صحنه سیاسی ایران بار دیگر صحنه تقابل و تناقض دو قطب، حاکمیت و مردم، شد. اینبار شروع ماجرا از حمله به فردی در جامعه نبود و تانکها و تفنگها و نیروی سرکوب تا دندان مسلح صرفا آماده به ״خدمت״ پارک شده بودند، که ناگهان احتمال وقوع حادثه ای دل میلیون ها نفر را به طپش انداخت و خواب را از دیده همه گرفت. چند ساعت مردم و حاکمیت برای خبری خوش دقیقه شماری میکردند. یکی برای مرگ ״قصاب تهران״ و دیگری برای نجات ״پاره تن״! ساعاتی نگذشت که خبر سقوط هلیکوپتر و مرگ تمامی سرنشینان آن، اعلام شد. مرگ ابراهیم رئیسی و هشت تن از همراهانش در این حادثه اعلام و رسما تائید شد و فضای ایران به یکباره با دو برخورد متفاوت به استقبال این خبر رفت. روشن بود که این حادثه نمی تواند برای زندانبان و زندانی، جنایتکار و قربانی از نتیجه گیری مشترکی برخوردار باشد و به درست صف حاکمان و محکومین این حادثه را از زاویه دید خود ارزیابی خواهند کرد.
بر اقلیت حاکم، صف دشمنان مردم، مصیبتی عظیم وارد شده و به عزا و ماتم نشستند. این نظام مهره ای چون رئیسی را از دست داد، کاراکتری که بهترین گزینه برای ایفای نقش در سکانس پایانی حفظ نظام بود. فردی که به عنوان بهترین گزینه برای حفظ اجماع در هسته منقبض شده حاکمیت جمهوری اسلامی، به میدان آورند. مهره ای که بالاترین درجه از اخلاص و مخلص بودن به رهبری را با خود حمل میکرد. برای این حاکمیت، رئیسی شخصیتی بود با پرونده ای درخشان که از بدو سرکار آمدن بختک جمهوری اسلامی تمام و کمال و بدون هیچ تردید آماده پیشبرد برنامه های متنوع این حاکمیت بود. رئیسی دقیقا همان مهره ای بود که در حفظ این نظام سرسوزنی در طراحی و اجرای هیچ جنایتی تردید نمی کرد و این درجه از عزم و تعهد او به ״نظام״ حتی مورد تائید و تحسین جناح های مخالف و مختلف درون حکومتی برای ادامه دار کردن بقاء نظام نیز بود. رئیسی با کارنامه ای رنگین و ننگین از تحمیل حاکمیت جمهوری بر مردم در دهه شصت و عضو هیئت رسیدگی و صدور حکم به زندانیان سیاسی بود، داروغه و دادستان نقش آفرین در دوره کشتارهای دهه شصت و نایب رئیس اول مجلس خبرگان رهبری بود، دهه ۸۰ به مدت ۱۰ سال معاون اول قوه قضائیه حکومت نمونه ای از پرونده ״پربارش״ بود و در ادامه خوش خدمتی هایش ریاست دولت در تحولات اخیر در ۱۴۰۱ بود. در سالهای آخر عمر ننگین اش نیز تنها گزینه بود که در صحنه سیاسی انشقاق ها و بهم ریختگی صفوف حاکمین را زیر فرش کند و به اصطلاح استحکام و یکدستی و ثبات را به نمایش بگذارد، البته نه با اتکا به توانایی و صلاحیت سیاسی و ویژگی و اتوریته او حتی در جناح خود، بلکه به یمن حمایت ״آقا״ و ״بیت رهبری״! هرچند مایوس و ناموفق، تمامی این آرزوهای شان را با خود به گور برد.
مرگ رئیسی حاکمیت و شرکای سرکوب مردم از جناح های درون حکومتی تا قدرت های منطقه را به سوگواری کشاند و از سوریه و لبنان و عراق و یمن تا پاکستان و چین و روسیه و اتحادیه اروپا و آمریکا تحت نام "به جا آوردن رسم دیپلماتیک" به سوگ نشستند، به اسم همدردی و تسلیت به مردم ایران به حاکمیت پیام فرستادند و برخی عزای عمومی اعلام کردند. برای حاکمیت جایگزینی چنین مهره ای با داشتن این قابلیت ها و خوش خدمتی های مخلصانه حتما دشوار و مرگ او طبیعتا دردناک خواهد بود.
روی دیگر این صحنه اما شادی وصف ناپذیر مردم بود. شادی زندانیانی در زندانی به وسعت ایران از مرگ مخوف ترین زندانبان، شادی صدها هزار خانواده بازمانده از کشتار عظیم دهه شصت، شادی میلیونی از مرگ جانی رده اول "هیئت مرگ" هیئت صدور حکم تیرباران و اعدام بیش از ۱۱۰۰۰ یازده هزار زندانیان سیاسی، جامعه ایران بی دلیل به این فرد جنایتکار لقب "قصاب تهران" را نداده بود. شادی صدها هزار انسان که عزیزترین عزیزانشان و به دستور ابراهیم رئیسی جانشان گرفته شد، شادی مردم از مرگ جلادی که در حد فاصل سال ۱۳۸۰ تا سال ۱۳۹۳ و در زمان معاون اول قوه قضائیه بودن رئیسی دقیقا تعداد ۴۲۷۱ انسان به دار آویخته شده و اعدام شدند، پایانی ندارد.
چگونه میتوان از طبقه کارگر ایران خواست خوشحال نباشد؟ خوشحالی از مرگ متعرضی که تمام اهرمهای قدرت و فشار را بکار گرفته بود تا با گستاخی هرچه تمام تر تلاش کند "برنامه هفتم توسعه "، برنامه ای که کمر به تغییر قوانین کار جمهوری اسلامی گرفته بود تا از این که هست تعرض به سطح معیشت کارگر را خصمانه تر کند، به تصویب برسد، طبیعی ترین و تنها عکس العملی که هر خانواده کارگری میتواند از خود نشان دهد. میلیونها کارگر و زحمتکش آن جامعه نمی توانند از مرگ پرچمدار تعرض همه جانبه به سطح معیشت و سفره خانواده و کودکانشان شاد نشوند. شادی از مرگ آمر و مسئول باز گذاشتن دست قوه قضائیه، وزارت اطلاعات، اوباش و دستگاه سرکوب برای کشتار، به بند کشاندن، تهدید و تحقیر فعالین زنان، عدالت خواهان، آزادی خواهان، دانشجویان، کارگران و فعالین محیط زیست، از مُحق ترین شادی های میلیونها انسان محبوس در زندان جمهوری اسلامی ست.
کارگران به روشنی میدانند که طراح توطئه ״رسیدگی به شکایات کارگران هفتتپه و فولاد״ ابراهیم رئیسی قرار داشت. پشتپرده هیاهوی ״رسیدگی به شکایات کارگران هفتتپه و فولاد״، دستگاه سرکوب رژیم از قوه قضائیه تا اوباش سپاه و وزارت اطلاعات موج جدیدی از تهدید و احضار و دستگیری فعالین کارگری، فرهنگی، دانشجویی که مُبشر آزادیخواهی و منشا اتحاد در صفوف مردم محروم بودند، به بهانه ״اقدام علیه امنیت ملی״ را به راه انداخته اند. موجی که هدف مستقیم آن مرعوب و خفه کردن صدای طبقه کارگر و بخش محروم جامعه، فعالین کارگری، سوسیالیستها و زنان و مردان برابریطلب است. تعرضی که در اصل "حمله پیشگیرانه״ حاکمیت قبل از طوفان است. کرونا در جامعه ایران نه تنها از مردم محروم قربانی میگیرد، که همراه خود موجی از بیکاری و فقر را به ارمغان آورده است. صدها هزار نفر به خیل میلیونی بیکاران و گرسنگان جامعه اضافه شده اند و جمهوری اسلامی نه تنها از پذیرش کمترین مسئولیتی در قبال زندگی مردم سرباز زده است که بعلاوه از هم اکنون خطر خیزشها و اعتراضات تودهای را بو کشیده و دستگاههای قضایی و اطلاعاتی و لشکر جنایتکاران خود را با ریاست رئیسی جلاد جلو انداخته است تا از همین امروز سرکوب این اعتراضات و شورشهای تودهای را تضمین کنند. جامعه ایران نمی تواند از مرگ فرد رده اول دستگاه سرکوب شادمان نشود.
طبیعی است که خبرمرگ قاتلان هزاران هزار نفر، پیر و جوان آن جامعه، در اعتراض به فقر و گرانی و فلاکت و به جرم مطالبه آزادی، امنیت و رفاه که در دیماه ٩٦ و آبان ٩٨ که به رگبار گلوله اوباش رئیسی ها بسته شدند و جان باختند، باید مسرت بخش باشد. رئیسی در راس دستگاه سرکوبی قرار داشت که تمام ابزارها و امکانات را از دستگاه قضایی و مراکز اطلاعاتی تا سپاه و بسیج و ... برای سرکوب هر نوع مطالبه گری، برای مُهر سکوت زدن بر هر صدای دادخواهی و آزادی خواهی، برای تحمل اختناق بر کل جامعه ایران بسیج کرده و در آماده باش قرار داده بود.
شادی زنان جامعه ایران که تا به امروز مبارزه برای رها شدن از تعرض سنگسار کنندگان، اسیدپاشان، پونس زن ها، تحقیرکنندگان، جانیان و قاتلان شان، برحق ترین شادی بعد از شنیدن خبر مرگ رئیس دولت ارتجاع است. شادی میلیونها انسان داغ دیده که به جرم آزادی خواهی و برابری طلبی و مطالبه طبیعی ترین و ابتدائی ترین حق زندگی در سال ۱۴۰۱ به دستور رئیس دولت "ابراهیم رئیسی" به وحشیانه ترین شکل به خاک و خون کشیده شدند، طبیعی ترین و به حق ترین احساس است.
نتیجه مرگ رئیسی برای حاکم و محکوم، زندانی و زندانبان، برای قاتل و مقتول نمیتواند جواب و واکنشی همسان باشد. همانگونه که حاکمین ایران و حکام دنیا برای مرگ جلاد، برای مرگ قاتل آزادی به هم تسلیت گفتند و به عزا نشسته اند. مردم ایران نیز برحق ترین شاد باش ها و گرم ترین تبریک ها را از به گور پیوستن دشمن برابری طلبی و انسانیت به یکدیگر گفتند و به سرور پرداخته اند.
به امید شادی و سعادت پایدار مردم که یکی از پیش شرط هایش نابودی کل حاکمیت جنایتکار اسلامی است.