آمار رسمی پزشکی قانونی گویای مرگ بیش از ۲۱۱۵ کارگر در سال ۱۴۰۲ است. روزانه پنج یا شش نفر کارگر در هنگام کار جان خود را از دست میدهند. در همان سال ۲۷ هزار کارگر دیگر با پیکر مصدوم مراکز درمانی را پشت سر گذاشته اند. در دفاتر و آمارها هیچ اطلاعاتی در مورد وضعیت درمان و سرنوشت این کارگران موجود نیست. همه کارگران، تک تک مراجع رسمی اذعان دارند این ارقام بخش کوچکی از ماشین کشتار تبار کارگری در آن جامعه است. باید توجه کرد تنها بخشی از کارگران در ایران بعنوان "کارگر"، مشمولین حمایت های پایه ای قانون کار، بکار گرفته میشوند؛ از آن میان بخش بسیار کوچکتری اقبال آنرا پیدا میکنند تا نشانی از آنها سر از دفاتر پزشکی قانونی در آورد... درمان، جبران خسارت، تکلیف بازیابی توانایی کار و مابقی تماما حدیث دیگری است. از کارفرما تا وزارتخانه کار، قانون کار انواع ماموران و دستگاه قضایی در کار هستند که حادثه و علل و هرگونه مسئولیت، ادعای کارگر را بهمراه خود او و خانواده او را گم و گور نمایند.
روزنامه قدس آنها را "کارگرانی که به خانه بازنمیگردند" نام نهاد؛ آنها هرگز به خانه باز نمیگردند. در طی چند سال باسرعت حیرت آور اطراف ما مملو از کارگرانی شده است که "هرگز کمر راست نکردند"، سراسیمه با جامعه ای روبرو هستیم که کارگران را مستقیما به کام خطر جانی میفرستد، این مواجهه چه بسا و برای بسیاری مرگبار، سهمناک و دردآور است و بخش بسیار بزرگی از این کارگران از هیچ امکان برای اجتناب از مصیبت در راه برخوردار نیستند تا چه برسد بتوانند جان سالم بدر ببرند.
"سوانح" محیط کار تراژدیهای تصادفی آدمهای بخت برگشته نیست. اینها مصائب سازمان یافته، نتیجه مستقیم کارکرد نظام و دولت حاکم است. مگر نه این است که هر ساله یکبار دیگر جمعیت میلیونی از اعضای خانواده کارگری جامعه با یک مصوبه دستمزد در قعر فقر و محرومیت به امان خدا رها میشوند؟ دستمزدها رسما الزامات کارفرما در مقابل ارزش فردی و اجتماعی کارگر را به صفر نزدیک ساخته است. آیا داستان رسوا و ننگین بلاتکلیفی صدها هزار کارگر ساختمانی از بیمه های اجتماعی هم یک سانحه بحساب میاید؟ مگر نه اینستکه مقررات حفاظت محیط کار تماما بر اساس رفع مسئولیت کارفرما تنظیم شده و فرض بر "اهمال کارگران" در استفاده از وسایل ایمنی است؟
مسخره آنجاست که از وسایل ایمنی مورد نیاز خبری نیست. سقوط از ارتفاع سالهاست که عامل اصلی سوانح مرگبار در ساختمان سازی را تشکیل میدهد. در این میان بخش هر چه بیشتری از این حوادث در فعالیت صنایع مدرن و در احداث تاسیسات مستقیما دولتی بوقوع پیوسته است. باید اضافه کرد با رکود فعالیت های ساختمانی، زمانیکه کارگران جوینده شغل افزایش یافته و کارفرما دست خود را بازتر دیده است، تعداد حوادث افزایش یافته است.
قربانیان محیطهای کار به پهنای کل جامعه از گورستانهای شهر، مراکز کاری تا محلات؛ از شرایط کار تا سرگذشت و خاطره رفیق و همکاران و همسایگان کارگران؛ جای بزرگی را به خود اختصاص میدهند. جولان مرگبار سرمایه در جامعه بدون شک بر بار سنگین معیشتی توده کارگر افزوده است. این توده کارگر بار اصلی نگهداری همکاران و رفقای آسیب دیده و از کار افتاده را بر دوش کشیده اند.
سوانح محیط کار بهترین و از میان شهروندان شریف جامعه بیرحمانه درو میکند. این تمام آنچیزی است که آنها بنام اداره تولید و صنعت به ما کارگران وعده میدهند.
باید فورا این وضعیت پایان یابد. همه میدانند که برای پایان این کشتار نمیتوان در انتظار یک وزیر کار لایق و به اندازه کافی با وجدان نشست. برای تک تک ما مسخره است که به بیداری انصاف نزد کارفرمایان، به تشکیل کمیته های نظارت امید بست.
کشتار بیرحمانه کارگران در متن سوانح بیش از هر چیز چشم جامعه را به سوی کارگر معترض و حق طلب، کارگر آگاه و متشکل جلب میکند. طبقه کارگر در تنگنای حوادث کار، اما هیچ کس حق ندارد ظرفیت و توان و تجربه و پیروزی های طبقه کارگر را ندیده بگیرد. کارگران در ایران در نبرد بر سر ایمنی محیط کار باید برای پیروزی بزرگ، قطعی و سراسری خیز بردارند. ایمنی کار در یک واکنش سراسری و قدرتمند، جنبش پرخاشگر و در یک کلام در موضع تعرضی است که شانس پیشروی خواهد داشت.