامی در بحرانها زندگی كرده است، یكی از قدرتهای منطقه ای در خاورمیانه است، طیفی نسبتا وسیع از بورژوازی ایران را در سود بری و اقتصاد جامعه بورژوایی سهیم كرده است. همزمان جمهوری اسلامی در این جامعه ۴۵ سال است حاكم است و یك دستگاه عریض و طویل از سپاه و بسیج، ارتش و آخوند و اطلاعاتی و انواع دم و دستگاه جاسوسی و انواع دسته جات قمه كش و مذهبی را برای حفاظت از خود گسترش داده است كه از وجود جمهوری اسلامی ارتزاق میكنند . پول و امكانات و دستگاه وسیع افكار سازی و مساجد و ارتجاع مذهب و... هم دارد. اما و همچنانكه اشاره كردم طبقه كارگر و دهها میلیون زن و مرد، دختر و پسر جوان و متوقع كه خود را شایسته زندگی بهتری میدانند و چند دهه با این حاكمیت با هر افت و خیزی جنگیده اند، كشته و زندان و شكنجه و اعدام و فقر و ارتجاع مذهبی و سنگسار و اسید پاشی و دخالت در زندگی خصوصی خود را تجربه كرده اند، بیش از این آنها را تحمل نمیكنند. 
جمهوری اسلامی برای برون رفت از این بحران سیاسی و تخفیف ضدیت مردم با خود هیچ راه حل اقتصادی ندارد و هیچ افقی از بهبود جز وعده سرخرمن برای مردم ایران، برای طبقه كارگر ناراضی و متوقع و برای زنان، دختران و نسل جوان ندارد. این مولفه ها بیان چالشهای بزرگ برای این حكومت است و احتمال ماندگاری و توان ادامه حیات از حكومت و امید آنها را به بقاء كم میكند. از این نظر تنها امکان بقاء جمهوری اسلامی حاکم شدن استیصال و بی افقی به جامعه است. چرا که اولا پروژه اسلامی کردن جامعه تماما شکست خورده و دوما دستگاه سرکوب رژیم نشان داد در مقابل موج عظیم توده ای برای سرنگونی چگونه ناتوان، شقه شقه و مستاصل میشود.  
اپوزیسیون راست هم یك آلترناتیو و یكی از جنبشهای اصلی در مقابل جمهوری اسلامی است. مشكلات این اپوزیسیون كم نیست، از عدم همخوانی با خواست و مطالبات مردم و عدم پذیرش در جامعه، تا گذشته پرستی و بازی شاهزاده ها و ادعای تاج و تخت موروثی حاكمیتی كه با یك قیام توده ای سرنگون شده است، آنهم در ایران و در مقابل مردم متمدنی كه تجربه چند انقلاب را دارد. این خواب و خیالهای غیر واقعی و همزمان عدم پایگاه اجتماعی قابل اتكا برای این اپوزیسیون (منهای احزاب ناسیونالیست كرد) همگی موانع جدی در مقابل آنها است. این اپوزیسیون از نظر اقتصای اگر از جمهوری اسلامی ضد كارگرتر نباشد بهتر هم نیست و خواهان حفظ نظام کاپیتالیستی با روبنای پرو غربی و سلطنتی است. این برای طبقه كارگر و مردم محرومی كه خوهان رفاه عمومی، بهداشت و طب رایگان، آزادی و حق اعتراض و تجمع و تحزب و بیان و... است با هیچ معجزه ای در یك جوی نمیروند. اما این اپوزیسیون با امكانات زیاد مالی، میدیایی و با حمایت محافل امپریالیستی بالاخره یكی از آلترناتیوهای موجود است. اگر غرب احساس كند جمهوری اسلامی دیگر امكان بقا ندارد و سرنگونی آن توسط یک انقلاب توده ای و رادیکال مسجل است، قطعا در تلاش خواهد بود زیر بغل كسی و جریانی را بگیرد تا نظام كاپیتالیستی در امان بماند، تا خطر چپ و عروج كارگر و كمونیسم را از سر راه بردارد. 
اپوزییسون راست با تشت های درونی و پراكندگی و وجود انواع جریانات از سلطنت طلب، مشروطه خواه، جمهوری خواه، لیبرال تا ناسیونالیستهای كرد و انواع گروههای دیگر، هنوز چنان وزنه ای نیستند كه غرب به آنها اعتماد كند و فكر كند این طیف جانشین مناسب و قابل اتكا به جای جمهوری اسلامی هستند و بتواند به آنها دخیل ببندند. دشمنی و نفاق در میان آنها بالا است و حاضرند سر هم را ببرند و اما مصلحت و نیاز و فشار غرب و امید به غرب و دخالت آنها كنار هم قرارشان داده است. غرب به همین دلیل هنوز ماندگاری جمهوری اسلامی را مستقل از هر كشمكشی كه با او دارد به نفع خود و به نفع ماندگاری نظام كاپیتالیستی در ایران میداند و عمیقا دست به عصا است. همین هم اپوزیسیون راست را مستاصل كرده است. 
تلاش همه جانبه این اپوزیسیون برای جلب توجه محافل امپریالیستی، انواع اتحادها و همگرایی ها و تبلیغات وسیع رسانه ای و پروپاگاند مختلف و تلاش برای دادن تصویری متحد و قوی از خود، اساسا رو به دول غربی و در راس آن امریکا است. پرو امریكا بودن، بلند كردن پرچم ضد كمونیستی و ضدیت با فضای چپ و متمدنانه و ضد كارگر بودن این اپوزیسیون همگی برای دول غرب و برای صف ارتجاع چه در سطح منطقه و چه در بعد جهانی پدیده های مثبت است. شانس این اپوزیسیون مانند جمهوری اسلامی استیصال و بی افقی مردم و تن دادن به هر آلترناتیوی جز جمهوری اسلامی و ممکن شدن دخالت امریکا در دست بدست کردن قدرت است.
در حاشیه این سه جنبش اصلی نیروها و جریانات دیگر موجودند كه عموما افق مستقلی ندارند و در سیاست ایران عملا زیر چتر و در كنار یكی از این جنبشها و جریانات قرار میگیرند. اینها درست مانند پاندولی هستند كه برای تعادل خود و بستگی به وزن و موقعیت دیگران هر روز به طرفی متمایل میشوند. اینها مستقلا و با هر ادعایی كه داشته باشند نمیتواننند منشا اثر مستقلی باشند. تحولات دنیای امروز و سطح تخاصمات و پولاریزاسیون جامعه ایران امكان برای ایفای نقش هیچ نیروی بینابینی نگذشته است.
كمونیست ماهانه: اپوزیسیون راست در این دوره دچار شكستهای زیادی شد، بسیاری از پروژه های آن مانند اتحاد و همگرایی های آنها برای تشكیل یك آلترناتیو برای آینده ایران حول رضا پهلوی شكست خورد و امروز شاهد موج بازبینی این شکستها و نقش رضا پهلوی در این شکستها هستیم. پرچم، خواست و تلاش برای آزادی، برابری و آزادی زن، پرچم رفاه و زندگی انسانی كه در تحولات ۱۴۰۱ بطور سراسری فضای سیاسی ایران را تسخیر كرد، با این اپوزیسیون و همه شاخه هایش بیگانه است، با این وصف چرا این اپوزیسیون هنوز شانسی برای زدن مهر خود به تحولات آتی را دارد ؟ چرا جمهوری اسلامی، علیرغم خواست و تلاش  جامعه برای به زیر کشیدن آن هنوز امكان بقا و زدن مهر خود بر آینده ایران را دارد؟
خالد حاج محمدی: در مورد جمهوری اسلامی قبلا اشاره كردم، شانس او در عدم آمادگی اپوزیسیون چپ و کمونیست برای رهبری و به یپروزی رساندن جنبش آزادیخواهانه مردم در ایران است. چیزی كه جمهوری اسلامی با همه توان برایش میكوشد استفاده از این عدم آمادگی و این فرصت برای مستاصل و نا امید کردن جامعه است. بیخود نیست برای بی اعبتار کردن کل اپوزیسیون محور تبلیغات خود را اپوزیسیون و نیروهای راست و دسته گلهای فاشیستی آنان قرار داده است. در یك كلام اگر نیرویی راست یا چپ در چنین موقعیتی قرار نگیرند و موانع راه خود
را رفع نكند، نیروی لازم برای یك تحول بزرگ را به میدان نكشند و در قامت رهبر و جریان قابل انتخاب با توان مادی و عینی، اجتماعی و سازمانی آماده نشود كه خود این كار عظیم و نقشه مند و ...را لازم دارد، جمهوری اسلامی خود بخود سرنگون نمیشود و كسی هم فرش قرمز برای ما پهن نمیكند. این مهمترین شانس جمهوری اسلامی در بقاء خود است. 
اما در مورد اپوزیسیون راست چند نكته را باید توجه داشت. اول اینكه این اپوزیسیون با رضا پهلوی و ادعای ارث تاج و تخت 
شاهنشاهی و صف همراهش از مشتی لمپن و چاقو كش و فاشیست آریایی، مطلقا هیچ شانسی برای انتخاب شدن توسط مردم آزادیخواه و متمدن در ایران ندارد. اگر از میدیای "باشرف" و نان به نرخ روز خور فاصله بگیریم، امروز رضا پهلوی و طیف همراه او واقعا جریانی اولترا راست، بی ریشه، غیر مسئول، بی تاثیر و به حاشیه رانده هستند. موقعیت این بخش از سراستیصال و برباد رفتن همه "خوابهای طلایی" و نمایشهای مسخره آنها از هر دوره بدتر است. 
اپوزیسیون پرو غرب ایرانی، ناسیونالیسم ایرانی، اما در اپوزیسیون طیفی فراتر از نئو پهلویستهای فاشیست است. صف این اپوزیسیون در آینده به هم میخورد و تغییراتی پیدا میكند. بخشی از حکومت در حال ریزش است و طیفی از این ریزشی ها و دفع شده های حاکمیت، از موسوی و کروبی و رهنورد تا هواداران رفسنجانی و خاتمی و طیفی از دو خردادی ها که جزو بنیانگذاران جمهوری اسلامی بودند، از حالا وارد حشر و نشر با طیفی از این اپوزیسیون راست شده اند و در صورتیکه سرنگونی جمهوری اسلامی مسجل باشد، در شرایطی که خطر سرنگونی جدی باشد و خصوصا ما كمونیستها نقشی غیر قابل چشم پوشی در آن داشته باشیم، اگر خطر میدانداری طبقه كارگر را احساس كنند، بخشی از اینها با بخشهایی از اپوزییسون راست میتوانند متحد شوند.
از این نظر باید متوجه بود که صف اپوزیسیون راست میتواند كاملا تغییر كند، اتحادها و انشقاقهای جدیدی در راه اند. هم اكنون هم بسیاری از مهره های از حكومت كنده شده و از دایره قدرت بیرون انداخته شد به اپوزیسیون راست پیوسته اند. تلاش اپوزیسیون راست برای دست بدست شدن قدرت از بالای سر مردم و ترس از سرنگون شدن از كانال یك انقلاب توده ای و عمیق، تلاش برای دست نخوردن ارتش و حتی سپاه و وزارت اطلاعات و دستگاه سركوب و قناعت به كنار رفتن بیت خامنه ای، بیان این حقیقت است.  
اگر سیر تحولات در مسیری كه ما میخواهیم و ما برایش تلاش میكنیم یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی از كانال یك انقلاب توده ای با نقش موثر طبقه كارگر و كمونیستهای این طبقه پیش برود، سناریو بسیار متفاوت و مخاطرات بسیار كمتر است. این تنها راه عبور سالم جامعه از انواع سناریوها و افتادن قدرت بدست پایین و تامین جامعه ای آزاد و مرفه است، چیزی كه ما برایش میكوشیم. امر مسلم اینكه اپوزیسیون راست كمتر از جمهوری اسلامی از انقلابی آزادیخواهانه و با رهبری طبقه كارگر نمی ترسند و كمتر از او با چنین تحولی دشمنی ندارند. اتحاد این راست یا بخشهایی از آن كه كمی دور اندیش تراند، با بخشهایی از جمهوری اسلامی كه حداكثر مخالف ولایت فقیه است به راحتی و اگر خطر چپ جدی باشد در كنار هم قرار میگیرند و میگویند میخواهیم ایران را، وطن را و ملت مان را نجات میدهیم، حتمی است. غرب هم اگر خطر كمونیسم و چپ را بطور جدی احساس كند معلوم است پشت چنین اپوزیسیون و چنین سناریویی خواهد رفت. 
كمونیست ماهانه: در قطعنامه به موقعیت كمونیستها و طبقه كارگر اشاره دارد، دو پدیده در این بحث قابل توجه است یكی فضای اعتراضی كه ماهیتا چپ بوده است و دیگری اینکه علیرغم اعتراضات توده ای وسیع بویژه در شهریور ۱۴۰۱، جامعه هنوز قادر به تعیین تکلیف با حاكمیت نشده است. اگر این جنبش چپ است چرا كمونیستها و حزب ما هنوز قادر به تبدیل شدن نیرویی نشده كه این نیرو و جنبش به آن امید ببندد و با حاكمیت تعیین تكلیف كنند؟
خالد حاج محمدی: اهداف این جنبش و شعارها، مطالبات آن و آنچه مشخصه آن است، آزادی كامل زن، رفاه عمومی جامعه، برابری و عدالت اجتماعی است. خواست سرنگونی جمهوری اسلامی و اداره جامعه توسط پایین و برابری همه انسانها مستقل از هویتهای قومی و ملی و مذهبی و تفاوتهای زبانی و نژاد و جنسیت است. اینها را مردم فقط و فقط از كمونیستها می شنوند و با كمونیستهای طبقه كارگر تداعی میشود. در این جنبش انواع جریانات فعال اند و میكوشند رنگ خود را به آن بزنند، میكوشند به نام حامی مسیر آن را تغییر دهند و رادیكالیسم آنرا بكشند. از ناسیونالیسم ایرانی تا ناسیونالیسم كرد و جریانات لیبرال و...، به این جنبش آویزان میشوند و یكی "تمامیت ارضی ایران" و خدشه ناپذیری آن و "جمهوری" یا "پادشاهی" یا ملقمه "جمهوری "پادشاهی" میخواهد و دیگری سهم "كوردها" یا "توركها و عربها و.." را بانگ میزند و تعدادی هم حتی با نام چپ پرچم تقسیم قدرت میان "ملیتهای" ایران را داد میزنند. اما این جنبش جنبش ملیتهای ایران نبود و نیست، جنبش مدعیان عظمت طلبی ایران و پادشاهی و جمهوری خواهی نبود و نیست، جنبش طبقه كارگر و محرومان جامعه برای زندگی انسانی و بدون فقر و استبداد و زندان و شكنجه و جنگ و جنایت و جامعه ای آزاد است و این چپ است. به این اعتبار این جنبش ماهیتا جنبش ما است. 
اما چپ بودن این جنبش به معنی پیروزی اتوماتیك طبقه كارگر و آزادیخواهان و برابری طلبان و کمونیستها نیست. بگذار اینجا پاراتزی باز كنم و ابتدا نكته ای در مورد چپ بیان كنم، اینجا چپ علی العموم منظورم نیست، منظورم سازمان و گروههای چپی كه به خودشان میگویند كمونیست نیست. راستش من برای نیروهایی كه پرچم قرمز بلند كرده و به سوسیالیسم قسم میخورند و اما با هر عطسه ای برای این و آن شخصیت ناسیونالیستی، این و آن تحرك ناسیونالیستی به نام مخالفت با جمهوری اسلامی و این و آن قوم و ملیت غش میكنند و هر روز بادبان كشتی خود را به امید اینكه انشاله گربه باشد به جنبشهای غیر انقلابی، ناسیونالیستی  و ارتجاعی آویزان میكنند، احترامی قائل نیستم. بحث من بر سر كمونیستی است كه مستقل از اینكه موقعیت كدام جنبش بهتر یا بدتر است، نقدش به نظام كاپیتالیستی، به كار مزدی و به حق انسانها برای برخورداری از یك زندگی مرفه و انسانی، به نیاز بشریت به انقلاب سوسیالیستی كم نمیشود و تابع شرایط نیست.
مستقل از این باید توجه كرد كه ما در جنگ واقعی هستیم و این جنگ واقعی را با آرزو نمیتوان برد و پیروز شد. باید كمونیستها بتوانند در بعد اجتماعی نیروی خود را سازمان دهند، باید بتوانند حداقل بخشی از طبقه كارگر را زیر پرچم خود، افق و آرمان خود و آلترناتیو حكومتی خود متحد كنند، باید طیفی از رهبران با اتوریته كارگری، فعالین رادیكال جنبش حق زن و كمونیستها جوان و رهبران عرصه های اصلی مبارزه طبقاتی را در ظرفی جمع كنند تا بتوانند این جنبش را زیر افق و برنامه خود هدایت و سرنگونی و انقلاب را ممكن كنند. 
حزب ما علیرغم اعتبار و خوشنامی در میان طیف قابل توجهی از فعالین كارگری، از فعالین رادیكال در جامعه، علیرغم تاریخ روشن و قابل افتخار، علیرغم سیاست روشن و ساختن شالوده هایی و دخالت روی زمین واقعی در مبارزات موجود، هنوز در چنین موقعیتی در بعد اجتماعی قرار نگرفته است. هنوز ما نتوانسته ایم كمونیستهای ایران را متقاعد كنیم كه باید همراه هم متحد و یك تحول سوسیالیستی را در جامعه رقم بزنیم. هرچند حزب ما به عنوان بخش متحزب كمونیستهای كارگری، كمونیستهای ماركسی كه به هیچ جنبش راستی آوانس نمیدهد و با هر اتفاقی غش نمیكند، هر چند حزب ما برای همراه شدن باجریانات به ظاهر چپ، كمونیسم خود را رقیق نمیكند، از دفاع سرسختانه از برابری كامل انسانها كوتاه نمی آید، از ضدیت كامل و قاطع با هویت تراشی های كاذب ملی و قومی و مذهبی، كوتاه نمی آید، از خصلت انترناسیونالیستی  و از انقلاب كارگری و استقلال طبقاتی طبقه كارگر كوتاه نمی آید، شناخته شده است، اما در بعد اجتماعی به ظرف این تحول به عنوان حزب رهبر و سازمانده در بر گیرنده فعالین اصلی كارگری و فعالین رادیكال كه در جامعه فراوان هستند، تبدیل نشده است.
طبقه كارگر بدون حزب سیاسی خود كه ظرف اتحاد طیفی قابل توجه از فعالین با اتوریته و رهبران عملی رادیكال آن را در بربگیرد و بتواند نیروی این طبقه را متحد كند، حتی اگر سرنگونی جمهوری اسلامی صورت بگیرد شانسی در قدرت و تحولی انسانی به نفع خود و پایین جامعه را ندارد. این تحول باید انجام بگیرد و كنگره ما و همه قرار و قطعنامه های آن و همه تلاش ما برای تامین این مهم است. 
اما با همه این مشكلات و موانع كه حزب ما واقعبینانه روی آن و كمبودهای جنبش خود و كمونیسهای ایران ، انگلشت میگذارد، این تحول ممكن است. ما كمونیستها میتوانیم، و اجازه بدهید بگویم چرا!
من به فضای جامعه ایران و جنبش در میدان اشاره كردم و گفتم این جنبش ما است، از رگ گردن به ما كمونیستها نزدیكتر است و تاثیر گذاری روی آن برای ما از همه حریفان خود ممکن تر است. كمونیسم در جامعه ایران محبوب است، در جنبش كارگری و جنبش حق زن و در میان نسل جوان معتبر است. آزادی و برابری و عدالت و حق زن، احترام به حرمت انسانها، حقوق كودك، حق برخورداری از زندگی در شان انسان، الغای مجازات اعدام، پایان هر نوع ستمگری منجمله ستم ملی و مذهبی، با كمونیستها تداعی میشود. امنیت و برابری انسانها و صلح و حق آزای و شادی با ما تداعی میشود. اینها پدیده های بزرگی است. 
طبقه كارگر ایران وزنه بسیار بزرگی در تحولات ایران و منطقه است و امید به نقش آن بالا است. این طبقه چند نسل از پرولترهای صنعتی را بیرون داده است و ۴۵ سال است جدال اصلی با بورژوازی ایران و حكومت اسلامی آنرا رقم زده است. شعار و پرچم جنبش شورایی و اداره شورایی علیرغم فضای پلیسی و ممنوع بودن تشكل توده ای، هواخواه فراوان دارد و ترند اصلی در این جنبش است. مرزهای قومی و ملی و ناسیونالیستی در تحولات این دوره و خصوصا در دل خیزش ۱۴۰۱، علیرغم تلاش گسترده نیروهای ناسیونالیست ایرانی و کرد و ترک و ....، به حاشیه رفت و همسرنوشتی، درد مشترك، ضرورت اتحاد جلو رانده شد. در سطح منطقه از افغانستان تا لبنان و عراق و... سمپاتی به یك جنبش انقلابی و به طبقه كارگر ایران و مطالبات برابری طلبانه آن بالا رفت و در سطح جهان هم به همین صورت.
در بعد بزرگتر دوران جنگ سرد و تبلیغات ضد كمونیستی در سطح جهان پایان یافته است. صاحبان این پروژه بزرگ ضد كارگری، عربده کشان ״مرگ کمونیسم״ و پایان عدالتخواهی و برابری طلبی، امروز در بن بست قرار دارند و در خود غرب ״جهان آزاد״ و سیستم بازار آزاد نظام كاپیتالیستی گندش در آمده است. روسای این نظام و این سیستم در اروپا و آمریكا به عنوان جنایتكاران جنگی و عامل جنگ و آوارگی و تباهی، نسل كشی و میلیتاریسم زیر فشار جنبشهای اجتماعی اند. کشتی دنیای "آزاد" و "جهان متمدن" و دمكراسی غربی و حكومتهای پارلمانی و احزابش به گل نشسته است. بازبینی در سیستم و افكار و باورها به این دنیا نه تنها شروع كه نفرت از آن سراسر جهان را گرفته است. جنبش خلاصی از این جهان و از جنایت و توحش نظام كاپیتالیستی در فرانسه و آمریكا و انگلستان در دل دفاع از مردم محروم فلسطین و حق حیات برای كودكان فلسطینی سر باز كرده است. اینها دریچه ای را بر روی بشریت، بر روی طبقه كارگر و بر روی ما كمونیسها در بعد جهانی هم باز كرده است. ما در دوره پایان میلیتاریسم غرب و شكست آن، در دوره پایان توهم به پارلمان و پارلمانتاریسم و "دمكراسی" غربی به عنوان دیكتاتوری طبقه بورژوا در غرب هستیم.
در چنین اوضاعی در ایرانی كه طبقه كارگر چند انقلاب را از سر گذرانده است و هر روز شاهد اعتراض آن هستیم، در جامعه ای که کمونیسم با برابری طلبی، دفاع از حق انسان و ضدیت با تبعیض و استبداد تلقی میشود، شانس كمونیسها كم نیست.
علاوه بر این ما و حزب ما با تاریخی طولانی از جدال و كشمكش در همه عرصه های مبازره طبقاتی با كوله باری از سیاست و تئوری و تجربه، موجودیم. من فكر میكنم این حزب و كمونیستهای ایران به اندازه كافی فعال و شخصیت برجسته را در خود دارد. اینكه میدیای فاسد و ضد كارگری فرزند شاه فراری داده و سرنگون شده و "زهرا خانم" منتظر السلطنه را به عنوان شخصیتهای شاخص در اپوزیسیون جمهوری اسلامی به جهانیان معرفی میكنند، بیان قحطی رجال سیاسی در صف هواخواهان سلطنت و بیان نقش این میدیا به عنوان ابزار طبقه ضد كارگر حاكم است. مردم ایران و طبقه كارگر این جامعه هزاران شخصیت برجسته سیاسی در جنبش كارگری، در جنبش حق زن، در میان نسل جوان و در صف معلم و اقشار مختلف مردم و در سیاهچالهای این حكومت را دارد كه هیچ رسانه ای، مگر برای حفظ آبروی نداشته اش، سراغشان نمیرود.
ما باید این اوضاع را درك كنیم و رهبری این حزب و حقیقتا بسیار فراتر از حزب ما هزارن كمونیست و انسان آگاه در این جامعه باید خود را در این موقعیت بگذارند و تصمیم بگیرند كه نقش تاریخی خود را ایفا میكنند. من فكر میكنم زمینه و ماتریال كم نداریم و جمع كردن نیروی خود، قانع كردن فعالین اصلی این صف، متحد كردن آنها حول یك افق مشترك را میتوان و باید تامین كرد. من فكر میكنم در رهبری این حزب و در صفوف صدها كادر كمونیست كه بخشا در این حزب و بخشا بیرون حزب اند، اراده، توان، اشتیاق، خوشبینی، لیاقت و تجربه كافی موجود است كه جنبش كارگری كمونیستی ایران را دگرگون كرد و انقلاب ایران را رهبری و نیروی آنرا سازمان داد. بی تردید راه همواری نیست، اما امكان آن هست، زمینه آن هست و نیروی آن موجود است و باید سازمان یابد و جمع ومتحد شود. نفس این امكان و فضای مناسبی كه برای ما كمونیستها باز شده است، شعف انگیز است
كمونیست ماهانه: چه باید كرد و تغییر این موقعیت هم برای كمونیستها و بطور ویژه برای حزب ما به عنوان بخش متحزب آن در گرو چیست؟
خالد حاج محمدی: در مورد چه باید كرد من در سطحی عمومی تر روی چند مسئله تاكید میگذارم. اول اینكه ما نظاره گر تاریخ نیستیم، ما عنصر فعاله و دخیل در ساختن و رقم زدن تاریخ خود و تاریخ مبارزه طبقاتی هستیم و باید باشیم. نقش اراده ما و تصمیم ما و تلاش جمعی ما در اثر گذاشتن و ساختن تاریخ دوره خود بسیار حیاتی است و این توقعی است كه از این حزب میرود و این اشلی است كه این حزب باید در آن ظاهر شود. 
فكر كنم چه در بعد جهانی و چه محلی هیچ زمانی بعد از انقلاب اكتبر و سپس شكست آن، دنیا این درجه از شقاوت و بیرحمی و ظرفیت جنایت و توحش افسار گسیخته نظام كاپیتالیستی را به خود ندیده است. همچنانكه گفتم موج وسیع و میلیونی مردم انساندوست در جهان در دفاع از فلسطین و علیه نسل كشی اسرائیل همراه خود نفرت از حاكمین بر جهان، خواست آنها برای محاكمه سران كشورهای بزرگ در غرب به جرم شراكت در نسل كشی و همزمان نفرت از فقر و بی حقوقی كارگر و انسان كاركن در جوامع پیشرفته غربی را به همراه آورده است. بن بست این نظام و رونمایی شدن و قابل روئیت شدن توحش آن برای عامه مردم امروز پدیده ای است كه در گذاشته به راحتی مقدور نبود. بازبینی ها و جدالهای جدی در بعد جهانی در مورد آینده بشر و چگونگی خاتمه دادن به ملیتاریسم و بی حقوقی و توحش نظام كاپیتالیستی روی میز قرار گرفته و هیچ جریان كمونیستی بدون دخالت در این جدالها و بلند كردن پرچم انترناسیونالیستی و نیاز بشریت به انقلاب سوسیالیستی و مقدور بودن و امر امروز بودن آن، دخالت در پروبلماتیكهای سیاسی و تئوری و... ، نمیتواند به مسائل و معضلات مبارزه طبقاتی در کشور خود بپردازد. دخالت در این مسائل كار هر حزب و هر جمع و سازمان كمونیستی است. تصور اینكه نیرویی كمونیستی بتواند بدون دخالت فعال در سطح ماكرو جهانی و بدون پرداختن و دیدن تاثیرات تحولات جهانی بر محیط اجتماعی فعالیت خود، در یك جغرافیای سیاسی محدود انقلابی را سازمان دهد و حداقل نیرویی فعال در تحولات كشوری به سود كمونیسم باشد، محال است. این بحث و پرداختن به اوضاع جهانی در قطعامه اوضاع بین المللی كنگره یازده مدون است. بدون داشتن دیدی روشن و مارکسیستی از تحولات جهان و روندهای آن، تشخیص موقعیت بورژوازی و حاکمیت خودی، نقطه قدرتها و ضعفها، امکانات و محدودیتهای آن و شرایط مبارزه با آن غیر ممکن است.
در جامعه ایران و به عنوان كمونیستهای این جامعه ابتدا و قبل از هر چیز شركت فعال در جدالهای سیاسی در این جامعه و در جنبشهای مختلف آن به عنوان پرچمدار انقلاب كارگری و حزب كمونیست این جامعه است. نقد بیرحمانه نه تنها جمهوری اسلامی و راه حل و سیاستهای آن و متفكرین و سیاستمداران آن كه بعلاوه نقد تیز و بی تقلیل احزاب و جریانات اصلی در اپوزیسیون، نقد سیاست و راه حل و آلترناتیوهای آنها امری جدی است. مقابله با پروپاگاند كل راست از حاكمیت تا اپوزیسیون و تلاش آنها برای ایجاد تردید و توهم در صفوف جنبش كمونیستی مبنی بر اینكه انقلاب كارگری ممكن نیست كار ما است. 
دریچه ای بر روی جنبش كارگر و كمونیستی در ایران برای پیروزی باز شده است، حزب ما باید از معماران و تلاشگران اصلی گشودن این دریچه، رفع موانع سیاسی و تئوریك آن، محمل خوشبینی و اعتماد به نفس و جسارت و حق به جانبی كارگری و كمونیستی باشد. ما باید برای بهتر كردن و هژمون كردن  موقعیت كمونستها در جنبش كارگری، در جنبش حق زن و در میان نسل جوان و مردم محروم نقشه بریزم و تلاش كنیم. ما باید منشا خوشبینی و اتحاد كمونیستها در این جنبشها، منشاء تقویت آنها، مسلح كردن آن به سیاست كارگری كمونیستی و كمك به آنها برای سازمانیابی كارگر و اقشار مردم محروم و هدایت و رهبری این مبارزات باشیم. باید گرایش كمونیستی در این جنبشها و خصوصا در جنبش كارگری را تقویت كرد و گرایشات غیر كارگری را به نقد كشید. تلاش برای تبدیل كمونیستها به محمل اتحاد كارگری از هر كانالی و گسترش مجامع عمومی كارگری و راه انداختن جنبش مجامع عمومی در درون طبقه كارگر و روی زمین واقعی و در دل این اعتراضات از نان شب واجب تر است. گرسنگی و فقر را دارند به عنوان مهمترین ابزار به زانو در آوردن طبقه ما و علیه خروش این طبقه، علیه اعتراض و حق طلبی این طبقه بكار میگیرند. این سلاح را باید با وسیعترین اتحاد علیه فقر، علیه دستمزد و سطح زندگی نازل و علیه بردگی و بی حقوقی طبقه كارگر بكار گرفت. 
هزاران كادر كمونیست، معتبر و با اتوریته كه در جامعه موجود اند، قانع كردن آنها و صاحب افق و سیاست روشن و مسلح كردن آنها برای شركت و جنگیدن برای رهایی بر دوش ما است. اینها ممكن است و مهم آمادگی رهبری حزب و تصمیم به اینكه این كار ما است و هیچ نیروی نجات بخشی موجود نیست و ما باید بتوانیم و میتوانیم.
نهایتا ما پرچمدار انقلاب كارگری هستیم و شركت ما در هر جنبش اعتراضی، اتخاذ هر تاكتیك و سیاستی و انجام هر نقشه و پراتیكی باید سنگی در راه ساختن و آماده كردن و جمع كردن نیروی این انقلاب باشد. ما در همه جنبشهای اعتراضی بر حق، رفاه طلبانه حتی برای یك لقمه نان خالی نه تنها شركت كه برای موفقعیت آن میكوشیم كه كمونیستها رهبر و علمدار آن باشند. اما و همزمان این آخر خط ما نیست، ما فعالین سازمان دادن انقلاب كارگری و پرچمداران بی تنزل این انقلاب هستیم.  حزب باید همه ظرفیتهای خود را در این راستا بكار اندازد و این ممكن است.
ما نیروی كمی نیستیم و اعضای این جنبش و این جریان هزاران برابر آنهایی است كه در حزب ما اسم نویسی كرده اند و رسما چه در ایران و چه در خارج كشور كادر و عضو این حزب هستند. هزاران كادر كمونیست در این جامعه در مراكز صنعتی و تولیدی و خدماتی، در صف معلم و باز نشسته و دانشگاه و... موجودند. این نیروی عظیم اگر تكان بخورد هیچ كارگری احساس تنهایی نمیكند، هیچ مركز كارگری از پراكندگی رنج نمیبرد و هیچ كارخانه، محله و مدرسه ای برای عوامل حاكمیت و اطلاعاتی و خبر چین، آخوند و مزدبگیر، وزیر و موكل و مبلغ نظام حاكم و صاحبان سرمایه و استثمارگران امن نمیماند. این نیروی عظیمی است و هزاران رفیق مبارز، كارگر و زن و جوان كمونیست را شامل میشود كه برای برابری و عدالت میكوشند. حزب ما باید منشا به هم وصل كردن و متحد كردن این نیرو حول افق انقلاب كارگری باشد. همه این رفقا مستقل از فاصله سازمانی، رهبر و كادر و فعال جنبش كارگری كمونیستی ایرانند. مشكلاتی كه روی میز حزب ما است به همه این رفقا بر میگردد و همه آنها صمیمانه به آن فكر میكنند و مشكلات آنها مشكلات حزب ما است. ما به یك خانواده بزرگ كارگری و كمونیستی تعلق داریم و ما بری پیروزی راهی جز دست هم را گرفتن و در یك سنگر جنگیدن نداریم. همچنانكه گفتم در این دوره حزب ما باید نقش جسور و پیشروانه ای را ایفا كند، اعتماد این صف را جلب كند و توجه آنها را به این حقیقت كه آنچه امروز بر ما حاكم كرده اند، سرنوشت مختوم طبقه كارگر و دهها میلیون انسان آزادیخواه، دهها میلیون زن و مرد و جوان متمدن نیست و ما میتوانیم آنرا تغییر دهیم. 
 ۱۸ مه ۲۰۲۴